آنچه در ماه عسل گذشت

ماجرای عروسی که به عزا تبدیل شد

هفتمین برنامه ماه عسل، راوی قصه‌ای عجیب در روستای سیار احمدآباد در دوران جنگ شد.
کد خبر: ۱۱۴۳۹۳۷
ماجرای عروسی که به عزا تبدیل شد

به گزارش جام جم آنلاین از باشگاه خبرنگاران، هفتمین برنامه ماه عسل سال ۹۷ ، روایت چند روز عجیب در روستای سیار احمد آباد و روستا‌های اطراف آن بود. شرایطی عجیب که دستمایه فیلم سینمایی ماهورا به کارگردانی حمید زرگرنژاد قرار گرفت. در آستانه سالروز آزادسازی خرمشهر شنیدن این گوشه از تاریخ دفاع مقدس بکر و جذاب بود.

احسان علیخانی در این برنامه با مهمانان خوزستانی خود به گفتگو نشست. در ابتدا بوعذار درباره زندگی خود گفت: ما در روستای سیار احمدآباد هویزه با فاصله ۳۰ کیلومتری مرز عراق زندگی می‌کنیم. من متولد سال ۴۲ هستم و همچنان مشغول دامداری و کشاورزی.

مرد خوزستانی اظهار کرد: من همیشه مرغابی را با تور و اسلحه شکاری صید می‌کردم. حتی در جوانی ۱۵ دقیقه زیر آب می‌رفتم و نفس خودم را حبس می‌کردم تا بتوانم صید کنم. این تخصصی است و ما در آن روستا در این باره سابقه داریم.

علیخانی ادامه داد: به نظر شما جزو اولین کسانی هستید که متوجه شدید، اتفاقاتی در مزر ایران و عراق در شرف وقوع است. از آن روز‌ها برایمان بگویید. از ماجرای هواپیمای خلبانی که در روستای شما سقوط می‌کند، صحبت کنید.

بوعذار در این باره توضیح داد: سال ۵۹ که جنگ شروع شد، ارتش عراق از دشت بوستان به سوسنگرد و حمیدیه رسید و در ۱۴ آبان ۵۹ یک هواپیمای ایرانی در منطقه ما سقوط کرد. بعد خلبان با چتر پایین آمد و برادرم به دنبالش رفت. او در روستای ما مخفی شد و ما به او رسیدگی کردیم، عراقی‌ها از همان ابتدا از سقوط هواپیما خبر داشتند؛ اما نمی‌دانستند خلبان در کدام روستا مخفی شده. تا اینکه به روستای ما آمدند و گفتند خلبان را به ما تحویل بدهید. پدرم گفت: من خلبانی ندیدم. بعد از این اتفاق ما تصمیم گرفتیم خلبان را از طریق کانال آب به شهر دیگری بفرستیم.

همسر بوعذار در ادامه گفت: نزدیک عروسی من بود که شنیدیم هواپیما در روستا سقوط کرده و بعد از اینکه خلبان را فراری دادیم، فردای آن روز مراسم عروسی را برگزار کردیم، اما کسی که قرار بود با من ازدواج کند، در حمله عراقی‌ها به روستا به همراه ۲۷ نفر دیگر به اسارت در آمد.

بوعذار عنوان کرد: برادرم (داماد)، پدرم، عمو و پسرعموهایم و بقیه اقوام و هم روستایی هایم را در مراسم عروسی به اسارت بردند.

بوعذار ادامه داد: عراقی‌ها به خاطر اینکه ما خلبان را تحویل ندادیم، کل روستا را به آتش کشیدند و ۲۷ نفر را به اسارت بردند و در دی ماه ۶۴ پیکر شهدا از طریق جهاد کشاورزی پیدا شد.

در بخش دیگر برنامه آقای شریفی یکی از افرادی که در آن روز‌ها در سوسنگرد حضور داشت، تجربیات خود را گفت.

او بیان کرد: بعد از پیروزی انقلاب گشایش بسیار مثبت و خوبی در زندگی مردم به وجود آمد و محدودیت‌هایی که در استفاده از آب کشاورزی بود، حل شد و مردم در یک آرامش انقلابی به زندگی خود ادامه دادند و اقتصاد رونق گرفته بود، اما غافل از اینکه دشمنان ایران اسلامی چه قبل از انقلاب چه بعد از انقلاب مشغول توطئه و برنامه‌هایی بودند که ایران مقتدر و این آرامش را بر هم بزنند.

وی افزود: در ۳۱ شهریور مرز‌ها شکسته شد و دشمن از دشت آزادگان و مرز چزابه وارد خاک جمهوری اسلامی شد. بعد از اینکه خطوط شکسته شد، غیر از مردم و تانک‌های دشمن کسی آنجا نبود. اینجا بود که دشمن به پیشروی خود ادامه داد و در ۶ مهر۵۹ تانک‌های دشمن به سوسنگرد رسیدند و شب آن به هویزه. ۸ و ۹ مهر ایام سرنوشت سازی بود. ایرانی بودن مردم را نمی‌توان از عشایر گرفت؛ چراکه در آن روز‌ها همه جوانان و مردان و خانم‌ها نقش عمده‌ای در دفاع از خاک کشور داشتند. بدون اینکه دستوری بیاید، هر کسی پمپی داشت بر روی کرخه نصب کرد؛ محیط اطراف جاده سوسنگرد را باتلاق کردند و شب و روز این کار را انجام دادند و قدرت مانور تانک‌های عراقی گرفته شد. به همین خاطر در تاریخ ۹ مهر زمانی که هوانیروز قهرمان ما تصمیم گرفت پاتک بزند، تانک‌ها در باتلاق گیر کردند.

شریفی درباره حادثه تلخ روستای سیار احمدآباد گفت: من و یکی از دوستانم در مسیر رودخانه کرخه که این سه روستا در آن قرار دارد، دیدیم که همه مردم روستا بیرون آمدند. با پیگیری متوجه شدیم که دشمن ۲۸ اسیر را از آن روستا با خود برده است. صحنه تلخی بود و نهایتا همه این اسرا شهید شدند.

علیخانی در ادامه گفت: در این روستا انگار خیلی‌ها فکر می‌کردند بین دو کشور یک دعوایی است و زود تمام می‌شود؛ حتی در آن شرایط عروسی برگزار می‌کنند و فکر آن را نمی‌کردند که جنگی اتفاق بیفتد.

بوعذار در پاسخ گفت: همین طوره؛ اما با این اتفاق اسم عروسی فراموش شد و به عزا تبدیل شد. ارتش عراق زمانی که دید مردم عرب خوزستان با آن‌ها مخالفت می‌کنند، وحشی شد. نهایتا بعد از آن اتفاق، عروس برادر شهیدم با من ازدواج کرد. از همان ابتدا قرار شد اگر فرزندمان پسر بود، به یاد آن خلبان نام حسین را برایش انتخاب کنیم. همین طور هم شد.

علیخانی گفت: باید مزار شهدا را ایین برگزار کنیم ما از شما عذرخواهی می‌کنیم اگر بعضی اوقات فراموش می‌کنیم شما چه سختی‌هایی کشیده اید که بقیه به آسایش برسند. مردم خوزستان همیشه پرچمتان بالاست و دل نگرانی شما را همه ایران دارد. هیچ کس نمی‌تواند شما را فراموش کند. شما سختی کشیدید، برای اینکه وجبی از جغرافیای ما تکان نخورد. باید رفت به سراغ این روستا و مردم آنجا قهرمانان سرزمین ما هستند.

وی در پایان تاکید کرد: مگر می‌شود از قهرمانی کسانی که پدر و برادران و پسر عمو‌ها و اقوام خود را برای ایران اسلامی از دست دادند، نگفت. این‌ها افتخار این سرزمین و هموطن ما هستند و باید از آنان تشکر کرد. نباید مزار این شهدا این قدر ساده باشد و باید برای شکوه آن کاری کرد؛ چون کسانی که در این مزار قرار دارند انسان‌های بزرگی هستند.

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها