براساس گزارشی که در اختیار سروان قرار گرفت؛ جوان 24 سالهای به نام مهران بر اثرسقوط در چاه نسبتا عمیقی جان سپرده بود.
ساعتی بعد سروان رضوانی خود را به محل حادثه رساند. به خاطر شرایط سرد منطقه برخلاف داخل شهر در آنجا برف شدیدی میبارید و زمین سفیدپوش شده بود.
جسد بیجان مهران به تراس ویلا که 10 متری باچاه فاصله داشت منتقل شده بود. آثار خراش و کبودی که ظاهرا بر اثرسقوط و برخورد با دیواره چاه ایجاد شده بود، برصورت و بدن یخ زده او مشهود بود. او فقط یک شلوار راحتی آبی رنگ وتیشرت لیمویی به تن داشت و اثری از جوراب وکفش در پاهایش دیده نمیشد. صورتش بر اثرسرما کبود شده بود و همه چیز حکایت از آن داشت که مرد جوان مرگ دردناکی داشته است.
سروان رضوانی پس از معاینه دقیق جسد، گوش به گزارش سر اکیپ تیم آتشنشانی داد. وی در قسمتی ازگزارش خود، گفت: ساعت حدود 7 صبح بود که در جریان سقوط مهران در چاه قرار گرفتیم و دقایقی بعد در محل حاضر شده و وی را ازعمق چاه بیرون کشیدیم. متاسفانه وی قبل از رسیدن ما جان سپرده بود. همکاران من درحال بررسی و تهیه گزارش نهایی هستند.
وی تاکید کرد که چاه قدیمی و فاقد آب است.
سروان رضوانی پس از این که دقایقی درخصوص چگونگی سقوط با آتشنشان صحبت کرد، سراغ دوستان مهران که از نزدیک شاهد ماجرا بود و موضوع را به آتشنشانی اطلاع داده بودند رفت و به بازجویی از آنها که بشدت سراسیمه ومضطرب بودند،پرداخت.
سهیل که ویلا متعلق به پدرش بود و به اتفاق دودوستش برای خوشگذرانی به آنجا آمده بودند، درحالی که بسیار آشفته ومضطرب بود،باصدای لرزانی گفت: واقعا وحشتناک است. حالا نمیدانم جواب پدرم را چه بدهم. اصلا باورم نمیشود که این حادثه برای مهران رخ داده است.
او درخصوص چگونگی ماجرا گفت: دیروزعصر به اتفاق مهران و کامران برای اینکه خوش باشیم به اینجا آمدیم. همه چیز خوب بود تا اینکه به اصرار مهران مقداری مواد مصرف کردیم و بعد هم هرکدام در گوشهای از سالن به خواب رفتیم. ساعت نزدیکی هفت صبح بود که کامران سراسیمه من را از خواب بیدار کرد و گفت خبری از مهران نیست. باتعجب و در حالی که خواب و بیدار بودم گفتم یعنی چه که خبری از مهران نیست،شاید رفته دوش بگیرد یا...
حرفم را قطع کرد و با وحشت گفت، نیم ساعت پیش دیدم که بیدار شد و تلویزیون را روشن کرد، گفتم صدایش را کم کن میخواهم بخوابم. با لحنی مسخره گفت چه خوابی، بلند شو ازهوا لذت ببر. حالا که بیدارشدم اثری از او نیست. همه جای ساختمان را هم گشتم، اما خبری از او نیست. آشفته بلند شدم و از ساختمان بیرون آمدیم. برف بشدت میبارید و زمین را سفیدپوش کرده بود، یکلحظه چشمم به چاه داخل حیاط افتاد، روی چاه باز بود. البته چون چاه خشک شده بود و قرار بود عمق آن را بیشتر کنیم یک درپوش چوبی موقت روی آن گذاشته بودیم و دیروز هم به بچهها تاکید کردم که مراقب چاه باشند. یک لحظه فکری مثل برق از ذهنم گذشت. نکند موقع رفتن به دستشویی که درگوشه حیاط قرارداشت و با توجه به پوشیده شدن درپوش با برف ندانسته درچاه سقوط کرده است؟!
نگاهی به کامران انداختم. گویا فکرم را خوانده بود. باعجله به طرف چاه رفتیم. صدای ناله از ته چاه شنیده میشد. چندبار او را صدا کردیم، اما فقط صدای نالهاش بلندبود. خواستم برای نجاتش به داخل چاه بروم اما کامران ممانعت کرد و گفت خودت هم گیرمیافتی بهتر است به آتشنشانی خبر بدهیم. همین کاررا کردیم وتا آمدن ماموران تلاش کردیم با او حرف بزنیم و دلداریاش بدهیم، اما موفق نشدیم ودقایقی بعدکه آتشنشانان به کمک آمدند جسد بیجان او را از ته چاه بیرون کشیدندو...
سهیل ادامه داد: حتما مهران موقع رفتن به دستشویی به خاطرریزش برف متوجه چاه نشده و روی درپوش چوبی قرار گرفته و چون مقاومت درپوش کم بوده به داخل چاه سقوط کرده است. وی در جواب این سوال سروان که مگر در داخل ساختمان سرویس بهداشتی نیست؟ پاسخ داد، چرا ولی گمان کنم مهران خواسته از دستشویی داخل حیاط استفاده کند. چون آدم وسواسیای بود. از طرفی سرویس داخل ساختمان فرنگی است و او حتما خواسته از سرویس ایرانی استفاده کند.
سروان پس از اینکه چند سوال از او کرد سراغ کامران رفت و به بازجویی از او پرداخت. کامران هم اظهارات سهیل را تائید کرد و درحالی که سعی میکرد آرامش خود را حفظ کند، یادآور شد: واقعا حادثه دلخراشی است و ما نمیدانیم چگونه با این مساله کنار بیاییم و از طرفی موضوع رابه خانوادهاش بگوییم.
سروان رضوانی پس ازشنیدن اظهارات آنها، سری به چاه و سپس جسد بیجان ویخ زده مهران انداخت و پس ازیک مکث طولانی رو به سهیل و کامران گفت: سقوط مهران به داخل چاه تصادفی نبوده و عمدی انجام گرفته و لذا شما تا مشخص شدن کامل واقعه بازداشت هستید.
پاسخ معمای پلیسی سرقت در یک روز برفی
سروان رضوانی با توجه به دلایل زیر متوجه شد که سرقت توسط صاحبخانه انجام شده است.
فرامرز اصرار داشت که سرقت پیگیری نشود و خسارت را بیمه پرداخت کند. از سوی دیگر او دچار مشکل مالی شده بود و نیاز به پول داشت. بر روی خودروی فرامرز برف کمتری نشسته بود و این نشان میداد او دیرتر به خانه آمده و دروغ میگوید. مرد صاحبخانه در یک جا گفت یکراست به اتاق رفته و جای دیگر گفت دیده قالیچهها بوده و حرفهایش تناقض داشت.
در مسابقه شماره گذشته 1025 نفر شرکت کرده بودند که 791نفر پاسخ صحیح داده و از میان پاسخهای صحیح فاطمه مومنیمقدم ازروستای اباتر صومعه سرای گیلان و میثم محمدی از تهران به قید قرعه برنده شدهاند.
شما خواننده عزیز برای ما بنویسید، سروان رضوانی از کجا به این نتیجه رسید و دلایلش برای دستگیری سهیل و کامران چه بود. اگر داستان را به دقت مطالعه کنید، حتما متوجه خواهید شد.
پاسخ خود را همراه نام و نام خانوادگی به شماره 300011224 پیامک کنید.
حمید موفق
ضمیمه تپش جام جم
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد