متهم 69 ساله میگوید حاضر است هر چه در زندگی دارد به فرزندان همسرش بدهد تا او را ببخشند و وی بتواند بار دیگر با تنها پسرش که حالا در بهزیستی نگهداری میشود، زندگی کند.
اشک، گریه و التماسهای این پیرمرد برای زندگی دوباره با پسر 12سالهاش همه حضار در دادگاه را متاثر کرد.
گفتوگوی اختصاصی تپش با این متهم را میخوانید.
شغلت چیست؟
بازنشسته راه آهن بودم، اما چون حقوق بازنشستگی کم بود به ناچار در خیابان کار میکردم.
چهکار میکردی؟
چون خانهمان در شهرری بود هر روز به حوالی حرم شاه عبدالعظیم میرفتم و با ترازو وزنکشی میکردم. زائرانی که به آنجا میآمدند روی ترازو میرفتند و به من پول میدادند.
چند سال با همسرت زندگی کردی؟
من و نرگس 29سال با هم زندگی کردیم.
نرگس همسر دومت بود؟
8 سال با زن اولم زندگی کردم، اما چون بچه دار نمیشدیم از او جدا شدم و با نرگس ازدواج کردم، اما باز هم صاحب فرزند نشدم. تا اینکه با نذر و نیاز و کمک پزشکان 17سال بعد از ازدواج با نرگس صاحب یک پسر شدم.
همسرت هم قبلا ازدواج کرده بود؟
او از همسر سابقش 4 دختر داشت که گاهی به خانهمان میآمدند.
چند سال داشتی که فرزنددار شدی؟
57ساله بودم. نرگس هم 45سال داشت که خداوند رضا را به ما هدیه داد.حالا رضا 12ساله است.
زندگیتان چطور بود؟
زندگی بدی نداشتیم. یک خانه داشتم که در آن زندگی میکردیم. با به دنیا آمدن رضا زندگی من تغییر کرده بود. پسرم همه زندگیام بود ومن اصلا نمیتوانستم به خواستههایش نه بگویم. بیشتر هم به خاطر او و مخارج تحصیلش در مدرسه غیرانتفاعی ناچار بودم با ترازو تا دیروقت کار کنم.
با همسرت اختلاف داشتی؟
نه، اما او مدتی بود بدون اجازه برای خرجی خانه از جیبم پول بر میداشت و من از این بابت ناراحت بودم. چند بار به او تذکر داده بودم، اما گوشش بدهکار نبود. هر بار که به او تذکر میدادم حرفهای بیربطی میزد و میگفت به من شک کرده است.
همسرت به چه موضوعی شک کرده بود؟
او نارسایی کلیه داشت و مدتی بود پیوند کلیه شده بود. او فکر میکرد چون شبها دیر به خانه میروم دیگر علاقهای به او ندارم. اما بارها به او گفته بودم اشتباه میکند. بارها به او گفته بودم میتواند همراه برادرش به حوالی حرم بیاید و مرا در حال کار کردن در گوشه خیابان ببیند، اما به خاطر مشکل پایش نمیتوانست از خانه بیرون برود.
پای همسرت چه مشکلی داشت؟
چند ماه قبل از این ماجرا پایش در تصادف شکسته بود. به خاطر همین تصادف نمیتوانست بدرستی راه برود.
علت درگیری آخر با همسرت چه بود؟
آخرین بار 800 هزار تومان پول نقد روی تخت پسرم گذاشته بودم تا آن را با خودش به مدرسه ببرد و بابت اقساط شهریه بپردازد. ولی صبح وقتی پسرم از خواب بیدار شد گفت پولی روی تختش نیست. آنجا بود که فهمیدم بار دیگر همسرم پول را برداشته است. من به همسرم اعتراض کردم .
همسرت با پولها چهکار میکرد؟
نمیدانم.
از درگیری بگو؟
وقتی به او گفتم فکر میکنم پول را برداشتهای عصبانی شد و با هم درگیر شدیم. به او گفتم با این سن و سال و پا درد ناچارم تا دیروقت در خیابانها کار کنم اما تو بدون توجه به من پولهایم را بر میداری.
به همین خاطر لگدی به پایش زدم تا بفهمد از پا درد رنج میبرم، ولی لگدم به پای شکسته نرگس خورد. او از درد به خودش میپیچید و بیتابی میکرد.
با دیدن این وضعیت چکار کردی؟
از لگدی که به پای همسرم زده بودم پشیمان شدم و دلم برایش سوخت. به همین خاطر او را به داخل حمام بردم و داخل وان گذاشتم. چون فکر میکردم آب داغ باعث بهبود درد پایش میشود. همان موقع آبگرمکن را روشن و آب داغ را باز کردم. ولی چند دقیقه بعد متوجه شدم پا و بدن همسرم به خاطر داغ بودن آب سوخته است و او نمیتوانسته از داخل وان خارج شود.
چرا همسرت را به خاطر سوختگی به بیمارستان نرساندی؟
او میگفت خودش در خانه به سوختگیها پماد میزند تا بهتر شود. من هم چند روز در خانه ماندم و از او پرستاری کردم. ولی بعد به درخواست خودش به سر کارم رفتم.
چند روز بعد همسرت فوت شد؟
سوختگی دهم دی ماه رخ داد و همسرم یک هفته بعد وقتی که بیرون از خانه بودم فوت شد.
چه کسی خبر فوت همسرت را داد؟
برای کار از خانه بیرون رفته بودم که پسرم تماس گرفت و گفت حال مادرش بد است. وقتی به خانه رسیدم متوجه شدم نرگس نفس نمیکشد. همان موقع با اورژانس تماس گرفتم، اما گفتند فوت شده است.
علت فوت همسرت چه بود؟
پزشکی قانونی در گزارشی سوختگی درجه 3 و ضربه به سر را علت فوت اعلام کرد. ولی من ضربهای به همسرم نزده بودم. عمدی هم آب داغ را روی او باز نکرده بودم.مرگ او یک اتفاق بود ولی برادرش و فرزندانش بعد از این ماجرا از من شکایت کردند و به همین خاطر نزدیک یکسال است که به اتهام قتل در زندانم.
در زندان چکار میکنی؟
در این مدت در زندان هر روز برای همسرم نماز میخوانم و از اینکه خون یک مسلمان به گردنم است پشیمانم.
حالا پسرت کجاست؟
وقتی به زندان افتادم رضا را به خواهرم سپردم تا پیش او زندگی کند. اما یکبار خواهرم به ملاقاتم آمد و بیماری همسرش را بهانه کرد. او گفت دیگر نمیتواند از پسرم نگهداری کند. چون کسی را نداشتم که از رضا نگهداری کند و خانواده نرگس هم او را نپذیرفتند پسرم را به بهزیستی سپردند.
در این مدت پسرت را دیده ای؟
نه. او در بهزیستی نگهداری میشود و هیچ خبری از او ندارم. ولی لحظهای فکر او از ذهنم پاک نمیشود. من مدام نگران آینده پسرم هستم.
درخواست اولیای دم برایت چیست؟
چهار دختر همسرم برایم قصاص خواستهاند، اما چون رضا هنوز به سن قانونی نرسیده قرار است برایش قیم تعیین شود تا درخواستش را مطرح کند.
برای جلب رضایت اولیای دم چکار کردهای؟
من کسی را ندارم که دنبال کارهایم باشد. یک خانه تنها داراییام است. حاضرم آن را به اولیای دم بدهم تا مرا ببخشند. من فقط نگران رضا هستم. حاضرم همه زندگیام را بدهم و فقط یک روز دیگر پسرم را در آغوش بگیرم و کنار او زندگی کنم.من حتی برای قصاص هم آمادهام، ولی میخواهم یک ساعت کنار پسرم باشم.
اگر رضایت اولیای دم را جلب کنی و آزاد شوی چکار میکنی؟
تنها آرزویم این است که پسرم زندگی راحتی داشته باشد. در زندان شب و روز به آینده پسرم که حالا به سن بلوغ نزدیک است فکر میکنم.
مرجان طباطبایی
ضمیمه تپش
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد