آن وقت‌ها که بچه بودیم، برف برایمان یک اتفاق بود. اتفاقی که اگر می‌افتاد و خوب هم می‌افتاد، نتیجه‌اش این می‌شد که صبح از خواب بیدار شویم و در حالی که با قیافه پکر و خواب‌آلود داریم یکی یکی لباس‌هایمان را می‌پوشیم ناگهان رادیو بگوید: مدارس تمامی مقاطع تحصیلی تعطیل... .
کد خبر: ۱۱۱۷۸۲۶

همین کافی بود تا درس و مشق تبدیل شود به آدم برفی و گلوله برف و صدای جیغ و خنده. به همین راحتی!

حالا هم برف برایمان اتفاق است، اما اتفاقی که باید تمام طول زمستان نگرانش باشی که چرا نمیبارد و نمیآید تا هوای کثیف شهر را تمیز کند و زمین خسته را خنک! اما حالا دارد میبارد، برف را میگویم تا خاطره تمام آن شادیهای کودکانه باز در ذهنمان زنده شود، رنگ بگیرد و هوس کنیم برای یک روز هم که شده بیخیال همه چیزهایی شویم که دست و پایمان را بستهاند و تن بزنیم به این برف که میبارد و میبارد و میبارد.

راستی، هیچ از خودتان پرسیدهاید چرا با گذشتن از مرحله کودکی، اولین و نخستین چیزی را که از دست میدهیم، شادی و دلخوشی کودکانه است؟ چرا تا میفهمیم بزرگ شدیم دیگر ساده و بیبهانه خندیدن را فراموش میکنیم؟ چرا دیگر برایمان برف، برف بچگیها نیست فقط چیز مزاحمی است که رفت و آمدمان را کند میکند و احتمالا اگر خیلی زور بزنیم فقط میتوانیم کمی نگاهش کنیم و از زیباییاش لذت ببریم. خیلیها با کودک ماندن در طول زندگی موافق نیستند. دلایلی هم که میآورند به نظر منطقی است، اما شاید بد نباشد آدمها لااقل همان شادی کودکانه و همیشگی را در خودشان حفظ میکردند. آن وقت از کنار هم که رد میشدیم به جای چپ چپ نگاه کردن به یکدیگر میتوانستیم لبخند بزنیم و همین برف را به هم نشان دهیم که میبارد و میبارد و میبارد.

راستش ما که نفهمیدیم آخر سر باید زندگی را جدی گرفت یا شوخی. نفهمیدیم باید سخت گرفت زندگی را یا آسان، ولی از بین تمام توصیههایی که میشود این حرف حافظ انگار بدجوری به دل آدم مینشیند. نمیدانم آن زمان که حافظ این بیت را میسروده در شیراز برف هم میباریده یا نه، ولی حتما چیزی بوده که کودکیها را به یاد حافظ آورده و این یادآوری آن قدر پر رنگ بوده که گفته: «گفت آسان گیر بر خود کارها کز روی طبع/ سخت میگیرد جهان بر مردمان سختکوش.»

هنوز دارد برف میبارد. دل کودکیهای من میخواهد این برف حالا حالاها قطع نشود. دل کودکیهای من تشنه شادمانی است و این برف بهانه خوبی برای شادمانی است. بلند شوید، شال و کلاه کنید و بزنید به دل برف! آدم برفیهای زیادی هستند که منتظر دستهای شما نشستهاند تا خلق شوند و بله... چه برفهایی که میشود به سر و روی آدمها زد تا آنها هم به یاد بیاورند بهانه شادمانی بیسبب همین جور دارد از آسمان میبارد و آنها بیخبرند. بروید و لحظهای کودکی کنید زیر این برفی که میبارد و میبارد و میبارد...

میثم اسماعیلی

جامجم

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰
فرزند زمانه خود باش

گفت‌وگوی «جام‌جم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر

فرزند زمانه خود باش

نیازمندی ها