موسسه سلطنتی امور بینالملل انگلیس (چتم هاوس) در گزارشی با عنوان «ایران، همسایگان و بحرانهای منطقهای» از عراق به عنوان حیات خلوط ایران نام برد و افزود بزرگترین مسئلهای که آمریکا با آن مواجه است این است که ایران به عنوان بانفوذترین قدرت در عراق، واشنگتن را کنار زده است.
کد خبر: ۱۰۹۹۳۸

به گزارش فارس در این گزارش بنبست موجود در حل مسئله هستهای ایران، عامل تقویت موضع تهران سعنوان شده است. در این گزارش با اشاره به بحران اخیر در لبنان آمده است، نظام ایران ممکن است حضور پررنگی در درگیری اخیر از خود نشان نداده باشد اما توانست از ضعف تلاشهای دیپلماتیک آمریکا برای حل بحران استفاده کند و مزیتها و امتیازهای خود را در منطقه برای بلندمدت تقویت کند. بخش سوم این گزارش تقدیم میشود:

تقویت ایران بواسطه بنبست 2006
سخت شدن مواضع ایران و آمریکا بطور موثری باعث سرآغاز بنبست هستهای شد که بر نیمه اول سال 2006 حاکم بود. با تغییر رییس جمهوری در ایران لحن رسمی و مواضع ایران سختتر شد. پیروزی مجدد بوش در انتخابات نیز تمرکز آمریکا را بر تقابل بر نفوذ ایران معطوف کرد که در درجه اول بر موضوع برنامه هستهای ایران توجه داشت و در این راستا همزمان با گشوده شدن درهای دیپلماتیک همچنین تهدید تحریم شدت گرفت، ضمن این که در نهایت احتمال استفاده از زور نیز منتفی اعلام نشد.
از اواسط ژوئیه 2006 شرایط بار دیگر دچار تغییر گشت چرا که گشایش نشست سران گروه هشت تحت الشعاع آغاز جنگ اسرائیل و حزب الله قرار گرفت. این درگیری باعث شد که سران هشت کشور صنعتی دنیا با بحران اضطراری مواجه شوند تا این که درباره این امر بحث کنند که آیا باید ایران را به شورای امنیت سازمان ملل ارجاع دهند یا خیر.
اسرائیل، آمریکا، انگلیس بلافاصله دست ایران و سوریه را در زمانبندی و حمایت از اقدام حزبالله دخیل دیدند. با این حال بعید است که ایران مبتکر حمله 12 ژوئیه حزبالله باشد اما اندک شکی وجود دارد که اقدامات حزبالله دستکم بدون مراجعه و کسب مجوز از حامی اصلی مالی، نظامی و ایدئولوژیک صورت گرفته باشد. گسترش درگیریها نیز مطابق با تلاشهای ایران برای منطبق کردن منافع راهبردی خویش با دیگر بازیگران اصلی در میان و یا خارج از خاورمیانه بود.
به عنوان مثال از اوایل سال 2006 مذاکره کنندگان ایرانی از دورنمای این که میتوان به توافقاتی با روسیه بر سر تهیه و بازیافت سوخت هستهای دست یافت، استفاده کردند تا از آن برای توقف همگرایی میان آمریکا و اتحادیه اروپا مبنی بر این که پرونده این کشور باید بخاطر نبود شفافیت لازم با بازرسان آژانس بینالمللی انرژی اتمی به شورای امنیت سازمان ملل ارجاع شود، بهره گیرند.
آژانس بینالمللی انرژی اتمی از سپتامبر 2005 ایران را ناقض توافق پادمان آژانس اعلام کرده است؛ ایران بطور مداوم از پاسخ به سوالات آژانس درباره فعالیتهای مربوط به فنآوری هستهای قصور کرده است.
ناکامی در مذاکرات با روسیه درباره جایگزینی برای تواناییهای غنی سازی اورانیوم مباحث را در آژانس به اوج رساند و این نهاد نگرانی های خود را در 8 مارس 2006 به سازمان ملل گزارش داد.
این امر بطور موثری راه را برای آمریکا و اروپا هموار کرد تا تهدید خود را برای ارجاع پرونده هستهای تهران به شورای امنیت سازمان ملل عملی کنند.
با وجود فشارهای مضاعف آمریکا، فرانسه و انگلیس بر اعضای دائم شورای امنیت هیچ یک از کشورهای چین و روسیه با قطعنامهای موافقت نکردند که تعهدات را الزامآور میکرد. هر دوی این کشورها مخالف این ارزیابی هستند که ایران یک تهدید برای صلح و امنیت بینالمللی است.
مسئلهای که به آمریکا اجازه میداد همانگونه که در مورد عراق انجام داد اقدام نظامی لازم را علیه ایران بدون مراجعه به شورای امنیت سازمان ملل در پیش گیرد.
در نتیجه این مقاومتها، در 29 مارس 2006 شورای امنیت سازمان ملل تنها به صدور بیانیهای بسنده کرد و قطعنامهای صادر نشد و از ایران خواست که ظرف یک ماه به خواستههای آژانس بینالمللی انرژی اتمی تمکین کند.
دولت ایران تحت فشار نیز در واکنش به درخواستهای بینالمللی همچنان بر حق مسلم خود تاکید کرد. این امر تا حدود زیادی به نفع ایران تمام شد.
احمدینژاد با نادیده گرفتن ضربالاجلی که برای اواخر ماه آوریل تعیین شده بود در جمع هزاران نفر از مردم ایران در تاریخ 11 آوریل 2006 اعلام کرد که تهران با موفقیت توانسته اورانیوم کافی غنی سازی کرده و به کشورهایی پیوسته که صاحب فنآوری هستهای هستند.
با این وجود این ادعا همچنان نیاز به اثبات دارد چرا که تولید ایرانیها بسیار کمتر از توانی است که طی آن به هزاران هزار سانتریفیوژ لازم است تا قابلیت تسلیحات هستهای حاصل شود. اما با این حال تأثیر تاکیدات احمدینژاد در جمع مردم بسیار شدید بود.
اتحادیه اروپا با توجه به تهدیدات اقتصادی و سیاسی و دیگر تمهیدات نظامی از سوی آمریکا و به منظور منحرف کردن این تهدیدات تلاشهایی را از آغاز سال جاری میلادی آغاز کرد و توانست در اواخر ماه می 2006 آمریکا را قانع کند که در کنار سه کشور اروپایی فهرست مکتوبی از تشویقهای تازه به منظور تغییر موضع ایران ارایه کند و تنها برای ارایه هشدار درباره پیامدهای منفی قصور ایران در کنارگذاشتن تمایلات هستهای خود به تهدیدات شفاهی بسنده کرد حتی خانم کاندولیزا رایس، وزیر امور خارجه آمریکا در تغییر رویکردی شدید، مذاکرات مستقیم با ایران را پیشنهاد داد و بنبست 27 ساله را به این شرط خاتمه یافته اعلام کرد که تایید شود ایران همه فعالیتهای غنی سازی اورانیوم را متوقف کرده است.
واکنش ایران به این امر نیز قابل پیشبینی بود. تهران با استقبال از فهرست مشوق هایی که در 6 ژوئن 2006 توسط "خاویر سولانا" مسئول سیاست خارجی و امنیت اتحادیه اروپا به آن ارایه شده بود، بار دیگر مهلتی را که آمریکا و تروئیکای اروپا تا 26 ژوئن داده بودند رد کرد و خواستار زمان بیشتری برای بررسی و در نظر گرفتن ملاحظات سیاسی و قانونی درباره بسته پیشنهادی مذکور شد.
آمریکا و اتحادیه اروپا در واکنش به تاکید علنی احمدینژاد در 21 ژوئن 2006 مبنی بر این که تهران به این بسته در اواخر ماه اوت پاسخ خواهد داد، مهلت مذکور را به 5 ژوئیه موکول کردند چرا که 12 ژوئیه همزمان بود با نشست هشت کشور صنعتی.
آیتالله خامنهای رهبری ایران نیز در ماه ژوئن در پاسخ به پیشنهاد آمریکا برای مذاکره اینگونه اعلام کرد که "مذاکره با واشنگتن هیچ نفعی برای ما ندارد و ما به این گونه مذاکرات نیازی نداریم."
با وجود آن که اروپا و آمریکا تلاش داشتند در ماه ژوئیه 2006 موافقت سازمان ملل را برای اتخاذ موضعی قوی در قبال ایران جلب کنند اما در قطعنامه شورای امنیت سازمان ملل تلاش برای معرفی ایران به عنوان تهدید فوری برای صلح و امنیت بین الملل محقق نشد.
درگیری حزبالله و اسرائیل در اواسط ژوئیه همه توجهات را به سمت خود جلب کرد. به نظر میرسد که ناکامی اسرائیل در شکست حزبالله با استفاده از ابزار نظامی به تقویت موقعیت ایران به عنوان نقطه مهم مقاومت در برابر سیاستهای تحت امر آمریکا در خاورمیانه منجر شد. دولت ایران ممکن است حضور پررنگی در درگیری اخیر از خود نشان نداده باشد اما توانست از ضعف تلاشهای دیپلماتیک آمریکا برای حل بحران استفاده و مزیتها و امتیازهای خود را در منطقه برای بلندمدت تقویت کند.
در 31 ژوئیه شورای امنیت سازمان ملل قطعنامه 1696 را با 14 رای مثبت و یک رای منفی قطر تصویب کرد که در آن از این امر ابراز نگرانی شده بود که آژانس بینالمللی انرژی اتمی نتوانسته درباره مواد و فعالیتهای اعلام نشده ایران با گذشت سه سال پاسخی بیابد.
از ایران خواسته شده که همه فعالیتهای مربوط به غنیسازی و بازفرآوری اورانیوم را به حالت تعلیق درآورد و به ایران یک ماه وقت داد تا این کار را انجام داده یا با امکان تحریمهای دیپلماتیک و اقتصادی بخاطر این تصمیم مواجه شود.
این قطعنامه از این جهت اهمیت دارد که بر اساس فصل هفتم منشور سازمان ملل متحد تدوین شده و به منظور جلوگیری از بدتر شدن اوضاع به ماده 40 استناد کرده است. در صورت تمکین نکردن بنا بر ماده 41 تنها تدابیر غیرنظامی مدنظر قرار خواهند گرفت. آخر اوت نیز دورهای مهم برای شورای امنیت سازمان ملل خواهد بود.

عراق
شاهرگ ژئوپلتیک

اگر آمریکا قرار باشد به ایران حمله کند باید بداند که نیروهایش در عراق در خطر شدیدتری نسبت به آن چه که اکنون گرفتار آن هستند ، قرار میگیرد.
هر حملهای از سوی آمریکا به ایران حضور این کشور را در عراق در خطر مداخله بیثبات کننده و انتقامجویانه از سوی تهران قرار میدهد. چنین مداخلهای شکلهای مختلفی به خود خواهد گرفت اما بیشترین امکان این است که فعالیتهای شبهنظامیان شیعه در عراق شدت گرفته و در کل میزان شورشها و حملات علیه نیروهای چندملیتی مستقر در عراق بالا رود.
چنین تحولی واحدها و یگانهای انگلیسی عضو نیروهای چندملیتی مستقر در عراق را به وضعیت مخاطرهآمیزی خواهد انداخت.
سیاستگذاران آمریکا همچنین نیاز خواهند داشت که تهدید به منافع ملی آمریکا را در صورت توقف صادرات 2 میلیون و 700 هزار بشکهای نفت از سوی ایران، در نظر گیرند.
بزرگترین سردرگمی امنیتی واشنگتن در صورت تصمیم به حمله به جمهوری اسلامی ایران نه توانایی ایران در جنگ هوایی و نه حتی خیابانهای شهرهای مرزی خواهد بود (البته در صورتی که آمریکا بخواهد با حمله زمینی به ایران تعجب و شگفتی بسیاری از تحلیلگران را برانگیزد)؛ بلکه تهدید اصلی برای آمریکا در توانایی ایران برای بیثبات کردن بیشتر فضای عراق است که هماکنون به اندازه کافی ناآرام و بیثبات است.
در این راستا مفید است که واقعیتهای سیاسی در عراق کنونی مورد ارزیابی قرار گیرد. با وجود آن که انتخابات در این کشور در دسامبر 2005 برگزار شد و دولت جدیدی به مدت 4 سال اختیار این کشور را البته با کمی تأخیر در دست گرفت، اما ساختار و ویژگیهای سیاسی در عراق بسیار از آن چه که دولت بوش میخواست آن را به عنوان الگویی ایدهآل معرفی کند، فاصله دارد.
نخستین نکتهای که در الگوی ایدهآل آمریکا در عراق متصور بود این بود که این کشور به پایگاه دمکراسی سکولار بدل شود. این امر تاکنون میسر نگشته است. با وجود آن که این امر مورد پذیرش قرار گرفته که عراق به سوی تبدیل به کشوری دمکراتیک به سبک غربی در حرکت است (که این امر فرضیه بزرگی است) اما بانفوذترین گروههای سیاسی در عراق آن دسته از گروههایی هستند که خود را به عنوان مسلمانان شیعه معرفی میکنند و از یکی از احزاب سیاسی مذهبی پیروی میکنند.
دومین امیدواری برای آمریکاییها این بود که عراق به کشوری متحد و پرجنب و جوش از احساسات ملی بدل شود.
اینگونه قلمداد میشد که همه اقوام عراقی اعم از اعراب شیعه و سنی، ترکمنها، کردها و دیگر اقوام به عراقیت خود پاییند باشند.
این امر محقق نشده است. به عوض هویتهای قومی و مذهبی به سرعت خود را به عنوان ابزار اساسی سازمانهای اجتماعی و اجتماعات سیاسی معرفی کردند. چنین انکساری در فضای سیاسی عراق در کنار واگذاری پرهرج و مرج قدرت در این کشور باعث دهان باز کردن شکافهایی شدند که کشورهای همسایه میتوانستند از آن بهره گرفته و یا شبهنظامیانی چون گروههای جهادی سلفی از آن استفاده کنند. در این فضای پیچیده، ایران و دیگر کشورها، ایجاد شبکههای تحت حمایت خود را آسان یافتند و احزابی را تشکیل دادند که در محدوده مناطق محلی کارآمد بودند. اینها شبهنظامیان و سازمانهایی بودند که بر اساس منافع خود عمل میکردند.
امیدواری سوم آمریکا این بود که ظهور عراقی دمکراتیک در ظرف سه سال از سرنگونی رژیم بعث عراق از قدرت میسر شود اما اکنون کاملا9 واضح است که عراق با کشوری باثبات فاصله درازی دارد و لازم است که نیروهای چندملیتی برای مدتی در این کشور باقی بمانند تا از فروپاشی کامل و تقسیم احتمالی آن و همچنین تقویت نیروهای تندروی اسلامی دشمن منافع آمریکا جلوگیری کنند.

حیاط خلوت ایران
بزرگترین مسئلهای که آمریکا با آن مواجه است این است که ایران به عنوان بانفوذترین قدرت در عراق، واشنگتن را کنار زده است. این نفوذ ابعاد و شکلهای مختلفی دارد اما همه آنها به آسانی میتوانند به عاملی علیه آمریکا بدل شوند و بطور حتم شمار کشتههای آمریکا را به حدی بالا خواهند برد که ادامه حضور این نیروها را در این کشور غیرممکن میسازد.
منابعی در عراق هماکنون هشدار میدهند که در برخی شهرهای عمده این کشور از جمله بغداد و بصره شواهدی دال بر افزایش فعالیتهای واحدهای شبهنظامی ایران مشاهده کردهاند و ناآرامیهای اخیر و بیثباتی در بصره به عنوان نمایش کوچک آن چه قلمداد میشود که در صورتی خود ایران هدف حمله قرار گیرد، ممکن است به وقوع بپیوندند.
اگر بصره به دقت مورد بررسی قرار گیرد معلوم خواهد شد که نفوذ ایران در سران سیاسی و شبهنظامی این شهر در حقیقت بسیار قوی است. آن چه که اکنون در بصره واقع میشود میتواند به بهترین نحو نشان دهنده جنگ میان احزاب مختلف باشد که برای به دست آوردن موقعیتی بهتر و در نتیجه کنترل بر محدوده اقتصادی و سیاسی در سطوح بالا درگرفته است. یک حزب سیاسی با کنترل بر این که چه کسی به عنوان فرماندار و یا رئیس پلیس منطقه تعیین میشود، میتواند بر نیروهای اجتماعی شهر و بخصوص انتصابات شغلی تسلط پیدا کند.
این امر را به عینه میتوان در حزب "فضیله" که شاخهای از جنبش صدر رقیب مقتدا صدر است، مشاهده کرد. پیش از این، زمانی که یکی از اعضای حزب فضیله تصدی وزارت نفت عراق را برعهده داشت، حوزههای نفتی بصره در جنوب عراق در دستان اعضای این حزب بود. تعریف آنها از حفاظت به معنی قاچاق نیز است و این حزب توانست از این راه مقدار زیادی از منابع مالی را کسب کند و توانست از موقعیت خود به عنوان حافظان حوزههای نفتی، بهره لازم را ببرد. با انتصاب وزیر نفت جدید، دولت نوری مالکی مجبور شد که در بصره حالت فوقالعاه اعلام کند؛ فعلا9 حزب فضیله موقعیت خود را از دست داده است. به هر حال، مشکل مذکور تنها به حزب فضیله ختم نمیشود. بلکه احتمال آن وجود دارد هر یک از احزابی که در کار دخیل شوند به نوعی درآمدهایی برای خود از راه غیرقانونی کسب کنند. ناآرامیها در بصره نیز محصولی از این تحولات است چرا که احزاب و شبهنظامیان برای تسلط بر بازار سیاه با هم رقابت میکنند.
واضح است که مجلس اعلای انقلاب اسلامی عراق و ارتش بدر وابسته به آن توانستهاند به کامیابیهای قابل توجه سیاسی در بصره دست پیدا کنند. این امر از این جهت مهم است که مجلس اعلای انقلاب اسلامی عراق و دیدگاه آن از بصره با دیدگاه حزب فضیله کاملا9 متفاوت است. حزب فضیله کاملا و صرفا9 به بصره نظر دارد چرا که تاکنون این شهر به عنوان پایگاه قدرت آن بوده است. سران حزب فضیله از بصره با عناوین خودمختاری و نه استقلال یاد می کنند تا این شهر به عنوان شهر شمالی خلیج فارس مطرح شود.
این در حالی است که مجلس اعلای انقلاب اسلامی عراق دیدگاه گستردهتری از موقعیت بصره در عراق دارد. برای آن، این شهر میتواند به نقطه مهمی در جهت توسعه منطقه مرکزی و جنوبی بدل شود و استان بزرگتری دربردارنده بصره و دو شهر مقدس کربلا و نجف باشد. این سناریو احتمالا9 برای عقلای ژئوپلتیک ایرانی بسیار مطلوب است و برتری فزاینده مجلس اعلا با حمایت دوشادوش ایران محقق شده است. مجلس اعلای انقلاب اسلامی عراق از دیدگاه ایران، قابل کنترلترین حزب شیعه در عراق به شمار میرود بخصوص در مقام مقایسه با حزب صدر و یا فضیله. تقویت نفوذ در حیاط خلوت ایران در جنوب عراق از اهمیت بسیاری بالایی برای تهران برخوردار است.
برای ایران بسیار آسان است که شاکله سیاسی جنوب عراق را به وسیله نفوذ بر احزاب سیاسی تعیین کند. اساسا9 همه احزاب شیعه عراق اکنون به شدت با ایران در ارتباط هستند. رویکرد مجلس اعلا به ایران کاملا9 مشهود است.
در حقیقت مجلس اعلا در سال 1982 در تهران پایهگذاری شد و سپاه بدر این حزب زاییده آموزشهای سپاه پاسداران است و حتی پرسنل آن نیز اینگونه شکل گرفتهاند. حتی مقتدا صدر به عنوان چهرهای که به ملیگرایی عراقی بیش از دست نشاندگی ایران اهمیت میدهد بخشی از شبکه تحت سرپرستی ایران در عراق به شمار می رود.
ارتش المهدی ممکن است اکنون دارای چندصد هزار نیرو باشد و مترصد فرصتی است که علیه اعراب سنی و نیروهای بینالمللی وارد عمل شود. احتمالا9 ارتش المهدی پذیرای ایرانیهای بیشماری بوده که ظاهرا9 برای انجام عملیات شهادت طلبانه علیه نیروهای آمریکایی در زمان لازم ثبت نام کردهاند.
گذشته از این، این تنها مناطق جنوبی عراق نیست که ایران میتواند کاری کند که حضورش در عراق احساس شود. حضور ایرانیها به روشنی در شهرهای کردستان عراق از جمله "سلیمانیه" و "اربیل" احساس میشود. منطقه کردستان که در حال حاضر به طور قابل توجهی آرام است همچنان در برابر مداخله ترکیه و ایران آسیبپذیر است و دور از انتظار نخواهد بود که ماجرای تغییر موفقیتآمیز رژیم ایران میتواند منطقه را همچون دیگر مناطق عراق خطرناک و شکننده کند.
ایران همچنین کاملا این توانایی را دارد که گروههای شورشی در میان اعراب سنی مذهب حتی آن دسته از گروههایی که به القاعده منتسب هستند را حمایت و تامین کند و این گروهها زمانی بیشتر خوشحال خواهند شد که در نبرد با آمریکا، دستی به یاری آنها بشتابد. پاسخ این سوال که احساس عراقیها درباره راهبرد ایران برای اداره حیاط خلوت خویش چیست به این امر بستگی دارد که این سوال از کدام دسته از عراقیها پرسیده شود. اما میتوان گفت که اعضای تشکیلات مذهبی و حتی احزاب برجسته سیاسی ممکن است نگران آن چه باشند که دسیسه ایران میخوانند.
در بالاترین سطح مقام مذهبی شیعه و در میان دیگر شخصیتها فردی ایستاده است که آیتالله علی سیستانی نام دارد و مقرش در نجف است.
به هر حال از دیدگاه آمریکاییها و انگلیسیها عوامل خطرناکی دیگری نیز وجود دارند که باید در ارتباط با حضور ایران در عراق مورد توجه قرار گیرند.
این عوامل باعث میشوند که تصورها بر این امر استوار باشند که این ایران است که بانفوذترین قدرت خارجی در عراق به شمار میرود نه آمریکا و انگلیس. ایرانی که این قدرت را دارد بر ثبات و امنیت سراسر این کشور تاثیر بگذارد.
این امکان نیز وجود دارد که اگر آمریکا و انگلیس به ایران حمله کنند، آنگاه ایران بتواند شکست سختی به آمریکاییها در عراق وارد کند و دامنه جنگ ضدآمریکایی را به کل خاورمیانه تعمیم دهد. حتی اکنون نیروهای چند ملیتی در تقلا برای مقابله با تحولات سیاسی در فرات مرکزی و جنوبی عراق هستند. جایی که جمعیت شیعه و اعراب سنی حضور مرگباری برای نیروهای تازهکار امنیتی عراق و حامیان آمریکایی آن به همراه دارند. این اوضاع میتواند با مداخله ایران چنان تقویت شود بطوری که نیروهای ائتلاف مجبور به خروج از عراق شوند و استیلای خود را بر خلیج فارس از دست بدهند.

دیدگاه عراق
دیدگاه عراقیها از امکان دستیابی ایران به سلاح هستهای چگونه است؛ کشوری که در دهه 1980 با آن در جنگ بودند و اکنون قدرتمندترین کشور در خلیج فارس است.
پاسخ به این سوال بسیار سخت است. روی هم رفته عراق به عنوان کشوری با ساختاری مشخص، چیزی فراتر از "جلال طالبانی" به عنوان رئیس جمهوری و "نوری مالکی" به عنوان نخستوزیر این کشور نیست و دولت اتحاد ملی در خور نام خود ظاهر نشده است.
به هر حال دیدگاه عراق همراه بودن در کنار جهان عرب خارج از منطقه خلیج فارس است. اما چرا نباید ایران به سلاح هستهای دست پیدا کند؛ خطر مشهودی در صورت وجود چنین سلاحی که علیه عراق استفاده شود، وجود ندارد؛ بخصوص این که اکنون این کشور تحت تسلط احزاب و جنبشهای شیعه قرار دارد و دور از انتظار است اینگونه تصور شود که عراق میتواند در آیندهای نزدیک تهدیدی برای ایران باشد. گذشته از این بسیاری از عراقیها از سلاح ایران به عنوان "بمب اسلامی" یاد خواهند کرد که توازن را در برابر تسلیحات هستهای اسرائیل و کاسته نشدن از میزان حضور آمریکا در منطقه، حفظ میکند.
اما عراقیها همچنین به این تشخیص رسیدهاند که در میان تمایلات ژئوپلتیکی دو قدرت گرفتار آمدهاند و هر دو این قدرتها را باید راضی نگه داشت. آمریکا حضور سلطه جویانه خود را در قلمرو آنها تقویت کرده و نفوذ ساختاری خود را بر تحولات عراق و یکپارچگی این کشور در میان جامعه بینالملل حفظ کرده است. بنا بر این، نمیتوان از آرزوهای آمریکا در عراق چشمپوشی کرد اما مسئله این است که همین مباحث میتوانند درباره رابطه میان ایران و عراق نیز مطرح شوند. تهران در رابطه با نفوذ صرف، اکنون قویتر از واشنگتن است و این توانایی را دارد که بر موجودیت عراق در سطح خیابانها حتی منطقه به شدت حفاظت شده الخضراء نیز تأثیر گذارد.
علاوه بر این توانایی ایران بر تاثیرگذاری بر ساختار تصمیمسازی عراق بسیار بالا است. این امر نهتنها در میان سران شیعه بلکه بر سران کرد و حتی در درجات پایینتر در میان سنیها نیز وجود دارد. دولت عراق که در میان چنین قدرتهایی گرفتار مانده ممکن است در تعاملات خود با آمریکا حرفی را بیان کند اما در اقدامات عملی خود، بیشتر رضایت ایران را فراهم آورد.

گزارش موسسه سلطنتی امور بینالملل انگلیس(1)
newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها