جام‌جم از شرایط سخت کولبران و راهکارهای بهبود وضعیت آنها گزارش می‌دهد

جای امید در کوله کولـبران خالـی است

بهمن امسال که برسد داغ مرگ چهار کولبری که سال گذشته بر اثر ریزش بهمن جان سپردند یک ساله می‌شود. پس از آن حادثه پای دغدغه‌های کولبران به سخنرانی‌های خیلی از مسئولان باز شد. خیلی‌ها برای بهبود شرایط آنها طرح و برنامه نوشتند، طرح‌هایی که برخی‌هایشان اگر عملی شود مشکل این افراد تا حد زیادی بر طرف خواهد شد؛ طرح‌هایی مانند ایجاد بازارچه‌های مرزی و کسب و کارهای کوچک برای آنها.
کد خبر: ۱۰۹۶۲۲۸
جای امید در کوله کولـبران خالـی است
در این گزارش به سراغ کولبر جوانی رفتیم که از حادثه سال گذشته جان سالم به در برده است. در کنار او پای صحبت‌های شیرزنی سالخورده نشستیم که تا چند سال پیش برای مدیریت خانواده‌اش کولبری می‌کرد، اما این روزها که فرزندانش از آب و گل درآمده‌اند به او دیگر اجازه کولبری نمی‌دهند.

‌بهداشت محیط کار یا لذت بردن از کار برایشان معنی و مفهوم غریبی دارد. خودشان می‌گویند سرما، گرما، صخره، کوه، شب و نیمه شب، حیوانات وحشی و دره چاشنی کارشان است. پیر، جوان، بزرگ و کوچک، دانشجو و محصل فرقی ندارد، زندگی راهی برای انتخاب نمی‌گذارد. مجبورند برای سیر کردن شکم خانواده‌هایشان تن به این کار بدهند‌. کسب درآمد در مناطقی که نه زمین مساعد کشاورزی وجود دارد و نه کارخانه، چیزی شبیه معجزه است.‌

فرقی نمی‌کند روستا‌ی مرزی ‌در آذربایجان غربی، کردستان، کرمانشاه و... باشد. کم نیستند افرادی که در این روستاها ناچار به کولبری هستند‌. آنها‌ هفته‌ای چند بار به مرز می‌روند و آنجا به ازای پول کمی که می‌گیرند باری را از 500 متر تا پنج کیلومتر حمل می‌کنند. هر چه مسافت بیشتری طی کنند، پول بهتری گیرشان می‌آید.

شبی که زندگی یخ کرد

هیدی ظاهری 26 سال دارد. او دو سال کولبری کرده است و در پی اتفاقی که زمستان پارسال برای او و دوستانش افتاد، از این کار دست کشیده است. او می‌گوید: شب تلخی بود و من چند نفر از دوستان نزدیکم را از دست دادم. خودم هم که زیر برف گیر افتادم و اگر کمک مردم روستا نبود الان زنده نبودم.

هیدی، خاطرات تلخ شبی را بازگو می‌کندکه 16 نفر از کولبران در یکی از روستاهای اطرف سردشت بر اثر ریزش بهمن دچار حادثه شدند و چهار نفر از آنها جان خود را از دست دادند. او ادامه می‌دهد: بعد از آن حادثه تا چند ماه واقعا شوکه بودم و بعد از آن تصمیم گرفتم دیگر کولبری نکنم.

آن طور که هیدی تعریف می‌کند او نزدیک به سه ماه در شهرهای مختلف اطراف روستایشان دنبال کار بود؛‌ از پیرانشهر و سردشت گرفته تا مهاباد، اما هیچ خبری نشد.

مرد جوان ادامه می‌دهد: حاضر بودم هرکار آبرومندی حتی با درآمد کم هم انجام بدهم، ولی متاسفانه اینجا به علت محرومیت حتی برای تحصیلکرده‌ها هم شغل مناسبی وجود ندارد، به همین علت ناچار راهی تهران شدم. نبود کارخانه و کارگاه در مناطق مرزی کشور و همچنین وجود کوه‌ها ونبود زمین‌های کشاورزی هموار سبب شده است مرزنشینان از کار کشاورزی نیز محروم بمانند.

بیکاری و نبود شغل مناسب، آنها را مجبور به‌کولبری می‌کند که همه سال و بخصوص در فصل‌های سرد سال حوادثی که تهدیدشان می‌کند‌ بیشتر و درآمد آنها از این راه کمتر می‌شود. از همین رو گرایش مهاجرت به شهرهای مرکزی کشور و پایتخت برای پیدا کردن شغل مناسب باعث افزایش چشمگیر روستاهای خالی از سکنه در این مناطق شده است.

کولبری در پایتخت

هیدی ظاهری پس از رسیدن به تهران سراغ یکی از دوستانش می‌رود و به صورت موقت مشغول به کار می‌شود.

او می‌گوید: قبلا هم برای کارکردن به تهران آمده بودم و در میدان میوه و تره بار مرکزی کار می‌کردم، اما این بار و به پیشنهاد دوستم به سراغ کار دیگری رفتم. دوستم مرا به محله کن در غرب تهران برد.آنجا با هشت نفر دیگرکه یک اتاق کوچک حدودا 20 متری اجاره کرده بودند، روبه‌رو شدم.

به محض این که هیدی وارد اتاق شد‌ بوی تندی مشامش را پر کرد. خیلی زود فهمید بو مربوط به پمادی است که برای رفع درد‌های عضلانی استفاده می‌شود.

کمی بعد او به چهره‌ای آشنا برمی‌خورد. هیدی ادامه می‌دهد: محمد را دیدم که نشسته است و دارد پماد سر زانوهایش می‌مالد. ‌او را می‌شناختم. قبلا در مرز چند بار دیده بودمش.

به این ترتیب هیدی متوجه شد کار دوستانش در پایتخت همان کولبری است، اما به شیوه‌ای متفاوت.

در واقع آنها در یک باربری کار می‌کردند و روزانه چند نوبت اثاث منزل یا اجناس کارخانه‌ها را بار کامیون ‌یا تخلیه می‌کردند.

هیدی از سرناچاری آنجا ماند و چند ماه کار کرد، اما بعد از مدتی فشار کار سنگین روی پشت و کمرش باعث آسیب‌دیدگی‌اش شد و دوباره ناچار روانه شهرستان شد.

مرد جوان این روزها در یک مغازه خواربارفروشی در سردشت کار می‌کند. او می‌گوید: اینجا از 8 صبح تا 8 شب کار می‌کنم و ماهی حدود 700 هزار تومان می‌گیرم. چاره‌ای ندارم. اینجا حداقل دیگر کمتر آسیب می‌بینم و کم‌کم کار را که یاد بگیرم شاید بتوانم خودم مغازه‌ای دست و پا کنم.

به عشق فرزندانم

صدای لرزان و قربان صدقه رفتن‌هایش، نشان از مادری مهربان و رنج دیده دارد؛ مادری که روزگار نتوانسته شکستش دهد و از او شیرزنی ساخته است که همه به حرمت رفتار و منش‌اش، دایه صدایش می‌زنند.

فرشته با سامی 63 سال دارد و سال‌ها از عمرش را کولبری کرده است. او‌ می‌گوید: بعد از این که همسرم فوت کرد، من ماندم و هفت بچه قد و نیم قد که باید زندگیشان را می‌ساختم و شکم‌شان را سیر می‌کردم. من هرگز نخواستم محتاج کسی شوم یا دستم را سمت کسی دراز کنم.

آن طور که دایه تعریف می‌کند او بعضی وقت‌ها یک شبانه‌روز را در کوه‌های مرزی بین ایران و عراق می‌گذرانده، ولی هیچ گاه ناراحت نبوده، چون‌‌ به عشق فرزندانش سختی کولبری را به جان می‌خریده است.

او تاکید می‌کند:‌ کولبری کار سخت و خطرناکی است. من بعد از فوت همسرم مجبور شدم به کولبری روی بیاورم و با 15 نفر از زنان روستای خودمان و روستاهای دیگر شانه به شانه مردان برای کسب روزی تلاش کنیم.

کولبری با دیسک کمر

دایه به روزهای سختی که در راه کولبری پشت‌سر گذاشته اشاره می‌کند و می‌گوید: در این سال‌ها بارها برایم پیش آمده که به علت بارش برف و باران راه و مسیرمان بسته شده و شب را در کوهستان و بدون آب و غذا سر کرده‌ایم.

او می‌گوید فشار و سنگینی بار، راه‌های کوهستانی و سرمای نیمه دوم سال بسیاری از دوستانش را از بین برده و بتدریج بقیه را نیز از بین می‌برد.

دایه از دردهایی حرف می‌زند که در منطقه و در سن بالای 50 سال چیز عجیبی نیست و همگی انتظار دچار شدن به آن را دارند.

او آه بلندی می‌کشد و ادامه می‌دهد: بارهای 50 و 60 کیلویی و کیلومترها پیاده‌روی در کوه‌ها کار خودش را کرد و کمر و پشتم آسیب جدی دید. پزشکان گفتند باید این کار را کنار بگذارم و به فکر کار دیگری باشم. بعد از توصیه‌های آنها 40 روز را در بستر بودم و استراحت کردم، اما فقر، بیماری و ناتوانی نمی‌شناسد.

به همین خاطر دایه دوباره مجبور شد‌ راهی بازارچه‌های مرزی شود‌. خیلی از کاسبکاران و کولبرها که از شرایط جسمانی او خبر داشتند بارهایی را که سبک‌تر و حمل کردنش آسان بود به دایه می‌دادند.

دایه به تاول‌های روی دستش نگاه می‌کند؛ تاول‌هایی کهنه که از سال‌ها دست و پنجه نرم کردن با زندگی برایش به یادگار مانده است‌.

او کف دستانش را به هم میمالد و زبری و زمختی‌های کف و روی دستش را که بر اثر پیچیدن طناب متصل به بار دور دستش به این شکل درآمده، نشان می‌دهد و می‌گوید: خیلی از کولبران بعد از یک سال که از کولبریشان بگذرد دچار درد و بیماری از ناحیه گردن، زانو و کمر می‌شوند، ولی چاره‌ای ندارند و باید تحمل کنند.

اجبار شیرین

فرزندان دایه، قدردان کولبری‌ها مادرشان در شب‌های بارانی هستند که دایه با لباس‌هایی خیس از مرز برمی‌گشت. آنها تلاش می‌کنند هر چه زودتر مادر خود را از این رنج‌ها و مشقت‌ها که در نبود پدر برای بزرگ شدنشان کشیده است، خلاص کنند. دایه با رضایتی که از چشمانش برق می‌زند از فرزندانش به شایستگی یاد می‌کند و می‌گوید: چهاردختر و سه پسرم همگی انسان‌های شریفی هستند. همین برایم کافی است. غیر از یکی از آنها همگی ازدواج کرده‌اند.

او ادامه می‌دهد: فرزندانم وقتی بزرگ شدند دیگر اجازه نداند من کولبری کنم و با این که الان تقریبا از کار افتاده‌ام و هزینه‌های درمانی دیسک کمر هم زیاد است، فرزندانم در مخارج زندگی و درمان کمکم می‌کنند.

این روزها وقتی دایه موفقیت‌های فرزندانش را می‌بیند‌ تمام دردهایی را که در کوه‌ها و شب‌های سرد با کوله‌بار‌های سنگین کشیده از یاد می‌بر‌د.

با توجه به شرایطی که در روستاهای مرزی غرب کشور حاکم است باید از مسئولان خواست برای کمک به جوانان این مناطق طرح‌هایی را که برای ساماندهی مساله کولبری‌ تاکنون مطرح شده است، اجرایی کنند زیرا با دایر کردن بازارچه‌های مرزی و ایجاد مناطق آزاد تجاری راه برای گسترش و رونق گرفتن تجارت در مناطق مرزنشین باز می‌شود‌. ‌

بیمه کولبران

طرح بیمه کردن کولبران و کاسبکاران از مهم‌ترین اقدامات و طرح‌های ساماندهی کولبران بود که سال گذشته در نتیجه افزایش مرگ و میر کولبران بر اثر حادثه و همچنین به منظور پوشش درمانی و بازنشستگی مطرح شد. به گفته کارشناسان و برخی مسئولان، تلاش‌هایی در این خصوص‌ انجام شده است، اما هنوز هیچ دفترچه خدمات درمانی به دست کولبران نرسیده است و اقدامات در حد تشکیل پرونده و رد کردن فهرست اسامی برای انجام امورات اداری باقی مانده است.

بهنام اکبری

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها