در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در این اثر که به نوعی بازگشتی به ادبیات و موسیقی مغفول کوچه و آثار شنیداری از این دست است بازیگران و هنرمندانی همچون صابر ابر، فرهاد اصلانی، امیر جعفری، حبیب رضایی، آیدا شاملو، سیامک صفری، ژاله علو، فاطمه معتمدآریا و زندهیاد مرتضی احمدی به ایفای نقش پرداختهاند.
در ادامه گفتوگوی جامجم با این چهره نامدار موسیقی را میخوانید:
موسیقی آلبوم غمنومه فریدون در حالی توسط شما ساخته شده که از ابتدا پیمان قدیمی قصد داشت انتخابی از موسیقیهای ساخته شده شما داشته باشند و ظاهرا با پیشنهاد خودتان موسیقی خاص این اثر را ساختید؟
سالهاست از آثاری که ساختم استفادههای مختلف میشود و البته برخی بدون اطلاع و در بسیاری مواقع نامناسب هم استفاده میشود. وقتی پیمان قدیمی با قرار قبلی پیش من آمد و کارشان را دیدم، کمترین توقعی که داشت این بود که بتواند کارهایی از من را چاشنی کارش کند. از همان زمان تصور کردم که اگر خاص این کار موسیقی نوشته شود، داستان جلوه بهتری مییابد و البته این کاری نیست که بشود برایش موسیقی متن نوشت بلکه خود قصه باید در موسیقی اتفاق بیفتد. به همین دلیل از او خواستم کار پیش من بماند و در نهایت با صرف زمان بسیار که بیشتر به خاطر مشغلههای دیگرم بود این اثر را ساختم.
بهطور کلی من کار عجیبی در غمنومه فریدون نکردم و مثل سیاه مشقی است برای من در میان همه کارهایم ولی عجیبه که آن را خیلی دوست داشتم و در مدتی که هنوز منتشر نشده بود، همهجا مونس من بود.
به طوری که در مدت زمانی که ایران نبودم وبه انتخاب خودم میخواستم در یک تنهایی و آرامش روحی و ذهنی باشم دائما همراهم بود و در همان شرایط خیلی از قسمتهای غمنومه را ساختم.
ویژگی خاص این اثر چه بود که برای شما اهمیت پیدا کرد؟
به نظرم غمنومه فریدون این فرصت را به من داد که گشت وگذاری به قصههایمان داشته باشم و به شکل دراماتیک به آنها نگاه کنم و ببینم چه موسیقیهایی درون این قصهها داریم در واقع اگر موسیقی حماسی، تراژدی یا موسیقی شاد روحوضی میخواهیم کجاست؟ شاید این قصه یا قصهها بتوانند کمک کنند که آن موسیقیهایی که خوشبختانه نمیشود گفت از دست رفته و فقط یک مقدار بین مردم ناشناخته شده را دوباره استفاده کنیم و شاید غمنومه فرصتی بود که توانستم پرسه کوچکی در کوچه پس کوچه تهران بزنم و به زورخانهها بروم و یا بعضی شبها تعزیههایی را ببینم. من با موسیقی تعزیه،روحوضی و موسیقی جدی بزرگ شده ام و وقتی قصهای را میخوانم همه موسیقیها و صداها درون خودش هست و سعی میکنم همه این صداها را با سنخیت فرهنگیاش در نظر بگیرم که در غمنومه هم از موسیقی تراژدی، ضربیخوانی، بحر طویل و عامیانه استفاده شده.
شما در این اثر از سه خواننده جوان بهره بردید و در مقابل شخصیتهایی که بهعنوان راوی حضور دارند همگی از بزرگان سینما و تئاتر هستند چرا نخواستید که در بخش آوازی از چهرههای شاخص استفاده کنید؟
هنرپیشهای چون مرتضی احمدی خودش سمبل این قصههاست و به نوعی فرهنگنامه است. نظرم هنرپیشهها و بازیگران نه به خاطر شهرتشان بلکه به خاطر کاراکتری که صدایشان دارد و میتواند آن قصه را تداعی کند به کار دعوت شدند.
وقتی این قصه بهدستم رسید آسانترین راه این بود که از دوستانم برای بخش آوازی انتخابی داشته باشم، اما فکر کردم من هم نقش همان کارگردان را دارم که بازیگران، خوانندگان هستند بنابراین سعی کردم کسانی را انتخاب کنم که جنس صدایشان به نقش و کاراکتر نزدیک باشد و شاید با حضور چهرههای معروف کار خیلی آسانتر میشد و البته شاید هم قصه خراب میشد و قصه باور نمیشد و از طرفی شاید خوانندههایی که به روز شدند، وقت این کارها را ندارند.
برخی غمنومه فریدون را با کارهای گذشته مانند شهر قصه قیاس میکنند. نظر شما چیست؟
نمیتوان این کارها را با هم مقایسه کرد حتی به نظرم نمیشود پیمان قدیمی را با بیژن مفید مقایسه کرد. پیمان قدیمی جوان بسیار بااستعدادی است که به نظرم اول راه است و توشهاش خالی نیست. شاید پیمان قدیمی اگر درست جلو برود بعدها اسطوره شود.
حتی موسیقیهایی که در شهر قصه است موسیقیهای خودش است و من موسیقیها را تشبیه میکنم به موسیقی خراباتی و کوچه بازاری ولی او میدانست برای شهر قصه چه موسیقی باشد؛ هر چند میتوانست ساخت موسیقی کارش را به یک آهنگساز محول کند، اما شاید در این صورت خروجی کار خوب نمیشد.
نمیخواهم شهر قصه و غمنومه فریدون را با هم مقایسه کنم. در حال حاضر جامعه با ادبیات فاخر فاصله دارد به طوری که تمام کلاسهای ادبیات نیازمند ترجمه فارسی است و شعرها همه باید ترجمه و تفسیر شود چراکه ادبیات روزمره مردم آنقدر از آن ادبیاتی که درکتابها دور شده که تمام مدت استادان بایستی آنها را برای دانشجویان و هنرجویان ترجمه کنند اما قصههای عامیانه چون از زبان محاورهای میآید با مردم ارتباط برقرار میکند و میتوان بسیاری از حرفهای تاثیرگذار را با زبان محاوره مطرح کرد. اما بهطور کل غمنومه و شهر قصه شبیه به هم نیست ولی نقششان میتواند شبیه هم باشد.
در شرایط کنونی معتقد به این هستید که آیا میشود با همان ادبیات محاورهای و موسیقی مطالبی را به مردم منتقل کرد؟
به نظرم بخش مهم کارکرد هنر، انعکاس روحیات مردم، تاریخ و حس مردم است.هنرمند وقتی از خانه به محل کارش میرود باید شهرش را ببیند، صدای شهرش را بشنود و همه آنها را در آثار هنریاش ارائه دهد. به نظرم در تئائر هماکنون اتفاقات خیلی خوبی در حال افتادن است به طوری که داریم میرسیم به اینکه تئاتر در کشوری با زبان و فرهنگ خودش گفته میشود و آثار تئاتریمان فقط ترجمه آثار نیست البته آثار بسیار باارزشی در جهان وجود دارد که به اندازه کافی در ایران ترجمه شدهاند ولی خوشحالم که نسل جوان که از بطن همین جامعه میآید تئاتر ایرانی و قصه ایرانی میسازد که به نظرم این میتواند در همه هنرهای ما باشد.
ما در نقاشی میتوانیم رنگ شهرمان، روستایمان و حتی رنگ بیرنگی تهران را ببینیم نه اینکه بخواهیم تصویر شهر پاریس را داشته باشیم. هنرمند اگر هر بخش از کره زمین را به عنوان انسان اشغال میکند آن قسمت را میتواند با زبان هنر خودش مطرح کند.معتقدم همه هنرمندان باید هنرشان این باشد که آنچیزی را که جامعه از آن غافل میشود و نمیبیند را نشان دهد چراکه مردم ما به قدری از همه چیز غافل هستند که گلهای باغچه خودشان را هم نمیبینند.
غمنومه فریدون چه ویژگیهای موسیقایی دارد؟
اغراق نیست اگر بگویم وقتی غمنومه را خواندم موسیقی درونش بود مثل وقتی که میخواستم موسیقی فیلم دلشدگان را بسازم . همه موسیقی و دیالوگ از علی حاتمی میآمد چراکه هم دیالوگها آهنگین بود و هم شعر و ترانههای قطعات فیلم که بعدها فریدون مشیری بعضیها را تغییر داد، ولی آنچه که صددرصد به جنس فیلم میخورد آنچه بود که حاتمی گفته بود و آنها مایه الهام موسیقی میشد چون موسیقی در درون آنها نهفته بود، در غمنومه هم همینطور بود.
دوست داشتم همه صداها ایرانی باشد و اگر جایی از ترمبون و فرنچ هورن استفاده کردم آنها را با طعم کرنا استفاده کردم به طوری که وقتی گوش میکنید فکر میکنید کرنای مشهد است.
برای خودبسندگی در موسیقی ایرانی و رسیدن به نشانههای بومی آن چه باید کرد؟
ما برای اینکه موسیقی دراماتیک داشته باشیم همه المانهایش را در ایران داریم و هر چه المانهای فرهنگی خودمان را بشناسیم بهتر میتوانیم استفاده کنیم.
بایستی به هنرمندان جوان یاد دهیم که همه حسهایشان را به کار بیندازند و وقتی در شهر و کشورشان زندگی میکنند، همه الهامات را از وطنشان جذب کنند و با آن به هنرشان بدمند.
به نظر من باید بگردیم و جنس ایرانی را که در همه چیز از جمله هنر گم کردیم، پیدا کنیم. متاسفانه زمانی برای ما هر چیزی مورد تائید و ارزش است که چیزی از جایی تائیدش کنند. وقتی به من میگویند حسین علیزاده عاشق این اسمی بودم که به من دادند اگر خدای ناکرده به من میگفتند شوالیه خجالت میکشیدم. به من میگویند حسین علیزاده نه استاد نه آقا و نه چیزی. این اسم برای من معنی و هویت پیدا کرده و حاضر نیستم با چیزی آن را عوض کنم چون در این اسم با تمام قصههایی که گذراندم زندگی کردم. شوالیه در جای خودش به عنوان جایزه ارزش دارد ولی نمیتواند هویت من را عوض کند.
سحر طاعتی
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
علی میرزابیگی، در گفت و گو با «روزنامه جامجم»: