سن و سالش بیشتر از 20 سال نیست و به اتهام آدمربایی افغانها برای به دست آوردن پول بازداشت شده است.
کاوه، پسر جوانی که مدعی است تنها در سه سرقت با اعضای باند بوده است از جزئیات این آدمرباییها و نقشه شان میگوید.
چطور شد با اعضای باند آشنا شدی؟
همه بچه محل بودیم. من پدر ندارم و وضع مالیمان تعریفی ندارد. جمشید هم نقطه ضعف مرا که دید شروع کرد، زیر گوشم مدام از سرقت و پولهای کلان گفت. از تفریح و لباسهای مارکدار و خرجهای بیرویه برای مادر و خواهر گفت و من هم که سن و سالی نداشتم و دلم میخواست به آرزوهای دلم برسم، درنهایت با جمشید همراه شدم.
از چه کسانی سرقت میکردی؟
تخصص ما فقط افغانیها بود. با ایرانی کاری نداشتیم و اگر افغانی میدیدیم او را رها نمیکردیم.
چرا فقط افغانیها؟
دو علت داشت، اول اینکه افغانیها به خاطر نداشتن مجوز شکایت نمیکردند. دلیل دوم که از دلیل اول خیلی مهمتر است این بود که افغانیها مجوز نداشتند و ما آنها را با همین بهانه از ماشین پیاده کرده و سوار ماشینمان میکردیم.
نقشه سرقت به چه صورت بود؟
ما دو روش داشتیم. قسمتی از مسیر، یک طرفه است و رانندهها مجبورند که مسیر یک طرف را خلاف بروند. برای همین سرعت ماشین را پایین میآورند و این بهترین فرصت برای ماست که بتوانیم داخل ماشین را ببینم و سرنشینانش را انتخاب کنیم. ما گوشهای از خیابان میایستادیم و خودرویی که داخلش افغانی بود را متوقف میکردیم. خودمان را مامور پلیس معرفی میکردیم و از راننده میخواستیم مسافر افغانش را پیاده کند تا ما بررسی کنیم و ببینیم که افغانی مورد نظر مجوز سکونت در ایران را دارد یا خیر. رانندهها نیز از همه جا بیخبر مسافرانشان را پیاده میکردند. دراین شرایط ما آنها را سوار ماشینمان میکردیم و به راه میافتادیم. پس از طی مسیری از آنها میخواستیم هر چه پول نقد و گوشی تلفن همراه دارند به ما بدهند و بعد هم در کنار بزرگراه رهایشان میکردیم.
شگرد دومتان چه بود؟
در این شگرد افغانیهایی را که کنار خیابان ایستاده و منتظر ماشین بودند سوار میکردیم و بازهم همان برنامه مامور و گرفتن پول و گوشی تلفن همراه بود.
چطور آنها باور میکردند شما مامور هستید؟
بیسیم داشتیم و صدای بیسیم را در میآوردیم. آنها هم جرات مخالفت نداشتند و با ما همراه میشدند.
این نقشه چقدر طول میکشید؟
از زمانی که آنها را سوار ماشین میکردیم تا پیاده میشدند 20 دقیقه تا نیم ساعتی طول میکشید. برای همین هم برای ما آدمربایی در نظر گرفتهاند.
با پولها و گوشیهای دزدی چه میکردی؟
گوشیها را جمشید برمیداشت، ما هیچ وقت آنها را نمیدیدیم. پولها را هم تقسیم بر تعداد میکردیم.
چه ساعتهایی برای سرقت میرفتی؟
بیشتر صبحها، از ساعت 11 صبح تا 2 بعدازظهر، اما گاهی اوقات بعد از ظهرها هم میرفتیم.
با پولهای دزدی چهکار میکردی؟
چه پولی! به نظر پول گیرمان میآمد، اما در واقع هیچی دستمان را نمیگرفت. اصلا انگار پولی در کار نبوده است. پول حرام همین است، هر چقدر هم داشته باشی برایت برکت نمیکند و نمیتوانی با آن زخمی را درمان کنی.
پس چرا سرقتها را ادامه دادی؟
من فقط در سه سرقت با آنها بودم و تصمیم داشتم دیگر با جمشید و همدستانش نروم که به دام افتادم.
ایده این سرقت را چه کسی مطرح کرد؟
همه را جمشید. او مغز متفکر ماست و سارق حرفهای است. محل سرقت و شیوهها و شگردها را جمشید ارائه میکرد و ما هم انجام میدادیم. همیشه حرف حرف جمشید بود و هیچ کدام از ما هم اعتراضی نمیکردیم.
پشیمانی؟
خیلی، من حتی یک نفر را ندارم دنبال کارهایم باشد. قبل از دزدی، آزاد بودم و بالای سر خواهر و مادرم بودم. الان داخل زندانم و نمیدانم چه اتفاقی برای آنها رخ میدهد.
ضمیمه تپش جام جم
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد