در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
شهید اسماعیل دقایقی ـ پتوی خود را روی مجاهد انداخت
یکی از مجاهدان عراقی میگفت: در یک زمستان سرد با شهید دقایقی در چادری بودم. او متوجه شد یکی از مجاهدان در خواب از سرما بر خود میلرزد. با این که هوا سرد بود و خود او به پتو نیاز داشت، رفت و پتوی خود را آورد و روی آن مجاهد انداخت. سپس گفت: مجاهدان عراقی ودیعههای امام در دست من هستند و من باید از آنها نگهداری کنم.
الان در خانه هر مجاهد عراقی که بروی سه عکس میبینی، عکس حضرت امام، شهید صدر و شهید اسماعیل دقایقی.
شهید مهدی باکری ـ جنازه برادر هم مثل بقیه
در عملیات خیبر که شهید حمید باکری ـ برادر شهید مهدی باکری فرمانده لشکر عاشورا ـ به شهادت رسید، من پشت بیسیم بودم و هرچه به آقا مهدی اصرار میکردم برود و جنازه برادرش حمید را از جزیره مجنون به عقب بیاورد، قبول نمیکرد و میگفت: همین طور که جنازه بچهها توی جزیره مجنون مانده، بگذارید حمید هم بماند.
پیکر او هیچ گاه بازنگشت و شهید حمید باکری برای همیشه جاویدالاثر ماند.
شهید سیدمحمد جعفری - برگه مرخصی را نشان نداد
با دوستان در سنگر نشسته بودیم. سیدمحمد وارد شد و برگه مرخصی دستش بود تا به سبزوار برود. در همان لحظه از بلندگوی پادگان اسم ده نفر از رزمندهها را اعلام کردند که برای گشت بروند. اسم سیدمحمد هم جزو آنها بود. سیدمحمد بدون این که برگه مرخصیاش را نشان بدهد، برگشت و رفت و در برخورد و درگیریای که پیش آمد به شهادت رسید.
شهید عبدالمهدی مغفوری ـ در میان نیزارها
در منطقه عملیاتی والفجر 8 نیزارهای زیادی وجود داشت. میان نیزارها سکوهای مخصوصی برای تانکها ساخته شده بود که بتوانند از همان جا سنگرهای دشمن را هدف بگیرند، فقط نیزارها مانع دید تانکها میشد و بالاخره قرار شد برای این که وضعیت منطقه بهم نخورد نیها را بخوابانند. شهید گرامی و شهید مغفوری در این کار کمک میکردند. خواباندن نیها با دست یا پا، زمان زیادی لازم داشت و شهید گرامی برای این که کارش سریعتر انجام شود، خودش را روی نیها پرتاب میکرد و آنها را میخواباند. شهید مغفوری هم همین کار را میکرد و گرچه نیها بدن آنها را زخمی میکرد ولی عقیده داشتند اینجوری کار زودتر انجام میشود.
شهید حسین ناجی ـ فریاد اعتراض
ساعاتی پس از آغاز عملیات پربرکت فتح المبین پاسدار شهید حسین ناجی از ناحیه پا بشدت مجروح شد. وقتی همرزمانش از او خواستند برای مداوا به عقب بگردد و از شرکت در ادامه عملیات خودداری کند، حسین با فریاد خشم و اعتراض به آنها گفت: اگر مجروح شدن دلیل پشت کردن به جبهه و ترک جهاد است چرا حضرت ابوالفضل العباس(ع) وقتی دستهایش را از بدن جدا کردند، کربلا را ترک نکرد؟
در برابر این استدلال محکم او بچهها پاسخی نداشتند جز سکوت. لحظاتی بعد حسین به آرزوی دیرینه خود یعنی شهادت رسید.
شهید رضا قندالی ـ همه را نجات داد
به منطقه ماووت عراق میروند. فرمانده قول داده بود آقا رضا را به خط نبرد. دیگران اما میرفتند و برمیگشتند و شوخیهای آقارضا خستگی را از تنشان در میکرد. چند روزی به همین ترتیب میگذرد. یک شب که چند نفر از رزمندهها از خط برمیگردند و استراحت میکنند نیمهشب دشمن با گلولههای شیمیایی منطقه را هدف قرار میدهد.
آقا رضا از همه زودتر بیدار میشود چون تجربه گازهای شیمیایی را داشت. با حس کردن بوی تند گاز خردل، بچهها را بیدار میکند و به بالای ارتفاعات اطراف میفرستد، اما خودش بیشتر از بقیه در محیط آلوده میماند. یکی از همرزمانش میگفت: من دیدم حالش خیلی بد است. یک آمپول ضدشیمیایی هم به او زدم ولی فایدهای نداشت.
مینا مولایی
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
اکبرپور: آزادی استقلال را به جمع ۸ تیم نهایی نخبگان میبرد
در گفتوگوی اختصاصی «جام جم» با رئیس کانون سردفتران و دفتریاران قوه قضاییه عنوان شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
گفتوگوی بیپرده با محمد سیانکی گزارشگر و مربی فوتبال پایه