دخترانی که با چنین شرایط ظاهری و فیزیکی به سر میبرند بههیچوجه نقشی در آفرینش خود ندارند و نمیتوان کسی را در به وجود آوردن این شرایط مقصر دانست، اما هر چه هست این که فرصت ازدواج وزندگی طبیعی آنها محدود میشود.
اما این موضوع در مورد پسرانی که دارای معلولیت مادرزادی یا بر اثر سوانح هستند به این شدت نیست. آنها با وجود داشتن معلولیت خیلی راحتتر از دختران معلول ازدواج میکنند و آن هم با دخترانی که از لحاظ جسمی مشکلی نداشته و سالم هستند.
پرداختن به این موضوع از نگاه بسیاری از تحلیلگران، روانشناسان و مشاوران خانواده مغفول مانده و نیازمند فرهنگسازی است؛ چرا که آنها نیز دارای نیازهای عاطفی، روحی و جسمی هستند و این نکته قابل انکار نیست.
خدیجه، خانم 38 سالهای است که با وجود سالم بودن فیزیکی و ظاهری با یک آقای معلول که با عصا راه میرود ازدواج کرده و اکنون صاحب دو فرزند پسر است.
وی میگوید: من یک فرد مذهبی هستم و همسرم نیز همینطور وقتی به خواستگاری من آمد ما از لحاظ اعتقادی وجه مشترک داشتیم، بنابراین سایر مسائل و نقص جسمی برایم مهم نبود چون همسرم خیلی باایمان است.
اعظم دختر 35 سالهای است که حدود 10 سال پیش در اثر یک اشتباه و تشخیص نادرست پزشکی مجبور به عمل جراحی چشمانش شده و بعد از این عمل بتدریج کم بینا و نابینا شده است.
وی میگوید: هیچ خواستگاری ندارم. یعنی اگر هم خود فرد مرا قبول کند خانوادهاش مرا نمیپذیرند چراکه هیچکس عروس نابینا نمیخواهد.
با دختر جوانی هم صحبت میشوم که ساک ورزشی در دست داشته و عضو یک تیم ورزشی است، نظرش را در مورد این موضوع میپرسم و میگوید: من به صورت مادرزادی کف پای راستم صاف است و این موضوع باعث شده موقع راه رفتن لنگ لنگان راه بروم.
او نیز از این موضوع دل خوشی ندارد و میگوید: من که نمیتوانم به زور کسی را مجبور به ازدواج کنم باید خواهانی باشد و متاسفانه فرهنگ جامعه ما در این مورد خیلی بسته است.
مهدی- ن، آقایی 38 ساله است و با موتورهایی که ویژه معلولان است رفت و آمد میکند، او در اثر تزریق واکسن اشتباهی دچار معلولیت از ناحیه یک پا شده است.
وقتی موضوع را با وی در میان میگذارم، میگوید: من نیز با این مشکل مواجه بودم و البته جاهای مختلفی برای خواستگاری رفتهام. معتقدم دو نفر فرد معلول نمیتوانند کارهایشان را بخوبی انجام دهند، بنابراین همیشه به خواستگاری دخترانی رفتهام که از نظر جسمی سالم بودند از چند نفر جواب منفی شنیدم ولی موفق شدم با یک دختر سالم از یک خانواده خوب ازدواج کنم.
اما در مقابل، زهرا، دختر تحصیلکردهای است که تحصیلات خود را تا مقطع کارشناسی ادامه داده و خیلی دل پردردی از این موضوع دارد. وی از اسکولیوز 25 درجهای که در شانهاش به صورت مادرزادی وجود دارد رنج میبرد.
زهرا با صدایی بغض کرده و چشمانی اشکآلود میگوید: من و دخترانی که همچون من هستند هیچ نقشی در خلقت خود نداریم، اما در جامعه ما اقبال عمومی نسبت به ما خیلی پایین بوده یا اصلا وجود ندارد. وی میگوید: در دانشگاه ما دو نفر از دانشجویان پسر نیز دارای چنین شرایطی بودند، ولی آنها براحتی با دو نفر از دانشجویانی که سالم هستند ازدواج کردند. در حالی که من نیز دوست دارم تشکیل خانواده داده، صاحب فرزند شده و مادر شوم.
زهرا اضافه میکند: با وجودی که در خانواده ما همه خواهر و برادرهایم دارای تحصیلات تکمیلی بوده و همگی ازدواج کردهاند، اما من تاکنون خواستگاری نداشتهام چرا که به علت داشتن این ناراحتی جسمی انگار کسی سراغ مرا نمیگیرد و اصلا کسی مرا نمیبیند.
رقیه، دختری دانشجو و آخرین فرزند خانواده است و از این که در آینده تنها بماند ترس وحشتناکی بر دلش نشسته است.
وی که از ناحیه لگن دچار آسیب و مشکل شده و موقع راهرفتن مشکل دارد، میگوید: همه خواهر و برادرهایم ازدواج کردهاند و این موضوع مرا میآزارد.
وی اضافه میکند: با وجودی که برادرم نیز دچار شکستگی لگن بوده و شرایط مرا دارد، اما به راحتی توانست در همان مرحله اولی که به خواستگاری رفته بود، ازدواج کند.
معصومه درخشان - روزنامه نگار
ضمیمه چمدان جام جم
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد