گزارش میدانی از ضریب نفوذ رسانه شنیداری در میان مردم

صدای پای رادیو در کوچه و بازار

«رادیو» یکی از قدیمی‌ترین رسانه‌های ارتباط جمعی در ایران است؛ رسانه‌ای با قدمتی بیش از صد سال که حتی پیش از اختراع تلویزیون پایش به خانه‌ها باز شد و تا مدت‌ها داشتنش گواه فرهیختگی و نشانه اصالت برای خانواده‌ها محسوب می‌شد.
کد خبر: ۹۸۶۴۷۸
صدای پای رادیو در کوچه و بازار

این رسانه در طول این سال‌ها و حتی در دورانی که جعبه جادویی تلویزیون به درون خانه‌ها راه یافت هم همچنان جایگاه خودش را حفظ کرد و از روی طاقچه کمتر خانه‌ای پایین آمد.

خانواده‌های ایرانی اخبار جنگ جهانی دوم و اشغال شهرها، قحطی، گرانی، کودتا، همه را با رادیو شنیدند و بعدها و در طول جنگ هشت ساله هم از همراهی‌اش بهره‌ها جستند.

رادیو رسانه‌ای بود که اخبار خوب و فتح و اخبار بد و هشدارها و آژیرهای سفید و قرمز را به یک اندازه به مخاطبانش می‌داد و در همه حال همراهشان بود.

کمتر خانواده‌ای را می‌توان یافت که در آن دوران از همراهی رادیو بی‌نصیب مانده و این رسانه ناطق در گوشه‌ای از خانه‌شان حضور نیافته باشد.

به مرور زمان اما هرچه به امروز نزدیک‌تر شده‌ایم، اثر رادیو رفته رفته در بسیاری از خانه‌ها کمرنگ می‌شود. در مقابل رادیو که رسانه‌ای صرفا صوتی است، تلویزیون با دنیایی از رنگ و جذابیت‌های تصویری قدعلم کرده و این روزها اینترنت و رسانه‌های مجازی هم که خود تنوعی بی‌انکار دارند.

با این حال رادیو به مدد قدرت خیال‌بخشی و قدمت خود همچنان به راهش ادامه داده و حیاتش را باوجود تمام مشکلات حفظ کرده است. گزارش زیر شرحی از یک روز پرسه زدن‌های ما در بازار تهران و خیابان‌های پایتخت و جست‌وجو برای مشاغل و یافتن شنوندگانی است که هنوز در کنار کار روزانه خود این رسانه را هم گوش می‌کنند.

در جست‌وجوی رادیو

نقطه شروع مسیرمان ایستگاه متروی پانزده خرداد و بعد حرکت به سمت بازار است. اینجا قلب پویای اقتصاد تهران و از قدیمی‌ترین مراکز شهر محسوب می‌شود.

ساختمان رادیو ایران هم به عنوان اولین ساختمان رادیویی کشور کمی بالاتر از همین مسیر واقع شده و همه‌چیز گواهی بر اصالت و اعتبار رسانه رادیو در این منطقه است. صاحبان بسیاری از مشاغل از قدیم الایام عادت داشته‌اند که در کنار کار روزمره و کسب روزی‌شان رادیو را هم روشن کرده و از برنامه‌ها و اخبار و موسیقی‌هایش در خلال کارشان بهره بگیرند.

خانم بافنده و شنیدن رادیو با تلفن همراه

یکی دیگر از حجره‌های این طبقه کاملا متفاوت از دیگر حجره‌هاست. کلاف‌های رنگارنگ پشم و کاموا مغازه را پر کرده‌اند؛ در گوشه‌ای دار قالی برپا شده و خانم عظیمی مشغول آموزش بافت آن به یکی از هنرجوهایش است.

خانم عظیمی البته رادیو ندارد و با گوشی تلفن همراهش به برنامه‌ها گوش می‌کند؛ اتفاقی که از قضا موجب تنوع هم در گزارش ما شده و شکل دسترسی‌های جدید به این رسانه را می‌رساند.

خانم عظیمی می‌گوید: من قبلا کارمند بودم و در اتاق خودم رادیوی کوچکی داشتم. از آنجایی که تازه به این مغازه آمده‌ام فعلا رادیو ندارم، اینترنت هم اینجا سرعت خوبی ندارد که بتوانم به صورت آنلاین و اینترنتی برنامه‌ها را گوش کنم، اما از گوشی تلفن همراهم استفاده کرده و در طول کار، برنامه‌های مختلف رادیو را مدام دنبال می‌کنم.

او ادامه می‌دهد: همکارم بیشتر علاقه‌مند به دنبال کردن سخنرانی‌هاست. رادیو پیام را دوست ندارد و می‌گوید مدام اخبار ناراحت‌کننده از آن پخش می‌شود. خودم رادیو آوا را دوست دارم، چون موسیقی‌های متنوع و مجاز کشور را پخش می‌کند. شبکه معارف هم خوب است.

از سکوت مطلق خوشم نمی‌آید و دلم می‌خواهد که در طول مدت کارم صدایی در اطرافم جریان داشته باشد.

فقط خبر

در اولین توقف‌مان به بازار فرش‌فروش‌ها می‌رویم. راسته‌ای از رنگ و طرح‌های چشم‌نواز و حجره‌هایی که همه خبر از قدمت صاحبانشان می‌دهند. با این حال مدتی است که این حجره‌ها به‌روز شده‌اند.

دیگر خبری از تخت‌های قدیمی و فرش‌های آویزان شده به در و دیوار نیست. میزهای چوبی شیک گذاشته‌اند و گاوصندوق و تلویزیون‌های صفحه تخت. صاحبان مغازه‌ای این راسته عموما می‌گویند سرشان شلوغ‌تر از این است که دیگر فرصتی برای گوش کردن به رادیو داشته باشند؛ با این حال صاحب یکی از این حجره‌ها نظری متفاوت دارد.

اکبر ترسّلی، صاحب یکی از فرش‌فروشی‌های قدیمی بازار در میان دنیایی از تابلوفرش‌های نفیس و رنگارنگ نشسته و رادیوی کوچک مشکی‌رنگش هنوز در گوشه میز کنار دستش است.

او می‌گوید: متولد دهه 30 هستم و بعد با خنده اضافه می‌کند: البته به میلادی! از او می‌پرسم دلیل این‌که هنوز از رادیو استفاده می‌کند، چیست و چه برنامه‌هایی را بیشتر گوش می‌دهد؟ پاسخ می‌دهد: فقط اخبار؛ رادیو را روشن می‌کنم تا اخبار را گوش کنم. به خانه هم که می‌روم خیلی اهل تماشای فیلم و سریال‌های تلویزیون نیستم و فقط خبرها را می‌شنوم.

از او می‌پرسم پس خیلی برنامه‌های دیگر را دنبال نمی‌کنید؟ یعنی علاقه‌ای به این برنامه‌ها ندارید؟ می‌گوید: چرا، اما فرصتش را ندارم. در بازار تا سرت را بچرخانی ظهر می‌شود و بعد هم شب است و باید کار مشتری را انجام بدهی و راه بیندازی.

ترسلی به گفته خودش مدت‌هاست شنونده رادیو است و از سال‌ها پیش خبرهای مختلفی را با همین رادیوی کوچک شنیده است.

او ادامه می‌دهد: از اذان صبح رادیو‌ام روشن است و اوقات شرعی را هم با رادیو پیگیری می‌کنم؛ می‌فهمم کی ظهر شده و کی شب است. رادیو همیشه کنار دستم روشن است.

از 6 صبح تا 8 شب فقط رادیو پیام

از بازار فرش‌فروش‌ها بیرون می‌زنیم و در یکی از خیابان‌های مجاور بازار به راه می‌افتیم؛ جایی که عمدتا کارگاه‌های تولید و توزیع کفش در آن واقع شده‌ است. این خیابان اما بافتی مسکونی‌تر دارد و مغازه‌های دیگری هم علاوه بر کارگاه‌های کفش در آن به چشم می‌خورد. یکی از این مغازه‌ها، یک قصابی کوچک است که صاحبش رادیویی کوچک را روی یکی از قفسه‌های بالایی مغازه‌ قرار داده‌. در لحظه‌ای که ما به آنجا می‌رسیم، صدای اذان ظهر از رادیو به گوش می‌رسد. صاحب مغازه که مردی چهل و خرده‌ای ساله است، می‌گوید: از ساعت شش صبح تا هشت شب رادیویمان مدام روشن است.

او دستان خونی‌اش را نشان می‌دهد و می‌افزاید: از آنجایی که همیشه دستمان توی کار است خیلی نمی‌توانیم تلویزیون ببینیم و شبکه‌های مختلف را عوض بکنیم. الان، هم کارمان را می‌کنیم و هم به رادیو گوش می‌دهیم. البته همیشه هم رادیویمان روی شبکه پیام است و موجش را عوض نمی‌کنیم؛ چون این شبکه دائم اخبار می‌گوید و برنامه‌هایش بهتر است.

چشم به کار و گوش به رادیو

راسته فرش‌فروش‌ها را یک طبقه‌ای بالاتر می‌رویم؛ جایی که حجره‌های فروش در آن کمتر است و در عوض عده‌ای به رفو و مرمت فرش و قالی‌های دست‌باف مشغولند. حسن آقای 40 ساله یکی از این افراد است. او در خلوت مغازه‌شان روی زمین نشسته و مشغول مرمت فرشی ابریشمی است. بالاتر از دستش، رادیویی هم روی یخچال قدیمی مغازه قرار گرفته و صدای موسیقی از آن به گوش می‌رسد. داخل می‌شویم تا چند کلمه‌ای با او صحبت کنیم.

می‌گوید: ما خیلی نمی‌توانیم با تصویر سر و کار داشته باشیم و از آنجایی که چشممان به کار است، در عوض گوشمان را به رادیو می‌سپاریم. اینجا رادیویمان همیشه روشن است و هم اطلاعات و اخبار را از آن کسب می‌کنیم و هم برنامه‌هایش سرمان را گرم می‌کند.

حسن آقا ادامه می‌دهد: بیشتر رادیو پیام و صبا را گوش می‌کنیم. این دو شبکه آهنگ‌های بیشتری پخش می‌کنند و رادیو صبا هم که در لابه‌لای برنامه‌هایش قسمت‌های طنز خوبی دارد. البته وقت‌هایی مثل همین امروز ظهر که مسابقه فوتبالی قرار است پخش بشود هم به سراغ شبکه ورزش می‌رویم. حمید، 30 ساله و همکار حسن آقا در گوشه‌ای نشسته و ریشه‌های یکی از فرش‌ها را مرتب می‌کند. او هم می‌گوید: از صبح که می‌آییم اول رادیویمان روشن می‌شود. شبکه‌های پیام، ورزش، صبا و آوا را بیشتر می‌پسندم و اولویت‌هایم کسب اخبار و بعد گوش کردن به ترانه‌هاست.

آقای کفاش و خانم نشیبا

آقاقدرت حدودا 60 ساله است. او در یک مغازه کوچک تولید کفش به کار بُرش و چسب‌کاری تکه‌های چرمی مشغول است. رادیویش هم در گوشه‌ای از مغازه به دیوار آویزان شده؛ رادیویی نیمه شکسته که هنوز کار می‌کند.

او می‌گوید: روزهایی که خودم در مغازه تنها باشم از صبح که می‌آیم رادیو را روشن می‌کنم و تا شب با برنامه‌هایش مشغولم. شبکه‌های جوان و تهران را بیشتر گوش می‌کنم. برنامه‌هایشان سرم را گرم می‌کنند. خانم نشیبا را هم خیلی دوست دارم و از شنوندگان همیشگی برنامه‌هایش هستم.

به شوخی از او می‌پرسم: الان اگر خانم نشیبا از این خیابان رد شود، می‌شناسیدش؟ می‌خندد و می‌گوید: نه، فکر نکنم. آقاقدرت اضافه می‌کند: قبلاها برنامه‌های نمایشی خوبی از رادیو پخش می‌شد که الان تعدادشان کمتر شده است، یا من نمی‌دانم از کدام شبکه و در چه ساعتی پخش می‌شود. وی ادامه می‌دهد: خانه هم که می‌روم دلم می‌خواهد باز رادیو گوش کنم، اما بچه‌ها علاقه‌ای ندارند و رادیوی خانه را جمع کرده‌اند. همه سرگرمی‌مان در خانه شده تلویزیون، اما رادیو چیزی دیگر است.

رادیو با بوی نان!

نانوایی، یکی دیگر از مشاغلی است که در مسیر گزارشمان با آن برخورد می‌کنیم. آتش تنور زبانه می‌کشد و بوی خوش نان در حین صحبت‌هایمان مشاممان را پر می‌کند.

رادیوی مغازه در کنجی به دیوار آویزان شده اما خاموش است. حسن کریمی، 33 ساله و صاحب نانوایی می‌گوید: امروز استثنائا از صبح چون حالم خیلی خوش نبود خاموشش کردم، اما در باقی اوقات همیشه روشن است و در حین کارمان به آن گوش می‌کنیم.

او ادامه می‌دهد: اخبار و دیگر برنامه‌ها را بدقت دنبال می‌کنم، بخصوص در ایام اربعین که مدام نوحه و مداحی‌های این ایام و آمار اخبار مسیرهای پیاده‌روی پخش می‌شد و همه را با دقت گوش می‌کردم. از بین شبکه‌ها هم پیام و تهران را بیشتر دوست دارم و اخبار و اطلاعات خوبی به مخاطب می‌دهند.

رفیق تنهایی راننده تاکسی

رانندگان تاکسی هم از آن دسته مشاغلی هستند که معمولا همیشه رادیوی ماشین‌شان روشن است و در حین کار و جابه‌جا کردن مسافران، از برنامه‌های مختلف رادیویی و اخبار و اطلاعات آن استفاده می‌کنند.

بهرام سلیمانی 52 ساله هم یکی از این افراد است. او می‌گوید‌: تقریبا همیشه و در همه مسیرهایی که مسافری همراهم نیست و در ماشین تنهایم رادیو گوش می‌کنم. و بعد توضیح می‌دهد: متاسفانه برخی مسافرها علاقه‌ای به سر و صدای اضافه در ماشین ندارند، یا خسته و خوابند و بیشتر اوقات برای رعایت حال آنها مجبور می‌شوم رادیو را خاموش کنم؛ با این حال خودم علاقه زیادی به آن دارم و در مسیرهایی که به تنهایی رفت و آمد می‌کنم حتما شنونده رادیو هستم. سلیمانی ادامه می‌دهد: با توجه به شغلم معمولا همیشه شبکه رادیویی پیام را انتخاب می‌کنم، چون هم هر پانزده دقیقه یک‌بار اخبار مختلف روز را می‌گوید و هم وضع ترافیک و راه‌ها را اطلاع می‌دهد.

می‌پرسم که موسیقی‌های پخش شده از این شبکه را هم می‌پسندد یا خیر و او با خنده جواب می‌دهد: مطمئن باشید هنوز آن‌قدرها پیر نشده‌ام! اتفاقا این که موسیقی‌های محلی اقوام مختلف از رادیو پخش می‌شود خیلی اتفاق خوبی است و باعث تنوع می‌شود. رادیو رسانه خوبی است و همچنان برای ما که در بیرون از خانه هستیم از تلویزیون بهتر است، زیرا در همه‌جا قابلیت دسترسی دارد.

این یار مهربان

سپیده سعیدی، 35 ساله و روزنامه‌نگار است و در ساعت‌های کار و فراغت رادیو را به عنوان رسانه همراه خود انتخاب کرده است.

او می‌گوید: یار مهربان من شاید بیش از آن‌که کتاب باشد، رادیو بوده و هنوز هم هست. روزهایی هست که دیگر خودم را خانمی میانسال می‌پندارم، نه آن کودک کنجکاوی که صبح‌ها با استرس و دلهره برنامه تقویم تاریخ را گوش می‌کرد و با همان اضطراب بند کفش‌هایش را می‌بست و به مدرسه می‌رفت. یادش بخیر، تقویم تاریخ با آن موسیقی مخوف و مرموزش و اصرار من به مادرم که بگذارد کمی بیشتر گوش دهم تا یک سر و گردن از هم‌کلاسی‌هایم بالاتر باشم و به معلمم بگویم که: «امروز روز کشف رادیوم توسط ماری کوری است خانم، می‌دانید؟» همین یار مهربان، در آشپزخانه و حتی روی میزش در اداره یار مهربان مادرم هم بود. بعدها، در سال‌های جنگ وقتی قرار بود به زیرزمین خانه‌مان از خوف موشک و بمب پناه ببریم، امین‌ترین و دلسوزترین دوست و همدم ما در تاریکی پناهگاه خانه‌مان بود. سعیدی ادامه می‌دهد: اما این یار مهربان تنها رفیق روزهای ترس و نگرانی نبود. گاه‌گاهی هم لبخند را مهمان لب‌هایمان می‌کرد و شاید قهقهه‌هایی بی‌مثال. هنوز هم دلم می‌خواهد صبح جمعه من باشم و یک لیوان چای و برنامه «صبح جمعه با شما». من هنوز هم جمعه‌ها بی‌اختیار به دنبال «جمعه ایرانی» می‌گردم.

سعیدی با همان لحن شیرین خود می‌افزاید: رادیو همچنان همراه خستگی‌ناپذیر بدو بدوهای بی‌وقفه من است. آفتاب برایم با «جوان ایرانی سلام» طلوع می‌کند و من ترجیح می‌دهم که بعد از گذر از چهل سالگی، هر روز ساعت هفت صبح کسی در گوشم فریاد بزند: «جوان ایرانی، سلام» و آن کسی نیست جز یار مهربان من، رادیو.

پرواز به عالم خیال

شنوندگان رادیو فقط کسبه و افراد شاغل نیستند. از همه قشر و طیفی می‌توان سراغ گرفت در میان مخاطبان و دوستداران این رسانه شنیداری.

حمید جاویدمهر 36 ساله و گرافیست است. او از کودکی همراه رادیو بوده و حتی حالا هم در ساعت‌هایی که مشغول کار است گوش و دل به آن می‌سپارد.

او می‌گوید: در دوران کودکی از زمانی که از خواب بیدار می‌شدم رادیو در خانه‌مان روشن بود. آن زمان‌ها قبل از رفتن به مدرسه دو برنامه «تقویم تاریخ» و بعد «بچه‌های انقلاب» را گوش می‌کردم. حتی در همان عوالم کودکی یکی دو باری برایشان نامه هم نوشتم! او ادامه می‌دهد: رادیو قبل‌ترها رسانه‌ای بود که انگار با آدم حرف می‌زد و او را از تنهایی‌اش بیرون می‌آورد، اما الان مدتی شده که رادیو کمتر حرف می‌زند و بیشتر موسیقی پخش می‌کند که من این رویکرد جدید را خیلی دوست ندارم.

جاویدمهر ادامه می‌دهد: البته هنوز هم شنونده رادیو هستم و در حین کارم از آنجایی که مدام مشغول کار با رایانه‌ام، به صورت اینترنتی رادیو را هم باز می‌کنم و به آن گوش می‌دهم. بخصوص شبکه‌های جوان و فرهنگ و سلامت را بیشتر دنبال می‌کنم. جوان چون آیتم‌های کوتاه و چند دقیقه‌ای دارد و دنبال کردنش خیلی حوصله آدم را سر نمی‌برد، فرهنگ هم که خب به حوزه کاری‌ام یعنی فرهنگ و هنر مرتبط است و نیز سلامت که اخبار مفید مرتبط با سلامتی را پخش می‌کند.

از این گرافیست جوان می‌پرسم: بعد از این‌همه سال چرا هنوز رادیو را به عنوان رسانه اصلی‌اش دنبال می‌کند؟ می‌گوید: رادیو از عنصر خیال‌انگیزی بهره‌مند است و انسان می‌تواند همه‌چیز را با آن تصور کند. من حتی مسابقات فوتبال را هم از رادیو می‌شنوم. او ادامه می‌دهد: یکی دیگر از اتفاقات خوب در رابطه با رادیو این است که همیشه در دسترس است و چه زمانی که در ماشین باشم و چه پشت کامپیوتر و حتی با گوشی می‌توانم از آن استفاده کنم، در صورتی که تلویزیون چنین کارکردی ندارد.

زهرا غفاری - رادیو و تلویزیون

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها