به گزارش جام جم، این امر از سینما آغاز شده و به مرور تلویزیون نیز به واسطه مخاطبان میلیونی خود به آن ورود کرده و سریالهای مختلفی را روانه آنتن کرده است.
شبکههای تلویزیونی کشورمان نیز کم و بیش به این موضوع توجه نشان داده و آثاری با کیفیتهای مختلف را تولید کردند که ازجمله آنها میتوان به «او یک فرشته بود» ساخته علیرضا افخمی و «روز رفتن» به کارگردانی جواد افشار اشاره کرد که در هردوی آنها به شکلی متفاوت به حضور شیطان بر روی زمین اشاره شده است.
روز رفتن و زنجیرهای از قتلهای شیطانی
سعید رحمانی که فیلمنامه این مجموعه تلویزیونی را نوشته، از چند داستان در کنار هم بهره گرفته و آنها را به یکدیگر پیوند داده است: نخست داستان کشته شدن کریم سرپولکی بر اثر سانحه رانندگی که برای سروان پرتو اطلاعات جمع میکند و شب حادثه هم با صدایی ترسیده به پرتو تلفن کرده است. دوم داستان قتلهای زنجیرهای که همگی توسط یک نفر انجام شده و آن شخص هم خودش را شیطان معرفی کرده است! و دیگری داستان حاج رحیم سرپولکی(برادر دوقلوی رحیم) که تصادفا با جسد بیجان برادرش در غسالخانه مواجه شده و به پیشنهاد پرتو برای گیر انداختن قاتل خود را به جای کریم جا میزند.
رحمانی مصالح لازم برای خلق یک ملودرام جذاب و تماشایی را داشته و به خوبی از آن برای جلب نظر مساعد مخاطبان بهره گرفته است.
نکته مهمی که رحمانی بخوبی رعایت کرده، همین وصل کردن داستانها و داستانکها به یکدیگر است بدون آن که هرج و مرج در کار به وجود بیاید.
دیگر اینکه داستان از اوج آغاز شده و این برای یک سریال تلویزیونی برگ برنده مهمی برای همراه کردن مخاطب تا پایان کار به حساب میآید.
همینطور ایده جابهجایی دو برادر دوقلو که نمونههای فراوانی در سینما و تلویزیون داشته و جزو کلیشههای امتحان پسداده به حساب میآید، تضاد میان دو برادر(یکی لات و لمپن و دیگری روحانی مورد احترام) را شکل داده و به جذابتر شدن آن کمک شایانی کرده است.
تیپ ـ شخصیتهایی از جنس مردم
در ملودرامهایی شبیه به روز رفتن شخصیتهای مختلفی حضور دارند که هر یک گوشهای از قصه را گرفته و پیش میبرند. در حقیقت آنها بخصوص شخصیتهای فرعی، تیپ و تیپ ـ شخصیتهایی هستند که هر تکه از آنها از جایی برداشته شده و به همین خاطر هم برای مخاطب ملموس و آشنا به نظر میرسند.
رحمانی در خلق شخصیتهای اصلی خود هم موفق عمل کرده و مثلث سروان پرتو، حاج رحیم و کریم سرپولکی را به وجود آورده است.
اولی شبیه به کلیشه پلیسهای غیر ایرانی است که چندان شبیه به پلیسهای همیشگی سریالها نیست و رابطهاش با نیروی زیردست و نیز مافوقش نیز در همین چارچوب قرار دارد. در این بین شاهد بخش کوچکی هم از زندگی خصوصی پرتو هم هستیم که از همسرش جدا شده و تنها زندگی میکند. کریم جز همان قسمت اول نقشی در داستان نداشته و آنچه که از او میفهمیم به روایتهای سایر همسایهها از وی برمیگردد. حاج رحیم هم به عنوان یک روحانی که در اطراف تهران زندگی آرامی دارد، شخصیتی قابل قبول و پذیرفتنی است که وقتی در قالب کریم قرار میگیرد هم به شکلی ظریف فاصلهاش را با او حفظ میکند.
تضاد میان او و کریم هم طنز کمرنگ دلنشینی را به وجود آورده که در تلطیف فضای کار نقش موثری دارد. همسایههای کریم که در آن خانه قدیمی زندگی فقیرانهای دارند، تیپهای اغلب کلیشه شدهای هستند که بعضا خوب از کار درآمده و برخی دیگر کاملا یک بعدی به نظر میرسند. دو دوست و همسایه کریم که یکی از آنها دزدی توبهکرده و دیگری سارقی خرده پاست از جمله آنها هستند که اولی قابل قبول و دومی سرشار از کلیشههای کهنه هستند. قاتل زنجیرهای که با صورتی سوخته به دنبال از بین بردن کسانی است که هر یک به شکلی خلافکار هستند، با وجود حضور اندکش در کار، شخصیت مهمی به حساب میآید. او نمادی از آدمهایی است که به اشتباه خود در گودالی عمیق افتاده و حال همه را در مصیبت خود مقصر دانسته و به دنبال انتقام است. در این بین بدش هم نمیآید که شهرتی ولو منفی برای خود دست و پا کرده و روح خود را راضی کند.
ترکیب مناسبی از بازیگران شناخته شده
مخاطب عام برای دنبال کردن یک مجموعه تلویزیونی به دو عنصر بیش از هر چیز توجه میکند: نخست قصه و در وهله بعد بازیگر که روز رفتن از هر دو جنبه جذابیتهای زیادی برای مخاطب دارد.
دانیال حکیمی که سریالهای زیادی را در کارنامه دارد، انتخاب خوبی برای دو نقش رحیم و کریم سرپولکی است که تلاش زیادی برای مرز قائل شدن میان دو نقش خود به خرج داده است. در این بین تنها نقطه ضعف حکیمی هنگامی است که در نقش کریم سرپولکی فرو رفته و بازیاش بیش از حد نیاز به سمت اغراق متمایل میشود.
در نقطه مقابل حسن پورشیرازی به شخصیت سروان پرتو حس و حال خوبی بخشیده و او را از قالب همیشگی پلیس خارج کرده است. زنان در مجموعه تلویزیونی روز رفتن کاملا در حاشیه بودهاند که این امر در انتخاب بازیگران آن نیز دخیل شده است.
برای نمونه هم میتوان به فقیهه سلطانی در نقش لاله اشاره کرد که میتوانست بهتر از اینها از کار دربیاید.
حاج رحیم هم به عنوان یک روحانی که در اطراف تهران زندگی آرامی دارد، شخصیتی قابل قبول و پذیرفتنی است که وقتی در قالب کریم قرار میگیرد هم به شکلی ظریف فاصلهاش را با او حفظ میکند.
تضاد میان او و کریم هم طنز کمرنگ دلنشینی را به وجود آورده که در تلطیف فضای کار نقش موثری دارد.
محمد جلیلوند
ضمیمه قاب کوچک
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد