گفت‌وگوی جام‌جم با علیرام نورایی، به بهانه اکران «یتیم‌خانه ایران»

فحاشی با عکس کوروش و شعر سعدی!

اشاره: علیرام نورایی را حالا می‌توان ستاره سینمای استراتژیک ایران نامید و او را عموما در فیلم‌هایی می‌بینیم که انعکاس‌دهنده نگاه رسمی و مواضع نظام و انقلاب است. «قلاده‌های طلا»، «جشن تولد» و همین فیلم در حال اکران «یتیم‌خانه ایران»، برخی از شاخص ترین آثار در این زمینه است. گرچه نورایی همواره تلاش کرده بهترین کیفیت بازی را در نقش‌های پیشنهادی ارائه کند و تا حدود زیادی هم موفق عمل کرده، اما صرف حضور در چنین فیلم‌هایی همواره او را در معرض انواع و اقسام توهین‌ها و فحاشی‌ها از طرف عده‌ای مخالف و معاند نظام و باورها و اعتقادات مردم قرار داده و در این چند سال حاشیه‌های زیادی برای نورایی ایجاد کرده است. آخرین نمونه‌اش اتفاقی است که برای او در جشنواره اخیر فیلم مقاومت افتاد. نورایی برای بازی خوبش در یتیم‌خانه ایران، برنده جایزه بهترین بازیگر از نگاه خانواده شهدا شد و در همان مراسم، حال خوب و جایزه‌اش را به ارواح پاک همه شهیدان ایران بویژه شهدای مدافع حرم تقدیم کرد و پس از آن با برخوردهای توهین‌آمیز عده‌ای در فضای مجازی روبه‌رو شد.
کد خبر: ۹۶۲۵۸۴

این بازیگر خوش‌اخلاق و متین و خوش قد و قامت، بتازگی و به بهانه اکران یتیم‌خانه ایران، مهمان ما در روزنامه جام‌جم بود و با او درباره گذشته و امروز و آینده‌اش در زندگی و بازیگری حرف زدیم.

اول از همه از اسمتان شروع کنیم که خاص است. علیرام یعنی چه؟

دست پدر و مادرم برای این نامگذاری درد نکند. (می‌خندد) علیرام یعنی در مرام علی و پرورش‌یافته به دست علی. می‌توان چنین تعابیری از این اسم داشت، چون اسمی بود که پیشتر از من وجود نداشت و ابداع پدرم است. اما می‌دانم بعد از من چند نفر دیگر از این اسم استفاده کردند. البته در دوران بچگی و مدرسه، چندان با این اسم راحت نبودم و برخی با شیطنت، اذیتم می‌کردند. اما وقتی بزرگ‌‌تر شدم، تازه فهمیدم والدینم چه اسم زیبایی برایم انتخاب کرده‌اند.

در بچگی شر و شیطان بودید؟

نه، بچه درسخوان، حساس و آرامی بودم.

پس احتمالا اول مهر را با رغبت به کلاس اول رفتید.

نه، اتفاقا با وحشت رفتم! (می خندد) مادرم مرا تا مدرسه برد. آن موقع به خاطر شغل پدرم که در نیروی دریایی خدمت می‌کرد، در بندرعباس زندگی می‌کردیم. به هرحال هوای چشم‌های من در روز اول مدرسه کاملا بارانی بود!

متولد 18 فروردین 1356 هستید. شما هم چیزی از آن خصوصیات متولدان فروردین مثل غرور و جاه طلبی و .... را دارید؟

بله، بشدت. بعضی اوقات که این طالع بینی‌ها را می‌خواندم، تعجب می‌کردم چطور این قدر درست نوشته‌اند. (می خندد)

آرامش شما تا چه سنی ادامه داشت؟

تا اواخر نوجوانی و بعد کم کم مدلم طور دیگری شد. البته همچنان درسم خیلی بود و ریاضی فیزیک خواندم. خانواده‌ام خیلی دوست داشتند مهندس شوم و من هم به همین دلیل تحصیل در رشته مهندسی کامپیوتر نرم افزار را شروع کردم.

یعنی علاقه هنری نداشتید؟

چرا، دوست داشتم، اما نه هنر بازیگری و تئاتر . بیشتر به گرافیک و نقاشی خیلی علاقه داشتم. ولی به احترام و خواست پدر و مادر، ریاضی و کامپیوتر را ادامه دادم.

پس ورود به هنر و آن تغییرمسیر کجا و چه زمانی اتفاق افتاد؟

یک روز در دوران دانشجویی از طرف بچه‌های دانشگاه، پیشنهاد تست بازیگری به من شد. این درحالی بود که پیش از آن فقط یک تئاتر را آن هم به زور دیده بودم. چون هیچ دید جالب و تعریفی از تئاتر نداشتم. با این قصد رفتم که بخندم یا اذیت کنم، اما با اولین اتودی که روی سن تئاتر دانشگاهمان زدم، کلا مسیر زندگی‌ام عوض شد. درس خواندنم به حاشیه رفت و اولویتم بازی در پایان نامه‌های تئاتر بچه‌های دانشگاه شد.

چه چیزی باعث ادامه دادن شد؟ تشویق و تائید دوستان و همکلاسی‌ها یا حضور روی سن و بازی در تئاتر به خودتان چسبید؟

فکر کنم یک اتفاق عجیب و هورمونی روی سن تئاتر افتاد! (می خندد)

یعنی پیش از آن میل به بازیگری در شما وجود نداشت؟

نه واقعا. من حتی تئاتر را مسخره می‌کردم. البته دید الان من مطمئنا این نیست و نگاه دیگری به بازیگری دارم. تنها تجربه من از تئاتر، دیدن نمایشی به نام «آن سوی آینه» در سالن اصلی تئاترشهر بود که آن هم به اصرار یکی از دوستان رفتم که یکی از بستگانش در آن بازی می‌کرد.

سینما می‌رفتید؟

یادم هست «شهر موش‌ها» را در سینما دیدم. (می خندد) بله، کم و بیش می‌رفتم، اما این که به سینما و بازیگری فکر کنم یا علاقه داشته باشم، نه.

بازیگر محبوب هم داشتید؟

بله، آقای خسرو شکیبایی. اصلا شب‌های نوجوانی و جوانی‌ام با شنیدن صدای ایشان گذشت. ما یک ضبط لاسونیک دوکاسته داشتیم، از آنها که باندهایش جدا می‌شود و من نوار دکلمه‌های مرحوم شکیبایی را از آن می‌شنیدم. از بس که شیفته صدای ایشان بودم. هیچ وقت بازی زیبای او را در سریال «خانه سبز» فراموش نمی‌کنم.

آن اتفاق اصلی در بازیگری چه زمانی برایتان افتاد؟

هنوز نیفتاده و من همچنان مشغول یاد‌گرفتن هستم.

منظورم نخستین حضور در فضای حرفه‌ای است؛ همان که پیش خود گفتید دیگر وارد سینما و تلویزیون شدم.

من با اولین سریالی که بازی کردم، یعنی «شب آفتابی» وارد فضای حرفه‌ای شدم. این کار در ایام محرم پخش شد؛ همان سالی که محرم با عید نوروز همزمان شده بود. البته من ابتدا قرار بود در سریال «خط قرمز» حضور داشته باشم، حتی تست هم دادم، اما قسمت نبود در آن کار بازی کنم.

از چه زمانی ورزش را شروع کردید؟

شروع ورزش کردن من از دوران دبیرستان بود و بسکتبال بازی می‌کردم. بعد مدتی به باشگاه بدنسازی رفتم و تقریبا از حدود 12 سال پیش با ورزش پارکور آشنا شدم. از آنجا که به ژانر اکشن خیلی علاقه داشتم، این ورزش نظرم را جلب کرد. البته پارکور صرفا فنونی برای رد کردن موانع شهری و رسیدن از نقطه A به B در کمترین زمان است و ضربه زدن و بزن بهادری در آن وجود ندارد. افتخار دارم بخشی از معرفی پارکور به جوانان کشورمان توسط من و تیمی بوده است که با هم شروع کردیم. ورزش اسکی آلپاین را هم سال‌ها دنبال می‌کردم تا این که دو سال پیش به‌دلیل مصدومیت آن را کنار گذاشتم.

باوجود نقش آفرینی‌های زیاد، به نظر می‌رسد هنوز نقش خیلی خوب و ایده‌آلتان را بازی نکرده‌اید.

چرا، نقش زبیر در سریال «جابربن حیان» فوق العاده بود.

در سینما چطور؟ شاه نقشتان چیست؟

دنبال شاه نقش نیستم، به تک تک نقش‌هایم به عنوان یک تجربه جدید نگاه می‌کنم و تلاش دارم یاد بگیرم.

در تلویزیون با کارگردان‌های مختلفی کار کردید، اما در سینما به نظر می‌رسد در فیلم‌های کارگردان‌های خاصی بازی می‌کنید و شما را به عنوان بازیگر یک جریان سیاسی خاص می‌شناسند. چطور به این سمت رفتید؟

اصلا این طور نیست که برخی کارگردان‌ها من را به سمت طیف خاصی هدایت کرده باشند. باید این را از آن دوستانی بپرسید که سال‌ها کارهایم را ندیدند و پیشنهاد کار به من نمی‌دهند. باید از آنها بپرسید مشکلشان چیست، وگرنه خودم نه عضو گروه سیاسی خاصی هستم و نه حزبی پشت من است و نه گروهی نان و آبم را می‌دهند. من بازیگرم و سعی کردم نقش‌هایی را که به من پیشنهاد شده به بهترین شکل بازی کنم. البته وقتی در برخی فیلم‌ها و نقش‌ها بازی کردم، نگاهم متفاوت شده و احساس کردم بعضی‌ها چقدر فاشیست ترند. اصلا هم آدمی نیستم که بخواهم ریاکارانه صحبت کنم، اما اصولا یکسری عقاید دارم که خط قرمزهایم است و به آنها احترام می‌گذارم مثل اقتدار میهنم، دفاع مقدس سرزمینم، شهدا و خانواده‌های عزیزشان. به هیچ وجه شعار نمی‌دهم و اگر به کارنامه من هم نگاه کنید، متوجه این اعتقاد می‌شوید. خدای ناکرده اگر برادرم هم بخواهد به حرمت شهدا و خانواده‌های آنها بی‌احترامی کند، با او زاویه دار می‌شوم. این را با صدای بلند می‌گویم، حتی اگر بخواهند من را مزدور، خائن و بازیگر حکومتی هم بنامند و با هشتگ زیر پست‌های اینستاگرامی‌ام بگذارند، اصلا برایم مهم نیست و از آن ترسی ندارم. فقط تعجبم از این است که چرا با فحاشی‌هایی که در این زمینه صورت می‌گیرد، برخورد نمی‌شود و حتی مورد رصد رسانه‌ای هم قرار نمی‌گیرد. عده‌ای خیلی راحت و وقیحانه به ارزش‌ها و اعتقادات شخصی آدم‌ها و گسترده‌‌تر باورهای بخش زیادی از مردم کشورمان توهین می‌کنند، اما هیچ‌کس هیچ واکنشی نشان نمی‌دهد. انگار بی‌حرمتی در این موارد پز است و هرکس بیشتر فحش دهد، روشنفکرتر است.

در صفحه اینستاگرامتان به شما توهین می‌کنند؟

خیلی.

الان که مدت‌هاست کار خاصی نکردید. بی‌مناسبت هم این کار را می‌کنند؟

چرا، من بتازگی در جشنواره فیلم مقاومت جایزه‌ام را با افتخار و به کوری چشم آنها که دوست ندارند سربلندی این مملکت را ببینند، به شهدای سرزمینم و بویژه شهدای مدافع حرم تقدیم کردم. پستی هم در اینستاگرام در این خصوص گذاشتم که با توهین‌ها و فحاشی‌هایی روبه‌رو شد. من هم سریع آنها را بلاک می‌کنم و خیلی در صفحه من نمی‌ماند. وقتی به صفحه همین آدم‌ها می‌روی، می‌بینی عکس کوروش کبیر را می‌گذارند و پایینش هم شعری از سعدی می‌نویسند. بعد می‌آید زیر پست من، فحش ناموسی می‌دهد. من اسمشان را زباله‌های مجازی گذاشته‌ام. مدتی قبل هم کمپینی در این زمینه راه انداختیم به نام «لطفا توهین نکنید» که فحاش‌ها و توهین‌کننده‌ها را بلاک می‌کردیم.

شما در چند فیلم بازی کرده‌اید که برخی از آن به عنوان سینمای استراتژیک نام می‌برند؛ آثاری که واجد مواضع و اعتقادات نظام است. چقدر سینمای ما به این فیلم‌ها نیاز دارد؟

خیلی. ما بشدت به تولید چنین فیلم‌هایی نیاز داریم. وقتی هالیوود برای توجیه تجاوزات آمریکا به کشورهای دیگر فیلم‌هایی قدرتمند می‌سازد، چرا ما برای دفاع مقدس و موضوع مقاومت این‌قدر کم کاری می‌کنیم و حمایتی وجود ندارد. به نظرم سینمای دفاع مقدس و ساخت فیلم‌های استراتژیک و جنگ نرم، با صرفه‌جویی جوابگو نیست. بلکه با این کار فقط مدیون‌‌تر به آن عزیزانی می‌شویم که جانشان را کف دستشان گذاشته‌اند. باید قدرت و سرمایه بیشتری پشت ساخت این فیلم‌ها باشد و کیفیت آثار هم بالاتر برود. وقتی کیفیت بالا برود، مطمئنا می‌تواند در جهان بازتاب داشته باشد.

جالب اینجاست که این برخوردهای بد با بازیگرانی که در این گونه فیلم‌ها بازی می‌کنند، فقط مخصوص اینجاست و در همان هالیوود اتفاقا بازیگرانی که در آثار استراتژیک بازی می‌کنند، هم از سوی تماشاگران و هم نگاه رسمی تشویق می‌شوند.

متاسفانه ما اینجا درگیر پز روشنفکری شده‌ایم و موج سواری را خوب یاد گرفته‌ایم. ما در هر زمینه‌ای، ندیده و تحقیق نکرده، همراه مخالف‌خوان‌ها می‌شویم و می‌گوییم فلان چیز بد است. این مدل رفتار درباره سینمای استراتژیک هم وجود دارد. واقعا توهین به مدافع حرم شرم‌آور است. من برای بازی در فیلم «جشن تولد» ـ با موضوع مدافعان حرم ـ یک ماه در دمشق زندگی کردم. دوست دارم آدم‌هایی که این‌قدر وقیحانه به عزیزان مدافع حرم حمله می‌کنند، فقط یک روز بودن در دمشق را تجربه کنند تا قدر این آرامش و امنیت را بیشتر بدانند. من وقتی برگشتم، خاک ایران را بوسیدم. وقتی مغازه‌های باز کشورم را دیدم، خدا را صدهزار بار شکر کردم که هنوز پای آن موجودات کثیف به این مملکت باز نشده است. یکسری آدم از جان خود می‌گذرند تا ما در آرامش باشیم. اما برخی این موضوع را درک نمی‌کنند و می‌گویند چرا سوریه؟ باید حتما دست روی دست بگذاریم که به خاک ما بیایند؟

می‌گویند علیرام نورایی برای بازی در فیلم‌هایی مثل قلاده‌های طلا، جشن تولد و یتیم‌خانه ایران دستمزدهای خیلی بالایی گرفته، درست است؟

نه، ای‌کاش این‌طوری بود واقعا. من برای بازی در قلاده‌های طلا دستمزدم به اندازه تله‌فیلم قبلی ای بود که کار کردم. جشن تولدو یتیم‌خانه ایران هم همین‌طور و خبری نیست. البته خدا را شکر می‌کنم از روزی که بازیگری را شروع کردم، دستمزدم مدام در حال افزایش بوده و با یک شیب کند، سیر صعودی معقولی داشته است. هیچ وقت دستمزدهای عجیب و غریب و آنچنانی نگرفته‌ام که بخواهم اجازه دهم آدم‌هایی که آنها را آدم حساب نمی‌کنم، به من توهین کنند.

می‌رسیم به بازی خوبتان به نقش محمدجواد در فیلم یتیم‌خانه ایران. محمدجواد که ابتدا او را به عنوان سالارخان و یکی از همرزمان میرزا کوچک خان می‌بینیم، شخصیتی واقعی است؟

نه، اما مشابه واقعی زیاد داشته و افراد مبارزی مثل او در نهضت جنگل و جریانات مقاومت دیگر کم نداشتیم.

دلیل حضورتان در این فیلم، خود نقش و فیلمنامه بود یا به خاطر همکاری قبلی با ابوالقاسم طالبی، کار را قبول کردید؟

در قلاده‌های طلا تعامل و همکاری خوبی با آقای طالبی داشتم و فکر می‌کنم نمره قابل قبولی در آن کار از ایشان گرفتم. برای این کار هم ایشان خیلی قبل‌‌تر از کلید زدن فیلم، پیشنهاد بازی در این اثر را به من داد و من فیلمنامه را خواندم و چون آن را دوست داشتم، قرارداد بستم. یک ماه قبل از فیلمبرداری هم تمرینات اسب‌سواری انجام دادم و آمادگی بدنی‌ام را هم برای کار بالا بردم. هشت جلسه هم برای دوره‌های مختلف زندگی محمدجواد، تست گریم داشتم. هفت ماه هم درگیر فیلمبرداری پروژه بودم. بیشتر فیلمبرداری در همان لوکیشن یتیم‌خانه بود که سمت شهریار است، اما در جاهای دیگری مثل شمال، اردبیل و سرعین هم فیلمبرداری داشتیم.

باتوجه به همکاری پیشین شما و طالبی، فکر نمی‌کردید این بار هم حاشیه‌هایی گریبانگیر فیلم شود؟

نه، چون فضای این کار کاملا متفاوت و خاص بود و داستان آن در صد سال پیش اتفاق می‌افتد و مربوط به یک فاجعه انسانی و ظلمی است که به مردم سرزمینمان شده. من با افتخار در این فیلم حضور پیدا کردم و حاشیه اصلا برایم مهم نیست. جایگاه نقش و چیزی که قرار است از طریق آن یاد بگیرم و به من اضافه کند، برایم اهمیت دارد. من نقش‌هایم را برای زنده‌باد و مرده باد دیگران و برچسب‌هایی که دیگران می‌زنند، انتخاب نمی‌کنم. اگر سینما حیاط خلوت این آدم‌هایی است که حمله می‌کنند و حاشیه می‌سازند، اصلا برایم مهم نیست. من حرفه‌ام را عوض می‌کنم. به هرحال کار با آقای طالبی برایم افتخار بود و از ایشان ممنونم که در هر دو پروژه اطمینان کرد و نقش‌های اصلی کارش را به منِ کمترین سپرد.

فیلم، قهرمان‌محور است و خیلی کلاسیک پیش می‌رود.

بله، یکی از جذابیت‌های فیلم برایم همین بود و ما بعد از مدت‌ها یک قهرمان در سینما می‌دیدیم. البته همان‌طور که می‌شود با قهرمان فیلم همراه شد، اما در عین حال فیلم، به دلیل ماجرای هولناکی که تعریف می‌کند، داستان محور هم هست.

به موفقیت این فیلم در اکران امیدوارید؟

بله، چون فیلم خیلی شریف و وطن‌پرستانه است و تماشای آن، حس ناسیونالیستی تماشاگران را بیدار می‌کند.

کسانی هستند در سینما که از شما متنفر باشند؟

احتمالا.

تعدادشان زیاد است؟

نمی‌دانم.

می‌توانید چند نفرشان را نام ببرید؟

نیازی نمی‌بینم.

احتمال می‌دهید طیفی شما را در سینما بایکوت کرده باشند؟

روزی دست اوست که آن بالا نشسته است.

دوست دارید آنها را حلال کنید؟

نه، کسی را که به من فحش ناموس بدهد، هیچ وقت حلال نمی‌کنم.

این اتفاق برای شما افتاده؟

بله.

از جانب همکارانتان در سینما؟

بله. یکسری اتفاقات است که فراموش شدنی نیستند و نمی‌شود حلال کرد. این طرف که هیچ، اما آن طرف با همه آنها که در حقم بدی کرده‌اند، کار دارم.

با این اوصاف ادامه مسیر بازیگری‌تان چطور خواهد بود؟

همین که هست، حتی از این بدتر هم می‌شود. بدخواهان، مراقب باشند. (می‌خندد) بارها از من پرسیده‌اند پشیمان نیستی که این مسیر را در بازیگری طی کردی و در برخی فیلم‌ها بازی کردی که من همیشه گفته‌ام و باز هم می‌گویم پشیمان نیستم و به این مسیر افتخار می‌کنم.

روایت یک فاجعه انسانی و تاریخی

فاصله سال 1296 تا 1298 فقط هشت فصل است؛ اما همین مدت تقریبا اندک و ناچیز در تاریخ یک سرزمین کهن به قدری کشدار و مرگبار بود که انگار هیچ وقت پایانی برای آن وجود نداشت. هشت فصل خزان و حتی زمستانی سیاه که دلپذیری بهار در آن امکانی برای خودنمایی پیدا نکرد.

گرچه ایران در زمان جنگ جهانی اول و بعد از آن، اعلام بی طرفی کرد، اما آن قدر حکومت شاهنشاهی قاجار بی کفایت بود که نتوانست تمامیت ارضی ایران را حفظ کند. برای همین کشور به اشغال همزمان انگلیس و روسیه درآمد. در شرایط تضعیف حکومت مرکزی، شیوع بیماری و قحطی هم اتفاق افتاد و به‌دلیل اقدامات و سیاست‌های غلط و تعمدی سران حکومت وقت و اشغالگران، به قدری گسترش پیدا کرد که درنهایت باعث مرگ ده میلیون نفر، معادل حدود 40 درصد جمعیت کشور شد؛ فاجعه‌ای انسانی که در سیاهی از حمله مغول هم پیشی گرفت. دکتر محمدقلی مجد، در کتاب «قحطی بزرگ» به تفصیل درباره آن سال‌ها نوشته است.

پرداختن به این دوران تاریک، تاکنون راهی به هیچ اثر سینمایی پیدا نکرده بود تا این‌که ابوالقاسم طالبی دست به کار شد و فیلم «یتیم‌خانه ایران» را ساخت. اثری تاریخی با بن مایه‌های سیاسی و جریان مبارزه و مقاومتی که در تاریخ این سرزمین علیه ظلم و بی عدالتی و تجاوز دشمنان وجود داشته است. او با خلق قهرمانی کلاسیک همچون محمدجواد، تماشاگر را تا پایان با فیلم همراه می‌کند.

علاوه بر علیرام نورایی که نقش اصلی فیلم را بازی می‌کند، بازیگران دیگری چون جعفر دهقان، فرخ نعمتی، داریوش اسدزاده، علی شادمان، ایمان صفا و قطب الدین صادقی هم در این اثر عظیم حضور دارند.

وقتی ما سبب خیر شدیم!

در بخشی از مصاحبه به نورایی می‌گوییم کمی از زادگاهش، محله اعتمادیه زنجان برای ما بگوید. او با تعجب نگاهم می‌کند و می‌پرسد؟ زنجان؟ می‌گویم در صفحه ویکی پدیای شما نوشته متولد این شهر هستید. با تعجب بیشتر می‌پرسد: واقعا؟! می‌گویم بله. می‌گوید من در تهران به دنیا آمدم و متاسفانه حتی اقامت یکروزه هم در زنجان نداشتم! بعد ادامه می‌دهد تا همین چند وقت پیش اطلاعات صفحه ویکی پدیای من درست بود و نمی‌دانم چه شده است. احتمالا کسی بتازگی رفته و این صفحه را ویرایش کرده است.

ممنون که به من گفتید و حتما اصلاحش می‌کنم.

در بخش دیگری از گفت‌وگو هم پای ورزش به میان می‌آمد و صحبت از پارکور و نین جوتسو ـ از هنرهای رزمی ژاپنی ـ می‌شود. اما نورایی این بار هم می‌گوید پارکورش درست است، اما من فعالیتی در ورزش نین جوتسو ندارم. وقتی به او می‌گوییم این مورد هم در صفحه ویکی پدیا ست، دوباره متعجب می‌شود و می‌خندد و قول اصلاح این مورد را هم می‌دهد. بتازگی و پیش از انتشار این گفت‌وگو که دوباره سری به صفحه ویکی پدیای علیرام نورایی می‌زنم، می‌بینم خوشبختانه همه موارد اشتباه، اصلاح شده و دیگر خبری از آن شوخی‌ها و شیطنت‌های ویکی پدیایی نیست.

یک فیلمساز متعهد

ابوالقاسم طالبی از کارگردانان متعهد و دغدغه مند نظام و انقلاب است که همواره تلاش کرده با صراحت و البته زبان و قالبی هنرمندانه از داشته‌های ارزشی سرزمینمان بگوید. او این رویه را در مصاحبه‌ها و نوشته هایش هم رعایت کرده و لحظه‌ای از باورها و آرمان‌های انقلابی اش عقب‌نشینی نکرده است.

اکران «قلاده‌های طلا» به کارگردانی او با موضوع اغتشاشات سال 88، سروصدای فراوانی میان اهالی سینما و جامعه ایجاد کرد و نشان داد طالبی کارش را بخوبی بلد است. پیش از آن هم بخشی دیگر از هنر او را در فیلم‌هایی چون «دست‌های خالی»، «عروس افغان» و «نغمه» دیده بودیم و این آثار را با سکانس‌هایی ماندگار و بازی‌هایی تاثیرگذار به یاد داریم.

طالبی به‌عنوان چهره شاخص سینمای استراتژیک و جریان مقاومت، در یتیم‌خانه ایران کار شایسته‌ای انجام داد و ضمن پرداختن به موضوعی مهم و در عین حال مغفول، اثری کلاسیک و پرماجرا، جذاب و گرم می‌سازد که جایش در سینمای ما خالی بود.

علی رستگار

سینما

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها