بررسی ازدواج‌های عاشقانه در قاب سریال‌های تلویزیونی به بهانه روز ملی ازدواج

که عشق آسان نمود اول...

قصه‌ای است عشق که به قول شاعر: «کز هر زبان که می‌شنوم نامکرر است» و این عجب که بیشتر از هر چیز عشق را از زبان سریال‌های تلویزیونی شنیده‌ایم؛ «روزی روزگاری»، «شب دهم»، «در پناه تو»، «آرایشگاه زیبا» «ارمغان تاریکی»، «پروانه»، «زیرتیغ»، «شیدایی»، «میکائیل»، «وضعیت سفید» و بسیاری دیگر از مجموعه‌های تلویزیونی که عشق‌هایی ساده یا عمیق، متعارف یا نامتعارف و بی‌فرجام یا بافرجام را نمایش داده‌اند. از میان این آثار که تعدادشان بسیار بیشتر از نام‌هایی است که اشاره کرده‌ایم، به بهانه روز ازدواج به سراغ عشق‌هایی رفته‌ایم که در کوران حوادث آبدیده می‌شوند و خوشبختی واقعی را برای زوج‌ها به ارمغان می‌آورند.
کد خبر: ۹۴۰۵۸۷
که عشق آسان نمود اول...

طغیان عاشقانه

«اسد» که آرایشگر است و خیلی‌ها زیر دستش برای مراسم دامادی آماده شده‌اند، هنوز بختش باز نشده و رخت دامادی به تن نکرده است. خیلی‌ها تلاش دارند برای اسد آستین بالا بزنند اما گویی نه فقط سختگیری‌های مادر اسد، بلکه چرخ روزگار هم چندان بر مدار مدارا نیست. همه چیز دست به دست هم داده که اسد بی‌دست و پا، به یک پیر پسر قطعی بدل شود، اما پسرکی به آرایشگاه می‌آید و با اسد ارتباط عاطفی برقرار می‌کند، پسرکی که پدرش را از دست داده و مادرش در همسایگی «آرایشگاه زیبا» فروشندگی می‌کند. رفت‌وآمدهای پسرک به آرایشگاه زیبا، پای مادر را به این آرایشگاه مردانه باز می‌کند و سرنوشت تازه‌ای برای اسد رقم می‌زند؛ عشق آغاز می‌شود و حالا اسد چاره‌ای ندارد جز آن‌که مادر سختگیرش را برای ازدواج با بیوه‌ای که صاحب فرزند است، راضی کند. او راه سختی در پیش دارد و پیش از آن باید از ترس‌ها و ناتوانی‌های خودش عبور کند و چه نیرویی توانمند‌تر از عشق! اینچنین می‌شود که اسد طغیان می‌کند و دل سختگیر مادر نرم و رام می‌شود.

سریال آرایشگاه زیبا به کارگردانی مرضیه برومند، سال 1369 در 15 قسمت از شبکه دو به نمایش درآمد. رضا بابک، حسن پورشیرازی، مرتضی احمدی و پری امیرحمزه از جمله بازیگرانی هستند که در این سریال ایفای نقش کرده بودند.

وصال پس از ایثار

محمد منصوری سریال «در پناه تو» یک شخصیت تیپیکال است که عشق را در گذشت و ایثار می‌بیند تا تصاحب معشوق. او از سر حجب و حیا خود را کنار می‌کشد تا فرصتی مهیا کند برای دوستش، رامین. مریم که رفتار محمد را به حساب نخوت گذاشته، در کمال ناباوری به رامین جواب مثبت می‌دهد. ازدواج رامین و مریم سر می‌گیرد و خیلی زود به بن‌بست می‌رسد. حالا محمد مانده و معشوقی که دیگر یک زن مطلقه است و البته پزشکان هم امیدی به بچه‌دار شدنش ندارند. عشق اما بر منطق چیره می‌شود. محمد به تکاپو می‌افتد و کوشش‌اش را از برای وصال به محبوب دیرینه از سر می‌گیرد. مریم اما آن دختر سابق نیست؛ او حالا زنی است زخم‌خورده با غروری له شده و به فنا رفته. تلاش‌های محمد منصوری همه به در بسته می‌خورد. مریم سر ناسازگاری دارد با این عاشق دلخسته و به نوعی او را مسبب تمام بدبختی‌هایش می‌داند. محمد حتی کودکی را می‌یابد تا مشکل نازایی مریم را پیشاپیش حل کرده باشد. او آن‌قدر می‌رود و می‌آید و واسطه می‌تراشد و سماجت به خرج می‌دهد تا دل مریم آرام‌آرام نرم می‌شود و تن به تقدیر می‌سپارد. ازدواج این دو سر می‌گیرد، فقط با تاخیری چند ساله. هر چه هست بالاخره به هم می‌رسند. عشق و ایثار بر چرخ روزگار پیروز می‌شود. حسن جوهرچی و لعیا زنگنه و به عبارت بهتر مریم و محمد سریال در پناه تو حمید لبخنده می‌شوند سمبل جوانان دهه 70 .

ایثار عاشقانه

مجید عضو گروهک منافقین است؛ سازمان او را مکلف می‌کند که با برادرزاده یکی از فرماندهان انقلابی و مذهبی ازدواج کند. این آغاز عشقی است که وقوعش قابل پیش‌بینی است اما شاید کمتر کسی نیروی این عشق عظیم را می‌توانست تا انتهای سریال حدس بزند!

مجید که آرام‌آرام دلباخته دختر شده، باید بین وظایف سازمانی و عشق یکی را انتخاب کند اما انگیزه‌های سازمانی گروهک منافقین را چه به ایستادگی در مقابل نیروی عظیم عشق. مجید و سارا زندگی ساده و آرامشان را آغاز می‌کنند بی‌خبر از آن‌که اعضای گروهک برای انتقام گرفتن از مجید، روی صورت همسرش اسید می‌پاشند و مجید سوی دو چشمش را به پای عشق به همسرش قربانی می‌کند!

او 15 سال وانمود می‌کند که نابیناست تا همسرش از چهره سوخته و ویران‌ شده‌اش شرم نکند و درد نکشد.

سریال «ارمغان تاریکی» از جذاب‌ترین عاشقانه‌های سیاسی بین تولیدات تلویزیونی است که دهه فجر سال 1389 به کارگردانی جلیل سامان از شبکه یک به نمایش درآمد. آرش مجیدی، امیرآقایی، لیلا زارع، سودابه بیضایی و مجید مشیری در این سریال بازی کرده‌اند.

رستگاری به وقت عاشقی

جمع شدن دو متضاد. فاصله طبقاتی آوار شده بر سر یک احساس ناشناخته، یک حس غریب، یک غیرممکن به ناممکن پهلوزده، یک عشق نامتعارف. حیدر خوش‌مرام جوانی که عمده کنش‌های روزانه‌اش بر محور بطالت می‌گذرد، یک دل نه صد دل عاشق شاهزاده خانمی متفرعن متعلق به طبقه اشرافی جامعه می‌شود. عشقی که هر اندازه قبح‌آلود و جسورانه به نظر می‌رسد به همان مقدار ناممکن و ناشدنی است. در ابتدا همه را‌ه‌ها بسته است و کوچه عاشقی تنگ و بن بست. در درون شاهزاده خانم فقط حس انتقام از قاتلان پدرش است که زبانه می‌کشد؛ آتشی که عمه‌اش راه به راه و به هر بهانه‌ای بادش زده و دمش داده. همین عقده‌های فروخورده، کار حیدر، این عاشق بینوا را سخت‌تر می‌کند. معشوق، عشق او را به هیچ می‌انگارد؛ حتی به باد تمسخرش می‌گیرد و وقتی سماجت عاشق را می‌بیند، شرایط دشواری می‌گذارد تا دست به سرش کند. حیدر اما بر سر قرار می‌ماند و شرط را به جا می‌آورد و جانش را در این راه وسط می‌گذارد. فخرالنسا که باورش نمی‌شود حیدر چنین عاشقانه به پایش ایستاده است، آرام آرام زنگار از دل برمی‌گیرد و درمی‌یابد که همه چیز در مناسبات بیمارگونه زندگی اشرافی‌اش خلاصه نمی‌شود. حالا عشق این دو، مرزهای زمینی را پشت سر می‌گذارد و رنگ و لعاب معنوی و آسانی به خود می‌گیرد.

شاهزاده خانم قجری از عاشق آسمان‌جلش می‌خواهد که دیگر به بازی ادامه ندهد و کوتاه بیاید اما حیدر، در ورای عشقش به فخرالنسا خود را باز یافته است. عشق این دو، از کلیشه‌های مرسوم آثار نمایشی کناره می‌گیرد و حسن فتحی به عنوان نویسنده و کارگردان سریال «شب دهم» طرحی نو در می‌اندازد و اتفاق جدیدی را رقم می‌زند. حیدر، جان بر سر عهد و پیمانی که با معشوق و در اصل با خود بسته، می‌گذارد و رستگار می‌شود. حسین یاری و کتایون ریاحی در قالب شخصیت‌های حیدر و فخرالنسا در تلویزیون جاودانه می‌شوند.

الفبای عاشقی

«دنیا»ی سریال «گذر از رنج‌‌ها»ی فریدون حسن‌پور می‌‌خواهد همه نداشته‌هایش را جبران کند و تحصیل سواد و علم را بهترین روش و اسلوب در تحقق این مهم می‌پندارد. معلم جوانی که آتش اشتیاق او را به سوادآموزی دیده، در این راه پیشقدم می‌شود و آرام آرام، احساسی ماورای استادی و شاگردی میان این دو ریشه می‌زند و جان می‌گیرد. آقا معلم جوان با بازی بابک حمیدیان دل در گروی دختر جوان روستایی می‌بندد و در این راه مرارت‌ها و نامرادی‌ها می‌بیند. کنش‌های او البته عاقلانه است و حساب‌شده. دنیا قبلا ازدواج ناخواسته‌ای داشته و وصلت با چنین زنی، در جامعه بسته‌ای که داستان سریال در آن می‌گذرد بیشتر به یک تابو شباهت دارد. بزرگ‌ترین و اصلی‌ترین مانع او خانواده هستند که زیر بار ازدواج تنها پسرشان با یک زن بیوه نمی‌روند. اکسیر عشق اما تمام معادلات را بر هم می‌زند. دو دلداده به وصال هم می‌رسند و تا به آخر عاشق هم می‌مانند. دنیا عاشقانه آقا معلم را که دچار یک بیماری مهلک و لاعلاج شده تیمار می‌کند؛ بازتاب هنرمندانه ازدواجی عاشقانه در یک سریال تلویزیونی. عشقی که تمام معادلات مرسوم را بر هم زده و شکل و شمایلی جاودانه به خود می‌گیرد. دنیا در پس آموختن سواد، الفبای زندگی و رسم و رسوم عاشقی را هم می‌آموزد.

پیله‌ای برای عاشقی

«پروانه» در خانواده‌ای اشرافی بزرگ شده است، نویسنده‌ای آرام و درونگرا که یک شب یکی از اعضای سازمان مجاهدین به نام امیر دزدانه وارد اتاقش می‌شود. شکی نیست که این ماجرا شروع یک عشق پرکشش است اما امیر و پروانه تا رسیدن به وصال راه درازی در پیش دارند. عشق برای امیر و پروانه که از دو جهان متفاوت بر سر راه هم قرار گرفته‌اند، همچون پیله‌ای است که به پروانگی ختم می‌شود. پروانه در آغاز سریال دختری اشرافی و نازپروده است اما در پایان همراه با امیر در خانه‌ای ساده و تا حدی محقر نشسته و در شعری که می‌خواند، از پریروز پیلگی‌اش خبری نیست؛ امیر هم راهش را از سازمان جدا کرده است و حالا مبارزه با حکومت طاغوت را بر اهداف به انحراف رفته مجاهدین خلق ارجح می‌داند.

سریال «پروانه» بعد از «ارمغان تاریکی» دومین سریال عاشقانه از سه‌گانه‌ای است که جلیل سامان از مبارزات انقلابی روایت می‌کند و بازیگرانی چون حامد کمیلی، سارا بهرامی، نیما رئیسی، قطب‌الدین صادقی، سپیده خداوردی، الهام چرخنده و متین ستوده در آن ایفای نقش کرده‌اند.

آذر مهاجر/ محسن محمدی

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها