به گزارش جام جم آنلاین ، دوتا از سنگهای غسالخانه که نسبت به بقیه جلوتر هستند گودی ندارند. آنها را برای سدر و کافور زدن به جنازه و کفن کردن ساختهاند.
محبوبه خانم در حال شستن یکی از جنازههای سرصبحی پایش گرفته و روی پله پایینی یکی از این سنگها نشسته و از درد به هم میپیچد. با یک دست زانوها و ساق پایش را میمالد و با دست دیگر کنار سنگ را گرفته تا تعادلش به هم نخورد. وزنش زیاد است و دیگر نمیتواند جنازهها را جابهجا کند. میگوید: « ما باید هر روز ١٥ جنازه را شستوشو دهیم که این تعداد از جنازهها سرصبحی جداست. برای آنها هیچ حقالزحمهای به ما نمیدهند چون جنازه سرصبحی همان تصادفیها و بینام و نشانها هستند.»
مریم شامپو به دست از راه میرسد و تندی میپرد پاهای محبوبه خانم را میمالد. میگوید: «١٥ ساله داره کار میکنه. آرتروز دست و پا داره، دیسک کمرش رو تازه عمل کرده. هنوز که هنوزه بیمه تکمیلی نداره.»
محبوبه خانم پلکهایش را روی هم فشار میدهد و به مریم میگوید ماسک سفیدرنگ روی بینیاش را بردارد تا بتواند بهتر نفس بکشد. «سختی کار هم به ما نمیدن. ما اینجا کارگر روزمزدیم. مهری خانم ٢٥ ساله داره اینجا کار میکنه هنوز هیچ حکمی واسه سختی کار و بازنشستگی بهش ندادن.» جنازه پیرزن سنگین وزن میان حوضچه در انتظار دستهای محبوبه خانم است.
مریم تند تند ماسک روی صورتش را جابهجا میکند. ترکیب چشمهای سبز و ابروهای پهن تیرهاش بالای سطح سفید ماسک ترسناک به نظر میآید. تند تند سرفه میکند و از بوی کافور شکایت دارد. « یک سال میشه که آسم گرفتم. وقتی به سرنوشت مهری خانوم فکر میکنم با خودم میگم اینقدر اینجا میمونم تا از بوی کافور بمیرم. یه بار از بیمارستان یه جنازه پیرزن آورده بودن که دکترا تنش رو با فرمالین (دارویی شیمیایی که در تشریح جسد از آن استفاده میشود و استفاده آن به مقدار زیاد منجر به تحریک ریهها و ایجاد درد در قفسه سینه و تنگی نفس شود) پوشونده بودن، همین که جلد جنازه رو باز کردم، فهمیدم حالم داره بد میشه. وسط شستوشو از حال رفتم. یه هفته نتونستم بیام سر کار. دکتر گفت دنبال یه شغل دیگه باش. اما چه جوری آخه؟ عفت خانوم بعد از ١٥ سال کار تو غسالخونه به خاطر مواد شیمیایی اینجا چشماش آب مروارید آورد و نابینا شد. الان تو خونه نشسته به نون شب محتاجه.»
محبوبه خانم با همین دست و پا و کمر دردناکش جنازه آدمهای معروفی را غسل داده. از حمیده خیرآبادی بگیر تا عسل بدیعی. با دست به پشت مریم میزند و با خنده میگوید: «پاشو پاشو!من و بلند کن، خدا بزرگه توکلت به خدا باشه درست میشه. » محبوبه خانم بلند میشود و مریم یک ماسک نو برایش میآورد تا روی دهان و بینیاش بگذارد. یکی از زنها به کمک محبوبه خانم میرود تا جنازه زیر دستش را تکان دهد. محبوبه خانم نفسش درنمیآید. به صورت جنازه نگاه میکند و میگوید: «انگار هنوز دلش به دنیا بوده»
یک جادستمالی با عرض زیاد، بالای تخت کفن نصب کردهاند که دورش را به جای دستمال از پارچههای نخی سفید پر کردهاند. محبوبه خانم با یک چاقوی تیز تکه تکه پارچهها را میبرد و روی تخت کفن پهن میکند تا جنازه را روی آن بگذارد. ساعت نزدیک ١٢ ظهر است محبوبه خانم باید پنج جنازه دیگر تا پایان وقت کاری بشوید و کفن کند.
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد