این بخشی از گزارش به رئیسجمهوری آمریکا در مورد شورش سال 1917 میلادی در شهر سنتلوئیس است. گزارشی تکاندهنده که روایتی از برخورد با سیاهان در تاریخ یکصد سال گذشته آمریکاست. از حوادث سنتلوئیس تا فرگوسن، نیویورک، واشنگتن، بوستون و شیکاگو که این روزها صحنه اعتراضات به سیاستهای تبعیضنژادی است، راهی طولانی طی شده اما هنوز آمریکایی که با افتخار، خود را «ایالات متحده» مینامد، اسیر شکافهایی جامعهشناختی است که جامعه آمریکایی را هر روز بیش از گذشته از هم دور میکند. اتفاقات اخیر اورلاندو نشانهای از همین دور شدن به سبک آمریکایی است.
بازتولید شکاف شمال ـ جنوب در روابط اجتماعی
گسست نژادی در ایالات متحده، قریب به 200 سال قبل و در جریان اختلاف ایالتهای شمالی و جنوبی آمریکا شکل گرفت؛ آنجا که ایالتهای شمالی به سبب فقدان اراضی کشاورزی و در نتیجه بینیازی به برده، از آزادی بردگان سخن گفتند و اما جنوبیها که نیاز شدیدی به برده داشتند حاضر نشدند آزادی بردگان را به رسمیت بشناسند.
این گسست تا سالها بعد خود را به نمایش گذاشت و اصلاحیههای متعدد بر قانون اساسی آمریکا هم نتوانست آن را از بین ببرد. جنبش حقوق مدنی آمریکا به رهبری مارتین لوترکینگ هرچند تلاش کرد از طریق نافرمانی مدنی و اعتراضات غیرخشونتآمیز، به تبعیض موجود پایان دهد، اما باور سیاستمداران آمریکایی چه در حزب دموکرات ـ که ریشه در مطالبات «جنوب» داشت ـ و چه جمهوریخواهان ـ که سنت محافظهکاری را حفظ کردهاند ـ به اصالت فرهنگ «آنگلو ـ پروتستانی سفیدپوستان»، نگذاشت تبعیضنژادی فقط در یک خاطره تلخ گذشته متوقف شود و شاید برای همین است که باراک اوباما، رئیس جمهور رنگین پوست آمریکا، هشت سال پس از آنکه سعی کرد خود را نماد بازگردانیدن عدالت نژادی به ساختار سیاسی ایالات متحده تبدیل کند، با شرمساری اعتراف میکند: «نمیتوانیم همه تنشهای نژادی موجود در کشور را برطرف کنیم... وجود تبعیضنژادی در دستگاه عدالت کیفری آمریکا مستند است و کسی نمیتواند آن را انکار کند.»
واقعیت این است که گسست نژادی در آمریکا، حالا سوار بر شکافهای دیگر اجتماعی ـ فرهنگی در این کشور، قدرت پدید آوردن یک زلزله سیاسی را پیدا کرده است.
براساس نظریات جامعهشناختی، اگر شکافهای اجتماعی در یک کشور، تقویتکننده و تشدیدکننده یکدیگر باشند، آنگاه میتوان شکلگیری یک دوقطبی ویرانگر را به انتظار نشست. این همان واقعیتی است که رفتهرفته در جامعه آمریکایی اتفاق میافتد. شکافهای نژادی، مذهبی، نسلی، سیاسی و اقتصادی چنانکه در شکل (1) مشخص است، جامعه آمریکایی را تهدید میکند. نکته نگرانکننده برای آمریکاییها اینجاست که همین شکافها، خود به خرده شکافهای دیگری تقسیم میشوند. مثلا جریانات مذهبی، گرایشهای روادارانه یا رادیکال دارند یا اقلیت غنی و اکثریت فقیر، اشکال طبقاتی متفاوتی را شکل میدهند. گرایشهای غیرمذهبی نیز به انواع سکولار، لائیک، دارای رفتارهای واضح غیرمذهبی (مانند همجنسگرایی) و مواردی از این قبیل تقسیم میشوند. در گرایش مذهبی، اختلافاتی میان کاتولیکها و پروتستانها وجود دارد یا در میان شکاف مهاجر ـ بومی، انواع ملیتهای مهاجران و انواع نژادهای بومی خودنمایی میکند. شکاف جنسیتی و شکاف علمی (باسواد ـ بیسواد) نیز شکافی نهفته در تمامی این شکافهای جامعهشناختی است و افزون بر همه اینها، مطالبات متفاوت ایالتی موجود در آمریکا، عملا این شکافهای دهگانه را ابعادی وسیعتر میبخشد. در کنار این حجم از شکافهای اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی، البته طیفی از شکافهای سیاسی نیز به چشم میخورد که تنها در قالب شکاف «دموکرات ـ جمهوریخواه» قابل تعریف هستند. این درست است که هر کدام از دو حزب، طیفی از گروههای «راست و چپ»، «مذهبی و غیرمذهبی» و «الیتیستی و پوپولیستی» را پوشش میدهند و سعی میکنند برای هر یک از جریانهای اصلی یا خرده فرهنگهای موجود، برنامهای ارائه دهند، اما چالش اصلی موجود در آمریکا اینجاست که این دوتایی سیاسی قابلیت نمایندگی همه طیفهای موجود را ندارد.
چنین است که اندکاندک جامعه آمریکایی به سمت یکی شدن شکافهای متقاطع موجودحرکت کرده و این، میتواند بسترساز بحران فروپاشی در آمریکا باشد. موضوعی که سابقهای طولانی داشته و دستکم در یک قرن اخیر، بارها از سوی ایالات مختلف به بحث گذاشته شده است.
اتحاد اقلیتها علیه قدرت پنهان آمریکایی
در صورتی که کاخ سفید و هسته سخت حکمرانی در واشنگتن نتواند بحرانهای ناشی از تبعیضنژادی، اقتصادی و مذهبی در آمریکا را مهار کند، میتوان پیشبینی کرد که در آیندهای نه چندان دور، همه اقلیتهای نژادی، فرهنگی، اجتماعی و مذهبی در قالب یک کانون اعتراضی منسجم شده و در برابر اقلیتی قرار گیرند که در حال حاضر در قالب یک تعریف «آنگلو ـ پروتستانی سفیدپوست ثروتمند» تعریف میشود. ساختار سیاسی آمریکا میکوشد با زمینهسازی برای انتخاب رئیسجمهور سیاه یا به قدرت رسیدن رئیسجمهور زن، طیف صاحب قدرت در ایالات متحده را متکثر نشان دهد، اما با نگاهی به نفوذ لابیهایی که همگی دارای شاخصهایی هستند که سازشی با اقلیتهای آمریکایی ندارند، میتوان دریافت که قدرت حاکم در آمریکا در اختیار یک طیف محدود با تعاریف کاملا از پیش تعیین شده است که با مکانیزمهای پنهان، اقلیتها و خرده فرهنگها را سرکوب کرده و تحت انقیاد گفتمان مسلط درمیآورد.
همین طیف است که سیاهان آمریکا را مجرم معرفی میکند، زنان را در حصار تبلیغات جنسیتی قرار میدهد، از فقرا تصویری کلیشهای میسازد، مهاجران را در کنترل خود درآورده و اقلیتهای مذهبی مستقل را با برچسب افراطی به حاشیه میراند. در چنین شرایطی باید جنبش سیاهان آمریکا را آغاز راهی دانست که همه اقلیتها بزودی با آن هم داستان شده و علیه تبعیضهای تبلیغاتی، سیاسی و اجتماعی سر به شورش برمیدارند. اعتراضات گسترده اخیر علیه پلیس آمریکا نشان میدهد که دستکم بخشی از جامعه آمریکایی دریافته، سیاست تبعیضنژادی، روی دیگر سیاست تبعیض طبقاتی در این کشور است و این خود، جلوهای دیگر از راهبرد تبعیض مذهبی یا حتی جنسیتی به شمار میرود. در جامعه آمریکایی، یا فرد محکوم به حفظ ویژگیهای یک شهروند تیپیکال با استانداردهای مشخص است یا باید به حاشیه رانده شود و در چنین شرایطی، اعتراض سیاهان که نمادی از سلسله جنبشهای فراگیر مدنی در تاریخ این کشور است، فرصتی برای خودآگاهی اقلیتها در کشوری است که میخواهد جامعهای متکثر را با ابزار تبلیغات و سرکوب پلیسی، یکدست سازد.
احیای سیاست وحشت
زمانی بود که کوکلاس کلان با حمله به سیاهان، میخواستند آنها را از ایالات متحده برانند و جامعه آمریکایی را به جامعهای کاملا سفید تبدیل کنند. این موج از خشونتها هرچند در ظاهر متوقف شد، اما در چارچوب خشونت رسانهای و خشونت نهادینه شده در پلیس آمریکا حالا بار دیگر جلوهگر شده است. اما این بار نه فقط سیاهان، بلکه طبقات محروم آمریکایی و خردهفرهنگها نیز هدف قرار گرفتهاند. البته ممکن است ساختار سیاسی آمریکا با بها دادن به برخی ناهنجاری ازجمله به رسمیت شناختن همجنسگرایی، نمایشی آزادیخواهانه از خود ارائه دهد، اما کیست که نداند فریادهای جوانان رنگینپوست در خیابانهای آمریکا، اعتراض به سرکوب پنهان هویتهای اقلیت در کشوری است که به زودی گرفتار بحرانهایی ریشهدارتر از قبل خواهد شد، همان بحرانی که باراک اوباما بهطور تلویحی بر آن صحه گذاشت و گفت: «حوادث اخیر عمیقترین خط گسل در دموکراسی ما را پدیدار کرد.» او در مراسم یادبود نیروهای کشته شده پلیس در تیراندازی دالاس هرچند تاکید کرد که «من اینجا آمدهام تاکید کنم که ما آنقدرها هم که بهنظر میرسد دچار شکاف و اختلاف نیستیم.» اما همین اشاره به شکافها و اختلافها از زبان رئیسجمهور آمریکا خود بخوبی نشان میدهد که بحران عدم انسجام در جامعه آمریکایی تا چه اندازه جدی است. آنقدر جدی که شاید دیگر استراتژی وحشت که پلیس آمریکا درست مانند کوکلاس کلان در تاریخ این کشور امروز مجری آن است، نتواند اعتراضات عمومی را مهار کند.
مصطفی انتظاری هروی - دانشجوی دکتری علوم سیاسی
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
عضو دفتر حفظ و نشر آثار رهبر انقلاب در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
روزنامه «جامجم» در گفتوگو با عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی بررسی کرد
یحیی آل اسحاق، وزیر اسبق بازرگانی در گفتوگو با روزنامه جامجم:
در گفتوگو با جواد منصوری به بررسی واقعه ۱۶ آذر ۱۳۳۲ و تأثیر آن در امتداد مقاومت از دانشکده فنی تا نسل امروز پرداختیم