هجران سخت است، دوری طاقت‌فرساست، 36 سال خودش یک عمر است. اما هر چه بود بالاخره وصال دست داد و مادر و فرزند به هم رسیدند و پس از 36 سال همدیگر را در آغوش کشیدند، بدون هیچ رودربایستی از دوربین و ملاحظه حضور در استودیوی یک برنامه زنده. غلبه احساس بر همه چیز.
کد خبر: ۹۱۲۱۷۹

برنامه «ماه عسل» در برنامه پنجشنبه شب خود شاهد دیدار و وصال یک مادر و پسر بود پس از 36 سال. طبیعی است که دیدار اول این دو احساسی باشد و مالامال از عاطفه و محبت. هر دو مامن و پناهی برای خود یافته بودند. شاید کمتر بیننده‌ای تحت تاثیر این جو و اتمسفر بشدت عاطفی قرار نگرفته باشد. احسان علیخانی البته خودش گفت که نمی‌خواسته برنامه‌اش رنگ و لعاب ماتم به خود بگیرد و از این بابت، عذرخواهی هم کرد اما مگر می‌شود دیدار مادر و فرزند پس از 36 سال گریه و آه و سوز نداشته باشد؟! بعضی واکنش‌ها در برخی موقعیت‌ها لاجرم و ضروری است و به طور قطع مخاطب هم آن را درک می‌کند.

لحظه وصال مادر و فرزند زیبا و باشکوه است و بی‌گمان تاثیرگذار و به یاد ماندنی؛ کارگردان خلق چنین صحنه‌ای در برنامه ماه عسل اما پدر ناتنی پسر بود. او هشت مرتبه از اربیل عراق برای پیدا کردن پسر همسرش به مازندران آمده بود تا بالاخره او را ببیند.

مادر داستان فراق از پسرش، امید، را این‌گونه برای مخاطبان برنامه ماه عسل تعریف کرد: 14 ‌ساله بودم که وقتی قوم و قبیله‌مان در مازندران ساکن شدند، با مردی از قوم و قبیله‌ای دیگر ازدواج کردم؛ به‌گونه‌ای که من به آن قبیله رفتم و یک دختر از آن تبار به همسری یک پسر از تبار ما درآمد. سه سال با همسرم زندگی کردم و حاصل آن یک پسر دوساله بود. ماجرا از آنجا شروع شد که آن زوج دیگری که بین دو تبار با هم ازدواج کردند، با هم دعوا کرده و از هم جدا شدند، به همین علت من و همسرم هم مجبور شدیم از همدیگر جدا شویم. پسرم در آغوشم در حال شیر خوردن بود که جدایش کردند و بردند و من دیگر نتوانستم او را ببینم. بعد از مدتی گفتند که پسرت در دیگ آش افتاده، سوخته و در بیمارستان جان خود را از دست داده است.

حالا او فقط اشک می‌ریزد و سوز و گدازش آتش به دل می‌زند.

همسرش رشته کلام را در دست می‌گیرد و می‌گوید: 17 ساله بودم که با توصیه مادرم با همسرم ازدواج کردم، بعد از مدتی متوجه شدم همسرم قبلا این وقایع را پشت سر گذاشته است و پس از مدتی فهمیدم که پسری داشته که در دیگ آش افتاده و به‌علت شدت سوختگی، در بیمارستان فوت کرده است.

مرد نیکوکار ادامه می‌دهد: 22 سال از ازدواج من و همسرم گذشت که شخصی پیش من آمد و گفت که پسر همسرت زنده و در حال تحصیل است. هشت مرتبه از عراق به ایران آمدم و به‌دنبال پسر همسرم گشتم، اما او را پیدا نکردم. حدود یک سال و نیم پیش بالاخره او را پیدا کردم و نمی‌دانستم این داستان را چگونه به همسرم بگویم، چرا که همسرم عمل قلب باز کرده است. رفتم و پسر همسرم «امید» را دیدم و به او گفتم «من همسر مادرت هستم» باور نمی‌کرد، بسیار با او سخن گفتم تا باور کرد.

صحبت‌های ناپدری مهربان که به اینجا می‌رسد، دکور ماه عسل باز می‌شود و امید داستان به صحنه می‌آید و مادر را در آغوش می‌گیرد. زمان برای دقایقی می‌ایستد و ماه عسل برای لحظاتی همه اشک و آه می‌شود؛ اشک شوق از بابت وصال دوباره و آه از برای سال‌های از دست رفته.

محسن محمدی

رادیو و تلویزیون

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها