به گزارش جام جم سیما،«یادداشتهای کودکی» و «من یک مستاجرم» هر دو از ساختههای پریسا بختآور و «پیامک از دیار باقی»، ساخته سیروس مقدم که این روزها روی آنتن آیفیلم و نمایش قرار دارند، ازجمله این آثار هستند که در بازپخشهای متعدد خود همچنان مورد توجه مخاطبان بودهاند.
یادداشتهای کودکی
یکی از دوستداشتنیترین سریالهای دهه 80 تلویزیون که برای پخش در ایام ماه مبارک رمضان تدارک دیده شده بود.
یادداشتهای کودکی از چند جنبه دارای اهمیت است که یکی از آنها حضور اصغر فرهادی به عنوان نویسنده فیلمنامه است.
فرهادی که فیلمنامهنویس قابلی هم به حساب میآید در این مجموعه بواسطه درک درستی که از قاب تلویزیون داشته سراغ قصهای ساده و جمع و جور رفته و آن را در قالبی نزدیک به 30 قسمت روایت کرده است.
قصهای با رنگ و روی قدیمی و رگههایی پررنگ از نوستالژی که قهرمانهای آن از دل جامعه گرفته شده و طیفهای مختلفی را تشکیل میدهند.
خانبابا نمونهای از مردان قدیمی کلانشهر تهران است که همچنان صفا و سادگی خود را حفظ کرده و در گذر زمان خدشهای به آن وارد نشده است.
نمونهای دوست داشتنی از صداقت، امانتداری و درستکاری که سرایداری منزلی قدیمی و بزرگ را به عهده داشته و همچون گذشته برای صاحبان خانه که سال تا سال هم به آنها سر نمیزنند، احترام زیادی قائل است.
در حقیقت فرهادی با خلق شخصیتی به نام خان بابا، نگاه حسرت باری به گذشته آنها داشته و تلاش کرده تا آنان را در برابر شری قرار دهد که داماد خانبابا (عزیزآقا) نماینده آن است.
اما نگاه مهربانانه حاکم بر قصه، جلوی منفی شدن عزیز را هم گرفته و او را به موجود مفلوکی تبدیل کرده که میخواهد بدون کار کردن و تلاش به پول هنگفتی برسد.
به همین دلیل هم مخاطب به جای نفرت از او برایش دل سوزانده و به تلاش بیهودهاش برای موفقیت لبخند بزند.
فرهادی از این شخصیت برای پررنگ کردن جنبههای کمدی کار بهره گرفته که تا حدود زیادی هم در این امر موفق بوده است.
بخصوص در صحنههایی که پسر نوجوانش (مملی) هم حضور داشته و به شیرینی کار افزوده است. برای مثال میتوان به گفتوگوی این دو در آلاچیق باغ و رویاهای پدر برای ازدواج پسر و جدی گرفتن آن توسط مملی اشاره کرد!
در این میان شخصیتهای زن در یادداشتهای کودکی هم به حاشیه نرفته و در پیشبرد داستان نقش مهمی را ایفا میکنند.
ازجمله آنها میتوان به اختر (دختر خان بابا) اشاره کرد که گاه در نقطه مقابل شوهرش قرار گرفته و گاه شبیه به او عمل میکند که این امر بیش از هر چیز جلوهای واقعی به نقش بخشیده است.
در کنار او باید به مادرش اشاره کرد که نمادی از همه مادرهای مهربان و دلسوز ایرانی است که نسبت به خان بابا از سادگی کمتری برخوردار بوده و اغلب سر همین موضوع نیز با همسرش کشمکشهایی دارد.
ساختههای پریسا بختآور در تلویزیون همگی از یک وجه اشتراک برخوردارند و آن هم چیزی جز سادگی در فرم و کارگردانی در خدمت داستان نیست که جلوهگریهای مختص کارگردانها به پایینترین سطح رسانده است.
در عین حال نباید از بازیهای یکدست یادداشتهای کودکی هم بهسادگی گذشت که بختآور در ایجاد این هماهنگی نقش مهمی ایفا کرده است.
احمد قدکچیان برای ایفای نقش خان بابا یکی از بهترین گزینهها بوده که شیرینی خاصی هم در بازیاش موج میزند.
وی این شخصیت سادهدل دوستداشتنی که مراحل اولیه آلزایمر را هم طی میکند، عالی از کار درآورده و به سبک بازیگران همنسلش همچون: محمد ورشوچی، نعمتالله گرجی و... در نقش زندگی کرده است.
پس از او باید به سیروس گرجستانی اشاره کرد که رندی و بلاهت را در ظرفی ریخته و پس از ترکیب، آن را به سر و روی شخصیتی به نام عزیز پاشیده است.
مهمترین نکته درباره بازی او، به اندازه بازی کردنش است که متکی بر کلیشهها بوده و بشدت قابلیت غلتیدن در این ورطه را داشته است.
یادداشتهای کودکی به عنوان یک مجموعه مناسبتی از فضایی دلنشین برخوردار بوده که مخاطب را به آرامش فراخوانده تا در چنین فضایی قصه خود را روایت کند.
اتفاق مهمی که فرهادی و بختآور بخوبی موفق به انجام آن شده بیآن که به شگردهای کلیشهای رنگ و رورفته چنگ بیندازند.
من یک مستاجرم
بختآور در سومین مجموعه تلویزیونی خود پس از یادداشتهای کودکی و پشتکنکوریها، این بار سراغ موضوع مهمتری رفته که با بزرگ شدن شهر به مرور به یک معضل کلان و پیچیده تبدیل شده است.
پدیدهای به نام اجارهنشینی پایه فیلمنامههای بسیاری را تشکیل داده که مجموعه من یک مستاجرم یکی از شاخصترین آنها به حساب میآید.
شادمهر راستین که نگارش فیلمنامه را به عهده داشته، این پدیده تهران بزرگ را با چاشنی طنز و کمدی همراه کرده و آنچه که میخواسته را به زبان طنز بیان کرده است.
شیوهای که کارآمدی خود را در این مجموعه به اثبات رسانده و بخش مهمی از موفقیت کار هم ناشی از آن است.
زنی میانسال (زمانه خانم) از خارج به ایران آمده و سراغ آپارتمانی میرود که آن را اجاره داده و نیمی از آن در تملک برادرزادهاش است، اما بنگاهداری به نام دشتی از اعتماد زمانه استفاده کرده و سعی در بالا کشیدن آپارتمانها دارد که او به کمک جوانی آس و پاس به نام مسعود، جلوی دشتی را میگیرد.
در این بین مسعود به عنوان مشاور زمانه دست به کار شده و خود همراه با دوستش (ناصر) و همسرش (نیره) در واحدهایی از این آپارتمان ساکن میشوند.
راستین در این مجموعه در همان قسمتهای اولیه با ریتمی مناسب قصه را پیش برده و شخصیتهای اصلیاش را به مخاطبان معرفی میکند، بدون آن که گزافهگویی کند.
در عین حال از شخصیتپردازی هم غافل نشده تیپ ـ شخصیتهایی را خلق کرده که مخاطب در پذیرفتنشان مشکلی نداشته و باورشان میکند.
برای مثال میتوان از مسعود نام برد که در عین داشتن زرنگیهای خاص خودش، آدم بدی نبوده و کمک حال زمانهای میشود که برای گرفتن حق خود با مشکل روبهرو است.
ناصر یکی دیگر از شخصیتهای جذاب این مجموعه است که نمک خاصی داشته و به تنهایی بخش مهمی از بار کمدی کار را به دوش میکشد.
عافیتطلب و تا حدودی تنبل که همه اینها به اضافه سادهدلیهایش مخاطب را بخوبی میخنداند. زمانه هم تا حدود زیادی خوب و باورپذیر از کار درآمده و با نمونههای مشابه همسن و سالش تفاوتهای زیادی دارد.
در ادامه با اضافه شدن دو زوج دیگر، قصه بخوبی در عرض گسترش پیدا کرده که هر یک از این دو زوج بخشی از این بار را به دوش کشیدهاند.
یکی دیگر از وجوه شاخص ساختههای پریسا بختآور، بازیهای یکدست و دلنشین گروه بازیگران است که نقشی کلیدی در جان بخشیدن به شخصیتهای خلق شده توسط نویسنده، فیلمنامه داشتهاند.
امیر جعفری در نقش مسعود و سعید آقاخانی در نقش ناصر از نمونههای درخشان در این رابطه بوده که با درک متقابل از تواناییهای یکدیگر، زوج فوقالعادهای را تشکیل دادهاند که به بهترین شکل به این دو نقش حیات بخشیدهاند.
بخصوص آقاخانی که بخش مهمی از شوخیها حول محور او شکل گرفته و در اجرای آن نیز از یک زمانبندی مناسب بهره گرفته است.
در میان بازیگران زن نیز ریما رامینفر در نقش نیره درخشان ظاهر شده و پارتنر فوقالعادهای برای آقاخانی بوده است.
من یک مستاجرم مایههای یک درام اجتماعی تلویزیونی را داشته، اما با ظرافت از آن گذر کرده و با تکیه بر عناصر کلیدیگونه کمدی، از تلخی آن کاسته و در عین حال انتقال پیامش را هم به دست فراموشی نسپرده است.
پیامک از دیار باقی
یکی از پربینندهترین مجموعههای نوروزی اواخر دهه 80 که براساس فیلمنامهای از محسن تنابنده نوشته شده و از قصهای روان برخوردار است که بخش مهمی از جذابیتهای کار هم در آن نهفته است.
مرد ثروتمندی به نام منصور سیمخواه که در ساخت یک مجتمع مسکونی به مشکل خورده و توان به سرانجام رساندن آن و تحویلشان به مردم را ندارد، تصمیمی خطرناک گرفته و مرگ خودش را تدارک میبیند.
به کمک پسرها و مردی خلافکار که پول هنگفتی از سیمخواه دریافت میکند، اما همه کارها خوب پیش نرفته و منصور زنده به گور شدن را تجربه میکند.
خط اصلی داستان که چیزی جز حرص و طمع انسان نیست، تازه و بدیع نبوده و پیش از این بارها دستمایه تولید فیلمهای سینمایی و مجموعههای تلویزیونی قرار گرفته است.
بخصوص آن که این دسته از داستانها قابلیت قرار دادن پیامهای اخلاقی هم داشته و از این نظر برای قاب کوچک تلویزیون بسیار مناسب به نظر میرسند.
سیروس مقدم هم در پیامک از دیار باقی، شیب داستان را به گونهای انتخاب کرده که در آخر منصور به اصطلاح متنبه شده و به سمتی میرود که قابل پیشبینی بوده، اما تحمیلی و نچسب جلوه نمیکند.
در دو سه قسمت اول خیلی سریع روابط میان شخصیتها و داستان اصلی مشخص شده و حاشیه چندانی روی فیلمنامه صورت نگرفته که بخش مهمی از آن به فشردگی قسمتها (چهارده قسمت) برمیگردد.
منصور سیمخواه یک تیپ ـ شخصیت آشناست که تمامی زوایای آن برای مخاطب آشنا و ملموس بوده و به همین دلیل هم برای باور کردنش کار سختی را در پیش ندارد.
یک بساز و بفروش که در گذشته وضع مالی خوبی نداشته و حال به ثروت و مکنتی رسیده است. به مرور و با پیشرفت داستان، منصور وارد بزرگترین چالش زندگیاش شده و مرگ را آن هم به شکل زنده به گوری تجربه میکند.
تجربه هولناکی که در تحول پایانی او موثر بوده و بواسطه شرایط وحشتناک منصور باورپذیر جلوه میکند.
بخشی از بار کمدی کار هم بخصوص در دو قسمت نخست بر دوش منصور است که تا حدود زیادی هم از پس انجام آن برآمده است.
مقدم برای آن که پیامک از دیار باقی سیاه و تلخ نشده و بتواند لبخندی بر لبان مخاطبانش در تعطیلات نوروزی بنشاند، کمدی موقعیت را با مقدار متنابهی کمدی کلامی تلفیق کرده و شوخیهای درخشانی را بر این اساس خلق کرده است.
به همین منظور هم روی پسران منصور مانور زیادی داده و در کنار آنها شخصیتهایی همچون: زن اول منصور و برادرش را قرار داده تا از این طریق کمدی خود را سروشکل بهتری ببخشد.
بخصوص برادرزنش که بهخاطر ثروت منصور دل خوشی ازش نداشته و به فکر تصاحب بخشی از آن است.
شخصیتی اغراق شده و تا حدی فانتزی که در طول داستان بلاهای متعددی سرش میآید که از جمله آنها میتوان به دزدیده و گروگان گرفته شدنش به دست شرخرها به جای منصور اشاره کرد!
از طرف دیگر یک چنین قصه پرتحرکی نیاز به شخصیتهای مکمل دیگری هم دارد که مقدم از آن چشمپوشی نکرده است.
شخصیت غلام ورنی که قرار است به جای منصور در قبر بخوابد، از جمله آنهاست که فوقالعاده از کار درآمده و نمونه کامل یک تیپ به حساب میآید.
از همان سکانس کفش دزدی غلام ورنی در مسجد، مقدم حساب او را از بقیه جدا کرده تا جایی که غلام به قضیه مرگ قلابی منصور وصل میشود.
مجموعههای متعدد تلویزیونی سیروس مقدم همواره از بازیهای جذاب و بعضا درخشانی بهرهمند بوده که بیش از هر چیز متکی بر انتخاب درست بازیگران است. محمدرضا شریفینیا تا پیش از پیامک از دیار باقی هم نقشهایی مشابه این نقش را ایفا کرده بود، اما در اینجا متفاوت عمل کرده و صرفا به سمت کلیشهها نرفته است.
رضا شفیعیجم نیز که مهارت خاصی در تیپسازی دارد در نقش غلامورنی عالی نشان داده و بخش مهمی از بار کمدی کار را به دوش کشیده است.
استفاده مطلوب از میمیک چهره نقطه عطف بازی وی در این نقش به حساب میآید که در اینجا در خدمت نقش هم قرار گرفته است.
بازیگران زن پیامک از دیار باقی تقریبا در حاشیه قرار داشته و آنچنان که باید به چشم نمیآیند، اما در این بین افسانه بایگان در نقش همسر اول منصور متفاوت عمل کرده و مخاطبانش را با ایفای نقشی با مایههای کمیک غافلگیر کرده است.
در نهایت باید گفت که مجموعه تلویزیونی پیامک از دیار باقی از آن دسته کارهایی است که شبکههای تلویزیونی این روزها به آن احتیاج داشته و همچنان فرمولهای امتحان پس دادهاش میتواند در جذب انبوه مخاطبان موفق عمل کند.
محمد جلیلوند
ضمیمه قاب کوچک
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد