ایستاده«ایستاده در غبار» همان فیلم اولی است که دوست داشتید سینما را با آن شروع کنید؟
این فیلم همانی نیست که دقیقا در ذهن داشتم. من برای فیلم اولم، فیلمنامه دیگری به نام «ژنرال» را انتخاب کرده بودم، اما شرایط ساخت آن پیش نیامد.
مهمترین ویژگی این فیلم چیست و چه چیز آن را برای مخاطب جذاب میکند؟
این فیلم شاید جذابیتهای ظاهری فیلمهای دیگر سینمایی را نداشته باشد و احتمالا از روی عکس و پوستر و آنونس نتوان به ویژگیهای آن پی برد، اما کسانی که فیلم را میبینند، تفاوت این اثر را با آثار دیگر حس خواهند کرد. فیلم به لحاظ سبک و روایت با همه فیلمهایی که در جشنواره فجر حضور دارند، فرق میکند. وقتی تماشاگری برای جشنی ده روزه به سینما میآید، از دیدن انبوهی فیلم یک شکل با سبکها و داستانهایی شبیه هم و بازیگرانی تکراری فیلمزده میشود. قصهها هم عموما در تهران اتفاق میافتد یا اگر در شهرهای دیگر میگذرد، خاصیت شهری دارد. بازیگران جدید، سبک فیلمبرداری متفاوت با دوربین 16 میلیمتری و شبیه فیلمهای مستند و تنوع لوکیشن، باعث شده ایستاده در غبار شبیه هیچ کدام از آثار دیگر نباشد.
شیوهای که شما به کار بردهاید، در تلویزیون جواب میدهد که موفقیت مجموعه خودتان، «آخرین روزهای زمستان» گواه آن است، اما به نظر میآید به کارگیری چنین روشی در یک فیلم سینمایی که قرار است اکران عمومی شود، کمی ریسک است.
بله، ریسک است.
الگویی هم برای این شیوه داشتید که تصاویر ساختگی را با صدای واقعی و مستند، سینک (منطبق) کنید؟ مثلا فیلمهای مستند شبکه هیستوری یا...؟
نه، الگویی نداشتیم. این ایده اولینبار در «آخرین روزهای زمستان» به ذهنمان رسید و آن را تجربه کردیم و اینجا هم سراغ آن رفتیم. البته این مهمترین مساله فیلم نیست و فقط به بخش تکنیکی کار مربوط میشود.
احمد متوسلیان چه ویژگیای داشت که برای ساخت فیلم سراغ زندگی او رفتید؟
مهمترین ویژگی احمد متوسلیان این است که او با همه تصاویر آشنایی که از فرماندهان جنگ داریم، تفاوت دارد. همین مساله نوعی آشنایی زدایی برای مخاطب است و با فرماندهی روبهرو میشود که شبیه او را در سینمای جنگ ندیده است.
احتمالا تنها کارگردانی هستید که از پایان فیلمتان و سرنوشت قهرمان قصهای که روایت میکنید، خبر ندارید چون در واقعیت هنوز کسی نمیداند، پس از ربودن متوسلیان و همراهانش در لبنان سال 61 چه اتفاقی افتاده است. نظرتان درباره این رازآلودگی چیست؟
نهتنها سرنوشت احمد متوسلیان رازآلود است، بلکه زندگی او هم رازآلود بود. این رازآلودگی و تفاوتی که به آن اشاره کردم، او را از دیگران متمایز میکند و همین باعث شد سراغ ساخت ایستاده در غبار بروم.
اگر الان باشند، 62 ساله هستند. فکر میکنید اگر روزی فیلم را ببینند، از شما رضایت داشته باشند؟
نمیدانم، خیلی مطمئن نیستم. (میخندد)
فیلم اول ساختن هم مشکلات خاص خودش را دارد، برای شما هم این طور بود؟
راستش را بخواهید نه. ساختن این فیلم برای من خیلی راحتتر از «آخرین روزهای زمستان» بود. من آن مجموعه را فیلم اول خودم میدانم، چون ناچار بودم جلب اعتماد کنم و با امکانات کم کنار بیایم. بعد از ساخت آن اثر بود که شرایط کارگردانی ایستاده در غبار فراهم شد. هم تهیهکننده و سرمایهگذار اطمینان کردند و هم در گروه تولید، اعتماد بیشتری وجود داشت. مجموعا این فیلم را با خاطری آسودهتر از کار قبلی ساختم و آقای والینژاد، تهیهکننده فیلم، شرایط ایدهآلی برای من فراهم کرد تا تمام آنچه را میشود، انجام دهم.
فیلمسازان فیلم اولی معمولا در سینمای ایران فیلم دوم خود را با فاصلهای چندساله میسازنـــد . فیلم دومتان را چند سال بعد میسازید؟
دوست دارم اینطور نشود. برای همین الان سیناپسی (خلاصه فیلمنامه) آماده دارم و میخواهم اگر بشود، خیلی زود ساخت فیلم بعدیام را شروع کنم.
آیا شیوه ای که شما «در ایستاده در غبار» و پیشتر «آخرین روزهای زمستان» سراغ آن رفتید را میتوان پیشنهادی خلاقانه برای ساخت فیلمهای دفاع مقدسی قلمداد کرد؟
شیوهای که ما کار میکنیم، میتواند پیشنهاد جدیدی برای کل سینمای ایران باشد، نه فقط سینمای دفاع مقدس. ما میتوانیم با این روش درباره تاریخ معاصر و شخصیتهای تاثیرگذار و واقعی همچون حافظ، تختی، آیتالله طالقانی و دکتر مصدق فیلمهای جذابی بسازیم که مردم برای دیدن آن به سینما بیایند، ضمن این که در ایستاده در غبار تلاش کردیم از کلیشههای رایج سینمای جنگ فاصله بگیریم و به یک تجربه جدید روایی دست پیدا کنیم که میتواند در سینمای جنگ و انواع دیگر موضوعات مورد استفاده قرار بگیرد.
سوال پایانی این که آیا میتوانم بگویم من در این لحظه با برنده سیمرغ بلورین بهترین فیلم و بهترین کارگردانی جشنواره فیلم فجر، دست کم در بخش نگاه نو حرف میزنم؟! (این گفتوگو قبل از اختتامیه فجر انجام شده است.)
باورتان میشود که این مساله خیلی برایم موضوعیت ندارد؟
یعنی به آن فکر نمیکنید؟
فکر میکنم، اما چندان مرا به شوق نمیآورد،چون قرار است یک فیلم جایزه بگیرد و ما در بخش نگاه نو جوایز زیادی هم نداریم و فقط سیمرغ بلورین بهترین فیلم و بهترین کارگردانی را داریم.
تا جایی که اطلاع دارم، امسال فیلمهای خوبی در این بخش وجود دارد و فاصله و رقابت خیلی نزدیک است و ترکیب داوران هم فقط میتواند به یکی دو فیلم جایزه بدهد. برای همین به فرض اگر من جایزه بگیرم، به این معنی نیست که بهترین فیلم نگاه نو را ساختم یا بهترین کارگردان این بخش بودم. این را میگذارم پای سلیقه داوران که به فیلم من یا هر فیلم دیگری جایزه بدهند. البته جایزه قطعا مرا خوشحال میکند و به عنوان یک تبلیغ خوب به فیلمم کمک بزرگی میکند که در اکران عمومی بهتر دیده شود. یعنی همان طور که شما گفتید، تماشاگران را مشتاق دیدن اثری میکند که جایزه گرفته است، اما در مجموع، نه گرفتن سیمرغ افتخار خیلی بزرگی است و نه نگرفتن آن سرخوردگی و فاجعهآمیز است.
الحمدلله فیلم ما تا همین جا هم خیلی موفق بوده است. ما فیلم خیلی متفاوتی ساختهایم که هم در بخش نگاه نو حضور دارد و هم به تشخیص هیات انتخاب به بخش سودای سیمرغ راه پیدا کرده است.
حالا اگر به عنوان بهترین فیلم هم انتخاب شویم، باعث خوشحالی خواهد بود، اما همه این موفقیتها و ناکامیها نسبی و مبتنی بر سلیقه و علاقه داوران است.
عاشقی با برادر احمد
سیدروحالله حجازی
کارگردان
«ایستاده در غبار» مستندی داستانی با روایتهای مستند و تصاویر غیرمستند، درباره زندگی سردار جاویدالاثر احمد متوسلیان است. این اثر در روزهای اکران در جشنواره سی و چهارم فیلم فجر با استقبال عجیب مخاطبان مواجه شد. شخصی که گوشی بیسیم در دست دارد، از پشت ماشین نظامی و در میان هیاهو و غبار ناشی از جنگ، نگاهمان را از آن خودش می کند. انگار قرار است این سر و صدای برخاسته از زمانی نهچندان غریب، برایمان قریب شود. و چه خوب محمدحسین مهدویان و دوستانش بیهیچ واسطهای ما را در میان این زمان گمشده در تاریخ پرتاب میکنند. زمانی که در این زمانه سکه اصحابش خریداری ندارد! و چه خوب ما را خریدار مردی میکند که خود خریدار دل مردمانش بوده و هست! من عاشق شدم! عاشق برادر احمد (متوسلیان)، عاشق اطرافیان او، عاشق مردمانش و عاشق حال خوبشان، عاشق آن بخش از تاریخ که قهرمانی از جنس مردم را در خودش گم کرد و چنان رازی سر به مهر برایمان نگهش داشت؛ برای مایی که در میان هیاهوی قدرت و ثروت و غبار آلودگی این شهر دستمان بر زمین و زمان بسته شده است. ای کاش چراغهای سالن روشن نمیشد، ای کاش سینما ما را برای همیشه در همان حالهایی که موقع تماشای فیلمهای دوستداشتنیمان داشتیم، جادو میکرد و نگه مان میداشت. ای کاش آن مرد در قاب آخر فیلم ظاهر میگشت و ما را اینچنین منتظر نمیگذاشت. آخر امروز خیلی نیازش داشتیم! ای کاش... .
علی رستگار
فرهنگ و هنر
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد