«خیلی ممنون که پدر و مادرم رو خوشحال کردید. پدر و مادرم با خوشحالی آمدند و خبر کمک‌هاتون را بهم گفتند. خیلی ازتون ممنونم...» روی تخت بیمارستان خوابیده بود و به سختی صحبت می‌کرد، اما همین چند جمله از او کافی بود تا اشک در چشمان خیلی‌ها که نگران وضعیت این دختر جوان بودند، حلقه بزند.
کد خبر: ۸۸۰۴۳۳
عاشقانه‌های شیرین یک تراژدی تلخ

به گزارش جام جم ورزشی،درست از همان روزی که خبر تلخ تصادف سارا عبدالملکی، ملی‌پوش راگبی ایران در رسانه‌ها منتشر شد، خیلی‌ها به تکاپو افتادند تا دست خانواده سارا را بگیرند.

اسم‌ها یکی از پس از دیگری مطرح شد؛ از علی دایی و آرش برهانی گرفته تا مهراب قاسم‌خانی، رضا صادقی، پرویز پرستویی، رامبد جوان و بسیاری دیگر از هنرمندان و ورزشکاران این مرز و بوم.

بله! این بار فضای مجازی، فضایی برای انساندوستی و کمک به هم‌نوع بود؛ فضایی برای آن‌که این جماعت، بی‌هیچ منتی اخلاق و منش انسانی‌شان را نشان دهند.

در این میان جا دارد از مهراب قاسم‌خانی عزیز تشکر ویژه‌ای داشت که در انجام این کار خیر پیش‌رو بود.

این بازیگر و نویسنده طنزپرداز، وقتی از طریق پستی در اینستاگرام در جریان وضعیت بغرنج سارا و خانواده‌اش قرار گرفت، با کمک همسرش، شماره حساب مادر سارا را در صفحه شخصی‌اش منتشر کرد تا سایرین هم به تبع او، با انتشار آن در فضای مجازی، در انجام این امر خیر شریک باشند.

و چه خبری خوشحال‌کننده‌تر از این که در کمتر از 72 ساعت، بیش از 300 میلیون تومان به خانواده سارا کمک شد تا خرج درمان دخترشان کنند. بدون نامه‌نگاری، بدون بروکراسی، بدون رفتن دنبال این نهاد یا آن ارگان.

بد نیست بدانید بعدازظهر همان روزی که در ضمیمه جام بانوان مطلبی با عنوان «تراژدی دختری که شاید فلج شود» چاپ کردیم و از وضعیت نگران‌کننده سارا و تنگناهای مالی خانواده‌اش نوشتیم، طلبه‌ای جوان از قم با تحریریه روزنامه تماس گرفت. مطلب را خوانده بود و قصد کمک داشت.

البته گفت طلبه‌ها درآمد چندانی ندارند اما دوستی را می‌شناسد که می‌خواهد ده میلیون تومان به خانواده این دختر کمک کند. این فقط نمونه‌ای کوچک از یک حس انساندوستانه بزرگ است.

مهراب قاسمی‌خانی هم در پست آخرش در اینستاگرام از سربازی نوشت که فقط ده هزار تومان در کارتش بود و 6000 تومان آن را به حساب مادر سارا واریز کرده بود.

یا از پسر 13 ساله‌ای که کارت بانکی نداشت و می‌خواست پس‌اندازش را که فقط 20 هزار تومان بود به طریقی به دست خانواده سارا برساند.

یا از دختری که خود در تصادف معلول شده بود اما نصف موجودی‌اش را ریخته بود به حساب خانواده سارا.

همه اینها برای این است که سارا، بار دیگر لبخند بزند و روی پاهای خود بایستد. پس یک‌بار دیگر برای سلامتی‌اش دعا می‌کنیم و با افتخار می‌گوییم خوشحالیم از این‌که خوبی‌ها اینچنین گسترده در جامعه جاری است.

این مردم یک بار دیگر ثابت کردند همه ما یک خانواده‌ایم؛ خانواده‌ای منسجم که انسانیت و نوعدوستی را هرگز فراموش نمی‌کند.

رنجی که «سارا» می‌برد

دختری جوان با یک دنیا آرزوی بر باد رفته. دختری که ورزشکار بود اما حالا زمینگیر. دختری که یک دنیا آرزو داشت اما حالا با آغوش باز مرگ را طلب می‌کند.

دختری که تا همین یک ماه پیش روی پاهایش راه می‌رفت، می‌دوید، تمرین می‌کرد، به تمرینات تیم ملی می‌رفت، شاگردانش را آموزش می‌داد اما اکنون....

سارا عبدالملکی از آن دست دخترهای بااستعداد و ورزشکاری است که به طور همزمان در دو رشته هندبال و راگبی فعالیت می‌کرد، آن هم در بالاترین سطح ممکن.

سارا در رشته هندبال کارت مربیگری داشت و همزمان هم بازی می‌کرد و در راگبی هم ملی‌پوش بود و یکی از برترین‌های راگبی بانوان در ایران به‌شمار می‌رفت.

این بانوی 22 ساله در آخرین روزهای دی ماه 94 برای استعدادیابی به کرمانشاه رفته بود اما در راه برگشت بدترین اتفاق زندگی او افتاد.

اتومبیل حامل او بشدت تصادف کرد و سرنوشت تلخی را برای سارای جوان رقم زد. شکستگی مهره‌های چهار و پنج کمر که این شکستگی به نخاع او هم رسید.

ریه سارا هم عفونت کرده بود. بیان حقیقت برای خانواده سارا ابتدا خیلی سخت بود. کم‌کم پزشکان به مادر و پدر و برادر سارا گفتند که روزهای خوبی در انتظارشان نیست.

بعد هم این حقیقت که سارا دچار ضایعه نخاعی شده کم کم به اطلاع خانواده عبدالملکی رسید. آنهایی که می‌خواستند به عبدالملکی‌ها امیدواری بدهند می‌گفتند در بهترین شرایط ممکن سارا می‌تواند با واکر راه برود.

اما چه کسی از حال سارا خبر داشت؟ سارا که در ابتدا دچار فراموشی شده بود وقتی به هوش آمد آرام آرام متوجه حقیقت تلخ شد.

درد می‌کشید و به خود می‌پیچید. ابتدا به خانواده‌اش گفت که دوباره به زودی راه می‌رود اما ناامیدی کم کم سارا را در برگرفت.

سارا با این‌که وضعیت وخیمی داشت متوجه شرایط بدنی‌اش شد و به مادرش گفت که ترجیح می‌دهد بمیرد اما قطع نخاع نباشد.

سارا دیگر سلامتی‌اش را ندارد. دیگر ورزشکار نیست و در بهترین و خوشبینانه‌ترین حالت ممکن دو سال طول می‌کشد تا بتواند با واکر راه برود.

در این مدت تنها دلخوشی پدر و مادر سارا همین کمک‌های مردمی است تا بتوانند بدون قرض کردن از این و آن به روند درمانی دخترشان ادامه دهند و امیدوار به فردایی روشن باشند.

در روزهایی که سارا در فراموشی دیگران و غم بی پایان خودش رنج می‌کشد، همین کمک‌هاست که می‌تواند باری از دوش خانواده او بردارد.

رضا پورعالی/ دبیر ضمیمه جام بانوان

ضمیمه جام بانوان

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها