به گزارش جام جم آنلاین،نصف روز تلفن کشیک قتل زنگ نخورده بود و من خوشحال که در این گرما، روز آرامی را پشت سر می گذارم اما ساعت 7 عصر مامور کلانتری 153 تماس گرفت و از کشف جسد راننده آژانسی که با ضربات چاقو به قتل رسیده بود خبر داد.
به محل کشف جسد در اطراف یافت آباد رفتم. مرد میانسال با چهار ضربه چاقو به قتل رسیده بود و بیش از 24 ساعت از مرگش گذشته بود، اما هیچ آثار سرقتی در محل نبود و تمام پولهایش در جیبش بود.
با احضار پسر مقتول در صحنه قتل او شوکه شده بود مردی به نام مجید را عامل جنایت معرفی کرد و گفت: او با پدرم اختلاف مالی داشت و بدهیاش را نمی داد.
پدر میانسال من راننده آژانس بود و آخرین بار دو روز قبل با این مرد خطرناک دیده شده است.
دستور انتقال جسد به پزشکی قانونی را صادر کردم و به ماموران ماموریت دادم مجید را شناسایی و دستگیر کنند.
ساعت 3 بامداد به خانه رسیدم و کمی استراحت کردم. 8 صبح به سر کار رفتم که افسر آگاهی پرونده قتل دیروز را با خود آورد و گفت: آقای بازپرس متهم یکی از اشرار منطقه یافتآباد است که چند سابقه سرقت و نزاع دارد. او سه میلیون به مقتول بدهکار بوده است.
همان دیشب برای دستگیریاش وارد عمل شدیم اما او متواری شده است. دستورات لازم را دادم و مشغول رسیدگی به بقیه پروندهها شدم. چند ماهی گذشت اما خبری از مجید نشد و ماموران نتوانستند او را پیدا کنند.
بیست و سوم آذر دوباره نوبت کشیک من بود. دلم از صبح میگفت بعد از سه کشیک آرام در هفته های قبل این بار اتفاقی رخ می دهد.
دو ساعت پس از تحویل گرفتن تلفن کشیک قتل، مامور کلانتری یافت آباد از کشف جسد زن جوانی در شهرک ولیعصر خبر داد.
چون محل کشف جسد به دادسرا خیلی نزدیک بود 10 دقیقه بعد به آنجا رسیدم. زن جوان با ضربات چاقو به قتل رسیده بود و قاتل دو گوش او را بریده بود و پس از قتل جسدش به آتش کشیده شده و نیمهسوخته بود. یک هفتهای از مرگش میگذشت که جسدش در این محله خلوت پیدا شده بود.
سریع دستور دادم هویت مقتول کشف شود که ماموران تشخیص هویت گفتند جسد متعلق به معصومه 28 ساله است.
با بررسی وضعیت مکالمات او با موضوعی روبهرو شدیم که انتظارش را نداشتیم؛ مقتول در سه ساعت پایانی عمرش 12بار با مجید قاتل فراری راننده آژانس تماس داشته است.
دیگر مطمئن شدیم که قتل زن جوان نیز کار قاتل خطرناک است.صبح روز بعد مشغول رسیدگی به پرونده قتل معصومه بودم که افسر اداره قتل با یک متهم وارد شعبه شد.
«آقای بازپرس دستگیرش کردیم. مجید را دستگیر کردیم». باورم نمی شد در کمتر از 24 ساعت از کشف جسد دوم توانسته باشند قاتل دو نفر را دستگیر کنند.
پسر جوان آرام نشسته بود و هیچ حرفی نمیزد. آرامشش برایم جالب بود. چگونه یک قاتل که جان دو انسان را گرفته، میتواند اینقدر آرام باشد؟!
داشتم پروندهاش را مطالعه میکردم که افسر پرونده قوطی سفید رنگی را روی میز گذاشت و گفت بفرمایید آقای بازپرس، گوشهای مقتول را هم پیدا کردیم. مجید گوشها را در الکل گذاشته و در خانهاش نگه میداشت.
از قاتل خواستم حرف بزند، اما مقاومت میکرد تا اینکه با قول کمک به حرف آمد. آقای قاضی، اولی را به خاطر اختلاف مالی کشتم.
سه میلیون به او بدهکار بودم و نمیتوانستم پس بدهم. وقتی او فشار آورد تصمیم گرفتم با او حرف بزنم. مقابل آژانس رفتم و با هم به مکانی خلوت در یافتآباد رفتیم. درخواست کردم مهلت بدهد اما قبول نکرد، من هم کشتمش.
حرفهایش برایم جالب بود، استدلالهای خودش را داشت. ادامه داد: دومی هم دوستم بود،اما چون زنم فهمید و زندگیام در خطر بود او را کشتم.
برای اینکه زنم باور کند با معصومه قطع رابطه کردهام گوشهایش را بریدم و برای همسرم بردم. وقتی لیلا فهمید معصومه را به خاطر برگشت او به خانه کشتم، سر خانه و زندگیاش برگشت.
آن روز مجید را بازداشت کردم و میدانستم کلید علل ارتکاب این جنایت دست همسر قاتل است، به همین دلیل او را احضار کردم.
صبح روز بعد لیلا به دادسرا آمد و گفت: آقای قاضی، مجید یک نفر دیگر را هم کشته است، مطمئنم او امید، پسر همسایه را به قتل رسانده است.
از او خواستم هرچه می داند بگوید.«آقای قاضی بعد از اینکه گوشهای معصومه را دیدم، فهمیدم او توسط مجید به قتل رسیده است.
چندماهی بود از رابطه آنها خبر داشتم، اما من همسرم را دوست دارم. چند روز بعد از قتل زن جوان، مجید چند ضبط و باند و دو گوشی تلفن همراه آورد و مدعی شد برای دوستش امید است و امانت آورده است.
یک لحظه عکس امید را روی گوشی تلفن همراه دیدم. دو روز بعد هم حجله او را در خیابان زده بودند. شوکه بودم. همسایهها میگفتند امید در جریان سرقت لوازم داخل خودرواش به قتل رسیده است. دیگر مطمئن بودم، همسرم او را کشته است.
پسر24 ساله را که رسانه ها به او لقب گوشبر داده بودند، احضار کردم. مجید به قتل امید هم اعتراف کرد و مدعی شد: «با او اختلاف داشتم با چاقو کشتمش و جسدش را در خیابان رها کردم که پیدا شود.»
برایم جالب و در عین حال تعجبآور بود، چگونه یک جوان براحتی میتواند مرتکب سه قتل شود و هیچوقت ابراز پشیمانی نکند. کیفرخواست قاتل گوشبر صادر شده و بهزودی در دادگاه محاکمه میشود.
احمد بستانزاده - بازپرس سابق ویژه قتل تهران
ضمیمه تپش
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد