به گزارش جام جم سیما،اما نکتهای که همچنان جای تحقیق و دستکم مرور خلاصهوار دارد، چگونگی رویارویی تلویزیون در سریالها و دیگر آثار نمایشی با ترانه، تصنیف یا چیزی که در دهه 60 به اصرار (و در بسیاری موارد به غلط) عنوان «سرود» بدان اطلاق میشد، است.
این لفظ البته تا نیمه دوم دهه 70 و آزادی قطعی موسیقی پاپ (از سوی دو متولی مهم هنر موسیقی در کشور یعنی صدا و سیما و وزارت ارشاد) توسط مجریان پخش دو رسانه رادیو و تلویزیون و همچنین مدیران رواج داشت.
اما از زمانی که کمکم پای ترانههایی به سبک قبل از انقلاب و با زبان محاورهای و خودمانی به رسانههای رسمی دیداری و شنیداری راه یافت، بهتدریج از همان عنوانهای درست مثل ترانه و تصنیف در معرفیشان سود برده شد...
***
«سربداران» نخستین سریال پربیننده و به قولی عظیم و پرخرج تلویزیونی در سالهای پس از انقلاب بود که سهم موسیقی گوشنوازش را نمیتوان در توفیق آن نادیده گرفت.
سریال، در هر دو عنوانبندی ابتدایی و انتهاییاش از موسیقی ارکسترال فرهاد فخرالدینی که در دستگاه ایرانی نوا تنظیم و اجرا شده بود، بهره میبرد.
این دو قطعه بیکلام (و البته بیشتر قطعههایی که در بطن سریال و همراه با مشاهده آن شنیده میشد) آنقدر زیبا و اثرگذار بودند که هنوز هم میتوان جدای از اثر اصلی و به صورت شنیداری صرف از آنها بهرهمند شد و لذت برد.
اما آنچه جلب نظر میکرد اضافه شدن صدای یک خواننده از قسمتهای میانی سربداران به همان قطعه موسیقی عنوانبندی پایانی سریال بود که کلامی تقریبا نامفهوم را با قطعه بیکلامی که قبلش بارها شنیده شده و طرفدارانی برای خودش دست و پا کرده بود، همراه میساخت.
عجیب آنکه کیفیت میکس صدا (به دلایلی که هنوز هم نمیدانیم) و قرار گرفتنِ بعدیاش بر عنوانبندی پایانی ضعیف بود و هم تشخیص صدای خواننده و حدس زدن نام او را دشوار میکرد و هم از اثرگذاری آن به میزان قبل (زمانی که همین قطعه به صورت بیکلام پخش میشد) و همچنین به اندازه قطعه بیکلام عنوانبندی ابتدایی کاسته شده بود.
زمانی هم که به شیوه جالب آن زمان که این سالها درخصوص موسیقی فیلمها و سریالها رنگ باخته، موسیقی متن فیلمها و سریالهای ایرانی و ـ گاه ـ خارجی به صورت آلبومهای مستقلی در قالب نوار کاست به بازار میآمد.
نگارنده در بروشور و شناسنامه آلبوم موسیقی متن سربداران به جز نام آهنگساز (فخرالدینی) به کمتر مشخصاتی از عوامل تولیدکننده و نوازندگان و بقیه برخورد کرد. این بود که نام خواننده عنوانبندی پایانی همچنان به صورت رازی باقی ماند!
باری اینها گذشت و همین چند سال پیش که آلبوم موسیقی سربداران بازنشر شد و اینبار در قالب سیدی شامل فهرستی از برخی عوامل و نام قطعات نیز بود.
آنگاه بود که فهمیدیم نام قطعه باکلام موسیقی عنوانبندی «تپه اسب سفید» و خوانندهاش نیز هنرمند مشهور و صداآشنایی به نام بیژن کامکار است.
کسی که قبل از سربداران نیز با خواندن یکی دو آلبوم از مجموعه مشهور و پرطرفدار «چاووش» و همچنین قطعه باکلام زیبا و مشهوری که از حدود سال 1362 فراوان از رادیو و تلویزیون پخش میشد یعنی همان «کجایید ای شهیدان خدایی...»
[براساس شعری از مولوی] صدایش حسابی بر دلها نشسته بود. اما در اینجا ـ به دلایلی که برشمردیم ـ تشخیص نام و صدایش برای حرفهایهای موسیقی ایرانی نیز مشکل مینمود.
باری، اینها گذشت و نام سربداران با همین وضعیت و اینکه از حدود قسمتهای میانی صاحب تصنیفی در عنوانبندی پایانی شده بود، به عنوان یکی از نخستین سریالهای پس از انقلاب که از این عنصر و در واقع «جذابیت» بهره میبرد، به ثبت رسید...
***
زندهیاد بابک بیات و کارگردان هنری سریال «سایه همسایه» که پخش آن از نیمه دوم 1365 شروع شد، نیز به شکلی دیگر از موسیقی باکلام در عنوانبندی پایانی سود بردند.
آنها صدای گروه کُر را برای اجرای قطعهای در مایه ایرانی دشتی براساس شعری با مطلع «این تن و جان بنده او بند شکرخنده او...» (سروده مولانا) برگزیدند.
این قطعه به محض شروع تیتراژ به نرمی بر نوشتهها و فهرست پایانی عوامل (آنهایی که از عنوانبندی ابتدایی جا ماندهاند) جا خوش میکند و برخلاف ریتم و ظاهر آرامش هرچه میگذرد، با شور و هیجان خاصی آمیخته میشود که در این راه ارکستر نیز این حالت را بهتدریج تقویت میکند.
به این ترتیب هرچه میگذرد بر زیبایی و گیرایی قطعه «این تن و جان...» که وجودش در تلویزیون فقیر آن سالها (بهویژه از نظر موسیقایی) غنیمتی بود افزوده میشود...
***
آواز ماهور مشهور و پرطرفدار علیرضا افتخاری در خلال صحنههای «امیر کبیر» که به مقایسه این خواننده جوان با آوازخوان خوشصدا و استخوانداری همچون حسین خواجه امیری انجامید، یکی دیگر از تجربههای موسیقی باکلام در سریالهای دهه 60 بود.
کامبیز روشنروان (آهنگساز) و سعید نیکپور (کارگردان و بازیگر نقش اول) سریال، چنین تشخیص داده بودند که چنین آوازی که با خود بار عرفانی به همراه دارد (با شعری با مطلع: «دوش در حلقه ما قصه گیسوی تو بود...» از حافظ شیرازی) میتواند این بُعد از داستان سریال را تقویت کند.
از قضا در صحنهای که امیرکبیر در روزگار تلخ خانهنشینی در کاشان شبی را میخوابد و صبح که برمیخیزد تمام موها و محاسنش را سپید میبیند ابیاتی از این شعر با صدای افتخاری به گوش میرسد.
بعدها نظیر چنین استفادههایی از آواز دستگاهی رونق گرفت و گزک به دست منتقدان داد که تا یک شخصیت مثبت تاریخی و غیرتاریخی میخواهد اتفاقی برایش بیفتد و بمیرد.
صدای ناله جانسوز یک آوازخوان رو تصاویر میآید و باقی قضایا... به این ترتیب، این روش جاذبههایش را از دست داد کمکم به بوته فراموشی سپرده شد، یا خیلی بهندرت مورد استفاده قرار گرفت.
***
«هشیار و بیدار» برنامهای مسابقهای و اصلا آهنگین بود که قطعههای باکلام جمعی و فردی (با صدای خود بازیگران این دو نقش یعنی زندهیاد محسن یوسفبیک و علیرضا خمسه) به وفور در این سلسله برنامه به گوش میخورد.
این قطعههای آهنگین باکلام گاهی به کمک مجریان برنامه (و در واقع خود هشیار و بیدار که با نمایشهای کوتاهشان پرسش را طرح میکردند) میآمد، مثلا اینگونه که: «همیشه بیداری، همیشه هشیاری، به این سؤال ما چه پاسخی داری، چه پاسخی داری...» و سپس شرکتکننده شروع به دادن پاسخ میکرد.
هشیار و بیدار به لطف همین موسیقیهای باکلامش و البته بامزگی هر دو بازیگر اصلی و بقیه ایفاگران که خوب در نقشهایشان نشسته و فرو رفته بودند با اقبال فراوان بچهها و بزرگترها روبهرو شد و کمترین حاصلش معرفی یکی از بهترین کمدینهای تاریخ تلویزیون و سینمای ایران یعنی خمسه بود...
***
ترانه تیتراژ پایانی «کوچک جنگلی» که ابتدا با صدای تورج زاهدی پخش شد و سپس تصمیم گرفته شد که از همان ترانه با صدای یک خواننده محلی (ناصر مسعودی) که گویش او دقیقتر است
استفاده شود و در هر دو حالت، این ترانه با اقبال زیادی روبهرو شد و حتی بر سر زبانها افتاد و حالا هم بهعنوان خاطرهای از آن یاد میشود.
اصل قضیه هم این بود که زاهدی بچه جنوب (هفتکل خوزستان) است و خب، مسعودی فرزند خطه شمال کشورمان، اما به هر حال نمیتوان از حس و حال خوب و صدای گرم این منتقد سینمایی که در چند فیلم هم بازی کرده و حالا بیشتر بهعنوان نویسنده داستانهای بلند و پژوهشگر شناخته میشود.
هم گذشت، البته اجرای استاد ناصر مسعودی هم لطفهای خاص خودش را داشت. به هر روی در اتفاقی کمنظیر، یک تصنیف یا ترانه تیتراژ سریالی تلویزیونی به ترتیب و روی همان عنوانبندی با صدای دو خواننده متفاوت پخش و ماندگار شد...
***
یکی از عجیبترین خاطرههای موسیقایی ـ تلویزیونی نگارنده از نخستین ماهها و سالهای پس از انقلاب، به یک سرود جمعی برمیگردد که در حال و هوای انقلابی آن زمان بسیار پخش میشد و طرفدارانی هم برای خودش دست و پا کرد.
این سرود، در ذهن کسانی که آن سال و زمانه و مؤلفهها و پدیدههایش را به یاد دارند بیشتر با ترجیعبند مشهورش جا خوش کرده است: «برپا خیز، از جا کن، بنای کاخ دشمن...»
باری، دو سه سالی از انقلاب گذشت و به گمانم در دورهای که دیگر این سرود پخش نمیشد (و دیگر هیچ وقت هم آن را نشنیدیم...)، یک فیلم سینمایی خارجی با نام «کودتا» براساس سرگذشت روزهای پایانی سالوادور آلنده، رئیسجمهور مردمی کشور شیلی که طی کودتای ژنرال اگوستینو پینوشه کشته شد و قدرت را از دست داد.
البته گویا هنوز بر سر نوع مرگ او در این رخداد میان طرفدارانش و جناح حریف اختلاف وجود دارد و هرقدر این طرفیها مرگ آلنده را کشته شدن به دست مهاجمان تلقی میکنند آنها میکوشند این اتفاق را یک خودکشی جلوه دهند...
با شنیدن سرودی جمعی که به زبان مردم سرزمین شیلی روی تصاویر همین فیلم (که گویا دیگر هیچگاه از تلویزیون پخش نشد و ما هم از مشخصات و نام کارگردان و اینکه دقیقا محصول کی و کجا بود چیزی نمیدانیم) پی بردیم که آهنگِ سرود معروف و انقلابی آن سالهای کشورمان مو به مو براساس همین بازسازی شده و بازخوانانش فقط زحمت ترجمه متن شعر سرود را به خود دادهاند
یا احتمالا شعر دیگری را با توجه به شرایط بومی خودمان با همان ریتم و تأکیدها و آکسانهایی که روی کلمات اجرا میشود جایگزین اثر اصلی کردهاند...
راستش ما همیشه در عین بچگی و نوجوانی به این کشف خودمان میبالیدیم! بگذریم که مقایسه دو آهنگ اصلا کار دشواری نبود و ما در واقع کشف بزرگی هم نکرده بودیم...
***
تصویری که از تلویزیون آن دوران در ذهن نگارنده و همنسلان و پیشنسلان و تا حدی هم پسنسلان ما باقی مانده، چیزی بیش از پر کردن وقت با جعبه جادویی به نام تلویزیون را به صندوقچه خاطرات ما سپرده است.
میخواهم بگویم که داستان تلویزیون و آن نسلها چیزی فراتر از بده بستانهای معمول میان رسانه و مخاطبانش بود.
ما داشتیم زندگی را کشف میکردیم. یعنی چیزهایی را که دور و برمان نمیدیدیم و پدر و مادرها نمیتوانستند در اختیار ما بگذارند با قوه تخیل یا حتی واقعبینی و البته ـ در اینجا ـ به کمک تلویزیون تجربه میکردیم.
از همین نظر، موسیقی فیلمها، سریالها و برنامههای تلویزیون برای ما در مسیر این کشف کردنها بسیار واجد اهمیت بود؛ چه از نوع باکلام و چه از نوع بیکلامش...
علی شیرازی
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در استودیوی «جامپلاس» میزبان دکتر اسفندیار معتمدی، استاد نامدار فیزیک و مولف کتب درسی بودیم
سیر تا پیاز حواشی کشتی در گفتوگوی اختصاصی «جامجم» با عباس جدیدی مطرح شد
حسن فضلا...، نماینده پارلمان لبنان در گفتوگو با جامجم:
دختر خانواده: اگر مادر نبود، پدرم فرهنگ جولایی نمیشد