اسلامگرا، جهادی، داعشی، برقع پوش 11 سپتامبری، رانندگی نکردن زنان در عربستان، همه اینها برای توصیف کسانی استفاده می‌شود که اطاعت مسالمت‌آمیز از خدا را پذیرفته‌اند. اسلام دینی است که در رسانه‌ها اغلب از آن با مفاهیمی منفی یاد می‌شود و بدتر این که با دلایلی غلط، همان مفاهیم توجیه می‌شود. بنابراین چرا یک دختر جوان استرالیایی که تحصیلکرده است به سفری برود و به دینی ایمان بیاورد که به طور چشمگیر عقبگرد به حساب می‌آید؟
کد خبر: ۸۴۲۷۱۹
چرا مسلمان زیستن را برگزیدم

من وقتی به پوست روشن و چشمان آبی خودم نگاه می‌کنم، حیرت زده می‌شوم. برخی استرالیایی‌ها از من می‌پرسند اهل چه کشوری هستم و هنگامی که می‌فهمند استرالیایی هستم، آنها هم شوکه می‌شوند. یک استرالیایی مسلمان؟ این ترکیب برای خیلی‌ها غیرقابل تصور است.

مسلمان شدن من آسان نبود، زیرا مرا درگیر مسائل مختلفی کرد؛ ازجمله اسم و القاب متفاوت پیدا کردن، بازرسی دقیق در هر جا، دست رد خوردن در موقع استخدام و حتی اخراج شدن، از دست دادن دوستان و دوران سختی که با خانواده سپری کردم تا سرانجام تغییرات جدید به وجود آمده در زندگی مرا بپذیرند. برخلاف نظرات ناجوری که درباره تغییر دین من گفته می‌شود (ازجمله این که من برای [ازدواج با] یک مرد [مسلمان] تغییر دین داده‌ام)، همچنان مردم نزد من می‌آیند و می‌پرسند چرا. این سوالی است که خوشحال می‌شوم به آن پاسخ بدهم. مسلمان شدن من مبتنی بر سه عامل عمده بود. این داستان من است. داستان سفری که دو سال طول کشید تا به جایی که اکنون قرار دارم، برسم.

مالزی

سفر به مالزی شالوده مسلمان شدن مرا گذاشت. من که دنبال جابه‌جایی دانشگاه بودم، در نهایت تصمیم گرفتم به آن کشور بروم. هیچ تصوری از ماجراجویی دیوانه‌واری که وارد آن می‌شدم،‌ نداشتم. این تصمیم مرا از منطقه امن نزد خودم بیرون آورد و در معرض چیز‌هایی قرار داد که برای عنوان دختری که در شهر کوچک گیپسلند استرالیا زندگی کرده بود، تازگی داشت.

قبل از سفر به مالزی از اسلام هیچ نمی‌دانستم. هرگز یک مسلمان را ندیده بودم و همیشه تصور می‌کردم مسلمانان لباس‌های سیاه و سنگین می‌پوشند و در خاورمیانه به دور از تمدن بشری زندگی می‌کنند. فکر می‌کردم زنان مسلمان به‌شدت تحت ستم هستند، چون نمی‌توانند بدون اجازه شوهرانشان به جایی بروند یا نمی‌توانند بیرون از منزل کار کنند و همیشه باید لباس‌های مشکی بپوشند.

حقوق زن در اسلام

وقتی به مالزی رفتم، برداشت من از اسلام درهم شکست. خودم را مشتاقانه در میان دختران زیبای جنوب شرقی آسیا دیدم که لباس‌هایشان رنگی و پوشیده (با حجاب) است. تعداد زیادی دوست پیدا کردم که به دانشگاه رفته یا شاغل بودند. برخی با حجاب بودند و برخی نه. همه آنها کاملا راضی به نظر می‌رسیدند. این گونه بود که اسلام برای من تبدیل به دینی شد که می‌خواستم درباره آن بیشتر بدانم.

گویی چشمانم باز شده بود. زمانی که دانشجوی رشته روزنامه‌نگاری بودم یک مقاله درباره حقوق زنان مسلمان نوشتم. همه چیز از همین جا شروع شد. ذهن من به طور ناگهانی مواجه شد با معارف زیادی از اسلام و این واقعیت که زنان در این دین از حقوق زیادی برخوردارند. از نظر شرع در اسلام به زنان مسلمان حق و حقوق زیادی داده شده است: حق مالکیت زمین، حق داشتن مال، حق انتخاب همسر و...‌ که قرآن و احادیث نبوی، صدها سال پیش از غرب مدرن این حقوق را برای زنان مسلمان به ارمغان آورده است.

مسیحیت

قبل از این که مسلمان شوم، یک مسیحی بسیار سرسخت بودم. زندگی من به عنوان یک مسیحی، سکوی پرشی برای سفر ایمان آوردنم بود. اگر اعتقاد من به دین مسیحیت سست بود،‌ نمی‌توانستم مسلمان شوم. عشق من به عیسی(ع) بود که مرا به سمت اسلام سوق داد، زیرا مسیحیت نزدیک‌ترین دین به اسلام است. نه تنها از نظر خداشناسی بلکه از حیث تاریخی هم به یکدیگر نزدیک‌اند. برداشت‌های بسیار غلطی در رابطه با آموزه‌های اسلام نسبت به مسیحیت وجود دارد،‌ حال آن که واقعیت چیز دیگری بوده است. ‌ بعد از بازگشت من از مالزی، احساس کردم چیزی را گم کرده‌ام. بعد از مدتی درباره جنبه‌های کلیدی و اساسی مسیحیت تحقیق کردم. در مورد گفته‌های پولس ـ که از مهم‌ترین مبلغان مسیحیت و بنیانگذار الهیات و خداشناسی این آیین بود ـ تحقیق کردم. همچنین آموزه‌های رهبران تاریخی مختلف را که پس از مرگ مسیح(ع) گفته‌های او را تکمیل کردند، دنبال کرده و کل انجیل را بارها زیر و رو کردم.

حتی درباره گفته‌هایی که از انجیل استخراج می‌کردند یا برداشت‌هایی که به انجیل نسبت می‌دادند یا تحریف‌هایی که شده بود تحقیق کردم. در جست‌وجوی تضادهای مختلف و حقایق محض در کتاب مقدس بودم. شباهت‌های قرآن و انجیل را با هم مقایسه کردم. در نظر من قرآن به بسیاری از سوالاتی پاسخ می‌داد که مدت مدیدی بود حتی درخصوص ایمانم به مسیحیت برایم مطرح بود.

نمی‌توانم هیچ گسست یا تناقضی در قرآن پیدا کنم. به بحث‌های محققان مشهور انجیل و مفسران قرآن گوش می‌دادم و در اکثر اوقات قرآن برای من ملموس‌تر بود.

مسلمان شدن من آسان نبود، زیرا مرا درگیر مسائل مختلفی کرد؛ ازجمله اسم و القاب متفاوت پیدا کردن، بازرسی دقیق در هر جا، دست رد خوردن در موقع استخدام و حتی اخراج شدن

زمانی که حقیقت اسلام برایم روشن شد، بسیار دشوار بود که مسیحیت را رها کنم. دین همیشه مهم‌ترین بعد زندگی من بوده است. برای همین می‌خواستم با اطمینان و از ته دل همراه با تمام دلایل درست و منطقی، اسلام را بپذیرم. مسلمان شدن به معنی این است که باید فریضه‌های خاصی انجام داد؛ ازجمله این که حداقل شبانه‌روز پنج بار نماز خواند، کمک بیشتری به امور خیریه کرد، پوشش کامل‌تری داشت. (این گزینه‌ای است که به تدریج دارم در زندگی‌ام عملی می‌کنم) همچنین باید از خوردن مشروب برای همیشه دست کشید چون شراب در اسلام حرام است. باید محدوده امن کلیسا را رها کنم و... .‌ فکر نمی‌کنم مسلمان شدن تفاوت زیادی با مسیحیت داشته باشد،‌ هرچند این تغییر را به دلایل زیادی دارم به‌روزرسانی می‌کنم. مسیحیت به من آموخت خدا را دوست بدارم. به من تواضع و فروتنی و محبت به دیگران آموخت و خیلی چیز‌ها درباره عیسی(ع) یادم داد. اگر من مسیحی نبودم، ‌مسلمان هم نبودم.

روزنامه‌نگاری

بهترین قسمت حرفه روزنامه‌نگار بودن این است که می‌توانی برخی تغییرات را در جهان به وجود آوری. صدایی را به گوش مردم برسانی تا درباره انسانیت و جهان اطرافمان بیندیشند. روزنامه‌نگار بودن به من اجازه داد بیشتر اسلام را بشناسم.‌ مارینا ماهاتیر، رهبر پرشور سازمان خواهران در اسلام (یک سازمان مدنی متعهد به ترویج حقوق زنان در چارچوب اسلام و حقوق بشر جهانی)، نویسنده و مدافع سرسخت حقوق زنان است. مصاحبه با او نگاه مرا به حقوق زنان مسلمان و شیوه نگرش اسلام به زنان شکل داد.

دینی فارغ از رنگ و نژاد

به محض ملاقات با مارینا، خوی آرام و در عین حال قاطعانه او مرا تحت تاثیر قرار داد. دانستم این یک مصاحبه مهم و سرنوشت‌ساز است. او به بسیاری از پرسش‌های من پاسخ داد. دانش او هیجان‌انگیز بود و من داشتم درک تازه‌ای از مفاهیم بسیار بزرگ‌‌تر و عمیق‌تر به دست می‌آوردم که حتی فکرش را هم نمی‌کردم.‌ زمانی که مصاحبه تمام شد، مارینا گفت همه ما ساکنان زمین، یکی هستیم. با نگاه به گذشته الان می‌دانم، این مهم‌ترین درسی بود که آموختم. با وجود این که عوامل مختلفی ما را بسیار متفاوت می‌کند، مثل مرزهای ملی، سیاست فرهنگ، میراث باستانی، رنگ پوست، نژاد و مذهب، اما همه ما همان هوایی را تنفس می‌کنیم که دیگران تنفس می‌کنند. من فکر می‌کنم همه ما باید تلاش کنیم این نکته را هر روز به خاطر بیاوریم.‌ تبدیل شدن به یک مسلمان و هماهنگ‌کردن زندگی با این دین برای من آسان نبود، اما هر روز بیشتر یاد می‌گیرم. مردم و حتی مسلمانان درباره من قضاوت‌های مختلفی دارند. مسلمان بودنم با صبر و شکیبایی‌ام که از همیشه بیشتر شده، در معرض آزمایش قرار گرفته است. مسلمانان می‌گویند راه راست فقط یکی نیست. با این که آن دوران بسیار سخت بود، اما در عین حال یک احساس آرامش باور نکردنی در قلب و زندگی من به وجود آورد. این حس را نمی‌خواهم با چیز دیگری عوض کنم. این مرا خوشحال می‌کند و باعث می‌شود گریه کنم. درمن پرسش‌های زیادی درباره مسائل مرتبط با جامعه و دنیا (این زندگی) طرح می‌کند. ‌تمام چیزی که می‌توانم بگویم این است که من با خداوند به آرامش رسیدم. دیگر مهم نیست به چه راهی می‌روم، می‌دانم هر وقت برای آفریدگارم نماز بخوانم احساس تنهایی نخواهم کرد. قرآن به درستی در سوره انشراح می‌گوید: همانا با هر سختی، آسانی به دست می‌آید.‌ بله، من مسلمانم و در عین حال یک استرالیایی. همانند دیگران من هم یک مسافرم. مسلمان بودن، عناصر تکوین‌دهنده شخصیت مرا تغییر نمی‌دهد.

سارا پریس*

مترجم: مانی عسگری

منبع: یاهونیوز سنگاپور

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰
فرزند زمانه خود باش

گفت‌وگوی «جام‌جم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر

فرزند زمانه خود باش

نیازمندی ها