به اعتقاد من، این اتفاق که یک نمایشنامه تبدیل به فیلم شود اتفاق بسیار بزرگ، مهم و ارزشمندی است.
این کار نمونههای متعدد و موفق فراوانی در طول تاریخ داشته است، ما نمایشنامههای زیادی داریم که این اتفاق در مورد آنها رخ داده است.
نمایشنامه «گلنگری گلن راس» نوشته «دیوید مَمِت» و «باغوحش شیشهای» نوشته «تنسی ویلیامز» نمونههایی هستند که هم از نمایشنامهشان اقتباس شده است، هم به صورت نمایش روی صحنه اجرا شدهاند و هم بر روی پرده نقرهای نقش بستهاند.
اما چند نکته را باید به خاطر داشت. نخست اینکه آبشخور مدیوم تئاتر، سینما، تلویزیون و رادیو (در حوزه نمایش)، درام و متون دراماتیک است.
یعنی جان آنها در هنرهای نمایشی زندگی میکند. بنابراین وقتی نمایشنامه خوبی خلق میشود، اتفاق مبارکی است که با استفاده از این نمایشنامه، فیلم هم ساخته شود، از آن اقتباس هم بشود. برعکس این قضیه هم اتفاق خوب و مبارکی است.
نکته بعدی این است که ما قیاس کنیم که فلان اثر در قاموس مدیوم تئاتر بهتر جواب میدهد یا در مدیوم سینما؟ به نظر من سینما و تئاتر، هرکدام خصایل خود را دارند.
هر کدام از این مدیومها، خصلتهای خاص خود را دارند، اما به هر حال نمیشود کتمان کرد که تجاربی از این دست در قاموس یک مدیوم، خوشتر به مذاق تماشاگر بنشیند.
این اتفاق هم اتفاق بدی نیست. زیرا وقتی سریالها یا فیلمهای ما، نمایشنامهها را دستمایه خلق اثری میکنند، حداقل کمی آدم خیالش راحت است که ساختارش دراماتیکی است.
نکته آخر اینکه تئاتر، هنری میراست که تمام عظمت، یگانگی و ناب بودنش به دلیل میرا بودنش است و سینما، هنری ماناست که تمام عظمتش در مانا بودنش است.
نمیتوان گفت که چون آثار سینمایی میماند خیلی اتفاق خوبی رخ داده و چون تئاتر هر شب به دنیا میآید و همان شب از دنیا میرود، اتفاق عقبماندهای است. در مورد تئاتر، حیرتانگیز است زیرا موجودی در یک شب با تعدادی تماشاگر به دنیا میآید و همان شب خاموش میشود.
پیام دهکردی - قاب کوچک
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد