از میان شخصیتهای بزرگ دوران دفاع مقدس چرا زندگی شهید چمران را دستمایه نمایشتان قرار دادید؟
به من بگویید چه کسی؟ هیچ شخصیتی در جنگ پیچیدگیهای چمران را نداشته است و برای من شان دراماتیک شخصیت اهمیت دارد. اگر من در نمایش «کابوس شب نیمه آذر» به زندگی احمد کشوری میپردازم به دلیل پیچیدگیهایی است که در زندگی خانوادهاش پس از شهادتش رخ داده. اگر به زندگی و شخصیت چمران میپردازم به این دلیل است که یکی از پیچیدهترین شخصیتهای جنگ هشت ساله است. کمتر کسی را میتوانیم با این ابعاد پیدا کنیم؛ تحصیلکرده آمریکا، تجربه زندگی در غرب، انسان باسوادی که میان فضای تعریف شده ناسا جایگاه دارد، اما همه اینها را کنار میگذارد و به سراغ اعتقاداتش میرود. به رصد شخصی من هیچ کس این ابعاد شخصیتی را ندارد. به این باور دارم که در تاریخ هشت ساله جنگ ایران و عراق در کمتر شخصیتی تا این اندازه پیچیدگی وجود دارد. جمع سواد، اعتقاد و زندگی عجیب و غریب شخصی در کنار مهارتهای رزمی از چمران شخصیتی مشعشع ساخته است. از منظر دراماتیک، جذابترین شخصیتها شخصیتهایی هستند که جمع اضداد را در خودشان دارند و شخصیتهایی پر رمز و راز و سوال هستند. وقتی سمت این شخصیتها رفتهایم درامهای خوشبرشتری تحویل دادهاند. این همه پیچیدگی به اندازهای که خودم فکر میکنم با صرف حتی بودجههای میلیاردی در سینما کاویده نشد. شاید دغدغه آن فیلم هم نشان دادن بخشی از شخصیت چمران نبوده است. اشکالی هم ندارد. نمیخواهم آن فیلم را نسبت به این بیتوجهی محکوم و متهم کنم و شاید کارگردان قصد داشته آن سه روز ملتهب پاوه را نشان دهد. احساس میکنم نمایش من بعد از تلاشی که برای شناسایی و ارائه اطلاعات مفیدی از این شخصیت پیچیده به مخاطب کرده باز هم جا و راه برای دیگران برای پرداختن به شخصیت چمران باز است.
همین طور که اشاره کردید چمران شخصیتی چندبعدی دارد. چرا شما بعد عاشقانه و عاطفی زندگیاش را انتخاب کردید؟
برای این که آدمهای دیگری برای پرداختن به ابعاد دیگرش هستند. فکر کردم آدمهایی را که میشناسم هرگز سراغ این ابعاد نمیروند، بنابراین چیزی که روی زمین میماند این بعد است یا چیزی که در مسیر فکر، علاقه، اعتقادات و سلیقه تئاتری من است این بعد است. مثلا سینما به ابعاد جنگیاش میپردازد و از لحاظ سختافزاری هم بضاعت بهتری نسبت به تئاتر دارد و چرا خودم را درگیرش کنم. شاید کسانی ابعاد عمیق عقیدتیاش را با درنگ بیشتر و درشتنمایی بهتری نسبت به من بپردازند. وجه انسانی دکتر چمران برایم جذابتر و مهمتر بود. این وجه بیشتر به سلیقه، نگاه و مسیرِ حرکت تئاتری و هنریام میآمد. هنوز هم فکر میکنم بهترین انتخاب را کردهام.
آقاخانی: اصرار دارم به همه ثابت شود ژانر جنگ تمام نشده و هنوز میشود کار سالم و شریف کرد. هم وظیفه داریم شخصیتها و وقایع جنگ را با هر زاویه دیدی برای نسلی که با جنگ فاصله دارد زنده نگه داریم |
چمران تکههای سنگین سرب خیلی دست نیافتنی نیست؟
چمرانی که ما نوشتیم پایش در زمین و سرش در آسمان است.
در طول تاریخ هشت ساله جنگ، انسانهای بزرگی زیست کردهاند که تا به حال برای کنکاش در زندگیشان و روی صحنه بردن زندگی این شخصیتها تلاشی نشده و تئاتر کشورمان در مواجهه با این شخصیتها منفعل عمل کرده است. به نظرتان دلیل این انفعال چیست؟
متاسفانه امکانپذیر نبوده هنرمند نگاه خودش را داشته باشد. به این دلیل هنرمند برای پرداختن به تاریخ کشورش صددرصد آزاد نیست. خط قرمزها اصلیترین دلیل پرهیز هنرمندان از فضاهای مستندگونه تاریخی است. خط قرمزها آنقدر دست و بالمان را میبندد که آرام آرام عطایش را به لقایش میبخشیم. شاید من سرم برای دردسر درد کند، ولی خیلیها این گونه نیستند و ترجیح میدهند سری که درد نمیکند را دستمال نبندند. وقتی میخواهم به دکتر چمران که شخصیتی ملی و فراجناحی است بپردازم، متوجه میشوم این شخصیت دهها متولی دارد. فکر میکنید چند نفر در تئاتر ما حوصله سر و کله زدن با همه متولیان را دارند؟
یعنی برای پرداختن به زندگی شخصیتی مثل چمران باید با همه این متولیان هماهنگ کرد؟
آنها چنین توقعی دارند، ولی من چنین کاری نمیکنم. چون چمران برای من است. به عنوان یک ایرانی چمران برای من و تاریخ کشورم است. نوجوانی من در جنگ سوخته و چگونه میشود شخصیتهایش را مصادره کرد. مصطفی چمران برای همه ماست. کسی نمیتواند بگوید برای ایوب آقاخانی نیست و او را مصادره کند. یکی از کسانی که با جنگیدن و شهادت چمران زندگیاش در تهران امنیت پیدا کرده ایوب آقاخانی است. من برای این که جلوی دخالت در فضای هنری کارمان را بگیرم سراغ هیچ نهادی نرفتم. تنها اداره کل هنرهای نمایشی وزارت ارشاد در جریان پژوهش، نگارش و عزم تولید نمایش بود. سراغ هیچ نهادی هم برای حمایت نرفتم.
با تمام این توضیحات، جامعه تئاتر نسبت به این ژانر نوعی گارد دارد؟
فکر میکنم تا حدودی حق هم داشته باشند. آنقدر بهشان کار مسموم و سفارشی ایدئولوژیک با استانداردهای ضعیف داده شده که تا میشنوند کسی درباره جنگ کاری ساخته، میگویند حتما او هم یکی از سفارشها را انجام داده و کارش بد است. من به آنها حق میدهم چون سخت اعتماد میکنند. اصرار دارم به همه ثابت شود ژانر جنگ تمام نشده و هنوز میشود کار سالم و شریف با اصول دراماتیک و ساختارمند کرد. وظیفه ماست شخصیتها و وقایع جنگ را با هر زاویه دیدی برای نسلی که با جنگ فاصله دارد زنده نگه داریم.
شما در کارهایتان دغدغه مسائل تاریخی را هم دارید؟
اصولا دغدغه زندگی کردن در زمانه را دارم. این که چطور آدم از ریشههایش قطع شود و باز فکر کند هنرمند است. گروه تئاتری «پوشه» به شهادت کارنامهاش فضاهای مختلفی را تجربه کرده، اما هیچگاه از نگاه اجتماعی معاصرش دست برنداشته است. چه زمانی که درباره رودکی کار کرده، چه زمانی که نمایشهای رئالیستی روی صحنه برده و چه وقتی درباره چمران کاری اجرا میکند. فضاهایمان مختلف بوده و خودمان را در یک رابطه زناشویی صرف گیر نینداخته و سعی کردهایم دائم نسبت به جامعه پیرامون خودمان واکنش داشته باشیم. تکههای سنگین سرب هم جدیدترین واکنشمان به فراموشیهای جامعه پیرامونمان است.
تکههای سنگین سرب هر چقدر جلوتر میرود، ضرباهنگ سریعتری به خود میگیرد و احساس تماشاگر را بیشتر درگیر میکند. چرا این ریتم را از همان ابتدا برای نمایش در نظر نگرفتید؟
میزانسن کلی نمایش شبیه برخی فیلمهای ماندگار تاریخ سینما در دکوپاژ کارگردانهایش است. در بعضی فیلمهای خوب تاریخ سینما یک عکس رنگ و رو رفته از یک شخصیت وجود دارد و با حرکت آرام دوربین عکس جان میگیرد و ما وارد داستان میشویم. چیزهایی که در تکههای سنگین سرب میبینید همین منش است. یعنی ما از همان تصویری که مردم در اتوبان میبینند شروع میکنیم و آرام آرام آنقدر به آن نزدیک میشویم که میتوانیم او را لمس کنیم. چمران در تکههای سنگین سرب از عکس به گوشت و پوست و استخوان تبدیل میشود. به همان نسبت ریتم و بازیها تغییر میکند و حتی حس مخاطب، عکسالعمل و شناخت مخاطب هم تغییر میکند. او را به تصویر دیگری از چمران میرسانیم و میخواهیم مخاطب با همان تصویر سالن را ترک کند. این تلاش میزانسیک جذابی است که در کارگردانی نمایش رخ داده است. خواسته عمدی این بوده نیمه دوم نمایش پرشتابتر باشد. با یک فضای کلی شروع میکنیم و هر چه به شخصیت و لایههایش نزدیک میشویم شتابندگی اثر و تاثیرش بیشتر میشود. در تکههای سنگین سرب پایان و آغاز از هم بی ربط نیست.
برای روی صحنه بردن این نمایش از چه منابع پژوهشی و تحقیقیای استفاده کردید؟
همه کتابهای چاپ شده در ایران درباره شهید چمران را خواندم. حتی بعضی مطالب چاپ نشده را هم خواندم. در عین حال به افرادی که دنیای مشترکی با چمران داشتند، رجوع کردم، اما بیشتر منابعم مکتوب بوده است. فکر میکنم در رابطه با چمران بالغ بر 22 یا 23 جلد کتاب خواندم. یک سال و نیم پژوهشاش طول کشید و سه هفته نگارشاش زمان برد.
احمد محمدتبریزی
جامجم
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد