نمایشهای دهکردی، بیشک انعکاسدهنده نگاه و تفکرات او نسبت به تاریخ، جامعه و فرهنگ است. او معتقد است که ما باید به تاریخ بازگردیم تا با مرور آن، اشتباهات گذشتهمان را دیگر تکرار نکنیم.
با پیام دهکردی درباره نمایش اخیرش یعنی کارگردانی نمایش هیچکس نبود بیدارمان کند و ویژگیهای آن، به گفتوگو نشستیم.
زمان نمایش «هیچکس نبود بیدارمان کند» به دهه 30 بازمیگردد. به اعتقاد شما چه شباهتی بین این اثر و سال32 وجود داشت که این شباهت بتواند برای ما بهوجود بیاورد یا به بیان دیگر، داستانی از آن دوران روایت شود و برایمان ما به ازای امروزی داشته باشد؟
کشور ما، تاریخی پرفراز و نشیب دارد. همواره ایران در تمام ادوار تاریخی رنج و سختیهای فراوانی را به خود دیده است و اگر هم دچار سختیای نبوده، بیشتر با دشواریها، چالش داشته است. از جمله اتفاقات مهم سال 32، کودتای 28 مرداد است. طبیعتا جامعه ایران، پس از کودتا، دچار چالشهایی میشود که این چالشها، گهگاه به بحرانهایی هم میانجامد. دراین دوران، نگرانیهای اجتماعی بالاست. بسیاری از مردم، چه موافق، چه مخالف، زخم خورده هستند. منظور من زخم خوردن در حوزه سیاسی نیست. در این دوران، پریشان احوالی سیاسی و پریشان احوالی اجتماعی به صورت کلان وجود دارد. در سال 32 ما جامعهای نگران، دلواپس و بیقرار میبینیم که در حوزههای مختلف، حس نبود امنیت یا کمبود امنیت دارد. من احساس کردم ما نیاز داریم که به آن زمان رجعت کنیم. شاید با رجعت به آن مقطع، اشتراکات را پیدا کنیم، شاید وادار شویم که تاریخ را مرور کنیم تا اشتباهاتمان را مدام تکرار نکنیم. به نظر من یکی از بزرگترین معضلاتی که گریبان جامعه ایران و همه ما را گرفته، این است که حافظه تاریخی ضعیفی داریم.
گاهی اوقات، خودمان، خودمان را به فراموشی میزنیم یا حافظه تاریخیمان، کاملا از بین رفته است. علت اینکه در آسیبهای فرهنگی ما مدام اشتباهاتی را تکرار میکنیم این است که دچار فراموشی هستیم. به طور مثال، فراموش کردهایم که در حوزه فرهنگی، 40 سال پیش، چه فضایی داشتهایم. وقتی حافظه تاریخیمان را زنده نگه داریم، میتوانیم پیوسته به آن رجوع کنیم و با مرور، آسیبهای آن را میبینیم و میتوانیم برای این آسیبها راهکار پیدا کنیم و با استفاده از این راهکارها، برای امروزمان برنامهریزی بهتری داشته باشیم.
اگر جزئیتر بخواهیم بدانیم، دقیقا سال 32 چه ویژگیهای خاصی داشت که شما را ترغیب کرد این زمان را برای نمایشتان انتخاب کنید؟
واقعیت این است که من احساس کردم زبان در سال 32، هنوز آسیب چندانی نخورده است. مانند زمان حال نیست که زبان فارسی با هجمه زبان انگلیسی مواجه باشد. موسیقی هنوز هویت خود را دارد و آداب و رسوم هنوز به شکل خوبی حضور دارند. من فکر کردم این زمان، بهترین محمل برای این است که ما بتوانیم بحث هویتی را در کارمان مطرح کنیم و در حوزه فرهنگ به طور کلی، موسیقی، ادبیات، واژگان و نوع سخن گفتن و آداب بتوانیم در مورد آن حرف بزنیم. به واسطه همسویه بحرانی ماجرا و همین نگرانیها ما سال 32 را انتخاب کردیم. به نظر من نه تنها سال 32 بلکه مقاطع مختلف تاریخی ایران، اشتراکات بسیاری با زمان حال دارد. بخشی از آنها، اجتنابناپذیر است و بخشی از آنها، به این دلیل اتفاق میافتد که ما از تاریخ عبرت نمیگیریم، آن را فراموش میکنیم و یادمان میرود.
با این دقت نظری که داشتهاید، حتما روی سطر سطر کار آقای محمدامیر یاراحمدی، نویسنده نمایشنامه هم نظر دادهاید.
هنگامی که تصمیم گرفتم این کار را کارگردانی کنم، مدام با خودم میاندیشیدم که با کدام نویسنده میتوانم همجوار شوم تا این سفر پرمکاشفه را آغاز کنم. در کار قبلیام یعنی «متولد 1361» نیز این اتفاق در مورد خانم نغمه ثمینی افتاد و تجربه درخشانی هم از آب در آمد. آنجا ما متن نداشتیم. من خانم ثمینی را به کار دعوت کردم و ایشان بزرگوارانه دعوت ما را پذیرفتند. با هم از دغدغههایمان صحبت کردیم. من از ایشان خواستم که اگر امکان دارد، این متن را بنویسند.
در این اثر هم، همین اتفاق افتاد. من آقای یاراحمدی را میشناختم و ایشان را یکی از نمایشنامهنویسان خبره و کاربلد میدانم. تسلط ایشان بر تاریخ بخصوص، تسلطشان بر مقطع تاریخی مورد نظر من و لر بودن و اشراف کاملشان بر فرهنگ لری و آداب و رسوم آنها، مرا بر آن داشت که از ایشان دعوت کنم تا نگارش متن را آغاز کنند. نگارش این متن حدود یکسال پیش آغاز شد. از آن پس ما مدام در این مورد، پژوهش میکردیم و ساعتهای زیادی را به دغدغههای مشترکمان اختصاص دادیم. در نهایت آقای یاراحمدی طرح را نوشتند و مرحله به مرحله با هم همسفر شدیم و سطر به سطر با تعامل با هم، به مرحله اجرا رسیدیم.
شما در نمایش «هیچکس نبود بیدارمان کند»، علاوه بر کارگردانی نقشی نیز بر عهده داشتید، فکر میکنید همراهی با آقای محمدامیر یاراحمدی در جریان نوشتن نمایشنامه، تأثیری در اجرای بهتر این نقش داشت؟
صد درصد. من از ابتدای نوشته شدن متن (از صفر تا صد این نقش) با این شخصیت همراه بودم و در زمانهای زیادی، برای رسیدن به دیالوگهای بهتر، در جلسات خصوصی خودم و آقای یاراحمدی، این نقش را اتود و تمرین میکردم و بر این شخصیت اشراف نسبی داشتم.
چرا بخشهایی از کار شما حذف شد؟
این حذف کاملا خواسته خودم بود. در بازبینی، ما 120 دقیقه را اجرا کرده بودیم و مورد قبول هم قرار گرفت و مشکلی از آن بابت نداشتیم. با وجود این، احساس کردم که کار نیاز به صیقل دوباره دارد. من معمولا یک هفته تا دو هفته مانده به زمان اجرا، شروع میکنم به جرح و تعدیلهای سختگیرانه نهایی برای بهتر شدن کیفیت کار، از لحاظ ضرباهنگ، لحن اجرا و... در مورد این کار هم، همین اتفاق افتاد. 120 دقیقه اثر خلق شد و در نهایت با اعضای گروه و بیرحمانه در راستای بهتر شدن کیفیت کار، کوشش کردیم بخشهایی از کار را حذف کنیم.
حذف کردن بخش یا بخشهایی از یک کار همیشه سخت است، با این مسأله موافقید؟
این کار، بسیار کار سختی است چون شما خون دل خوردهاید که این بخشها، لحظه لحظه خلق شود و باید چشمانتان را ببندید و شروع به حذف کردن بکنید. کار بسیار سختی است، اما همواره در این سالها، خروجی و دستاورد بسیار بالایی داشته است. ما حدود 30 دقیقه از این کار را حذف کردیم و به 90 دقیقه رسیدیم که به نظر من کار ضرباهنگ بسیار عالیای پیدا کرد و به هیچ چیز لطمهای نخورد و کار بهتر شد. آثاری که در حال نگارش هستند، یعنی متن از صفر شروع میشود و بعد وارد تمرین و اجرا میشوند، معمولا به این چکشکاریها نیاز دارند. حتی کارهایی که از قبل آماده شده، این صیقلها را برای بهتر شدن، نیاز دارد.
آقای پیام دهکردی به دیدن نمایشهای روز هم میرود؟
من حدود یکسال است که پیوسته درگیر کارهای نمایش هیچکس نبود بیدارمان کند، بودم و علاوه بر آن، مسئولیتهای دیگری هم داشتم. متأسفانه در این مدت، آنطور که باید و شاید نتوانستهام پیوسته به دیدن آثار نمایشی بروم، اما اخیرا کار «مرگ فروشنده» آقای برهانی مرند و «مردی برای تمام فصول» آقای فرمان آرا را دیدهام.
مهرداد نصرتی، اعظم حسن تقی - قاب کوچک (ضمیمه شنبه روزنامه جام جم)
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد