فهمیدم حوصلهاش سر رفته. مادرم سواد نداشت، زبان فارسی را هم درست و حسابی بلد نبود.
گفتم: این کتاب شعره، میخوای برات بخونم؟
گفت: من کی فارسی بیلمیرم، شعردن باش چیخارتمارام. (من که فارسی نمیدانم و از شعر چیزی دستگیرم نمیشود)
گفتم: این شعر ترکی است. شعر استاد شهریار است.
گفت: اوخو گؤروم! (بخوان ببینم)
خواندم تا رسیدم به این بند:
حیدربابا کهلیکلرون اوچاندا
کؤل دیبیندن دوشان قالخیب قاچاندا
باغچالارون چیچک له نیب آچاندا
بیزدن ده بیر ممکن اولسا یاد ایله
آچیلمایان اؤرکلری شاد ایله
ترجمه:
حیدر بابا هنگام پرواز کبکها
هنگام گریز خرگوش از زیر بوته
هنگام غنچه کردن و شکفتن گلهای باغچهها
از ما نیز اگر میسر بود، یاد کن
و دلهای گرفته را شاد کن
دیدم اشک مادر سرازیر شده، گفت: پسرم! تو که در شهر به دنیا آمدهای و زندگی روستایی را ندیدهای، زیبایی این شعر را کاملا درک نمیکنی.
بندهای دیگری از حیدربابا را خواندم و مادرم در برخی از آنها تأملی میکرد و گاه چیزی میپرسید؛ مثلا وقتی خواندم:
بایرام یئلی چارداخلاری ییخاندا
نوروز گلی قار چیچگی چیخاندا
مادر پرسید: تو اصلا میدونی چارداخ چیه؟ تو توی این شهر پر از ماشین، هیچوقت نوروز گلی و قارچیچگی دیدی؟
بعد با حوصله برایم توضیح میداد که هر کدام از اینها چه معنایی دارد و برای مردم روستاهای آذربایجان نشانه چیست؟
چند بند دیگر که خواندم، مادر پرسید: مگه استاد شهریار دهاتی بوده؟ من شنیدم که تبریزیه.
گفتم: در کودکی و نوجوانی، مدتی در روستا زندگی کرده و با آداب و احوال و محیط روستا آشنا شده است.
مادر گفت: خدا رحمتش کنه، توی این شعر همه زیباییهای زندگی دهاتیها رو آورده، خیلی از اینها الان دیگه نیست و اگه تو شعر و کتابا نوشته نشه، از یاد میره.
گفتم: حوصله داری بقیه کتاب رو برات بخونم؟
گفت: آره، خیلی خوبه اما به یه شرط! فردا که خاله اومد اینجا، باز هم تمام کتاب رو برای هر دوتامون بخونی.
***
فردا که خاله به خانهمان آمد، منظومه حیدربابا را از اول تا آخر خواندم و خاله همراه مادرم، با اشتیاق گوش سپردند و حرف زدند و گریه کردند.
پس از آن، هر کدام از دوستان و بستگان مادرم که به خانهمان میآمدند، یکی از ارکان پذیرایی از مهمان این بود که من برایشان منظومه حیدربابای شهریار را بخوانم.
بتدریج مادرم، برخی بندهای شعر را حفظ کرد و پس از آن، گاهی برای خودش آن بندها را زمزمه میکرد و اشک میریخت.
بیر اوچئیدیم بو چیرپینان یئلینن
باغلاشئیدیم داغدان آشان سئلینن
آغلاشئیدیم اوزاق دوْشَن ائلینن
بیر گؤرئیدیم آیریلیغی کیم سالدی
اؤلکه میزده کیم قیریلدی، کیم قالدی
ترجمه:
کاش با این بادِ توفنده پرواز میکردم
کاش به سیل سرازیر از کوهسار میپیوستم
همراه آن که از ایل و تبارش دورافتاده میگریستم
تا ببینم چه کسی موجب فراق شد
و در دیارمان چه کسی مُرد و چه کسی ماند؟
***
منظومه حیدربابایا سلام (سلام بر حیدربابا) افزون بر ارزش ادبی و هنری، گنجینهای است از فرهنگ مردم آذربایجان و نمونهای از زبان پیراسته و طبیعی و صمیمانهای که در اغلب شهرها و روستاهای ترک زبان، در میان مردم متداول است. نه با آوردن لغات مهجور و وام گرفته از زبان ترکی آناتولی و قفقاز، قصد مفاخرۀ زبانی دارد و نه با درآمیختنِ غیر طبیعی کلمات و نحو فارسی و عربی، اظهار فضل و ادب میکند.
از این منظر، زبان و حال و هوای حیدربابا، به بایاتیهای ترکی نزدیک است. بایاتیها که شعرهای سادۀ چهار مصراعی و هفت هجایی است و اغلبشان حاصل ذوق مردم است یا اگر سروده شاعران و عاشیقها باشد، از صافی ذوق و ذهن و زبان مردم عبور کرده و بر زبان همگان جاری شده است.
این ویژگی، یعنی نزدیک شدن زبان شعر به زبان مردم و انعکاس زندگی و تجربهها و اندوه و شادمانی و شوق و حسرت انسانها در شعر،توفیق بزرگی برای شعر و شاعر است زیرا فاصله شعر و زندگی و نیز فاصله زبان شعر و زبان طبیعی گفتار و نوشتار، شعر را در وادی انتزاع و ذهنیت و تعقید سرگردان میسازد و از سرزندگی و پویایی بازمیدارد.
همین صمیمیت و بیپیرایگی است که موجب شده، منظومه حیدربابا، از مرزها عبور کند و در قلمرو گستردۀ کشورهای ترک زبان منتشر شود و گاه همراه با نوای موسیقی و گاه با زمزمههای مردم، نغمهخوانِ زندگی، فرهنگ، معنویت، زیبایی و عواطف انسانی گردد.
استاد شهریار، غیر از حیدربابایه سلام، شعرهای دیگری به زبان ترکی دارد که نشانگر احاطه شاعر به ظرایف و دقایق زبان ترکی آذربایجانی و گونههای آن است. از جمله منظومه سهندیه که به زبان نوشتاری و ادیبانه است و سرشار از هنروری بیانی و بلاغی و تصویرگری اعجازآمیز شاعرانه و افزون بر این، از نظر جهانبینی و ژرفای اندیشه نیز، بسیار فرازمند و استوار است.
سهندیه با آن که در وزن عروضی است، به اقتضائات معمول اشعار عروضی ترکی، یعنی تبعیت از نحو و مفردات زبان فارسی و عربی تن نداده و به طبیعت زبان ترکی نوشتاری و ادیبانه پایبند است.
از همین قبیل است، غزل بهجتآباد خاطرهسی (خاطره بهجت آباد) که شاهکاری است در شعر عاشقانه و تغزلی و از نظر زبانی نیز، پیوند زبان ادبی و زبان گفتاری در آن به شیوایی تمام صورت گرفته است.
در مجموعه اشعار ترکی استاد محمدحسین شهریار، تعدادی شعر به شیوه طنز و مطایبه نیز آمده که برای دوستداران شعر و زبان ترکی، بسیار مغتنم و دلنشین است.
چه کسانی از ما سخن خواهند گفت
اِولر قالیر اِو صاحبی یوخ اؤزی
چراغ لارین آنجاق ایشلدیر گؤزی
گئدن لرون آز چوخ قالیب دیر سؤزی
بیزدن ده بیر سؤز قالاجاق آی آمان
کیم لر بیزدن سؤز سالاجاق؟ آی آمان
خانهها باقی است و صاحبخانه نیست
تنها، چراغها سوسو میزنند
از رفتگان، کم و بیش سخنی باقی است
از ما نیز تنها سخنی خواهد ماند، ای امان!
چه کسانی از ما سخن خواهند گفت؟ ای امان!
دکتر اسماعیل امینی
شاعر و مدرس دانشگاه
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد