دختر جوان وقتی وارد اتاق مشاوره شد، گفت: چهار سال پیش در راه مدرسه با پسری به نام آرش آشنا شدم و پس از مدتی با یکدیگر دوست شدیم.
ارتباط من و آرش آنقدر ادامه پیدا کرد تا به هم علاقه پیدا کردیم و تصمیم به ازدواج گرفتیم. این موضوع را با خانوادهام در میان گذاشتم، اما خانوادهام با این ازدواج مخالف بودند و دلیل آن را دوستی ما و تفاوت قومی و فرهنگی که بین ما و خانواده آنها بود، عنوان کردند.
اما این کار باعث نشد علاقه من به آرش کم شود و ما مثل قبل به ارتباطمان ادامه دادیم تا بتوانیم راهی برای ازدواج با یکدیگر پیدا کنیم تا اینکه حدود یک ماه پیش به خاطر لجاجت و سرکشیهای من و برای این که دست از رابطه دوستیام بردارم.
خانوادهام به یکی از خواستگارانم بدون توجه به نظر من جواب مثبت دادند و قرار شد با او ازدواج کنم. من با محمد نامزد شدم. محمد پسر بدی نبود حتی از خیلی جهات از آرش بهتر بود، ولی او آن شوهری نبود که میخواستم.
من دل به آرش بسته بودم و در رویای خود به زندگی با او فکر میکردم. خلاصه با تهدیدات پدر و مادرم به عقد او درآمدم و با او محرم شدم. در همان شب عقد، زمانی که کارها به اتمام رسید و همه چیز تمام شد، نتوانستم طاقت بیاورم، به آرش زنگ زدم و از او خواستم تا بیاید و من را با خودش ببرد.
او هم این کار را کرد و همان شب آمد. همراه او پنهانی فرار کردم. چند روز خانوادهام از من بیخبر بودند، اما میدانستند مرا کجا پیدا کنند و فهمیده بودند من با آرش هستم. محمد نیز از این موضوع آگاه شد، ولی نگذاشت خانوادهاش چیزی بفهمند.
محمد با تعدادی از دوستانش خانه پدر آرش را پیدا کردند و برای انتقام وسایل خانه و زندگی آنها را برهم زدند و فرار کردند حالا خانواده آرش از آنها شاکی شدند و بین خانوادهها اوضاع نابسامانی به وجود آمده و همه چیز بههم ریخته است، ولی من هنوز هم آرش را دوست دارم و هیچ علاقهای به محمد ندارم، نمیخواهم با او زندگی کنم و نمیدانم چه کار کنم.
محمد پسر خوبی است و میدانم که میتوانست مرا خوشبخت کند، اما من دلم با آرش بود و محبتهای همسرم نمیتوانست مرا از فکر آرش خارج کند.
کاش خانوادهام این موضوع را میفهمیدند و دست از لجبازی برمیداشتند. حالا نه راه پیش دارم و نه راه پس. آبرویم رفته و خانواده آرش هم از من متنفر شدهاند و مرا عامل مشکلات پیشآمده میدانند.
نظریه کارشناس مشاوره پلیس
مشاور و مددکار آرامش معاونت اجتماعی فرماندهی انتظامی استان اصفهان: نوجوانی دورهای است که احساسات و عواطف بر منطق فرد غلبه کرده و انسان بیشتر از آنکه تحت تاثیر افکار خودش باشد احساسات و هیجاناتش برای او تصمیمگیرنده هستند.
لذا دوستیهایی که بین دو جنس مخالف در این دوران شکل میگیرد، بسیار آسیبزا بوده و نوجوانان را به ورطه نابودی کشانده و بر آینده و اهداف خود تاثیر منفی میگذارد.
در مورد مذکور از آن جهت که دختر با فرد مورد نظر دوست شده و زمان زیادی با او بوده است، از لحاظ عاطفی به او وابسته شده و در نتیجه قدرت تصمیمگیری درست و بجا را از دست داده و حتی با اینکه به گفته خودش نامزدش حتی از بعضی جهات از او نیز مناسبتر است، ولی فقط به احساس دوست داشتن خود توجه کرده و بقیه عواقب را در نظر نمیگیرد.
بنابراین پدر و مادرها باید نظارت خود را در دوران نوجوانی نسبت به فرزندان خود بالا برده و با توجه به اینکه گرایش به همسالان در این دوران زیاد است، سعی کنند تفاوت سنی را کم کرده و با آنها مانند یک دوست برخورد کنند تا به بیراهه کشیده نشوند.
از حرفهای سوسن مشخص است که او هنوز هم به عمق کاری که کرده پی نبرده است. خانواده او وقتی متوجه ارتباط او با آرش شده بودند، به جای اینکه با او وارد جنگ شوند باید دختر خود را با دلایل و در فضایی منطقی قانع کنند.
همچنین در این شرایط نباید او را وارد ازدواجی تحمیلی میکردند. این رفتار سختگیرانه پایانی جز فرار از خانه و اعتماد به پسری غریبه نخواهد داشت.
90 درصد دوستیهای خیابانی، هوسآلود و بیهدف است. برقراری ارتباط عاطفی بین انسانها، نیاز به زمان، شناخت و هماهنگی در زمینههای فرهنگی و اخلاقی دارد.
از آنجا که انتخابها در اینگونه دوستیها براساس معیارهای ظاهری و مادی است، زیبایی ظاهری، آرایش و پیرایش، مدل خودرو و... معیارهای انتخاب دوست در خیابانهاست.
بنابراین پایان تلخ و غمانگیز اینگونه دوستیها را میتوان در صفحات حوادث، اخبار جنایتها، آزارهای جنسی و تجاوزها دید.
آشناییهای دختران و پسران از چتهای اینترنتی، مهمانیهای خصوصی، پارک، خیابان، مزاحمتهای تلفنی و... شروع شده و با گذشت ماهها از این روابط، پدر و مادر با نادیده گرفتن یا بیتوجهی به موضوع در نهایت مقابل عمل انجام شدهای قرار میگیرند که در بهترین حالت آن، دختر به ازدواج با پسری فاقد شرایط لازم اصرار دارد یا در دامی میافتد که آبرویش در معرض خطر قرار میگیرد.
متاسفانه اغلب دختران با این موضوع احساسی برخورد میکنند و یک نفر را یکشبه تبدیل به همه زندگی خود میکنند، کسی که نه ارزش محبت دارد و نه ارزش احترام.
خود را نیز گول میزنند و بر اینگونه روابط نام «نامزدی» میگذارند در حالی که خود میدانند عاقبت اینگونه روابط چیزی جز تباهی نیست، هوس و هوسبازی با نامزد بودن فرق دارد.
دوستیهای خیابانی، برای دختران نوجوان و جوان به نظر راه شادی است که آنها را به سرمنزل مقصود میرساند! اما در واقع بیراههای است که ره به ترکستان دارد.
تپش
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
بهتاش فریبا در گفتوگو با جامجم:
رضا کوچک زاده تهمتن، مدیر رادیو مقاومت در گفت گو با "جام جم"
اسماعیل حلالی در گفتوگو با جامجم: