گزیده ای از سفرنامه حج جلال آل احمد

ناهارِ چای و کمپوت

موسم حج، بزرگ‌ترین مراسم آیینی ـ مذهبی است که هر سال ده‌ها هزار مسلمان را از سراسر جهان در مکه مکرمه گرد هم می‌آورد تا اصل وحدانیت حضرت حق باری تعالی را با زبان مشترک بازگو کنند، حاجیانی که از همه دار و دارایی‌شان، از پدر و مادر و همسر و فرزند گرفته تا خانه و کار و حساب‌های بانکی دل کنده‌اند و تمام منیت‌ها را در دیارشان رها کرده و آمده‌اند برای پیدا کردن خود در خدا. سفری بغایت آیینی که در هسته مرکزی آن، هزاران هدف تعبیه شده است.
کد خبر: ۸۳۲۱۳۸

اما در دل این سفر معنوی، صدها اتفاق ریز و درشت رخ می‌دهد که تا ماه‌ها توشه خاطرات حاجیانی است که از بیت‌الله الحرام برای اطرافیان خود به سوغات آورده‌اند، از لحظه ورود به مکه و مدینه مکرمه تا جای‌گیری در هتل و زیارت امامان معصوم در قبرستان بقیع، از سعی در صفا و مروه تا رمی جمرات، از برخورد شرطه‌های سعودی تا خوردن سمبوسه‌های عربی، انباشتی از آداب و رسوم و البته وقایعی است که پیشینه هزار و چهارصد ساله دارد؛ رویدادهایی که نویسندگان بنامی آن را به قلم کشیده‌اند که تاریخ حج را در دوران‌های مختلف عیان می‌کند.

این روزها موسم حج آغاز شده و یک میلیون و چهارصد هزار حاجی در مکه حضور دارند؛ به همین بهانه، از میان چندین سفرنامه حج، بخش‌هایی از کتاب خسی در میقات نوشته جلال‌آل احمد را برگزیدیم تا به حال و هوای حاجیانی که در دهه 40 با مشقت فراوان راهی خانه ایزد باری‌تعالی می‌شدند، آشنا شوید و خود قیاسی کنید بین آنچه در این سفرنامه می‌خوانید و آنچه از زبان حاجیان کنونی می‌شنوید.

مکه، شنبه 29 فروردین 1343 شمسی

خانه‌ای که حمله‌‌دارمان (رئیس کاروان امروزی) گرفته در محله سلیمانیه است. شمال مکه، پای کوه هندی. در حقیقت، خانه سه اتاق بزرگ است در سه طبقه.

زن‌ها را در طبقه اول تپانده و مردها را در دوتای دیگر و خود صاحبخانه، با زن و بچه‌اش الان روی بام زندگی می‌کنند. حمله‌دارمان می‌گفت یارو کارمند دارایی مکه است. مالیه‌چی‌ها همه عالم یک جورند. بله دیگر... خانه حمامی دارد که فوری انبار آشپزخانه شده است و دوشی دارد در هر طبقه با مستراحی؛ در طبقه ما یک اتاق نقلی هم هست با پنجره‌های ارسی‌دار و شیشه‌های رنگی که خانواده اصفهانی اشغالش کرده و اتاق ما دو سمت پای دیوارش صندوق‌های بلند چوبی یکسره دارد که نیمکت را می‌ماند و پیر و پاتال‌ها یا عزیز دردانه‌ها را روی‌شان می‌خوابانیم و الباقی‌مان دراز به دراز پتوهایمان را می‌کشیم زیرمان و می‌خوابیم و دور یک سفره سرتاسری غذا می‌خوریم.

و این مکه از بیت‌المقدس کوهپایه تر است. شهر، سنگی سنگی و عجب خارایی! و عرب جاهلیت حق داشته که خانه را با مجسمه انباشته بوده. بیت‌الحرام در گودی میان کوه‌ها، در ته آبرفت آنها نشسته و آب زمزم نوعی ذخیره آب باران که از این کوه‌های خارا سرازیر می‌شود و در آن آبرفت، جمع.

دیگر این که امروز صبح سری زدم به هیات بهداری و عجب شلوغ بود. آفتاب‌زدگی و اسهال فراوان.
سر کچل یکی که همسفر ماست و اصفهانی است چنان تاول کرده بود که وحشتم گرفت.

سولفوگواییدین گرفتم و آمدم. هنوز امساک دارم. چای و کمپوت. دل پیچه و درد قبل از حرکت در مدینه تمام شده بود. به کمک چند تا پلادون و بعد‌از‌ظهر رفتم زیر دوش که بالای چاه خلا است. آبی سرم ریختم. دو سه نفر از همسفرها که دیدند به اکراهی می‌نگریستند که نگو که یعنی نجس می‌شوی و الخ...!

اما صداشان در نیامد. آخر یک امر مهم حجاج در چنین سفری مقابله با امر و نهی دیگران است. ناهار امروزمان سر یک سفره دسته جمعی (به گمانم بیست نفر بیشتریم) پالوده هندوانه بود و نان پنیر. من کمپوت باز کردم، کمی هم آبلیمو بهش زدم که بشود خورد. طاقت شیرینی را ندارم. آب خوردن را هم امروز یک قلم رها کرده‌ام. چای و چای و چای.

***

با این تفکرات باطل در سر، تشنگی را به یک کولا فرو نشانده، رفتم سراغ چاه زمزم. دهنه چاه را برده‌اند زیر، همان بغل خانه. پلکانی است عریض وسط صحن که از آن می‌روی پایین و بعد پاگردی است که دو طرف به دیوارش لوله کشیده‌اند و هر دو قدم شیری نهاده و پای هر شیر سه چهار نفر سطل و ظرف و آبدان به دست، نوبت گرفته و امان از شرطه‌ها که همه جا هستند با کلاه و نشان و هفت تیر.

یکی‌شان سر حلقه چاه ایستاده بود که تنها نظارت‌کننده بود بر گردش قرقره‌ها. لباسش به تن چسبیده و آب از سر و رویش چکان. با یک دست هفت‌تیرش را به کمر می‌پایید و با دیگری خودش را باد می‌زدند و چه می‌شد اگر بر سر چاه زمزم این انگ و نشان و سلاح را نمی‌دیدی و فراموش می‌کردی که آنجا هم زیر بلیت حکومت هستی؟ حتی در حج یک دم فرصت به در رفتن از این واقعیت موهوم و الزام آور نیست. بله. جز بین‌المللی کردن اسلامی مراسم و حج و الخ... .

فهیمه‌‌سادات طباطبایی

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها