ما چگونه نسبت به جامعه خود حساس شدیم؟ چگونه به عنوان شهروندی معمولی به فعالیت‌های اجتماعی و سیاسی پرداختیم؟ آیا مواجه شدن با بی‌عدالتی، فساد و سقوط اخلاقی ما را به اعتراض اجتماعی واداشت یا این حساسیت، ناشی از به خطر افتادن منافع فردی و نادیده گرفته شدن آنچه حقوق خود می‌پنداشتیم، توسط عواملی خارج از کنترل مان بود؟ به طور قطع این دو عامل در شرایط و زمانه ما مؤثر هستند، اما پیش از تأثیرشان نیازمند عقاید و باورهای پیشینی بوده‌ایم که در ماهیت تمایلات سیاسی و حساسیت‌های اجتماعی مردم برای تغییر و بهبود محیط زندگی یا جهانشان قرار داشته است.
کد خبر: ۸۲۶۷۴۹
زندگی در سایه حق انتخاب

آدمیان همواره فقر، بی‌عدالتی و رنج همنوعان خود را دیده‌اند و به جای ریشه‌یابی آن، اکثر موارد از این‌که خود دچار چنان شرایطی نشده‌اند، شکر خداوند را به جا آورده‌اند (احساس رضایت کرده‌اند). این دیدگاه بیش از هر چیز محصول ناامنی و شرایط متزلزل زندگی محافظت نشده دوران‌های گذشته و جوامع توسعه نیافته است که هیچ‌کس امنیت جمع را امنیت خود نمی‌دانسته و نمی‌داند. از سوی دیگر، حقوق بسیاری از انسان‌ها پایمال شده و آن که حقوقش در فضای عمومی تضییع شده این را به نامرادی روزگار و بداقبالی خود حواله داده است و بیشتر از جامعه، از کائنات و دور فلک نالیده است، که این واکنش یا بهتر است بگوییم سکوت و بی‌عملی در برابر ناهنجاری و بی‌عدالتی، محصول ناآگاهی فرد از چگونگی تربیت خود و شرایط کلی اداره جامعه‌اش بوده است. این دو رویکرد به این معناست که با دیدن بدبختی الزاما آدم‌ها به تغییر وضع و اصلاح جامعه ترغیب نمی‌شوند، مگر این که متوجه شوند عامل یا عواملی زمینی، ملموس و قابل تغییر وجود دارد که باعث به وجود آمدن شرایط سخت و بی‌عدالتی می‌شود. از سوی دیگر این آگاهی از طریق تصور، تخیل و البته دیدن نمونه‌هایی از شرایط بهتر (در رسانه‌ها و آثار هنری و ادبی و...) رخ می‌دهد. این شاید شروع آگاهی فرد از داشتن حق انتخاب است و احساس داشتن حق انتخاب (هر چند توسط نیروهای قدرتمند سلب شده باشد) آغاز تلاش برای تغییر خواهد بود.

تحقق حق انتخاب شرایطی بهتر از شرایط موجود، از طریق آگاهی و توانایی حاصل می‌شود. آگاهی در حالی که انسان خود را ناتوان و بی‌تاثیر می‌داند یا توانایی در حالی که نمی‌داند می‌تواند در این نظام تغییر ایجاد کند، خالی از فایده است. انسان باید به این تصور و باور برسد که وضع بد تنها انتخاب او نیست و می‌تواند وضع بهتر یا عواملی برای ایجاد وضع بهتر را انتخاب کند.

در اینجا نکته مهم دیگری که وجود دارد کوچک شدن هر چه بیشتر عوامل بدبختی است. ابتدا تقدیر تنها عامل نیک بختی و بدبختی دانسته می‌شد، اما کم‌کم جامعه به عنوان واحدی کوچک‌تر و در دسترس که تشکیل شده از اراده و روان‌های زمینی است، توسط انسان شناسایی شد. جامعه و ساز و کارهای ملموس آن و همچنین روان و ساز و کارهای ساخته شدن آن به نحوی کشف شد و پس از این دو کشف مهم آرام‌آرام مساله فردی و فردی‌تر (کوچک‌تر) شد. به مرور امکان انتخاب شرایط متفاوت یا حق داشتن شرایطی که در تصور و تخیل انسان است از یک رؤیا به حق انسان تبدیل شد. بنابراین انسان شرایط اجتماعی و تأثیرات ناخوداگاه روانی حاصل از تربیت را نه به‌عنوان تقدیر غیرقابل تغییر و تعیین شده، بلکه به عنوان شرایط اصلاح‌پذیر زیر نظر گرفت (هر چند تا به حال در کنترل و تغییر آن موفق نشده باشد) و از اینجا پرسش از چرایی فقر، فساد و بی‌عدالتی در جامعه و افراد تشکیل‌دهنده آن ایجاد شد.

حق انتخاب، زندگی انسان را اجتماعی کرد، منافع فردی او را مشروعیت بخشید و جامعه تنها در ذیل کسب حق انتخاب و اعمال آن توسط آدم‌ها و همچنین تنظیم منافع فردی‌شان براساس سازوکارهای آزادی مدنی، قابل اصلاح شد. از این به بعد بود که دیگر بی‌عدالتی انسان را به جای ترس به خروش واداشت و نادیده گرفتن منافع و آنچه حقوقش می‌پندارد او را نسبت به اداره جامعه‌اش حساس کرد و انسان به عنوان فرد، در اصلاح و اداره جامعه خود مؤثر شد.

علیرضا نراقی

اندیشه

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰
فرزند زمانه خود باش

گفت‌وگوی «جام‌جم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر

فرزند زمانه خود باش

نیازمندی ها