گفت‌وگو با بهزاد فراهانی، بازیگر سینما و تئاتر درباره سینمای کودک

فناوری، بچه‌ها را محاصره کرده است

اواخر دهه 60 و 70 زمانی که ما کودکی‌مان را سپری می‌کردیم، یکی از بهترین سرگرمی‌های ما سینما بود. دست‌کم هر ماه یک فیلمی بود که برای دیدنش لحظه‌شماری کنیم.
کد خبر: ۸۲۲۷۷۶
فناوری، بچه‌ها را محاصره کرده است

کلاه‌قرمزی و پسرخاله‌، الو الو من جوجو‌ام، سفر جادویی، دزد عروسک‌ها، مربای شیرین، مدرسه پیرمردها و... آخر هفته دست پدر و مادر را می‌گرفتیم و با خواهر و برادر به سینما می‌رفتیم. ولی لذت فیلم دیدن به‌همراه همکلاسی‌ها چیز دیگری بود، وقتی مدرسه ما را به سینما می‌برد. اما این روزها انگار هر چه تعداد فیلم‌های کودک و انیمیشن‌های خارجی بیشتر می‌شود، فیلم‌های کودک ما آب می‌رود. تنها جشنواره کودک سینما هم هر سال اثرگذاری‌اش را از دست می‌دهد. حالا در این میان یک مجتمع آموزشی قصد دارد با برگزاری نخستین جشنواره «سینما مدرسه» تلنگری به سینمای کودک بزند. در این جشنواره چهار فیلم «دزد و پری» ساخته حسین قناعت، «رابطه» به کارگردانی پوران درخشنده، «علفزار» ساخته محمدعلی طالبی و یک فیلم خارجی به نام «بزرگ (big)» ساخته پنی مارشال از امروز به مدت چهار شب در محل سالن نمایش مجتمع علامه طباطبایی برای مخاطبان نمایش داده می‌شود. قرار است کارگردانان و برخی عوامل سه فیلم ایرانی نیز در زمان نمایش فیلم‌هایشان حضور داشته باشند. با بهزاد فراهانی دبیر این همایش درباره سینمای کودک گفت‌وگو کردیم.

قرار است چهار روز برای دیدن فیلم در کنار بچه‌ها باشید. چه حسی دارید؟

صادقانه بگویم، من هنوز بوی کلاس‌های درسم را در دبستان باباطاهر و روزبه و دبیرستان ابوریحان حس می‌کنم. من عطر دبستان، عطر هم‌شاگردی، عطر بامیه و گلاب‌شکر را در همین حضور ثانوی احساس می‌کنم. در هفتادمین سال زندگی‌ام دوباره آن طروات برایم زنده می‌شود.

دوران کودکی چه سرگرمی‌هایی داشتید؟ فقط تئاتر و سینما که نبود؟

زمانی که به دبستان می‌رفتم مردی به نام تفرشی‌آزاد از گروه مهرتاش به دبستان باباطاهر آمد و مسئولیت امور نمایشی مدرسه را به‌عهده گرفت. ابتدا به دلیل لهجه روستایی‌ام من را به گروه راه نمی‌داد. اصغر آقاخانی و رضا میرلوحی و... در آن گروه حضور داشتند. چون مرا راه نمی‌داد، می‌رفتم روی هره پنجره دراز می‌کشیدم و کارشان را تماشا می‌کردم. تفرشی‌آزاد هر بار که برمی‌گشت، گربه‌ای را می‌دید با چشمان وق ‌زده که او را نگاه می‌کند. همین باعث شد که مرا به کلاس راه دهد و چون نقشی نداشت، یک نقش بداهه برای من ساخت. این نقش کوتاه در زمان اجرا به دلیل یک اتفاق زیاد شد. در ابتدای نمایش نقش پیشخدمتی را بازی می‌کردم که قرار بود سینی چای جلوی مدیر بگیرد و بعد از این که مدیر چای‌اش را برداشت صحنه را ترک کند. شب اول که آمدم وارد صحنه شدم، پایم به چارچوب در ورودی گرفت و با صورت به زمین خوردم، ولی سینی را گرفتم و اجازه ندادم واژگون شود. مردم کلی خندیدند. تفرشی آزاد مجبورم کرد در دو پرده دیگر نمایش همین کار را تکرار کنم. این نخستین خاطره‌ای است که از تئاتر در سوم دبستان دارم.

در دبیرستان وضعیت دیگری داشتم. یکی از بهترین بازیکنان فوتبال مدرسه ابوریحان بودم و بعدها تعدادی از بازیکنان تیم ملی از بچه‌های همین مدرسه بودند. اما چیزی که برایم جالب‌تر بود، دفتر یکی از نویسندگان سرشناس ایران در طبقه دوم ساختمان مشرف بر مدرسه ما بود. هر وقت می‌خواستم به دبیرستان بروم نگاه می‌کردم آیا پشت پنجره ایستاده یا خیر و آرزو می‌کردم که کاش نویسنده می‌شدم.

زمان شما سرگرمی‌هایی مانند فوتبال، نمایش و...

سینما، استخر و خیلی چیزهای دیگر هم بود.

بیشتر این بازی‌ها برخلاف بازی‌های امروزی که مجازی و انفرادی‌اند، جمعی و عینی بودند. شما اگر نوه‌ای داشتید او را به چه سرگرمی و بازی‌ سوق می‌دادید؟

فکر نمی‌کنم هیچ غصه‌ای برای یک نوجوان بالاتر از این باشد که وقتی به زمین خاکی محلش می‌رسد، ببیند بولدوزر دارد زمین را خراب می‌کند. در این مملکت این غصه در دل همه ما هست و در دل جوانان امروز بیشتر از همیشه؛ نوجوانانی که امروز در کوچه هم نمی‌توانند گل‌کوچک بازی کنند. علت این مسأله هم این است که متأسفانه پول محور همه ارزش‌های ما شده؛ این که طبقه روی طبقه بگذاریم و میلیاردها جمع کنیم.

امروز امکان ندارد در مجلس خواستگاری، وقتی از ویژگی‌های داماد می‌پرسند، درباره فداکاری، ازخودگذشتگی، راستگویی و احترام و دلبستگی او به مردم سوال کنند. الان هیچ خانواده‌ای از یک داماد چنین انتظاری ندارد، بلکه از ثروت و کار و مستغلاتش می‌پرسند. امروز شاهد سقوط فضیلت، اخلاق و منش و کردار جوانمردانه هستیم. بنابراین بچه امروزی در محاصره فناوری و پدیده‌ها از خاصیت‌های خوب و زیبا و دلنشین دور و جدا می‌شود و موجودی خودپندار، خودخواه و خوداندیش از آب در می‌آید که به فناوری متکی است.

شما سال گذشته مهمان جشنواره کودک اصفهان بودید. بیش از بیست و اندی دوره از جشنواره کودک می‌گذرد و هر روز سینمای کودک از روز قبل کمرنگ‌تر می‌شود. تنها جمعی هنرمند و منتقد دور هم می‌نشینند. اگر فیلمی هم اکران شود نمی‌تواند مخاطب جذب کند. آیا سینماگران ما علاقه کمتری به سینمای کودک نشان می‌دهند یا مسائل دیگری در میان است؟

آشفتگی در همه عرصه‌های جامعه ما وجود دارد. وقتی موتور ماشینی را باز می‌کنی و یکی از قطعات آن را برمی‌داری نمی‌توانی انتظار داشته باشی ماشین کار کند. همه چیز در گرو همدیگر است و متأسفانه ما در بیشتر حوزه‌ها دچار این آشفتگی در اندیشه و سلیقه هستیم. در مجلسی در ده ما وقتی فلان سرمایه‌دار وارد می‌شود، همه جلوی پایش بلند می‌شوند، اما وقتی معلم یا استاد عالی فلان دانشگاه وارد شود حتی کسی که دم در روی صندلی نشسته به خودش زحمت نمی‌دهد از جایش بلند شود.

فیلم «بزرگ» ساخته پنی مارشال در این جشنواره که شما مسئولیتش را به‌ عهده دارید قرار است به نمایش در‌آید. این فیلم داستان کودکی را روایت می‌کند که ناگهان بزرگ می‌شود، چیزی که آرزوی بیشتر بچه‌ها در کودکی است. فیلم برای کودکان جذاب است، اما فیلم‌های کودک ما بجز تعدادی انگشت‌شمار مانند شهرموش‌ها 2 برای کودکان جذاب نیست. دلیل این را سازندگان فیلم نمی‌دانید؟

من به هیچ عنوان نمی‌توانم از همکاران خودم خرده بگیرم که چرا سینمای کودک را نمی‌فهمند. بهترین کارگردانان ما با سینمای کودک شروع کردند، ولی امروز امثال عباس کیارستمی، امیر نادری و ناصر تقوایی کجا هستند؟ کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان چه می‌کند؟ ما نخستین پروژه صفحه کودکان را با احمدرضا احمدی در کانون پرورش فکری کار کردیم. الان سال‌هاست کسی سراغ این کارها نمی‌رود.

برنامه‌هایی نظیر جشنواره مدرسه تا چه اندازه می‌تواند در این میان تأثیرگذار باشد؟

باز شدن پای هنرمندان سینما به یک مرکز آموزشی اقدام مبارکی است و بشارت‌دهنده فردایی بهتر که به تدبیر مدیریت آن مجموعه برمی‌گردد. این جشنواره اقدام قابل ستایشی است از سوی مجتمع آموزشی علامه طباطبایی که سبب رشد سلیقه و نگاه دانش‌آموزان می‌شود و امیدواریم مؤسسات آموزشی دیگر نیز چنین برنامه‌هایی را در دستور کار خود قرار دهند. در این جشنواره قرار است به والدین گوشزد کنیم تحلیل و کالبدشکافی یک اثر هنری چه اصولی دارد و چگونه باید به فرزندان انتقال داد.

کودک امروز و تضادهای پیش رو

امروز کودک ما وقتی از خانه بیرون می‌آید، فرهنگی که در کوچه می‌بیند متفاوت از فرهنگ جاری در خانه است، آنچه در کوچه است در مدرسه نیست. آنچه در مدرسه است در خانه نیست. او با تضاد روبه‌رو می‌شود. بچه یاد می‌گیرد دروغ بشنود و به پدر و مادرش دروغ بگوید.

به نظرم باید از نقد خودمان شروع کنیم. ما می‌پنداریم بهترین مردم جهانیم. ما به عنوان مسلمان به اعتقاداتمان می‌نازیم، ولی برخی از ما مردمان معتقدی نیستیم. در گذشته امکان نداشت فروشنده برای فروش خرما بیش از 10 تا 15 درصد از شما سود بگیرد، همین الان هم در بازارهای جنوبی ایران‌زمین مانند جاسک، بم و... همین فرهنگ رایج است. اما متأسفم در شهری که من زندگی می‌کنم گوجه‌فرنگی در یک محله کیلویی 3000 تومان است و در محله دیگر کیلویی 800 تومان.

کمیل انتظاری

فرهنگ و هنر

newsQrCode
برچسب ها: سینما تئاتر
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها