نمایشی که تلاش داشته با موضوع اقتباس روایتی آشنا را پیشروی مخاطبان خود قرار دهد. این نمایش چهارمین اثر اقتباسی از آنتوان چخوف ازمیرعلیاکبری بوده که ایرانیزه شده است.نمایش«دایی سعید»از«باغ آلبالو»،«پنگوئنهای افسرده» از «سهخواهر» ازجمله دیگر آثاراین کارگردان ودراماتورژهستندبه همین بهانه بامحمد میرعلیاکبری موضوع اقتباس درتئاتر کشور را مورد بررسی قرار دادهایم.
چرا شما در تجربیات اخیرتان سراغ اقتباس از آثار نمایشی جهانی میروید و فکر میکنید این آثار چه آوردهای برای تئاتر امروز کشور دارند؟
من بهعنوان نمایشنامهنویس علاوهبر اینکه نمایشنامه اورجینال مینویسم بیشتر مواقع سراغ اقتباس میروم. در درامنویسی اقتباس همیشه بوده و هست. در طلوع تئاتر در ۲۵۰۰ سال پیش در یونان اکثر درامها اقتباسی بود بهطوری که سه تراژدینویس یونانی که همعصر بودند، داستانهای متعددی را اقتباس کردند. بهنظر من اقتباس بخش مهمی از ادبیات نمایشی است که تعابیر مختلف یک نویسنده از یک موضوع را نشان میدهد.
چطور شد که متنهای آنتوان چخوف را مناسب برای اقتباس دیدید؟
در سال ۱۴۰۰ فیلمی از تئاتر سه خواهر دیدم که یک کارگردان نیجریهای داستان را به نیجریه برده بود و در اتفاقات جنگ داخلی نیجریه را در آن دخیل کرده بود. دوست داشتم من هم این را تجربه کنم. برای همین سه خواهر را ایرانیزه کرده و نوشتم. آن را به آبادان سال ۱۳۵۷ بردم و پرده سوم که آتشسوزی رخ میدهد را به فاجعه سینما رکس رقم زدم. بعد از اجرا از تماشاگر بازخورد خوبی گرفتم. برای همین خواستم ادامه بدهم و باغآلبالو را همینطور تغییر دادم و به زمان هشتسال دفاعمقدس بردم. سال ۱۳۶۷ و هنگامی که باغ آلبالو فروخته میشود از رادیو، خبر پایان جنگ شنیده میشود. به این نکته پی بردم که وقتی چخوف ایرانیزه میشود تماشاگر عادی و مخاطب مردمی، ارتباط حسی بهتری با آن میگیرد.
با این حساب چه ویژگیهایی مرغدریایی را با وضعیت ایرانی مناسب و منطبق میکرد؟
ویژگی خاصی در مرغدریایی برای ایرانیزه شدن نبود،فقط چون نویسندهای هستم که سهگانه و چهارگانه مینویسم خواستم چخوفها را در یک مجموعه ایرانیزه کنم، البته علاقه داشتم که نمایشی در مورد تئاتر پیش از انقلاب بنویسم که مرغدریایی سوژه خوبی برای این تم بود.
در متنی مانند باغ آلبالو وقوع یک انقلاب کبیر در روسیه تزاری مشهود و قابلپیگیری است اما حس میشود که چنین منظوری در مرغدریایی یا نباشد یا خیلی کمرنگ در زیر لایهها باشد؟
به عنوان نویسنده رخدادهای تاریخی- اجتماعی همیشه برایم مهم بوده و در تمامی آثار سعی کردهام از پیشزمینه تاریخی،سیاسی واجتماعی در داستان استفاده کنم. این علاقه شخصی من است، اما اینکه انقلاب اسلامی ایران در هنر و ادبیات بهخصوص تئاتر تاثیر مستقیم داشته برای من حائزاهمیت بود و بهتر دیدم در این نمایشنامه روایت شود.
با آنکه شما قصد داشتید روایتی از هنرمندان داشته باشید و حتی شخصیتهای کار هنرمند و روشنفکر هستند اما بیشتر لحن و بیانشان لمپنیسم به نظر میرسد آیا این لحن عامدانه بوده است؟
بیشتر کسانی که با لحن لمپنیسم در نمایش حرف میزنند هنرمندنما هستند تا هنرمند واقعی، مثل شخصیت تهیهکننده فیلمفارسی، اما شخصیتهایی مثل اسماعیل شبستان و عبد بصیرت، لحن محترمانهتری دارند. البته چه بسیار از نویسندگان، منتقدان و روشنفکران بزرگ که از نزدیک دیدهام و چنین ادبیاتی دارند. بهطور کلی دوست داشتم فضای این اقتباس رئالیستیتر شود و بیشتر به زندگی معمولی نزدیک شوم.
درمتنهای بلند چخوف، ضرباهنگ به سمت کندشدن میرود اما در اثر شما شتاب تندی در رفتارها مشهود است، این تفاوت ضرباهنگ در اقتباس مشخص است و برای این انتخاب دلیل خاصی دارید؟
ضرباهنگ کند چخوف مربوط به سبک زندگی روسی قرن ۱۹است. اکثر داستانهای چخوف در روستا یا بیرون شهر اتفاق میافتد. حال که ما در ایرانی هستیم که شوخ و شنگی و فضایی تندتر از روسیه دارد. حتی در سالهای قبل که سفری به روسیه داشتم آنها را مردمی کندتر و راحتتر از مردم شتابزده خودمان دیدم. برای همین تلاش کردم در نمایش همین رویکرد را دنبال کنم.
بنابراین توجهی به فضای امپرسیونیستی و به نسبت شبهابزورد مرغدریایی نداشتهاید که یکی از عناصر استقرار ریتم کند است؟
صددرصد فضای چخوف شبه امپرسیونیستی است و بیشتر به ابزورد نزدیک است ولی انتخاب من این بود که اقتباسهایم در سبک رئالیستی باشد. چخوف در اجرای مرغدریایی در سنتپترزبورگ تاکید میکند همه چیز باید شبیه زندگی باشد، زندگی واقعی. من هم با وجود تحلیلهای امپرسیونیستی و سمبلیستی، زندگی واقعی و رئال را ترجیح دادم.
حتی بازیگران با آنکه به نسبت جوان و کمتر شناخته شدهاند؛ اما انرژی، احساس و تحلیلهای درخوری از چخوف را در فضای ایرانیزهشده به نمایش گذاشتهاند.
به خاطر اینکه تصمیم داشتیم برای دکور، لباس و گریم هزینه کنیم بودجه هنرپیشه معروف و نامی تئاتر را نداشتیم. ترجیح دادم از جوانان جدید در این نمایش استفاده کنم. البته سالهاست که من با جوانان و کسانی که بهتازگی وارد تئاتر کشور شدهاند کار میکنم. با بازیگران چندبار مرغدریایی اصلی را با ترجمههای مختلف هم خوانیدم. حین نوشتن نمایشنامه از آنها خواستم که تاریخ معاصر ایران را بخوانند، فیلمهای درخور دهه۵۰ و فیلمهای مستند را ببینند و مجلههای آن زمان را بخوانند، عکسهای آن زمان را ببینند تا بهتر بتوانند آن شرایط را درک کنند.
در طراحی صحنه، لباس، گریم و نور هم همین رویکرد را داشتید.
من معتقدم طراحیصحنه، لباس و گریم عناصر مهمی در تئاتر هستند. برای همین ترجیحم هزینهکردن روی دکور است تا خرج تبلیغات آنچنانی و هنرپیشههایی با دستمزد بالا. دکور همیشه برایم مهم بوده و دوست داشتم در این کار از آن بهره ببرم. از آنجایی هم که دوست داشتم درجه واقعگرایی کار را بالا ببرم لباس نیز برایم مهم بود. طراحان صحنه، لباس و گریم برای نزدیکشدن به فضای دهه ۵۰ زحمت بسیار کشیدند و زمان زیادی گذاشتند تا فضا را به آن سالها نزدیک کنند.به خاطر اعتقاد به واقعگرایی و نزدیکشدن به زندگی واقعی، حتی در نورپردازی هم نور یکسانی میخواستم که از نمایش بیرون نزند. با طراح نور، علی کوزهگر صحبتهای مفصلی کردم و گفتم دوست ندارم بازی نورهای آنچنانی برای این کار داشته باشیم. فقط نوری که فضای رئالیستی را تشدید کند. حتی در گریم با دو مجری گریم و دو دستیار، حدود سه ساعت و نیم گریم ۱۲ بازیگر طول میکشد.
پس چرا موسیقی کار اینقدر کمرنگ بود؟
درصحبت با بابک کیوانی خواستم که موزیک پررنگ نباشد، تلاشم این است از موسیقی درجای خودش و به صورت حداقلی بهره ببرم.
ولی احساس میشود موسیقی باتوجه به هنریبودن آدمهای مرغدریایی میتوانست بیشتر در تقویت احساسات کمککننده باشد، حتی بنابر همان منطق واقعگرایی که گفتید؟
این نظر شما هم قابلتامل و فکر است. میتوانست اینجور باشد.
این روزها به مهندسی صدا بسیار در اجراها بها داده میشود اما چرا در اجرای شما به افکتهای معمولی توجه شده است؟
طراحی صدا بیشتر مناسب کارهای تئاتریکال، اکسپرسیونیستی، فرممحور و...است.درکارهای رئالیستی به نظر من کارایی ندارد.
تبلیغات یک رکن در اجراهای تئاتر امروز است، اما شما گفتید که خیلی راحت نسبت به آن کم توجه شدهاید؟
نگفتم بیخیال تبلیغات شدم. منظورم این بود به جای هزینه برای پروپاگاندای زرد ترجیحم بر کیفیت تصویری کار و طراحیها بود.
چرا مرغدریایی را با یاد اکبر رادی اجرا کردید؟
زندهیاد اکبر رادی تحتتاثیر چخوف بود.چند نفری بعد ازدیدن اقتباسهایم از چخوف گفتند، یاد آثار ایشان افتادند. برای همین دوست داشتم نمایش را به ایشان تقدیم کنم.