نگهبانان زندان که به صورت رسمی با عنوان افسران تادیبی شناخته می‌شوند، شبانه روز با شغلی سر و کار دارند که برای بیشتر مردم کابوسی وحشتناک قلمداد می‌شود. این افراد در تمامی ساعات کاری در محیطی سربسته با دیوار‌هایی از جنس آهن و بتن که شرورترین و خطرناک‌ترین انسان‌ها را در خود حبس کرده به صورت خودخواسته و با شجاعت تمام خدمت می‌کنند.
کد خبر: ۸۰۹۳۹۸
زندانی ناجی زندانبان

آنها می‌دانند هنگام انجام وظیفه هر لحظه ممکن است قربانی شورشی وحشیانه شده و جان خود را از دست بدهند اما با این حال شجاعانه به خدمت ادامه می‌دهند. در کنار همه این شرایط اما گاهی تاریخ شاهد اتفاقاتی عجیب و باورنکردنی در زندان‌ها بوده که همین افراد خطرناک، ناجی جان نگهبانان شده و آنها را از مرگ حتمی نجات داده‌اند که در این بخش شرح مختصری از برخی از این ماجراها را برایتان آورده‌ایم.

گروگانگیری در زندان

14 سپتامبر 2012 گروهی 120 نفره از زندانیان خشونتطلب یکی از زندانهای جنوب کارولینا تصمیم گرفتند به کمک سلاحهای دست سازشان یکی از نگهبانان را گروگان گرفته و با ضرب و جرح او و تهدید دیگر نگهبانان،زهر چشمی از تمامی کادر زندان بگیرند.بنابر گزارش خبرگزاریهای آمریکا این گروه شورشی حوالی ساعت 5 بعدازظهر به یکی از نگهبانان حمله کرده و پس از بستن دست و پایش، او را درون یک کمد در یکی از بخشهای زندان مخفی کردند. باقی شورشیان نیز با بستن درهای زندان و بیرون نگه داشتن نگهبانان باعث افزایش تنش در داخل و خارج زندان شدند.

از مهمترین دلایلی که مسئولان زندان را از رفع این درگیری عاجز کرده بود، نامشخص بودن محل نگهداری نگهبان گروگان گرفته شده بود. چرا که اگر نیروهای پلیس برای نجات گروگان وارد زندان میشدند ممکن بود، شورشیان وی را زخمی یا به قتل برسانند.

اما در همین زمان مسئولان زندان در کمال ناباوری یک تماس تلفنی عجیب از داخل زندان برای کمک به رفع این درگیری دریافت کردند. طی این تماس چند نفر از زندانیان با افشای محل نگهداری گروگان،از مسئولان خواستند برای نجات جان او و اتمام این غائله اقدام کنند.

نیروهای پلیس پس از دریافت این تماس مخفیانه داخل زندان شده و طی 15 دقیقه گروگان را آزاد و غائله را ختم به خیر کردند.در ادامه مسئولان، گروگان را به بیمارستان منتقل و شورشیان را برای تنبیه تا مدتها قرنطینه کردند.

حمله وحشیانه زندانی روانی

راشل هریس، بیستودو ساله به مدت یک سال بود که به عنوان افسر نگهبان در یکی از زندانهای آریزونا خدمت میکرد اما 24 ژوئن 2013 اتفاق عجیبی افتاد که وی بدترین روز کاری خود را تجربه کرد. راشل در آن روز مثل همیشه کار خود را با سر زدن به سلولها آغاز کرد،اما زمانی که به سلول بابی رویز، زندانی متهم به قتل، رسید متوجه حالتی عجیب در وی شد، از این رو تصمیم گرفت داخل سلول شده و مطمئن شود که اوضاع مرتب است.

به محض ورود راشل به سلول، ناگهان بابی مثل یک حیوان وحشی به او حملهور شد و گوش راست او را گاز گرفت و کند! دو زندانی دیگر که در سلول کناری بودند با شنیدن فریادهای راشل به طرف او دویدند و با جدا کردن بابی به کمک نگهبان شتافتند. این دو با کمک گروه دیگری از زندانیان تا رسیدن افسران پلیس از راشل مراقبت کرده و بابی را دست بسته نگه داشتند.پس از رسیدن ماموران راشل به بیمارستان منتقل شد اما قسمت کنده شده گوش او به قدری آسیب دیده بود که قابل برگشت نبود و پزشکان تنها موفق به مداوای بخش باقی مانده گوش وی شدند.

از طرف دیگر، دست یکی از زندانیان ناجی هنگام جدا کردن بابی از راشل بشدت آسیب دیده بود. به همین دلیل راشل پس از بهبود و بازگشت به زندان با یک گردهمایی به صرف پیتزا از تمامی زندانیانی که در طول این اتفاق به کمک او شتافته بودند، تشکر و قدردانی کرد.

حمله زندانی اصلاح ناپذیر

جولای 1983، یکی از نگهبانان زندانی در فلوریدا به نام جیمز چاپمن که سعی در نصیحت کردن یک زندانی و سربه راه کردن او داشت برعکس باعث سر رفتن حوصله او و تحریک وی به عکسالعملی خشونتبار شد. آلفونزی متیس که به جرم قتل نفس در زندان به سر میبرد و پس از مدتها حبس سرش برای یک دعوای حسابی درد میکرد پس شنیدن نصیحتهای چاپمن قصد جان او را کرد و با سلاح خود ساخته اش از تیغ و مسواک به او حملهور شد. اما خوشبختانه سه نفر از زندانیانی که متوجه این جدال شده بودند خود را به آنها رسانده و چاپمن را از مرگ حتمی نجات دادند. اما متیس دیوانه که از نجات افسر نگهبان به ستوه آمده بود دوباره با تمام قوا به سمت چاپمن یورش برد و تیغ را به اندازه 20 سانتی متر از بالا تا پایین سینه وی کشید.

در این حمله زندانیان ناجی، متیس را خلع سلاح کرده و او را برای انتقال به سلول انفرادی به دیگر نگهبانان تحویل دادند. البته جدا از این حمله وحشیانه، شانس با چاپمن یار بود و زخم روی سینهاش عمیق نبود و نیازی به بخیه نداشت. از طرف دیگر زندانیان ناجی برای جلوگیری از دشمنی و کینه دیگر زندانیان از نگهبانان درخواست کردند که هویتشان ناشناس باقی بماند.

زندانیان درستکار

29 نوامبر 1960 بود که مایک ریگز، نگهبان 42 ساله یکی از زندانهای ایالت نوادا در آمریکا گروهی نه نفره از زندانیان را برای تمیز کردن یکی از آرامستان ها،به منطقهای نزدیک کارسون سیتی برد.زندانیان پس از رسیدن به آرامستان مشغول تمیزکاری محیط شدند اما از آنجا که از بین بردن علفهای هرز هم جز وظایف آنها بود،ریگز یک کپسول گاز برای تسهیل کار و سوزاندن علفها همراه خود آورده بود.تا اواسط روز همه چیز عادی بود و زندانیان مشغول کار بودند که ناگهان حادثه هولناکی رخ داد؛کپسول گاز در کنار ریگز منفجر شد و شعلههای آتش او را دربر گرفتند.

در آن شرایط با توجه به دور بودن زندانیان از زندان و سوختن تنها نگهبان درست جلو چشمان آنها، زندانیان به راحتی میتوانستند نگهبان را به حال خود رها کنند تا در شعلههای آتش بسوزد، سپس با خیال راحت فرار کنند، اما به جای اینکار به سمت ریگز دویدند و برای نجات وی بسرعت لباسهای او را از تنش درآوردند. سپس او را سوار بر کامیون زندان کرده و به سرعت به بیمارستان منتقل کردند. در نتیجه اقدام بموقع و شجاعانه زندانیان ریگز با وجود سوختگیهای شدید در نواحی صورت و دستانش از آن انفجار جان سالم به دربرد .

دادستان،به پاس اقدام شجاعانه زندانیان برای نجات نگهبان، به تمامی 9 زندانی ناجی، عفو مشروط بخشید.

نگهبان خوش اشتها

مایکل فلتون یکی از مسئولان زندان ایالت جورجیا بود که در بیشتر دوران خدمتش به تنهایی در اتاق کنترل به نظارت امور زندان میپرداخت. 18 دسامبر 1993 فلتون مانند همیشه مشغول کار بود که احساس گرسنگی باعث شد وی سفارش یک همبرگر بزرگ بدهد. پس از رسیدن همبرگر فلتون سخت مشغول خوردن بود که ناگهان تکهای از ژامبون در گلوی او گیر کرد و راه نفس کشیدن را بر او بست. فلتون نمیتوانست از بیسیم استفاده کند و همکارانش را برای کمک صدا کند.

به همین دلیل تنها راهی که در آن لحظه به ذهنش رسید این بود که خود را به نزدیکترین سلول برساند و از زندانیان تقاضای کمک کند.هرچند در وهله اول این کار ریسک بزرگی به نظر میرسید، چرا که اصولا زندانیان دلخوشی از نگهبانان نداشته و از مرگ آنها استقبال نیز میکنند. اما به هرحال بخت با فلتون یار بود و دونفر از زندانیان با وجدان سر راه او سبز شدند. این دو با دیدن وضعیت او، دست به کار شده و به کمکش شتافتند. در این عملیات یکی از آنها به انجام مراحل احیا و باز کردن راه گلوی وی و دیگری به آرام کردن فلتون در حین مراحل نجات پرداخت.این دو درنهایت پس از لحظاتی تلاش موفق به خارج کردن ژامبون از گلوی نگهبان و نجات جان او شدند و در نتیجه تلاش به موقع و سریع این ناجیان، فلتون فردای آن روز توانست دوباره به کار بازگردد.

دینـا فراهانی / تپش (ضمیمه چهارشنبه روزنامه جام جم)

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها