هر چهار مدعو در کار خود خبره و میشود گفت استاد هستند. طالبینژاد که یک منتقد بالفطره است، آن چنان که حتی بر تنها ساخته بلند سینماییاش «من بن لادن نیستم» هم نقد نوشته و هم فیلم را نواخته. رامبد جوان هم که یک طنزساز حرفهای است؛ چه در سینما و چه تلویزیون. او در سینما یکی از بهترین فیلمهای کمدی یکی دو دهه اخیر، «ورود آقایان ممنوع» را ساخته و در تلویزیون هم سریالهای مسافران، توطئه فامیلی و گوشه دل تهرون را به سامان رسانده و حالا هم که خندوانه را روی آنتن دارد؛ یک برنامه ترکیبی طنزمحور که قرار است مردم را با خنده آشتی دهد. مهراب قاسمخانی هم که به اتفاق برادرش، پیمان، یکی از قطبهای نویسندگی فیلمنامههای طنز را تشکیل میدهند. قاسمخانی خالق و طراح تعدادی از جذابترین سریالهای طنز شبانه تلویزیون بوده است؛ از نقطهچین و پاورچین و دزد و پلیس و کمربندها را ببندیم گرفته تا شبهای برره، مسافران، ساختمان پزشکان و پژمان. محسن چگینی هم یک تهیهکننده خبره و حرفهای است که عمده فعالیتهایش را بر تولید و تهیه مجموعههای طنز شبانه تلویزیونی متمرکز کرده است؛ نشانههایش هم دزد و پلیس، ساختمان پزشکان، پژمان و این آخری، شمعدونی.
بهانه برپایی این میزگرد، بررسی طنز در آثار نمایشی تلویزیون و بخصوص سریالهای شبانه است و البته حواشی و اعتراضاتی که پیرامون بعضی از این مجموعهها که روز به روز هم اندکتر میشوند، شکل گرفته و فرآیند تولید و ساختشان را دستخوش تغییر کرده است.
جامجم: بحث را با ارزیابی مختصر وضع حال حاضر آثار نمایشی طنز تلویزیون آغاز میکنیم.
جوان: این اواخر که فقط دو کار طنز در تلویزیون داشتهایم؛ در حاشیه و شمعدونی.
قاسمخانی: من تلویزیون نمیبینم، نمیدانم چه خبر است!! (میخندد)
چگینی: دو سال پیش که سریال پژمان را تمام کردیم، دیگر سریال طنزی نداشتیم تا در حاشیه و حالا هم که شمعدونی.
طالبی: از سالها قبل طنزهای تلویزیونی بیشتر بر کلام استوار بوده است تا موقعیت. این هم باز میگردد به نمایشهای طنزی که در مکتب اصفهان اجرا میشد و مرحوم ارحام صدر ـ اگر نگوییم مبدعش ـ دستکم یکی از بنیانگذارانش بود. این نمایشها کمدی کلام هستند، یعنی اگر کلام را از آنها بگیری هیچ اتفاق کمیکی روی صحنه نمیافتد. این وضع امروز در تلویزیون هم حاکم است. بیشتر برنامههای طنز متکی به کلام هستند و همین شاید ضعف اصلیشان باشد. البته باید بگذریم از کارهای خوبی که در عرصه طنز نمایشی صورت گرفته است، مثل کار داریوش فرهنگ.
جوان: لبخند میزند و میپرسد محله برو بیا؟!
طالبی: نه، سلطان و شبان یا کاری که امرالله احمدجو کرد در سریال روزی روزگاری. به نظرم اینها نمونههای موفق طنز نمایشی در تلویزیون هستند، اما این روزها چنین آثاری را کمتر میبینیم. حتی کارهای مهران مدیری هم که در بین آثار موجود جزو بهترینها هستند، کمتر جنبه نمایشی دارند و مخاطب میتواند آنها را از رادیو هم بشنود.
قاسمخانی: جسارتا من این تکیه بر کلام را ضعف نمیدانم. به نظرم ساختار این آثار این شکلی است. ما در دنیا نمایشهایی کمدی داریم که بر پایه دیالوگ هستند. به گمانم کارهای ما هم تغییر یافته همین کمدیها هستند تا مثلا نمایشهای تاریخی خودمان. من این اتکا به دیالوگ را ضعف نمیدانم. به هر حال این هم شاخهای از کمدی است که استاندارد جهانی هم دارد. ما بیشتر چنین شکلی از کمدی را تجربه و اتفاقا ایرانی و شبیه خودمان هم کردهایم. البته ریتم ما از آن طرفیها کندتر است، شاید به این خاطر که آن ریتم تند برای بیننده قابلقبول نیست، اما به هر حال شاخهای از کمدی است که خیلی وقتها نتیجه خوب میدهد و خیلی وقتها هم نه.
جوان: برگردیم به همان موضوع اولمان و این که طنزها کلامی هستند یا خیر را بگذاریم در زیرمجموعه این بحث. کمدی کار خیلی سختی است. نویسندگان این ژانر هم تعداد زیادی نیستند. اصولا در دنیا هم تعداد کارهای کمدی اندک است. حتی تعداد فیلمهای ترسناک هم از آثار کمدی بیشتر است و شاید به همین دلیل باشد که معمولا استقبال خوبی از این فیلمها میشود. نویسنده، بازیگر و کارگردان در عرصه طنز کم است. در مملکت خودمان در 20 سال گذشته چند کمدین داشتهایم که سازنده هم بودهاند. یکی مهران مدیری و دیگری رضا عطاران. شاخصها همین دو تا بودهاند. مدیری از تلویزیون رفت و بازگشت ولی عطاران هنوز برنگشته است. یک کارگردان با کار مداوم و گرفتن بازتاب از مخاطبان و در ارتباط بودن با مردم متوجه میشود چه باید بسازد. مهران مدیری به شبکه نمایش خانگی رفت؛ شبکهای که بازتاب آنچنانی ندارد. در ضمن درگیر مسائل مالی شد؛ به این معنی شرایط تولید در شبکه نمایش خانگی کارگردان را مجبور میکند از برخی کیفیتها بگذرد تا کار را به سمت سوددهی هدایت کند. سرمایهگذاری شخصی است و نگرانیهای جدی مالی وجود دارد. کارگردان در تلویزیون دغدغه بازگشت سرمایه را ندارد. سریال باید بگیرد و بر دل مردم بنشیند. حرفم این است که تلویزیون امکانات در اختیار هنرمندان قرار میدهد، اما وقتی به مرز پختگی و تبحر میرسند رها میشوند. مدیری مدیوم تلویزیون را بخوبی میشناسد و باید در همین رسانه کار کند. نباید جای دیگری برود. میافتد ورطهای که حقش نیست و ممکن است به خودش آسیب برساند. دیدید که چه شد؛ کارهایش در زمان دوری از تلویزیون یکی از یکی بدتر و ناموفقتر. وقتی هم که بازمیگردد دیگر آن مدیری سابق نیست. مثل یک ورزشکار که مدتها تمرین نداشته و آمده است برای مسابقه دادن. دوباره باید به او فرصت داد تا خودش را بیابد و به شرایط ایدهآل برسد و نبض تماشاگر را پیدا کند. الان رضا عطاران کجاست؟ احتمالا نوبت برادران قاسمخانی و سروش صحت و رامبد جوان هم میرسد. راستش میخواهم یک چیزهایی را به گردن تلویزیون بیندازم. با این که اصولا چنین اخلاقی ندارم و معتقدم اول باید یقه خودمان را بچسبیم و بعد به دیگران برسیم. ترکیب پیمان قاسمخانی و مهران مدیری درخشان بوده است؛ چرا باید این ترکیب به هم بخورد؟ کاش تلویزیون شرایطی فراهم میکرد که این دو دوباره با هم کار کنند، چرا که خروجی شان فوق العاده و تکرارناشدنی است.
چگینی: با رامبد موافقم. کمدی کار سختی است و تعداد آدمهایش هم اندک. آخرین کمدی رامبد جوان به سال 88 یعنی شش سال پیش بازمیگردد. بعد هم که از تلویزیون جدا شد و سراغ سینما رفت. حالا هم که به تلویزیون بازگشته به دنبال برنامههای ترکیبی رفته و خندوانه را ساخته است. کار موفقی است، اما او را از فضای سریالسازی دور کرده. دلایل دوری او از کارهای نمایشی طنز در وهله اول به این بازمیگردد که یک نویسنده خوب را در کنار خودش ندارد. نویسنده خوب هم که نداشته باشد در نتیجه متن خوبی را هم برای کار نخواهد داشت. بعد هم آرام آرام به این نتیجه خواهد رسید که از کمدی فاصله بگیرد. من خودم 14 ، 15سال است که دارم کار میکنم. آن اوایل پیمان و مهراب قاسمخانی بودند و سروش صحت؛ بعدها هم ژوله و الوند اضافه شدند، اما مدتهاست نویسنده جدیدی به این گروه اضافه نشده که بعدها جای آنها را پر کند. هر چقدر هم که سن این دوستان زیاد شود سرعت کارشان کمتر میشود. تهیه کننده ابتدا باید یک نویسنده را در کنار خود داشته باشد و بعد به سراغ یک کارگردان برود. وقتی نیروی کار نیست، تلویزیون آرامآرام از کمدی خالی میشود. دلزدگیهایی هم وجود دارد. در نتیجه میرود دنبال کارهای دیگری مثل کارگردانی. (رامبد جوان با صدای بلند میخندد) همین امروز اگر بخواهم به عنوان یک تهیهکننده کار جدیدی بکنم متن خوبی موجود نیست. نویسندهها همه سر کار هستند. پیمان قاسمخانی به جای سالی یک کار، هر دو سه سال یک کار میکند. مهراب هم که حوصله کار کردن ندارد. فضای کار روز به روز خالی تر میشود. من تهیهکننده هم پس از مدتی دلزده میشوم و میروم سراغ یک کار دیگر.
جامجم: شاید این برگردد به شما تهیهکنندهها که فقط چند نفر معدود را قبول دارید و عادت کردهاید به همین چهار نفر. مگر میشود در بطن جامعه نویسنده دیگری پیدا نشود؟
چگینی: البته. ما آرزو میکنیم نیروهای جدیدی بیایند و از آنها استقبال میکنیم. دنبال نیروی جدید هم بودهایم.
قاسمخانی: برای من چیزی جذاب تر از این نیست که ننویسم. مشکلی که سال هاست با تلویزیون داریم این است که آموزش را وظیفه این رسانه نمیدانیم، بلکه معتقدیم باید از خروجی آکادمیها و آموزشگاهها استفاده کند.
چگینی: نه مهراب، اتفاقا یکی از وظایف تلویزیون همین آموزش است.
قاسمخانی: من میگویم حالا که این اتفاق نمیافتد، تلویزیون خودش باید اقدام کند. دانشکده صدا و سیما باید نویسنده تربیت کند. من نقاشی خواندهام، پیمان آمار، صحت شیمی و الوند یکی از زیرشاخههای پزشکی. طی این سالها 200 ـ 100 نفر از خروجیهای آموزشگاهها را دور هم جمع کردهایم. از شان فیلمنامه گرفتیم و با آنها کار کردیم. بعضیهایشان هم از نویسندگان طنز مطبوعاتی هستند. ما کلاسهای فیلمنامهنویسی با استادان خوب هم داریم، اما طنز و کمدی یک بخشی جداست. چرا در این آموزشگاهها به آموزش نگارش متن سریالهای طنز دنباله دار توجهی نمیشود؟ چرا جوانترها به صورت تخصصی گزینش نمیشوند و تحت آموزش قرار نمیگیرند؟! میخواهیم ببینیم آیا میتوانیم از این تعداد 15 ـ 10 نفر را گزینش و معرفی کنیم.
طالبینژاد: من فقط یک گلایه دارم از رامبد که نگذاشت من بحثم را ادامه بدهم. یکهو رفتیم وسط ماجرا. من نمیخواستم بحث آکادمیک کنم. میخواستم چیز دیگری بگویم. کار کمدی جنمی میخواهد که در هرکس نیست. تعداد طنزنویسان کم است و این هم چیزی نیست که بشود با سفارش درستش کرد. ممکن است بشود فیلمنامهنویس معمولی را با سفارش درست کرد، اما کار طنز خیلی سخت است. اینشتین درباره چاپلین میگوید اگر میخواهید یک فیلسوف بزرگ و دانشمند واقعی را پیدا کنید، اون، من نیستم بلکه چاپلین است. نکتهای که از لابهلای حرفهای دوستان متوجه شدم ترس از تیپشدن کمدی است. در طنز و کمدی ما اصولا تیپ وجود ندارد. به قول رامبد، مدیری و پیمان قاسمخانی هراز گاهی دور هم جمع میشوند و باز از هم میپاشند. کار طنز باید تیم و گروه ثابت داشته باشد؛ تیمی که تماشاگر تا اسم آنها را در تیزر تلویزیونی میبیند خیالش آسوده شود که با یک کار خوب روبهرو است. هر اثر کمدی در ایران برای خودش یک ساز میزند که این خودش یک آفت است. ما در کمدیمان تیپ ثابت نداریم. من خودم بشدت مخالف تیپسازی هستم، اما یکی از چیزهایی که در کمدی اکیدا توصیه میشود تیپسازی است. در کمدی قرار است از واقعیتها بگذریم و به سمت کاریکاتور شدن بعضی آدمها برویم، در نتیجه به تیپهای ثابت نیاز است. بسیاری از آثار قدیمی به خاطر تیپ بودن ماندگار شدند. اساسا شخصیت پردازی در آثار طنز به کلیت کار لطمه میزند. ما حتی در سالهای اخیر کم نداشتیم سریالهایی که شخصیتهایشان قابلیت تیپ شدن داشتند.
من هرگز آرزو نمیکنم که جواد رضویان تبدیل به تیپ شود. رضویان و گروهش آنقدر کار طنز و کمدی را نازل کردند که واقعا متهم هستند و درک درستی از این مقوله ندارند. تمام ویژگی این تیپ بازیگران که رضویان در راسشان است، کج و کوله کردن لب و لوچه است، اما باستر کیتون را ببینید با آن صورت سنگی، عین یک قالب یخ، هیچگونه اغراق در بازیاش دیده نمیشود.
به نظرتان چند درصد از کارهایی که از تلویزیون پخش میشود واقعا طنز و کمدی است و به هزل، هجو، فکاهه و حتی مسخرگی پهلو نمیزند؟
طالبینژاد: البته هزل و فکاهه هم زیرمجموعههای طنز هستند. طنز بیشتر در ادبیات کاربرد دارد و در نمایش میشود کمدی. به نظرم کمدی در میان سایر شاخههای نمایش جدیترین ساختار را دارد. دانش، تسلط و نگاه دقیق نیاز است تا بتوان از دل واقعیتهای تلخ جامعه یک اثر دلپذیر استخراج کرد. طنز خوب باید با یک چشم بگریاند و با چشم دیگر بخنداند. به نظرم این تعریف جامعی است از طنز.
در دوران طلایی هالیوود کسانی بودند که در جامعه میگشتند، شوخی پیدا میکردند و به استودیوها میفروختند. روزی یکی از آنها دست خالی بازگشته بود. وقتی علت را پرسیدند، پاسخ داد من به هر چیز که نگاه میکنم نوعی کمدی در آن میبینم. کل جامعه ما هم حالت طنز و کمدی دارد، بنابراین آدمهای کمی به آن ورود میکنند. از سوی دیگر، انسانهای طناز در کشور ما جدی گرفته نمیشوند. ممکن است در جامعه با رامبد جوان شوخیهایی بکنند که مثلا با رضا کیانیان نکنند. نگاه خوبی به کمدی در جامعه وجود ندارد. خیلی از کمدینهای ما به عرصههای دیگر ورود میکنند.
شاید بتوان نتیجه گرفت که همه چیز در کارهای طنز با هم قاطی شده است. گاهی یک کار با کمدی آغاز میشود و با هزل و هجو به پایان میرسد. خیلی از اصطلاحات به کار گرفته شده از سوی بازیگران آثار طنز تلویزیونی مانند «تپه» و «کَتِهکَله» توهین است. طبیعی است وقتی این کلمات در مجموعهای گفته میشود، مردمی که معنی آن را متوجه میشوند، دیگر اثر را کمدی و طنز نمیدانند. طنزپرداز چیزی به مخاطب ارائه نمی کند. به عبارت بهتر، پول تلویزیون را میگیرد، اما کار رادیویی تحویل میدهد. بازیگر وقتی آمد جلوی دوربین باید حرکت داشته باشد. بیننده باید به رفتار بازیگر بخندد. مشکل اینجاست که ما جوک تعریف میکنیم، اما چیزی نشان نمیدهیم. فقط حرف میزنیم. گفتار در طنز ما بر موقعیت میچربد.
طالبینژاد: من اشکالی در بعضی واژههایی که به آن اعتراض دارید نمیبینم. زمان ساخت سریال شبهای برره ملتی به نام برره را به وجود آوردند با طعام و مراودات و اصطلاحات خودشان که البته بازتابدهنده موقعیت و حالات مردم ایران در آن مقطع هم بود. اصولا کار طنز باید بازتابی از روزگار خودش باشد. با این حال خیلی دمدستی شده است. گاهی که با اتوبوس سفر میکنم کمدیهای سوپرمارکتی را میبینم و جالب آن که مردم هم به این فیلمها میخندند. همین دوستان که اینجا حضور دارند و بقیه همکارانشان بیشتر ضربه را به خودشان زدهاند. سلیقه مردم را تخریب کردهاند. مهران مدیری با سریال اخیرش بیشترین لطمه را به خودش زده است. به نظرم دوران طلاییاش به پایان رسیده و خیلی باید شاهکار کند تا به موقعیت گذشتهاش بازگردد. زمانی که «در حاشیه» را میدیدم، واقعا تعجب میکردم که با چه چیزی به سر صحنه رفته است؛ با کدام داستان؟ کدام موقعیت؟
قاسمخانی: به نظرم بحث دارد سلیقهای میشود. من هم مثل شما کمدیای را که با شکلک بخنداند دوست ندارم، اما کسانی هم هستند مثل مستربین که با همین روش کار میکنند. میتوانیم انتخاب کنیم کدام را دوست داریم و کدام را نه. مثلا سریال سلطان و شبان را که شما در اول بحث اسم آوردید من هم دوست دارم. به نظرم الزامی هم ندارد کمدی حرفی برای گفتن داشته باشد، یعنی من میخواهم به شیوهای که بلدم مردم را بخندانم، حالا ممکن است کمدی خوب کار کنم یا برعکس. درباره کمدی مبتنی بر دیالوگ هم که آقای طالبینژاد صحبت کردند باز به نظرم سلیقه است. ایشان کمدی دیالوگ دوست ندارد، اما کمدی وودی آلن بر پایه گفتوگو است. اصولا فلسفه دیالوگ فیلمهای او مهم است و به کارش جذابیت میدهد. اگر بخواهیم به این سمت برویم بحث سلیقهای میشود.
طالبینژاد: من با شما موافقم. کمدی انواع و اقسامی دارد و البته یک معیار هم داریم؛ کمدی خوب و بد. اگر بخواهیم این معیار را مد نظر داشته باشیم که بسیاری از سریالهای ساخته شده در دسته بدها قرار میگیرند. ما یک سریال طنز شاخص در حوزه ادبیات و سینما داریم به نام دایی جان ناپلئون که من خودم صدبار آن را دیدهام. خوب بودن این سریال فقط به خاطر دیالوگها و موقعیتهای خندهدارش نیست بلکه یک استادی در آن مشهود است، میزانسن را براحتی میتوانی در آن ببینی و این که کارگردان کارش را بلد بوده است. در نتیجه این سریال یک کار ماندگار شده است.
قاسمخانی: به هر حال فیلمنامه این سریال از روی یک کتاب فوقالعاده نوشته شده بود.
طالبینژاد: کتاب سر جای خود، اما تقوایی را هم فراموش نکنید. اجرای ناصر تقوایی از خود کتاب بسیار قوی تر است. یک بار با نگاه اجرایی به این سریال نگاه کنید؛ به میزانسنها، بازیها، حرکات دوربین. همه اینها باید دست به دست هم بدهد تا یک کار خوب شکل بگیرد.
قاسمخانی: جذابترین تعریفی که از سریال شبهای برره کرده بودند، قرار دادنش پس از این سریال بود. این برای ما افتخار بود.
طالبینژاد: یادم نیست کی و کجا اما برای اولین بار من بودم که چنین صحبتی کردم و بعدش پشیمان شدم. سریال به نیمه نرسیده، ساختار اولیه اش را از دست داد. قهوه تلخ هم همین طور؛ ابتدا فوقالعاده بود اما بعد خراب شد.
جامجم: آقای قاسمخانی شما اعتقاد ندارید که در کارهای تلویزیونی باید حرکت بر گفتار بچربد و ارجح باشد؟
قاسمخانی: نه واقعا. اصولا امروزه کارهایی که اسمشان کمدی موقعیت هم هست بیشتر بر پایه دیالوگ است.
جامجم: آیا این به خاطر آن نیست که دیالوگنویسی برای نویسنده راحتتر است تا خلق موقعیت؟
قاسمخانی: نه، شاید چون من آن نوع کمدی را دوست داشتم به سمتش رفتم.
جوان: من یک چیزی میخواهم بگویم. یک دستهبندی داریم انجام میدهیم که انگار در کارهای پیمان و مهراب قاسمخانی آدمها فقط دارند دیالوگ میگویند. برعکس، کلی موقعیت و شخصیت هم دارند. اتفاقا آن تیپسازی که طالبینژاد میگوید هم صورت گرفته است. به نظرم مهران مدیری دارد این تیپسازی را انجام میدهد.
طالبینژاد: اما رو به رشد نیست...
جوان: باشد، اما مدیری چیزی شبیه همان باستر کیتون را که میمیک و حرکت صورت ندارد، اجرا میکند. همین که یک قاب میبندی و آدمها را جلوی آن میگذاری خودش تصویرسازی است. در شبهای برره یک نوع رقص کاملا در میان مردم جا افتاد. این یک تصویر است.
چگینی: مگر میشود بدون شخصیت و فقط با دیالوگ مردم را خنداند؟! یک مثال بزنید که این اتفاق افتاده و همه چیز در یک سریال بر مبنای گفتوگو بوده است. مگر میشود بدون شخصیت و موقعیت سریال ساخت؟
قاسمخانی: ضعف بزرگ سریال «در حاشیه» شخصیتپردازیهای ضعیفش بود که باعث میشد با وجود برخورداری از دیالوگهای خوب به آن نخندیم. بدون شخصیتپردازی مناسب حتی بهترین شوخیها هم بیننده را نمی خنداند.
چگینی: اگر شخصیت پررنگ باشد شوخی درمیآید.
جوان (خطاب به طالبینژاد): با نظر خصمانه و بیرحمانهات نسبت به جواد رضویان هم مخالفم... .
طالبینژاد: توضیح بده چرا. بعد هم چرا خصمانه؟! من که اصلا او را نمی شناسم. در عمرم هم ندیدمش.
جوان: یکسری کارهایش را بد نگاه کردی و داری به او حمله میکنی... .
طالبینژاد: در همین سریال در حاشیه که نقش یک سرمایهدار قمی را بازی میکرد قیاسش کن با سایر بازیگران. حرکات و اغراقهای بدی داشت. در واقع با بقیه همسطح نیست. رضویان کمدین نیست، میخواهند او را به زور به عنوان کمدین مطرح کنند.
جوان: چه کسی میخواهد این کار را انجام دهد؟! تو کار «شوخی کردم»اش را دیدهای؟
طالبینژاد: یک مثال در مورد خودت بزنم. ممکن است اصلا نخواهی کار کمدی انجام دهی، اما یک شیرینی و ملاحت در توست که به بیننده منتقل میشود، اما شیرینی جواد رضویان دوستداشتنی نیست. این که با یک تکیهکلام سر زبانها افتاده بحث دیگری است، اما این که دارای یک هویت متعالی در کارش باشد را قبول ندارم.
قاسمخانی: من هم با نظر آقای طالبینژاد درباره رضویان موافق نیستم. نوع بازی او در در حاشیه به مدیریت غلط بازیگران بازمیگشت. یکی از معضلات این سریال این بود که احساس میشد یک مسابقه میان بازیگران در جریان است تا تماشاچی را بیشتر بخندانند.
طالبینژاد: در کمدی یک اصل وجود دارد که تماشاگر باید از کمدین خوشش بیاید. مثلا مرضیه برومند جدیترین سریال را هم که بسازد باز مردم از او انتظار یک کار طنز را دارند. در مورد پیمان قاسمخانی هم اینچنین است. این شیرینی و ملاحت در بعضیها هست و در برخی دیگر خیر. نکته دیگر بومی شدن طنز در کشورمان است. طنز ایتالیا با فرانسه تفاوت دارد. در ایتالیا بیشتر بر پایه دیالوگ است، اما در فرانسه بر مبنای میزانسن و موقعیت. متاسفانه ما هویت بومی در طنز نداریم.
جامجم: سوالی که در اینجا مطرح است این که تا کجا میشود شوخی کرد و با چه کسانی؟
چگینی: سوال خوبی است. خیلی کم، تقریبا با هیچ کس. مشکل هم همین جاست. ظرفیت جامعه پایین است. هیچ کس طاقت شوخی ندارد. نمی دانم این اواخر چه اتفاقی افتاده است. نسبت به همه چیز حساسیت وجود دارد.
قاسمخانی: ما در سریال «دزد و پلیس» یک محله برای دزدها طراحی کرده بودیم که به همین هم ایراد گرفتند. با دزدها هم مشکل داشتند.
چگینی: تا زمانی که این نگاه حاکم باشد که اگر یک انسان یا شخصیت را که شغلی و خاستگاهی هم دارد بخواهیم نقد کنیم، پررنگ کنیم، کمدی کنیم و کاریکاتورش کنیم نماینده آن صنف یا قومیت محسوب میشود، اوضاع همین خواهد بود. به عنوان مثال اگر در یک سریال طنز نمایشی به یک روانشناس بپردازی، او میشود نماینده آن صنف و حرفه.
طالبینژاد: علتش در جامعه و بیرون از حیطه کار طنز است. این روزها جامعه حساسی داریم. پیش از انقلاب یکی از بازیگران گویش گیلانی را تخریب کرده بود، اما کسی اعتراض نمیکرد، اما الان حساسیت عجیبی وجود دارد. یک قوم و گروهگرایی حاکم شده و همه فکر میکنند باید حقشان را از طریق اعتراض به یک سریال بگیرند. مثلا در زمان پخش سریال در حاشیه به جامعه پزشکی برخورده بود که چرا محیط یک بیمارستان و اوضاع درمان را به آن صورت به تصویر کشیده است. خب اینها واقعیتهایی است که گاهی در بیمارستانها نمونههای کمیکتر و تلختر از آن هم دیده میشود. قبل از انقلاب یک فیلمساز به هیچ گروه و صنفی نمیتوانست نزدیک شود، چرا که بلافاصله با اعتراض آنها مواجه میشد. تنها کسانی که سندیکا نداشتند کلاه مخملیها و رقاصهها بودند، در نتیجه بیشترین فیلمها هم درباره آنها ساخته میشد. «دایره مینا» داریوش مهرجویی 4 سال در محاق ماند، چون پرستاران اعتراض داشتند که تصویر درستی از آنها در این فیلم ارائه نشده است.
جامجم: مگر قرار است در کارهای طنز و نمایشی حتما با اشخاص شوخی کنیم؟ چرا یک رفتار اجتماعی را نقد نکنیم؟
جوان: چرا از این که به کسی بربخورد دفاع میکنی؟!
چگینی: در شبهای برره آن قدر به مدیران تلویزیون فشار آوردند تا سریال نصفه و نیمه تمام شد.
قاسمخانی: در همان سریال یک حمام داشتیم به اسم «فینگ» که گفتند اسمش را عوض کنید، مبادا توهین تلقی شود. سوال کردیم توهین به کی؟ حمام؟ یا نمایندهای در مجلس اعتراض کرده بود که چرا اسم شهر سریال با شهر حوزه انتخابیهاش یکی است. جالب آن که روزنامه محلی آن شهر از مردم نظرسنجی کرده بود و نتایجش نشان میداد که اکثریت مردم با این موضوع اصلا مشکلی ندارند.
طالبینژاد: به این حرفها نباید چندان توجه کرد، اما این را هم در نظر بگیرید که شما در جامعهای زندگی میکنید که مشکلات اقتصادی دارد. در چنین جامعهای باید مراقب بود که مردم تحقیر نشوند. البته شما در شبهای برره یک ملت جدید را خلق کرده بودید و من انتقاداتی را که به این سریال میشد چندان وارد نمیدانم.
چگینی: به هر کاری نقد وارد است، اما به شرطی که منصفانه باشد. مثلا یک منتقد میگوید کارتان را خوب انجام نداده اید و دلایلش را هم ذکر میکند، اما بعضی از نقدها مخرب است. مثلا سریال شمعدونی در حال پخش است و مردم هم آن را نگاه میکنند. فکر میکنم هر چه جلوتر برویم بهتر هم بشود. به هر حال در جایی میخواندم که یکی از خوانندگان در پای نقد این سریال نظر گذاشته بود هر شب که شمعدونی را میبینم تن و بدنم میلرزد. خب یکی نیست به او بگوید اجباری نداری که ببینی. گزینههای دیگری هم وجود دارد.
طالبینژاد: امروز روز قیاس است و مردم قادرند که مقایسه کنند. اگر شمعدونی نمیتواند مثل ساختمان پزشکان مردم را بخنداند، نشان میدهد که سازندهاش متوقف شده است.
چگینی: میخواستم نتیجه دیگری از حرف هایم بگیرم. باید ملاک مدیران و مسئولان تلویزیون هم تغییر کند. نباید نظرات کاربران فضای مجازی تنها معیار و متر قضاوت درباره یک سریال باشد.
طالبینژاد: به نظر شما این ایرادش چیست؟
چگینی: مشکل اینجاست که کارشناسی شده نیست. گاهی متهم میشوی که با یک سریال معمولی نهاد خانواده را نشانه رفتهای تا نابودش کنی. این اتهام بزرگی است. بعد هم این موضوع همهگیر میشود و در سایتها و فضاهای دیگر هم انتشار مییابد و متهم میشوی که یک کار بد ساختهای.
طالبینژاد: من همیشه میگویم سانسور مردم از سانسور مدیران جدیتر است. سطح برخی سلیقهها گاهی آن قدر پایین میآید که باورکردنی نیست. کدام آدم باشعوری میتواند سریالهای ساخت ترکیه را تحمل کند؟ اما من دیدهام که یک استاد دانشگاه غرق این سریالها میشود. گاهی انسان حیرت میکند مگر میشود مردم به این چیزها بخندند اما خب میخندند. سلیقهها نازل شده است.
چگینی: من با این موافق نیستم که سلیقه مردم نازل شده است. گاهی از یک کاری خیلی خوششان میآید.
طالبینژاد: مردم آمادگی رشد را دارند، دوست هم دارند این اتفاق بیفتد، ولی زمینهاش فراهم نیست.
جامجم: فکر نمی کنید شاید یکی از دلایل این که پرداختن به لهجهها حساسیت برانگیز شده این است که در کارهای جدی چندان از لهجهها بهره نمیگیریم؟ مثلا کمتر دیدهایم که یک پزشک مازندرانی صحبت کند یا یک وکیل لری.
جوان: آره. یک مرزی هست میان این که من با تو شوخی کنم و تو بخندی و بهت برنخورد. یک مرز پیچیده و غیرقابل تعریفی است. الان در خندوانه یک شخصیت عروسکی داریم که آبادانی صحبت میکند. خیلی هم غیرتی است، شوخی هم میکند، گاف هم میدهد اما یکی از محبوبترین شخصیتهای فعلی ماست. جنوبیها هم خیلی او را دوست دارند. به گمانم باید این را دریافت که مردم کجا ناراحت میشوند و یک شخصیت نمایشی چه میکند که باعث دلخوری گروهی میشود. این هم وظیفه هنرمند است. باید بداند که چگونه به برخی مسائل نزدیک شود، اما گاهی از دستمان در میرود. به فرهنگ و گویش یک قوم که نزدیک میشویم دیگر میرویم به سمت جوک گفتن و تخریب کردن. مازندرانیها به خاطر سریال پایتخت دلخور نشدند.
چگینی: فقط یکی از نمایندگانشان در مجلس و برخی از مسئولان استانی شاکی شده بودند.
جوان: نماینده مردم شاکی است، اما خودشان شاید مشکلی نداشته باشند. من تجربهاش را داشتهام. نماینده آن شهر میخواهد بگوید من از مردمی که به من رای دادند، دفاع میکنم.
قاسمخانی: اگر محترمانه با مردم شوخی کنیم به هیچ کس برنمیخورد، نمونهاش هم سریال پایتخت. چرا باید به مازندرانیها برمیخورد؟ شخصیتهای سریال موجه و درست بودند.
جامجم: این اعتراضها و حواشی چه تبعاتی بر روند تولید و ساخت آثار طنز نمایشی تلویزیون بخصوص در آینده دارد؟ دست فیلمنامهنویسان و کارگردانان تا چه حد باز خواهد بود برای پرداخت به مسائل؟
قاسمخانی: وقتی ایدهای به ذهنت میرسد و مطرحش میکنی بلافاصله میگویند سری را که درد نمیکند، چرا دستمال ببندیم؟! متولیان میگویند نروید به سمت فلان شخصیت که حساسیت ایجاد میکند. راستش من چشمم از روان شناسان ترسیده است. ساختمان پزشکان به خاطر اعتراض آنها 3، 4 ماه خوابید. در کار جدیدم یک شخصیت روانشناس دارم، اما از همین حالا نگرانم. من واقعا چه مشکلی میتوانم با این قشر داشته باشم؟! اصلا خودم روان شناس و مشاور دارم و به نظرم برای همه هم لازم است. به نظرم داریم به سمتی میرویم که هیچ حرف بزرگی نزنیم و کار بزرگی نکنیم. به یک خودسانسوری رسیدهایم.
چگینی: امکان ندارد بتوانیم کارهایی مثل شبهای برره و پاورچین را که سال 80 ساخته بودیم در سال 94 بسازیم، حتی شاید امکان پخش مجددشان هم فراهم نباشد در صورتی که باید مسیر هموار و تلطیفتر بشود و جلوتر برویم.
طالبینژاد: فکر میکنم مهران مدیری هم چشمش ترسیده و از این به بعد محافظهکاری بیشتری به خرج خواهد داد.
چگینی: این حواشی، اعتماد به نفس را از کارگردان میگیرد.
قاسمخانی: اعتراض پزشکان مسیر سریال در حاشیه را به طور کل عوض کرد. این حواشی اتفاقا باعث شد که سریال بیشتر از آنچه فکرش را میکردند دیده شود.
طالبینژاد: من با عرض معذرت میخواهم بحث جدیدی را مطرح کنم. شما که سالهاست در این عرصه کار میکنید و شناخته شده هستید، بیشتر از آن که نگران فرهنگ باشید دلواپس درآمد خودتان هستید. البته شاید هم حق داشته باشید. به هر حال درآمدهای خوبی دارید. شاید بخشی از محافظهکاریتان هم از همین دغدغه معیشت ناشی شود و غم نان جسارت را از شما گرفته است. مثلا رامبد فکر میکند اگر این کار را نکنم دیگر نمیتوانم زندگی دلخواهم را داشته باشم. بقیه هم همینطور. حالا از خودتان دفاع کنید.
قاسمخانی: من این اتهام را در مورد خودم تکذیب میکنم. یکبار هم به خاطر پول کار نکردهام.
طالبینژاد: ببخشید پس به خاطر چه کار میکنید؟
قاسمخانی: زمانی که قهوه تلخ پیشنهاد شد باوجودی که میتوانستم درآمد خوبی داشته باشم، اما با یکدهم همان دستمزد سر سریال مسافران رفتم. مسافران را بیشتر از قهوه تلخ دوست داشتم. الان هم همینطور است. تقریبا 3 سال است که کار نکردهام. کاری نبوده که به دلم بنشیند. در مورد پیمان هم اینگونه بوده است. رامبد را هم میشناسم. او هنوز این امکان را دارد که سریالی شبیه مسافران بسازد، اما فیلمنامهای که دوست داشته به دستش نرسیده است. اصولا از سال 88 تا به امروز سریال دنبالهداری نساخته است.
طالبینژاد: رامبد بزرگترین لطمه را خودش به خودش زده است. بعد از «ورود آقایان ممنوع» باید فیلم دیگری میساخت.
جوان: فیلمنامه نداشتم.
چگینی: وسواسی شده است.
جوان: من از سال 90 تا امروز دارم یک فیلمنامه مینویسم. 12 بار کار را بازنویسی کردهام.
طالبینژاد: من این اتهام را وارد کردم تا از خودتان دفاع کنید. افکار عمومی اینچنین درباره شما فکر میکند.
جوان (عصبانی): جواب افکار عمومی را من میدهم. من اگر بروم فیلم بازی کنم که خیلی راحتترم. هم پول خوبی میگیرم، هم کلی ادا و اطوار دارم. مسئولیتی هم ندارم. جوابگو هم نیستم. من میتوانم سالی 5 فیلم بازی کنم. خندوانه سختترین پروژه زندگیام است. طی یک سال موهایم سفید شده است. بعد تو فکر میکنی پول درمیآوریم؟ کجا پول درمیآوریم؟! خدا شاهد است دو ماه تمام 4، 5 روز تمام در هفته تا ساعت 12 شب با اسپانسرهای مختلف جلسه داشتم که بتوانم پول بگیرم و بیاورم و برنامه بسازیم. پول درمیآوریم؟ اتومبیل گرانم را فروختهام و یک مدل پایینتر خریدهام. یعنی به جای آنکه ارتقاء پیدا کنم نزول کردهام.
طالبینژاد: آدم واقعا دلش برای تو میسوزد.
جوان: خب آره، چرا نسوزد؟ تو میگویی ما پول درمیآوریم؟
چگینی: واقعا اینطور نیست. من خودم هم گزیده کار میکنم. هر کاری را انجام نمیدهم مگر با دوستانی که از کیفیت کارشان اطمینان دارم.
قاسمخانی: یکبار حساب کردم و دیدم من به تنهایی بیشترین تعداد قسمت سریالهای طنز را در تلویزیون نوشتهام. نزدیک به دویست و خوردهای قسمت نوشتهام. 15 سال هم هست که با همسرم داریم کار میکنیم، اما هنوز نتوانستهام خانه بخرم و مستاجرم.
طالبینژاد: من این مساله را مطرح کردم، چراکه قضاوت ما بر مبنای ظواهر است. بعضی ظاهر شما را که میبینند فکر میکنند در خوشی و رفاه هستید.
جامجم: با وجود همه این محدودیتهایی که شما میگویید، برای ساختن آثار طنز با کیفیت در تلویزیون چه باید کرد؟ لطفا راهکار ارائه بدهید.
چگینی: در دنیا همه چیز بر مبنای عرضه و تقاضا است. یک تهیهکننده در آن سوی آب یک تیم کمدی دارد؛ شامل نویسنده، کارگردان، بازیگر و سایر عوامل. میرود و با یک شبکه صحبت میکند و قرارداد میبندد. بعد هم به صورت آزمایشی چند قسمت میسازند و پخش میشود. شبکه نظرسنجی میکند و اگر تماشاگران زیادی جذب سریال شده باشد، بودجه میدهد برای ادامه کار. بر همین اساس ممکن است 10 فصل از یک سریال هم ساخته شود، البته طی 10 ماه. اما ما با یک سرعت عجیب و غریبی در عرض 10 ماه 100 قسمت برره میسازیم. آن طرف کیفیت حرف اول را میزند. تهیهکننده دیگر نگران نیست که اگر 2 دقیقه از کارش را بزند 4 میلیون تومان ضرر میکند. اینجا میگویند شما این سریال را با این آدمها بساز، بیشتر از این هم هزینه نکن. بعد هم خودش آن را پخش میکند.
قاسمخانی: ما گروههای موازی با کیفیت که توان رقابت با یکدیگر را داشته باشند، نداریم. تلویزیون باید روزی به این نتیجه برسد که اگر آکادمیها و آموزشگاهها خروجی خوبی ندارند خودش برای آموزش نیروهای باکیفیت دست به کار شود. تلویزیون باید سرمایهگذاری کند و گروههای موازی به وجود آورد. ما خوشحال میشویم که این اتفاق بیفتد.
چگینی: مگر ما چند تهیهکننده و کارگردان و نویسنده طنز در تلویزیون داریم؟ شاید 20 نفر هم نباشند.
قاسمخانی: مثلا سریال دوستان (Friends) در فصل اول خود 17 نویسنده دارد. همه هم خروجی یک آکادمی هستند که کارش پرورش و معرفی فیلمنامهنویس است.
چگینی: ما یک شیوه سنتی داریم و اصرار هم داریم آن را حفظ کنیم.
طالبینژاد: شیوه سنتی قبول، اما این نکته را هم فراموش نکنید که نقطه ضعف اصلی سریالهای کمدی در متنشان است. متاسفانه در برآوردهای بودجهای برای مجموعههای طنز، سهم نویسنده خیلی کمتر از بازیگران است.
چگینی: دقیقا. خیلی کمتر است از دستمزد بازیگران اصلی.
طالبینژاد: در حالی که در دنیا نویسنده معمولا همتراز با یکی از بازیگران اصلی دستمزد میگیرد.
چگینی: اگر به رامبد جوان فیلمنامه خوب بدهی تا 10 سال میتواند با عشق و علاقه برای تلویزیون سریال خوب بسازد.
طالبینژاد: یک ویژگی تلویزیون که سایر رسانهها از آن محروم هستند، گستردگی و مقبولیت بالای آن است. تلویزیون واقعا میتواند تاثیرگذار باشد.
جامجم: انسان برای هر چیز یک ظرفیت خاص دارد. مثلا روزی نیم ساعت میتوانیم بخندیم. فکر نمیکنید تلویزیون در خنداندن و شاد کردن مردم رقیب پرقدرتی مثل شبکههای اجتماعی دارد؟ بخشی از خندههای مردم صرف مطالب و محتوای شبکههای اجتماعی میشود و این کار تلویزیون را سخت کرده است. 10 سال پیش خنداندن مردم خیلی راحتتر بود.
جوان: به نظرم چند مساله وجود دارد؛ اول اینکه حال مردم این روزها چندان خوب نبوده و ارتباط برقرار کردن با آنها سخت شده است. مردم حوصله ندارند، گاهی دچار سوءتفاهم هم میشوند. به راحتی نمیشود حواسشان را جلب کرد. خودشان ترجیح میدهند که از همه چیز فارغ باشند. در مجموع با یک آدم کمحوصله، دلخور شوخی کردن سخت است و دوم محافظهکاری خیلی جدی شده است.
طالبینژاد: محتوازدگی هم مشکلآفرین شده است جان فورد میگوید هر کس پیام دارد برود تلگرافخانه پیامش را بدهد. امروزه صاحبنظران معتقدند هر داستانی در خودش یک پیام دارد. برخی سفارشدهندگان اثر هنری نمیخواهند، اگر بتوانی مردم را بخوبی سرگرم کنی خودش بزرگترین پیام است و کمک میکند به سلامت روانی جامعه.
جامجم: یکی از اهداف جدیدی که بعضا برای رسانه تعریف میشود احترام «به حق ندانستن» مخاطب است. یعنی رسانه خیلی وقتها به حق ندانستن مخاطب پاسخ بدهد. مردم دوست دارند شب که به خانه بازمیگردند، بنشینند و با تلویزیون لذت ببرند، بدون آنکه به چیزی فکر کنند. یکی از مشکلات طنز این است که به حق دانستن پاسخ میدهد.
طالبینژاد: در فرهنگ ما تناقضات عجیب و غریبی وجود دارد. از طرفی میگویند بخند تا دنیا به رویت بخندد و از سوی دیگر اگر در یک جمع بخندی گویا گناه نابخشودنی را مرتکب شدهای. شاید برخی این وجه دوم قضیه را بیشتر دوست دارند.
جامجم: به سوال من پاسخ داده نشد.
چگینی: مطالب طنزی که در رسانههای موازی اجتماعی مطرح میشود معمولا خط قرمز هستند و امکان طرح و پرداخت به آنها در تلویزیون وجود ندارد.
جامجم: منظورم این است که بخشی از نیازهای مردم به خنده در این شبکهها تامین و در نتیجه کار تلویزیون سخت میشود.
قاسمخانی: قطعا این رقابت سخت شده است. شاید در سالهای گذشته اگر یک سریال خارجی را کپی میکردیم هم کسی متوجه نمیشد، اما الان مردم همه چیز را میبینند و دیگر ماجرا سخت شده است.
طالبینژاد: یک رابطهای هم میان خنده مردم و شرایط وجود دارد. در مقاطعی مردم دوست ندارند بخندند. البته نیاز به خندیدن همیشه در انسان وجود دارد.
جوان: ما فیلمنامه خوب لازم داریم. اجازه تجربه کردن میخواهیم. باید بسازیم و بازتابها را ببینیم و خودمان را تصحیح کنیم. واقعیت این است که برنامهساز در وهله اول باید سطح تماشاگر را از منظر بصری و کیفی ارتقا دهد و در مرتبه دوم از او بازتاب بگیرد و کارش را تصحیح کند. به طور مثال ببیند کدام شخصیت جواب داده و نقش او را پررنگ کند. ابتدا باید متوجه شویم که مخاطب چه میخواهد و بعد به سلیقه او احترام بگذاریم.
جامجم: اگر بخواهید نموداری از کیفیت آثار نمایشی طنز تلویزیون در سالهای اخیر ترسیم کنید، پیکان آن چه جهتی خواهد داشت؟
طالبینژاد: پایین.
چگینی: پایین.
جوان: پایین.
قاسمخانی: پایین.
جامجم: یعنی سازندگان طنز کار روبه جلو نداشتهاند و نساختهاند؟ بگذریم. آقای قاسمخانی با اینکه برخی میگویند ما ایرانیها عموما روحیه کار گروهی نداریم اما نتیجه کار گروهی فیلمنامه نویسان طنز در اغلب مواقع نسبت به کارهای انفرادی بهتر میشود.
قاسمخانی: گروه به آن عنوان که نداریم. بیشتر با هم دوست هستیم تا همکار. همیشه میگوییم اگر از اتاق نویسندگان صدای خنده بلند بود، کار خوب خواهد شد.
طالبینژاد: البته گاهی بر عکس هم میشود.
قاسمخانی: آره، گاهی وقتها خود نویسندهها میخندند، اما مردم نمیخندند.
جوان: تلویزیون باید به عنوان یک رسانه مهم آنقدر قدرتمند باشد که در برابر اعتراضها و بگوید اگر دلخور هم شدهاید و حق هم با شماست، فرصت بدهید تا اصلاحش کنیم. چرا که کمدی باید این امکان را داشته باشد که به هر زاویهای سرک بکشد و بازگردد. اصلا ذات کمدی در بیپروایی است. چون این خصلت را از آن گرفتهایم شکل نمیگیرد. کمدی باید برود و بازگردد تا تاثیرگذار شود. همه باید ظرفیت لازم را داشته باشند. در خندوانه به یک چیزهایی رسیدهام. 90 درصد اوقات میفهمم کدام بخش برنامه جذابتر است و کدام جملات بیشتر به دل تماشاگر مینشیند. با این حال گاهی هم این روند معکوس میشود. یک جاهایی را که فکر میکنم خیلی جذاب خواهد بود اینگونه نمیشود و قسمت هایی که فکرش را نمیکنیم پربیننده میشود. یک طنزساز باید بتواند این مانورها را بدهد و آزمون و خطا کند تا دستش بیاید مخاطب چه میخواهد.
چگینی: در دنیا مردم هستند که سریال را میخرند و خودشان هم تشخیص میدهند یک مجموعه ادامه پیدا کند یا خیر، اما در جامعه ما نه، عدهای دیگر تصمیم میگیرند پخش یک اثر تا چه زمانی ادامه داشته باشد.
جامجم: به نظرتان تلویزیون در مناقشات بر سر سریال در حاشیه به اندازه کافی از عوامل این اثر حمایت کرد و پشتشان ایستاد؟
جوان: اتفاقا ایستاد.
چگینی: بله، کار خوب تلویزیون و مدیرانش همین حمایت از سریال بود. رسانههای مجازی طوری وانمود کردند که گویا تلویزیون کوتاه آمده و ساخت سریال را متوقف کرده است، اما اینگونه نبود. اتفاقا تلویزیون اصرار داشت که مدیری به کارش ادامه بدهد، اما مهران خودش خسته شده بود.
چگینی:
* آن اوایل پیمان و مهراب قاسمخانی بودند و سروش صحت؛ بعدها هم ژوله و الوند اضافه شدند. هیچ زایش دیگری وجود نداشته و نویسنده جدیدی به این گروه اضافه نشده است که بعدها جای آنها را پر کند. هر چقدر هم که سن این دوستان زیاد شود سرعت کارشان کمتر میشود. وقتی نیروی کار نیست، در نتیجه تلویزیون آرام آرام از کمدی خالی میشود.
* تلویزیون اصرار داشت مدیری به کارش ادامه بدهد اما مهران خودش خسته شده بود.
* هیچکس طاقت شوخی ندارد. نمیدانم این اواخر چه اتفاقی افتاده است. نسبت به همه چیز حساسیت وجود دارد.
* مشکل اینجاست که انتقادات کارشناسی شده نیست. گاهی متهم میشوی که با یک سریال معمولی نهاد خانواده را نشانه رفتهای تا نابودش کنی. این اتهام بزرگی است. بعد هم این موضوع همهگیر میشود و در سایتها و فضاهای دیگر هم انتشار مییابد و متهم میشوی که یک کار بد ساختهای.
قاسمخانی:
* راستش من چشمم از روانشناسان ترسیده است. ساختمان پزشکان به خاطر اعتراض آنها 3 ، 4 ماه خوابید. در کار جدیدم یک شخصیت روانشناس دارم، اما از همین حالا نگرانم. من واقعا چه مشکلی میتوانم با این قشر داشته باشم؟! به نظرم داریم به سمتی میرویم که هیچ حرف بزرگی نزنیم و کار بزرگی نکنیم.
* ضعف بزرگ سریال «در حاشیه» شخصیتپردازیهای ضعیفش بود که باعث میشد با وجود برخورداری از دیالوگهای خوب به آن نخندیم. بدون شخصیتپردازی مناسب حتی بهترین شوخیها هم بیننده را نمیخنداند.
* ما گروههای موازی با کیفیت که توان رقابت با یکدیگر را داشته باشند، نداریم. تلویزیون باید روزی به این نتیجه برسد که اگر آکادمیها و آموزشگاهها خروجی خوبی ندارند خودش برای آموزش نیروهای باکیفیت دست به کار شود.
* من به تنهایی بیشترین تعداد قسمت سریالهای طنز را در تلویزیون نوشتهام. نزدیک به دویست و خوردهای قسمت نوشتهام. 15 سال هم هست که با همسرم داریم کار میکنیم اما هنوز نتوانستهام خانه بخرم و مستاجرم.
* تلویزیون باید روزی به این نتیجه برسد که اگر آکادمیها و آموزشگاهها خروجی خوبی ندارند خودش برای آموزش نیروهای باکیفیت دست به کار شود. تلویزیون باید سرمایهگذاری کند و گروههای موازی به وجود آورد.
طالبینژاد:
* محتوازدگی مشکلآفرین است. جان فورد میگوید:هر کس پیام دارد برود تلگرافخانه پیامش را بدهد. امروزه معتقدند که هر داستان در خودش یک پیام دارد.
* ما در کمدیمان تیپ ثابت نداریم. من خودم به شدت مخالف تیپسازی هستم، اما یکی از چیزهایی که در کمدی اکیدا توصیه میشود تیپسازی است. در کمدی قرار است از واقعیتها بگذریم و به سمت کاریکاتور شدن بعضی از آدمها برویم، در نتیجه به تیپهای ثابت نیاز است.
* من همیشه میگویم سانسور مردم از مدیران جدیتر است. سطح برخی سلیقهها گاهی آنقدر پایین میآید که باورکردنی نیست. کدام آدم باشعوری میتواند سریالهای ساخت ترکیه را تحمل کند؟
* هرگز آرزو نمیکنم جواد رضویان تبدیل به تیپ شود. اصلا نمیتوانم او را تحمل کنم. رضویان و گروهش آنقدر کار طنز و کمدی را نازل کردند که واقعا متهم هستند و درک درستی از این مقوله ندارند.
* در زمان پخش سریال در حاشیه به جامعه پزشکی برخورده بود که چرا محیط یک بیمارستان و اوضاع درمان را به آن صورت به تصویر کشیده است. خب اینها واقعیتهایی است که گاهی در بیمارستانها نمونههای کمیکتر و تلختر از آن هم دیده میشود.
جوان:
* به گمانم باید این را دریافت که مردم کجا ناراحت میشوند و یک شخصیت نمایشی چه میکند که باعث دلخوری گروهی میشود. این هم وظیفه هنرمند است. باید بداند که چگونه به برخی مسائل نزدیک شود. اما گاهی از دستمان در میرود. به فرهنگ و گویش یک قوم که نزدیک میشویم دیگر میرویم به سمت جوک گفتن و تخریب کردن.
* تلویزیون امکانات در اختیار هنرمندان قرار میدهد اما وقتی آنها به مرز پختگی و تبحر میرسند میروند. نمونه بارزش مهران مدیری. مدیری مدیوم تلویزیون را به خوبی میشناسد و باید در همین رسانه کار کند.
* من اگر بروم فیلم بازی کنم که خیلی راحتترم. هم پول خوبی میگیرم، هم کلی ادا و اطوار دارم. مسئولیتی هم ندارم. جوابگو هم نیستم. اما طنز میسازم.
* تلویزیون باید به عنوان یک رسانه مهم آنقدر قدرتمند باشد که در برابر اعتراضها بایستد و بگوید که اگر دلخور هم شدهاید و حق هم با شماست، فرصت بدهید تا اصلاحش کنیم.
* مردم حوصله ندارند، گاهی دچار سوءتفاهم هم میشوند. به راحتی نمیشود حواسشان را جلب کرد. خودشان ترجیح میدهند که از همه چیز فارغ باشند. در مجموع با یک آدم کمحوصله دلخور شوخی کردن سخت است.
محسن محمدی / گروه رادیو و تلویزیون
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد