چندفیلم ساز از کردستان به کوهدشت آمده اند تا گوشه ای از زیبایی ها و اماکن دیدنی این شهرستان را با خود به کردستان ببرند، آن ها از ما می خواهند راهنمایشان باشیم تا زیبایی ها و آثار دیدنی و تاریخی را در دوربین کوچک خود جای دهند تا دست پر به شبکه تلویزیونی خود بازگردند.
چرا به کوهدشت آمده ایم؟
یکی از فیلم سازان کردستانی می گوید: در مورد کوهدشت و زیبایی ها و داشته های فرهنگی آن بسیار شنیده و فیلم و عکس هایی دیده ایم.
بهروز اسراری افزود: ما شنیده ایم کوهدشت مردم بسیار مهمان نواز و مهربانی دارد و از طرفی شنیده ایم که جاهای دیدنی و تفریحی بکر و دست نخورده ای دارد و آثار تاریخی گرانبهایی در این شهر قرار گرفته که شهرت جهانی دارند همین سه موضوع باعث شده دوربین فیلم برداری را برداشته و عازم کوهدشت شویم.
اسراری از زیبایی هایی می گوید که یا شنیده یا در عکس دیده است اما من به او می گویم باید دید چرا که شنیدن کی بود مانند دیدن، به همین خاطر دیدن برخی زیبایی های شمال کوهدشت را راهی می شویم تا در خطی مستقیم برخی آثار تاریخی و بکر طبیعی را از نزدیک ببینیم.
میرملاس قطعه گم شده تاریخ
۱۴ کیلومتر از شهر کوهدشت دور شده ایم و باید سه کیلومتر جاده خاکی و پر از سنگلاخ دیگر را به زور تکان های شدید خودرروها طی کنیم تا به کوهپایه میرملاس برسیم، کوه را بالا می رویم، درختان قطع شده مسیر دیگر برای قلم ما موضوعی کلیشه ای است، درختانی که بی رحمانه قطع شده و روی زمین دراز کشیده اند تا خشک شده و آماده تبدیل شدن به زغال شوند.
زخم جستجوگران گنج بر پیکر میرملاس
به میرملاس می رسیم، جای تخریب های پی درپی پیش پایمان خوابیده، تخریب هایی که هربار به قصد یافتن گنج صورت گرفته و قسمتی از کف میرملاس را از جا کنده است و صورت صخره را خراش داده غافل از این که این صخره مربوط به پیش از تاریخ بوده و هیچ گنجی را در خود جای نداده است.
صورت زخمی و زغالی سوارها و شکارهای باقی مانده از نقاشی های میرملاس، این قطعه گم شده تاریخ، را با تاسفی خاص و تکراری پشت سر رها می کنیم، نقاشی هایی که به اعتقاد برخی باستان شناسان قدمتی ۱۲ هزارساله دارند و نظیرشان تنها در غارهای لاسکوی فرانسه و آلتامیرای اسپانیا وجود دارد و در کوهدشت در گوشه ای به حال خود رها شده تا با صورتی زخم خورده و تکه تکه شده هربار تاسف فیلمساز یا گردشگری را برانگیزد.
هنر بصری پیشینیان در آئینه سنگ قبرها
تقریبا بیست و پنج کیلومتر از کوهدشت دور شده ایم به قبرستان قدیمی «چراخو»" می رسیم، زیبایی و خاص بودن این قبرستان اجازه گذشتن از کنارش را از آدم می گیرد، مردم این منطقه اعتقاد دارند چراخو از سربازان نادرشاه بوده و دلاوری هایی بسیاری از خود نشان داده است، این قبرستان محل دفن چراخو است و به همین خاطر به آن قبرستان چراخو می گویند، سنگ قبرچراخو از بین رفته و قابل خواندن نیست.
بالای سرسنگ قبرها سنگ هایی عمود ایستاده که در نوع خود بی نظیرند، یک طرف این سنگ ها تفنگ و سوار و سماع است که راوی زندگی انسان و یک طرف کتل و شیون و عزاداری که حاکی از مرگ است، وقتی می خواهی نگاه را از یک طرف سنگ به طرف دیگر ببری متوجه می شوی که فاصله زندگی تا مرگ به اندازه قطر این سنگ هاست.
هنر ناب در سنگ قبرهای تاریخی
روی سنگ قبر زن ها قیچی و شانه و روی سنگ قبر مردها تسبیح حک شده و روی بیشتر سنگ قبرها خورشیدی به چشم می خورد که می تواند ریشه اسطوره ای و آیینی داشته باشد.
بهروز اسراری در رابطه با سنگ قبرهای چراخو در منطقه اولادقباد کوهدشت می گوید: در زمان ساختن سنگ قبرها بدون شک سواد نوشتاری وجود نداشته اما از لحاظ بصری خیلی روی این سنگ ها کارشده است.
این فیلمساز اهل کردستان ادامه می دهد: در همه سنگ قبرها یک نوع طرح های گرافیکی کم نظیر دیده می شود و یک نوع سبک که درهمه آن ها مشترک است.
اسراری می گوید: در این سنگ ها هنری ناب نهفته است که روایت گر یک نوع دید و نگاه آیینی است.
وی می افزاید: از سنگ قبرها و تصاویرشان می شود به احترام به آفتاب و برخی آداب و رسوم و اعتقادات پی برد.
بهروز اسراری تصریح می کند: این قبرستان از لحاظ بصری بی نظیر است و اگر به آن بها داده شود می تواند یکی از جاذبه های توریستی باشد.
شیرز، قلب بسته گردشگری کوهدشت
قبرستان «چراخو» را رها کرده تا در خاموشی خود فرو رود، ۱۰ کیلومتر دیگر جاده را درست کنار رودخانه سیمره و برخلاف جریان آن پیچ می خوریم و به شیرز می رسیم، نقطه ای سبز و جاری در ۴۵ کیلومتری شمال کوهدشت، جایی که انگار زیبایی های دنیا را در مشت دره ای ریخته اند، دره ای با صدای شرشر آبشارهای کوچک و زلال چشمه ها و قامت ستبر و چتر بلند و سبز درختان میوه اش که چشم هربیننده ای را خیره می کند.
برای ورود به شیرز باید از حوضچه های پرورش ماهی گذشت که دهانه ورودی شیرز را مسدود و شیرز را به طول تقریبا دویست متر اشغال کرده است.
صاحب حوضچه ها آب شیرز را درنقطه ای جدا کرده تا به حوضچه ها برساند و همین کم آبی آبشارهای پایین دست را موجب شده است به همین خاطر می توان شیرز را قلب زیبایی های زاگرس نامید، قلبی که توسط این استخر پرورش ماهی مسدود شده است.
از کنار زلال رودخانه شیرز و درختان میوه طبیعی اش می گذریم، شگفتی کوه های این دره اجازه نمی دهد نگاه مهمانان کردستانی مستقیم حرکت کند، چرا که هرکس برای اولین بار بخواهد طول این دره شگفت انگیز را طی کند ساعت ها وقت می خواهد تا از نقطه به نقطه غارها و جاذبه های دلفریبش تصویر بگیرد یا از نگاه بگذراند.
«شیرز» بی نظیر است
پس از تقریبا ۴۰ دقیقه عبور از کنار رودخانه به «پل خدا» می رسیم، پل خدا پلی است طبیعی که آب رودخانه شیرز از زیر آن می گذرد، مهمانان دوربین ها را روشن کرده و طول تقریبا ۳۵ متری پل خدا را عبور می کنند و تصویر می گیرند.
کیان جهانی با بیان این که تا فیلم مستند ساخته بهمن ابراهیمی را ندیده بودم اسم شیرز به گوشم نخورده بود، می گوید: حالا که خودم آمده و از نزدیک این دره رویایی را تماشا می کنم حس می کنم اینجا بی نظیر است.
این فیلم ساز اهل کردستان ادامه می دهد: من فکر می کنم این دره از لحاظ استراتژیک برای مردمی در دوره های تاریخی یک منطقه تدافعی بوده تا مردم این دره بتوانند به خوبی و به راحتی از پس مهاجمان خود برآمده و پیروز شوند.
جهانی می گوید: خیلی از جاهای ایران را برای فیلمبرداری سفر کرده ام اما واقعا در هیچ جایی به اندازه شیرز این همه زیبایی یک جا جمع نشده است.
وی از وجود حوضچه های پرورش ماهی در ورودی شیرز اظهار تاسف می کند و می گوید: وظیفه مسئولان است که این قسمت را به عنوان جایی برای ساخت محل اسکان گردشگران و مسافران اختصاص دهند.
هی ها مشکه طنین انداز می شود!
دیدنی های شیرز مجال برگشتن را تا شب از ما می گیرند، صبح روز بعد آماده می شویم تا این بار به جنوب کوهدشت برویم جایی که می توان گوشه ای از آداب و رسوم زندگی ایل را دید، آداب و رسومی که شاید دیگر ویترینی شده و با پا گذاشتن به زندگی شهری به فراموشی سپرده شده اند.
به سیاه چادرها نزدیک می شویم، اهل آبادی برای خوش آمدگویی نزدیک می شوند، دود برخاسته از روزنه های یک سیاه چادر از روشن شدن آتش و پختن نان ساجی خبر می دهد.
نازی زن مسنی است که اجاق سیاه چادرش را برای پختن نان روشن کرده اما اول باید مشکش را به خوبی به هم بزند تا دوغ و کره ی محلی اش برای صبحانه مهمانان آماده شود تا همراه نان داغ ساجی میل کنند.
نازی مشک را که روی سه پایه «مالار» افق ایستاده است را عقب و جلو می کند و به صدای خوش آواز «هی ها» مشکه به هم می زند.
هی ها مشکه از موسیقی های کار کوهدشت است که زن ها هنگام مشک زدن می خوانند: هی ها مشکه هی ها مشکه / باریکت کردم چوی تالی دشکه...(هی ها مشکه! مرا باریک کردی چونان نخ سوزن)
صبحانه نازی صرف می شود و صدای ساز و دهل بیرون از سیاه چادر طنین انداز می شود، چندنفر دست چوپی از هم گرفته و یک نفر سرچوپی شده است تا نوای ساز و دهل را به پای کوبی بپردازند.
دستمال دست سرچوپی می چرخد و شادی خاصی به تماشاچی ها می بخشد، هرچند در عروسی های ما ساز ارگ کم کم جای سرنا را گرفته اما هنوز هستند خانواده هایی که در عروسی های خود از نوای ساز و دهل استفاده می کنند.
مور و هوره لرستان به کردستان می رود
برای استراحتی کوتاه به سیاه چادر برمی گردیم، نبی حیدری و مراد محمودی آماده اند تا مور و هوره بخوانند تا صدای این آوای باستانی از طریق دوربین فیلمبرداری مهمانان به کردستان برود.
مور را زن ها به صورت دسته جمعی در قبرستان یا در مراسم عزاداری می خوانند اما هوره مخصوص مردان است و مردان هم مور می خوانند و هم هوره و این دو مقام های متفاوتی دارند.
فیلمسازان کردستانی قسمتی ازآداب و سوم و گوشه ای از زیبایی های کوهدشت را با خود به کردستان می برند تا سخنی از هم ریشگی دو مردم باشد، مردمی که با هم، هم ریشه اند و تنها دوری مسافت و جغرافیا دست جدایی میان شان افکنده است.(مهر)
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد