کیهان:دغدغههای فانتزی!
«دغدغههای فانتزی!»عنوان یادداشت روز روزنامه کیهان به قلم حسین شمسیان است که در آن میخوانید؛«چالش اصلی ما قطعا خشکسالی و آب است. شاید ندانید که در استان فارس تنوع شغلی بسیار اندکی داریم که همان تعداد هم وابسته به کشاورزی و دامداری است که وابستگی کامل به آب دارند. روشنتر بگویم در ٢٩ شهرستان استان، راه معیشتی غالب مردم کشاورزی و دامداری است... عمق بعضی از چاههای آب در سطح استان به ۴۰۰ و حتی ۵۰۰ متر رسیده است ... ما نگرانیم که اگر این خشکسالی ١٠ ساله به ٢٠ یا ٣٠ سال افزایش پیدا کند چه سرنوشتی انتظار استان را میکشد...سد سیوند خالی است، سد تنگاب فیروزآباد صفر است، سد داراب صفر است، سد درود زن در بحران است، از سد سلمان فارسی آبی برای کشاورزی ندادهایم و بیشتر برای شرب مناطق لارستان و اطراف نگه داشتهایم... یکی از برنامههای ما انتقال آب از خلیجفارس به استان فارس است ...از خواستههای اساسی ما از سفر رئیسجمهوری پیگیری همین انتقال آب است»
اینها سخنان یک منتقد بیسواد و بیشناسنامه نیست که بخواهد با سیاهنمایی علیه دولت یازدهم، مردم را ناامید کند حرفهای یک کاسب تحریم هم نیست که از به نتیجه رسیدن! مذاکرات هستهای ناراحت شده باشد! اینها بخشی از حرفهای استاندارفارس، چند روز قبل از سفر اخیر رئیسجمهور محترم وهیات همراه به شیراز است که از قضا به اصلیترین مشکلات استان پرداخته و آرزو کرده بتواند در این سفر موضوع انتقال آب را به نتیجه برساند.
اما چه نسبتی بین خواست ومطالبه حیاتی و واقعی استاندار منتخب دولت یازدهم و مردم شیراز با سخنان رئیس جمهور محترم در آن سفر وجود دارد؟اینکه گفته شود« استان فارس استان حائز اهمیتی در جنوب کشور بوده و دارای استعدادها و قابلیتهای فراوانی است... استان فارس و شهر شیراز مرکز علم، دانش، مرکز ادب و فرهنگ و تمدن و پایگاه بزرگ معنوی برای کشور است ... استان فارس با دارابودن تختجمشید و پاسارگاد مرکز تمدن باستانی است....» کدام گره از شیراز را باز میکند؟ اشتباه نشود! اینها - وخیلی فضیلتهای دیگر- درباره شیراز و مردم آن و مردم دیگر مناطق کشور درست و بجاست اما بحث بر سر اولویتبندی مشکلات و تلاش برای حل آنهاست نه تعریف وتمجید و ارائه تاریخ استان! بعنوان نمونهای از جابجایی اولویتها و تولید مسائل ساختگی، مدتی قبل در همین شیراز به حضور وسخنرانی یک نماینده مجلس اعتراضاتی شد.
صرفنظر از ماهیت معترضین و قضاوت درباره آن ماجرا، این موضوع در کوتاه زمانی به مسئله اصلی استان وحتی کشور تبدیل شد و رئیس جمهور برای رسیدگی به مسئلهای در این حد نازل، کمیتهای مستقل با حکمی ویژه تشکیل داد! حال پرسش این است که کمیته ویژه رئیس جمهور برای رسیدگی به بحران بیآبی استان کجاست؟اعضا آن چه کسانی هستند و تا به حال چه کاری کردهاند!؟پاسخ این سوالات روشن است و نیازی به تطویل وتفصیل نیست. موضوع این نوشتار اما سفر دولت به شیراز و بررسی مشکلات استان- که در جای خود بسیار مهم وقابل توجه است- نیست. این مقدمه از آن رو گفته شد تا به این موضوع ومساله مهم برسیم که مشکلات حقیقی و واقعی مردم - و نه دغدغههای فانتزی و ویترینی برخی مسئولین و رسانهها- چه وقت در دستور کار رسیدگی قرار میگیرد؟جابجایی مشکلات اصلی با دغدغههای ساختگی با هدف سرپوش گذاشتن بر بیبرنامگیها و کوتاهیها تا کی ادامه خواهد یافت؟ برای اثبات این فراموشی دغدغههای اصلی و جایگزین کردن موهومات و تخیلات، میتوان به دهها نمونه از مشکلات واقعی و دلمشغولیهای فانتزی و فکاهی اشاره کرد تا موضوع بیشتر آشکار شود:
1- دی ماه سال قبل ،موسی الرضا ثروتی عضو کمیسیون برنامه و بودجه مجلس، آمار تکان دهندهای درباره میزان واردات رسمی و همچنین قاچاق کالا به کشور ارائه کرد و گفت :« آمار واردات به مناطق آزاد و ویژه بیش از 8 میلیارد دلار است و به همین دلیل مناطق آزاد به مرکز قاچاق رسمی تبدیل شدهاند»8میلیارد دلار! یعنی بیش از بیستوپنج هزار میلیارد تومان! این خبر تلخ را بگذارید کنار اظهارات اخیر معاون سازمان صنایع کوچک که گفته 40 درصد صنایع کوچک با کمتر از نصف ظرفیت خود کار میکنند! و مقایسه کنید با تلاش مستمر برخی دولتمردان برای گسترش مناطق آزاد اقتصادی حتی در مرکز کشور! وقتی رئیس مناطق آزاد و مشاور رئیسجمهور معتقد است تخصص ایرانیان، پختن آبگوشت بزباش و قورمهسبزی است، انتظاری جز این میتوان داشت؟! همین نوع نگاه سبب میشود شرکت چینی در یکی از مناطق آزاد بازارچه عرضه مستقیم کالا برپا کند و حتی اجازه ندهد کارگر ایرانی بعنوان فروشنده در آنجا کار کند و کارگرانش را هم از چین بیاورد و در بازارچه خود بکار مشغول کند! یعنی علاوه بر سیل واردات و ایجاد اشتغال در صنایع چین، در بازار عرضه کالا هم برای آنها اشتغال ایجاد شده! اما اینجا خبری از کمیته ویژه رئیس جمهور نیست !
2- ماجرای «دزد دزد گفتن»های مکرر برخی مسئولان دولتی ،چیزی نیست که برای مردم ناآشنا باشد و از آن خبری نداشته باشیم. از قضا این صحبتها بیشتر از زبان کسانی گفته میشود که خود در راس قلههای ثروت و رانت هستند و به احزاب و قبایلی چون کارگزاران وابستهاند! اگر چنین است پس چرا دائما در این شیپور میدمند!؟ گرچه این ماجرا دلایل متعددی دارد – و در یادداشت پیشین به برخی از آنها اشاره شده - اما اشاره به یک نکته مهم و نوعا مغفول، خالی از فایده نیست. در اواخر دولت دهم و اوایل دولت یازدهم، بورس اوراق بهادار با شاخص نزدیک به نود هزار و سرمایه 400 هزار میلیارد تومانی، رونق خوبی داشت و محل مناسبی برای سرمایهگذاری مردم بود. دولتمردان یازدهم، اعم از رئیسجمهور و وزیر اقتصاد و... در 15 ماه نخست دولت، بیش از چهل وپنج بار از مردم برای سرمایه گذاری در بورس دعوت کردند. این مهمترین کار برای جذب نقدینگی سرگردان در بازار بود به امید آنکه در سایه این کار تورم کنترل شود.
هفت میلیون نفر، هستی و سرمایه خود را به بورس آوردند تا با اعتماد به قول دولتیان و در آرزوی وصال به «توافق برد- برد»! و گشوده شدن درهای دنیا به روی ایران!- که دولت و رئیسجمهور دائما وعده آن را میدادند- به صنعت کشور کمک کنند.آنها سهم خود را برای کنترل تورم و آبادانی کشور دادند. اما با فروکش کردن جو روانی و کاذب مذاکرات و با آشکار شدن واقعیت تلخ و نگرانکنندهای به اسم بیبرنامگی دولت برای صنعت و با گشوده شدن درهای واردات، ناگهان طوفان ویرانگر سقوط، بورس را در نوردید و تنها تا بهمن ماه پارسال قریب به 120 هزار میلیارد تومان به سهامداران بورس زیان وارد شد! این رقم وحشتناک پس از آن و در پی عدم شفافیت آمارها، به روز رسانی نشد اما از سقوط پی درپی و دائمی شاخص بورس میتوان فهمید که سرمایهگذاران بورس، بخش اعظم و عمده سرمایه خود را ازدست دادهاند. حکایت این روزهای بورس و باز و بسته کردن نمادها و ماجراهایی مثل مبین و دخالت آشکار وپنهان برخی وابستگان به دولت و... هم حکایت تلخ و ملال آور دیگری است که شرح آن را به وقتی دیگر وامیگذاریم.
در برابر این زیان هنگفت و وحشتناک مردم، هیچ کمیته ویژهای تشکیل نشد، رئیسجمهور به کسی ماموریت رسیدگی نداد،حتی هیچ کس از مال باختگان عذر خواهی هم نکرد! هیچ یک از ابر سرمایه داران دولت، با دهها شرکت و موسسه و صرافی، ریالی در این بازار سرمایه نداشتند که نگران به خطر افتادن آن باشند و... حالا میتوان فهمید که چرا آژیر دزد دزد آقایان قطع نمیشود! هفت میلیون سرمایه گذار با احتساب حداقل چهار وابسته میشود 28 میلیون نفر!کسانی که به یک سوم جمعیت کشور چنین زیان هنگفتی وارد کردهاند و جرات عذر خواهی هم ندارند، باید با فرار به جلو و تکرار هزاران باره نام بابک زنجانی در رسانههایشان، حواسها را پرت کنند و آدرس غلط بدهند!بگذریم که همین شخص هم، دست پرورده خودشان است و عکسهای یادگاری و لوح تقدیرهای دریافتی اش از رئیس جمهور کنونی و رئیس دولت سازندگی،گویای همه چیز است.
3- سال پیش زندگی مردم چند استان تحت تاثیر هجوم ریز گردها ،بشدت آسیب دید و از حالت طبیعی خارج شد. نفس کشیدن برای مردم سخت شده بود اما صدای اعتراض آنها به پایتخت نمیرسید! در خوزستان وضع خرابتر از دیگر مناطق بود اما از نظر مسئولان امر، این موضوع عادی بود وگرفتاری میلیونها هموطن مرز نشین ،ارزش حتی یک سفر رئیس سازمان محیط زیست را هم نداشت! حتی سفر وزیر بهداشت هم با بیادبی وگستاخی مشاور رئیس سازمان مواجه شد! تنها چند ماه بعد از آن روزها، چند سگ در شیراز به روشی ناراحتکننده معدوم شدند. بلافاصله «ان جی او»های گوش به فرمان ،در تهران و شیراز تجمع کردند .معاون رئیس جمهور که روزگاری مردم اهواز را تنها گذاشته بود در جمع معترضینی که شعار «من همان سگ هستم » را انتخاب کرده بودند، حاضر شد و به همدردی با آنها پرداخت!
دغدغههای فانتزی تمامی ندارد و ظاهرا قرار هم نیست تمام شود ! وقتی برای دغدغههای اصلی مردم برنامهای نباشد، باید هرروز با حرف و سخنی، عکس و تیتر روزنامههای گوش به فرمان را تدارک دید تا سر مردم را گرم کنند! باید در دانشگاه از امیرکبیر و بزرگی او و از قتلش در اثر توطئه درباریها سخن گفت، اما نگفت که امیرکبیر فرزندانش را به شریانهای ثروت نگماشت و اجازه نداد در معاملات کلان پورسانت بگیرند، دست شاهزادگان را از بیت المال کوتاه کرد و درباریان را محدود کرد.
این دغدغهها بجز آنکه از بیبرنامگیها خبر میدهد،یک پیام تلخ دیگر را هم در خود مکتوم دارد .پیام از پایگاه اجتماعی و سطح اعتماد عمومی به دولت. از نخستین ماههای کار دولت یازدهم، برخی چهرههای نزدیک به دولت به صراحت از فقدان پایگاه اجتماعی آن سخن میگفتند! به تدریج روش بسیاری از دولتمردان، هم شیب این ادعا را تندتر کرد و هم صحت آن را به اثبات رساند. افزون بر رفراندوم یارانهای سال پیش، دهها شاهد دیگر صحت این سخن را تایید میکند که بعنوان یک نمونه ساده باید پنهان کاری شگفتانگیز درباره موضوع هستهای و عدم انتشار فکت شیت و جزئیات مذاکرات را مورد اشاره قرار داد که به وضوح حاکی از این امر است و اگر چنین نیست و پایگاه اجتماعی مستحکمی وجود دارد چه بیم و ابایی میتواند مانعی برای درمیان گذاشتن همه چیز با مردم باشد!؟ کاش تا فرصت باقیست دولتمردان جای دغدغههای فانتزی و ساختگی را با مشکلات حقیقی عوض کنند تا در چنین بزنگاههایی بتوانند صمیمانه با مردم سخن بگویند.
خراسان:ماجرای دنباله دار پلیس اسلامی یا قانونی!
«ماجرای دنباله دار پلیس اسلامی یا قانونی!»عنوان یادداشت روز روزنامه خراسان به قلم محسن مهدیان است که در آن میخوانید؛وظایف اسلامی یا قانونی پلیس، یک هفته است که رسانه ها و شخصیت های سیاسی و دولتی را درگیر خود کرده است. این داستان دنباله دار از سخنان هفته گذشته رییس جمهور در جمع کارکنان ناجا آغاز شد. رییس جمهور تاکید کردند که وظیفه پلیس اجرای قانون است نه اجرای اسلام. بعد از سخنان رییس جمهور موجی از موافقان و مخالفان نسبت به سخنان وی در رسانه ها و تریبون های عمومی واکنش نشان دادند. تا اینکه رییس جمهور روز یکشنبه این بحث را مجدد در میان جمعی از معلمان کشور مطرح کرد و پاسخ منتقدین را این طور داد که نمیتوانیم به قوه قهریه نظام که دستبند و کلت همراهش است بگوییم بیاید و اجتهاد کند. از سویی دیگر در همین ایام رهبرانقلاب دیداری با فرماندهان ناجا داشتند و تصریح فرمودند که مقابله با ناامنیهای روانی در ناجا بسیار مهمتر از ناامنی های فیزیکی است. برخی، سخنان رهبر انقلاب را پاسخی به اظهارات رئیس جمهور تعبیر کردند و سخنان آقای روحانی را از این منظر مورد نقد قرار دادند؛ این درحالی است که این دو اظهار نظر در دو ساحت متفاوت مطرح شده است. در توضیح این مطلب، 2 نکته حائز اهمیت است.
یکم- سخن رییس جمهور در مورد اینکه وظیفه ناجا اجرای قانون است و نه اسلام، به نظر صحیح است. بدون تردید وظیفه هر نهادی جهت پرهیز از اختلاف سلیقه، اجرای قانون است و البته که قانون در کشور به حکم شورای نگهبان و مراجع، حکم اسلام است. به تعبیر دیگر اظهارات رییس جمهور محترم تاکید بر قانون گرایی است و خلاف سخنان رهبری انقلاب و سیاست های کلان نظام نیست. با این حال این اظهارات در شرایطی که به طور طبیعی در جامعه نسبت به اقدامات ناجا اعتراضاتی وجود دارد، بیشتر جنبه سیاسی پیدا می کند تا کارشناسی و رئیس جمهور می توانستند تاکید بر قانون را بدون تقابل آن با اسلام مطرح کنند. در حاشیه این سخن، جا دارد نسبت به نظارت بیشتر بر ناجا در اجرای مصوباتی که پشتوانه محکم قانونی دارد تذکر داد. قانون عفاف و حجاب از جمله قوانینی است که با پشتوانه بالاترین نهاد قانونگذار در حوزه فرهنگ ابلاغ شده و لازم است رییس جمهور محترم در اجرای این قانون که سهم ناجا در آن، گشت های ارشاد است اهتمام بیشتری به خرج دهند.
دوم- رهبر انقلاب در دیدار با فرماندهان ناجا موضوعی فراتر از وظایف فعلی ناجا را مطرح کردند. بحث امنیت روانی بدون شک جایگاه موثری در قوانین فعلی ناجا ندارد؛ هرچند خروجی اجرای قانون به طور طبیعی ایجاد امنیت روانی است. اما رهبری مسئله ای فراتر از این را مطرح کردند. تاکید ایشان بر امنیت روانی نیازمند نگاهی متفاوت و خاص تر به وظایف نیروی انتظامی است. ایشان با مثالی ذهن ها را به این نکته هدایت کردند که قوانین نیروهای انتظامی و امنیتی باید انعطاف لازم برای ایجاد توامان امنیت روانی و فیزیکی را فراهم سازد. به تعبیر دیگر قانون، روح دارد و باید نسبت به این روح حاکم بر قانون اهتمام داشت. مثال ایشان کاملا گویا است. می فرمایند مانور تجمل خودروهای لوکس در سطح شهر مصداق ناامنی روانی است و ناجا وظیفه دارد برخورد کند. سوال این است که آیا برخورد با خودروهای لوکس در قوانین فعلی، مصداق دارد؟ ممکن است پاسخ مثبت یا منفی باشد. مسئله این است که ناجا باید نسبت به روح قانون که ایجاد امنیت روانی برای مردم است بیش از امنیت فیزیکی جهد و تلاش داشته باشد، چه آنکه ممکن است ایجاد امنیت فیزیکی در جایی در تعارض با امنیت روانی باشد که در این صورت باید نسبت به اصلاح آن تدبیر و از طریق نهادهای قانونگذار بر اصلاح آن اقدام کند.
این توصیه رهبری هیچ تعارضی با سخنان رئیس جمهور ندارد. ایشان نیز بر اجرای قانون تاکید دارند اما همزمان، شان و جایگاه نیروی انتظامی را فراتر از قوانین خشک می بینند. سخن بر سر این است که قانونی عمل کنند، اما فراتر از قانون فکر و تدبیر شود و نسبت به امنیت روانی که موضوعی بسیار بااهمیت تر از امنیت فیزیکی است همت ویژه داشته باشند و نسبت به رعایت لوازم اجرای قانونی آن اقدام کنند.
جمهوری اسلامی:چگونه وارد کننده سوخت نشویم؟
«چگونه وارد کننده سوخت نشویم؟»عنوان سرمقاله روزنامه جمهوری اسلامی است که در آن میخوانید؛مصرف انرژی یا به عبارت دقیقتر «شدت مصرف انرژی» مدتها است که به عنوان یکی از دغدغههای اصلی مسئولان در کشور ما مطرح میشود و تقریباً روزی نیست که هشداری در این مورد از سوی مدیران داده نشود. واقعیت این است که ایران در شدت، میزان، نرخ یا هر اصطلاح دیگری که از آن استفاده کنیم، در حوزههای مختلفی مانند دارو، استفاده از لوازم آرایشی و تصادفات نسبت به بسیاری از کشورهای جهان رکورددار است و در برخی موارد صاحب رتبه نخست. انرژی نیز از جمله اقلامی است که سرانه مصرف آن در ایران بسیار بالا است و همواره در رتبهبندیهای جهانی کشورمان در میان کشورهای رکورددار مصرف قرار دارد.
این شرایط قطعاً مطلوب نیست زیرا علاوه بر اینکه هزینههای زیادی برای حال حاضر شرکت بوجود میآورد، تهدیدات بزرگی را نیز برای نسلهای آینده به دنبال دارد. در آمارهای چند روزه اخیر شاهد بودیم که پیشبینی شده است اگر روند مصرف انرژی در کشورمان به همین منوال ادامه داشته باشد در سال 1403 یعنی کمتر از ده سال دیگر ما به وارد کننده انرژی تبدیل خواهیم شد.
به عبارت دیگر با اینکه ایران از لحاظ ذخایر گاز و نفت در جایگاه ممتازی قرار دارد ولی به علل مختلفی توان و ظرفیت استفاده از این ذخایر را ندارد تا جایی که حتی در آینده نه چندان دور برای تامین نیازهای داخلی نیز محتاج واردات خواهیم بود.
قرار گرفتن در چنین نقطه نگران کنندهای، علتهای متعددی دارد که بعضی از آنها باعث افزایش بیرویه مصرف شدهاند و بعضی دیگر تولید و عرضه را دچار نقصان کردهاند که البته نتیجه هر دو، کمبود و گریزناپذیری واردات در سالهای پیش رو خواهد بود.
یکی از عواملی که در ایجاد این شرایط دخالت داشته، فرهنگ مصرفی نادرست جامعه است. متاسفانه طی دهههای اخیر و به ویژه سالهای پس از انقلاب فقدان نگرش درست در حمایت از اقشار ضعیف جامعه، دولتها را به پرداخت یارانههای کلان و غیرهدفمند سوق داده است. طی این مدت، دولتها برای اینکه از فشار اقتصادی بر طبقه فرودست بکاهند، همواره سعی داشتند فاصله قیمت تمام شده و واقعی حاملهای انرژی را با پرداخت یارانه پر کنند درحالی که وجود تورم بالا همواره قیمت تمام شده را بالاتر میبرد و دولت برای حفظ قیمتها ناگزیر از پرداخت یارانه بیشتر بود. طنز تلخ ماجرا هم این بود که بابت پرداخت همین یارانه، دچار کمبود بودجه میشد و کسری بودجه به تورم بیشتر دامن میزد. از طرف دیگر با افزایش تورم و ثبات قیمت حاملهای انرژی، سهم هزینه برای این کالا در سبد خرید مردم کاهش مییافت و جامعه به سمت مصرف بیشتر حرکت میکرد.
علاوه بر این، نبود حساسیت نسبت به هزینهای که برای حاملهای انرژی پرداخت میشد دو اتفاق نامبارک دیگر نیز به دنبال داشت؛ بهرهوری انرژی در فناوریها و ماشین آلات تولید، کم اهمیتترین موضوعی بود که صاحبان صنایع و تولید کنندگان به آن توجه میکردند، چرا که هزینهای که بابت سوخت پرداخت میکردند در مقایسه با سایر هزینهها بسیار ناچیز بود. همین رویه باعث میشد به نوسازی و بهسازی ماشین آلات و فرایندهای تولید توجه لازم نشود و شدت مصرف انرژی برای تولید روز به روز افزایش پیدا کند.
تولید کنندگان نیز توجهی به بهرهوری در محصولات تولیدی خود نداشتند چرا که برای خریداران مهم نبود که مثلاً مصرف بنزین خودرویی که خریداری میکنند چقدر است، درحالی که اگر قیمت بنزین نزدیک به واقع بود و سهم واقعی خود را در سبد خانوار داشت برای خریداران مهم بود که مصرف خودرو چقدر است.
این معضل حتی پس از اجرای قانون هدفمندی یارانهها هم حل نشد. خطای بزرگ دولت دهم در خلاصه کردن این قانون در پرداخت یارانه نقدی باعث شد سهم پیشبینی شده برای نوسازی ماشین آلات تولیدی اختصاص پیدا نکند و عملاً صاحبان صنایع از ارتقای بهرهوری ماشین آلات و... باز بمانند.
ادامه این روند اکنون کشور را به نقطهای رسانده است که پیشبینیها نشان میدهد در کمتر از 10 سال آینده، ایران که یکی از غنیترین کشورهای جهان از لحاظ ذخایر سوختی است، به وارد کننده سوخت تبدیل خواهد شد!
برای جلوگیری از تحقق این پیشبینی چارهای جز بازنگری جدی و فوری در رویکردها و روشها نیست. شاید اولین گام نیز دست برداشتن از تعارفات معمول و مواجه کردن جامعه با واقعیتها باشد، اتفاقی که خوشبختانه نشانههایی از آن را طی ماههای اخیر در سخنان مسئولان مشاهده میکنیم.
رسالت:دفاع از حیثیت سیاسی حافظ
«دفاع از حیثیت سیاسی حافظ»عنوان سرمقاله روزنامه رسالت به قلم سید مسعود شهیدی است که در آن میخوانید؛چندی پیش رئیس جمهور محترم در جمع مسئولان نیروی انتظامی فرمودند پلیس موظف به اجرای اسلام نیست بلکه وظیفه پلیس اجرای قانون است. ولی چند روز بعد در شیراز فرمودند وظیفه ما اجرای توصیه حافظ در سیاست داخلی و خارجی است؛ «با دوستان مروت با دشمنان مدارا» این دوگانگی، سئوالات بسیاری را موجب شد که حتما ایشان با توضیحات خود آن را مرتفع خواهند کرد.
اما واژه «مدارا» که در شعر حافظ آمده در سخن رئیس جمهور محترم به عنوان راهبرد اصلی در قبال دشمنان ایران معرفی شده، در لغتنامه دهخدا به معنای مهربانی کردن، نرمی کردن، شفقت و سازش است. شفقت و سازش نیز به معنای دلسوزی، رأفت، رحمت، مهر، صلح، پیوستگی، انفاق، رفق، سازگاری و همدستی آمده است.
اکنون این سئوال مطرح است که وقتی در زمان ما مصداقهای دشمن در درجه اول آمریکا و اسرائیل هستند که تا امروز از هیچ جنایتی فروگذار نکرده و از هیچ گزینهای دریغ نورزیدهاند چگونه میتوان راهبرد سیاست خارجی کشور در قبال آنها را با واژههایی مثل سازش، سازگاری، دلسوزی، مهرورزی، پیوستگی، انفاق، همدستی و رفاقت ترسیم کرد؟ این واژهها بسیار فراتر از روابط سیاسی دو کشور و گویای نوعی رابطه دلدادگی است.
اگر طرف مقابل برای نزدیک شدن به ایران چنین مواضعی را اتخاذ میکرد رئیس جمهور ممکن بود با رعایت جوانب امر و حتی با کمی تأمل بله بگویند. ولی وقتی طرف مقابل علنا ایران را محور شرارت، مرکز تروریسم، ناقض آزادی و حقوق بشر، مستحق حمله نظامی و در خور تحریمهای فلجکننده معرفی میکند و می گوید ریشه ملت ایران را باید خشکاند و هر روز دم از گزینههای نظامی و جنگ صلیبی میزند کدام منطق میپذیرد ما یک طرفه برای چندمین بار اظهار محبت کنیم؟ رئیس جمهور محترم و رؤسای جمهور دیگر که این روش را تجربه کردهاند در خلوت خود با تاثر میگویند:
چه خوش بی مهربانی هر دو سر بی
که یک سو مهربانی دردسر بی
آیا جز این است که مذاکرات ما با آمریکا، وارد شدن به یک فرایند دشوار و پیچیده است؟ فرایندی که بتوانیم اموال به غارت رفته خود را از یک دزد جنایتکار
بین المللی پس بگیریم. این فرایند دیپلماتیک و این کشمکش سیاسی چه تناسبی با مهرورزی، همدستی، اتفاق، رفاقت و دلسوزی کردن برای او دارد؟
اگر به شعر توجه بیشتری میشد و با دقت بیشتری بیان میشد هرگز چنین معنای نادرستی که قطعا مورد نظر رئیس جمهور محترم هم نیست در ذهنها متبادر نمیشد و هرگز دوست دیگری نگران سمرقند و بخارا نمیشد.
موضوع اصلی این نوشته این است که ببینیم آیا واقعا حافظ ما را در قبال دشمنانی مثل آمریکا و اسرائیل به تسلیم شدن، سازش کردن و فرمانبرداری و از این بالاتر به مهرورزی و رفاقت و شفقت دعوت کرده است یا این یک سوء تفاهم و سوء برداشت و سوء استفاده از شعر حافظ است به نظرم اینجا باید از حیثیت سیاسی حافظ دفاع کرد. ابتدا باید توجه داشت که حافظ یکی از بزرگترین و معتبرترین آموزگاران معنوی ملت ایران است.
دیوان حافظ نه فقط یکی از باشکوهترین آثار هنری، بلکه یک کتاب زندگی اسلامی و انسانی است. به همین دلیل است که ایرانیان آن را در کنار کتابهای مقدس قرار میدهند.
علمای بزرگ این سرزمین او را لسان الغیب نامیدهاند و به تماشاگه رازهایش نشستهاند. او کسی است که قرآن را با چها رده روایت در سینه دارد لذا کسی نیست که چنین تصور نادرستی در موردش صدق کند.
به تناسب بحث سیاست خارجی که در سخنان رئیس جمهور مورد تأکید قرار گرفته و برای رفع سوء تفاهمی که نسبت به حافظ ایجاد شده، با بضاعتی ناچیز نمونههایی از اندیشه والای او را مرور میکنیم و امیدواریم اساتید بزرگوار و کارشناسان فن، حق این بزرگمرد را ادا کنند.
شاید مهمترین درس مکتب حافظ برای همه انسانها و همه دورانها، درس آزادگی و حریت و عزت و پرهیز دادن از ذلت و حقارت است؛
غلام همت آنم که زیر چرخ کبود
ز هر چه رنگ تعلق پذیرد آزاد است
او از این هم فراتر میرود و بلندهمتی و بلندنظری و دریادلی را به آنجا میرساند که افراد محدودنگر و کوتاهبین را به حیرت وامیدارد؛
من نه آنم که زبونی کشم از چرخ فلک
چرخ بر هم زنم ار غیر مرادم گردد
در مکتب حافظ جز در مقابل ذات یگانه، در مقابل هیچ قدرت و ابرقدرتی سر تعظیم فرو نمیآید؛
سرم به دنیی و عقبی فرو نمیآید
تبارک الله از این فتنهها که در سر ماست
حافظ راه یگانه پرستی را میشناسد، به خطرهایش آگاه است و از همان ابتدا چاره را به سالکان راه میآموزد؛
در ره منزل لیلی که خطرهاست در آن
شرط اول قدم آن است که مجنون باشی
او تهدیدها و خطرها را جزء لاینفک راه عشق میداند و ترس از کشته شدن را این گونه علاج نموده و روح شجاعت و خطرپذیری را این گونه احیا میکند؛
هزار دشمنم ار میکنند قصد هلاک
گرم تو دوستی از دشمنان ندارم باک
در موقع شدت یافتن خصومتهای دشمن که دلها میلرزد و بیعتها سست میشود، ما را به نگهداری پیمان و یاری رساندن به اولیای خدا فرا میخواند؛
یار مردان خدا باش که در کشتی نوح
هست خاکی که به آبی نخرد توفان را
گاهی از ضعف نفس ما غمگین میشود و با زبانی کریمانه سعی میکند غیرت و شجاعت را در ما احیا کند؛
فراز و نشیب بیابان عشق دام بلاست
کجاست شیردلی کز بلا نپرهیزد
فضیلتهای بزرگی مثل بلندهمتی، دریادلی و شجاعت، آفت خطرناکی دارند که بسیاری از بزرگان را فرا میگیرد و از اوج به حضیض میآورد. حافظ این آفت بزرگ را عافیتطلبی میداند؛
ناز پرورده تنعم نبرد راه به دوست
عاشقی شیوه رندان بلاکش باشد
به نوسفرها و کم تجربهها هشدار میدهد که مسیر سعادت توأم با سختی ها
و خطرهاست و باید از اول آمادگی لازم برای مقاومت و پایداری را داشته باشند؛
ترسم کزین چمن نبری آستین گل
کز گلشنش تحمل خاری نمیکنی
اودر اشتیاق یاران و همراهانی است که در برابر تهدیدها و توفانها لرزان نشوند و رنگ عوض نکنند؛
نه هر درخت تحمل کند جفای خزان
غلامت همت سروم که این قدم دارد
وقتی در معرکه حق و باطل، مدعیان پرسخن و بیعمل دل او را به درد میآورند لب به شکایت میگشاید؛
شهر خالی است ز عشاق بود کز طرفی
مردی از خویش به در آید و کاری بکند
وقتی سختیها شدت پیدا میکند و بیوفاییها آغاز میشود، واقعه کربلا را به یاد خواص میآورد تا شاید بیدار شوند؛
رندان تشنه لب را جامی نمیدهد کس
گویی ولی شناسان رفتند از این ولایت
گاه که احساس میکند این موعظهها در بزرگان اثر نمیکند، سعی میکند غیرت یاران دیروز را به حرکت آورد تا شاید در بیوفایی خود تأمل کنند؛
ما ز یاران چشم یاری داشتیم
خود غلط بود آنچه میپنداشتیم
مشاهده نامردمیها و پیمانشکنیهای یاران قدیم، او را دلشکسته و محزون میکند؛
یاری اندر کس نمیبینم یاران را چه شد
دوستی کی آخر آمد دوستداران را چه شد
در شگفت است که چرا وقتی همه اسباب بزرگی و عزت و سربلندی فراهم شده، مسئولین همت نمیکنند و حق این نعمت را به جای نمیآورند؛
چوگان کام در کف و گویی نمیزنی
باز ظفر به دست و شکاری نمیکنی
گاه افسوس یاران دیروز را که مرد این میدانها بودند و از یکدیگر سبقت میگرفتند، میخورد؛
گوی توفیق و سعادت در میان افکندهاند
کس به میدان درنمیآید سواران را چه شد
میبیند که حجم عظیمی از امکانات، موقعیتها و فرصتهای طلایی، همه فراهم شده ولی خواص، همت نمیکنند و موانع را از میان برنمیدارند؛
صد هزاران گل شکفت و بانگ مرغی برنخاست
عندلیبان را چه پیش آمد هزاران را چه شد
بیشترین خون دل خوردنهای حافظ آنجاست که میبیند ما جاهلانه، گنجهای وجودی خود را رها کرده و فقیرانه دست به سوی دشمن دراز کردهایم؛
سالها دل طلب جام جم از ما میکرد
و آنچه خود داشت زبیگانه تمنا میکرد
گوهری کز صدف کون و مکان بیرون است
طلب از گمشدگان لب دریا میکرد
وقتی میبیند با این همه تذکر و هشدار باز هم سادهدلانه به دشمن امید بسته و در خلوت با او نجوا میکنیم، دلواپس و نگران میشود و فریاد برمیآورد؛
می مخور با همه کس تا نخورم خون جگر
یار بیگانه مشو تا نبری از خویشم
سر مکش تا نکشد سر به فلک فریادم
غم اغیار مخور تا نکنی ناشادم
با اطمینان خاطر به ما میگوید تا وقتی دوستان هستند چرا باید به دشمن تکیه کنیم؛
ای مدعی برو که مرا با تو کار نیست
احباب حاضرند به اعداء چه حاجت است
حافظ به خوبی میداند که در بین دوستان هم گاه گله و شکایت و انتقاد و اعتراض و کدورت پدید میآید و میداند گاه دلهای ضعیف به سوی دشمن و وعده وعیدهای او متمایل میشود. حافظ با قاطعیت و اطمینان، این باب را مسدود میکند؛
آشنایان ره عشق گرم خون بخورند
ناکسم گر به شکایت سوی بیگانه روم
مهمترین خطری که حافظ، بزرگان را از آن پرهیز میدهد خطر اطرافیان ناصالح، مشاوران نااهل و نزدیکان ناخلف است که بسیاری از آبروها و اعتبارها را به باد فنا دادهاند؛
نخست موعظه پیر می فروش این است
که از مصاحب ناجنس احتراز کنید
او از این هم فراتر میرود و اصل و اساس خوشبختی و کامروایی و رسیدن به مقصود را حذف اطرافیان و مشاوران ناصالح معرفی میکند؛
بیاموزمت کیمیای سعادت
ز هم صحبت بد جدایی جدایی
حافظ خود اهل راز و محرم اسرار است لذا اهل راز و جایگاه والای آنها نزد پروردگار را میداند. پس مشفقانه ما را پرهیز میدهد از این که با اولیای خدا از در حیله و تزویر وارد شویم و دو رویی و دو رنگی پیشه کنیم که این خطای بزرگ، رسوایی و سوء عاقبت را به دنبال دارد؛
بازی چرخ بشکندش بیضه در کلاه
هر کس که شعبده با اهل راز کرد
چرا این همه تذکر و موعظه و هشدار در دل بزرگان اثر نمیکند؛
دل به امید صدایی که مگر در تو رسد
نالهها کرد در این کوه که فرهاد نکرد
سخن به پایان رسید. شاید حافظ دوستان عزیز، این اشعار را هم برای سیاست خارجی مفید تشخیص داده و برای نصب شدن بر سردر ساختمانهای وزارت خارجه توصیه نمایند.
امید است این سخنان گرانقدر حافظ موجب کدورت کسی نشود؛
حافظ گرت ز پند حکیمان ملالت است
کوته کنیم قصه که عمرت دراز باد
سیاست روز:آمریکاییها به همین رویه ادامه دهند!
«آمریکاییها به همین رویه ادامه دهند!»عنوان سرمقاله روزنامه سیاست روز به قلم محمد صفری است که در آن میخوانید؛
گفتوگوهای هستهای ایران و ۱+۵ برای رسیدن به توافق تا تیرماه ۱۳۹۴ زمان دارد. زمان زیادی نمانده است و با این فرصت کم، افق گفتوگوهای هستهای کم فروغ است.
اکنون که نزدیک به ۲ سال از زمان گفتوگوهای هستهای ایران و ۱+۵ با شیوه تازه در دولت تدبیر و امید میگذرد، با گذشت هر روز از مذاکرات، مشکلات، موانع و پرانتزهای باقی مانده گفتوگوهای هستهای نه تنها در این مدت حل یا کم نشده است، بلکه به آنها افزوده هم شده است.
افزایش گرههای رسیدن به توافق هستهای از سوی آمریکا، انگلیس و فرانسه صورت گرفته است. مانع تراشیهای آنها در همه زمینهها و حوزهها گسترش یافته و این افزایش چالشهای تازه در گفتوگوهای هستهای راهبرد رسیدن به توافق را با مشکل جدی روبرو ساخته است.
چرایی این اتفاق و این رفتار روشن است. به طور قطع جمهوری اسلامی ایران در پی آن است تا ادعاهای پوچ و بیاسناد و مدارک غرب علیه فعالیتهای صلحآمیز هستهای خود را از سر باز کند و در این راه، انعطافهای لازم را هم داشته است. اکنون براساس توافق اولیه که همچنان ایران پایبندی خود را به آن اثبات کرده و حتی آمریکا و آژانس هم آن را بارها تأیید کردهاند، نشان میدهد، جمهوری اسلامی چه پیش از توافق اولیه و چه پس از آن هیچ انحرافی از فعالیتهای صلحآمیز هستهای خود نداشته است، چارچوب مذاکرات هم بر سر موضوع هستهای بوده و نه چیز دیگری. این چارچوب، هم از سوی ایران مورد تأکید قرار گرفته و به طرف مقابل تفهیم شده است و هم آمریکاییها و دیگر کشورهای غربی عضو ۱+۵ آن را پذیرفتند.
دلیل پیچیدگی گفتوگوهای هستهای و رسیدن به توافق نهایی نه ایران و نه منتقدین داخلی در کشور است، بلکه رفتارهایی است که از سوی آمریکاییها، فرانسویها و انگلیسیها سر میزند. گرچه آلمان هم عضو ۱+۵ است اما این کشور هم پیرو سیاستهای اتحادیه اروپا و آمریکاست، البته تندرویهای کمتری نسبت به سه کشور غربی عضو ۱+۵ دارد.
در این رفتارها، نوعی خود بزرگبینی، تکبر، خودخواهی، بیمنطقی و رفتارهای غیرقانونی دیده میشود. آمریکاییها در این دور از گفتوگوهای هستهای میپندارند،جمهوری اسلامی ایران، اکنون تن به خواستههای آنها داده است و به همین خاطر باید مطالباتی را مطرح کنند که نشان دهد، عزت و غرور ایران اسلامی زیرپا گذاشته شده است.
به این جمله و موضع توجه کنید: «آمریکا از نزدیک به فعالیتهای اتمی ایران نظارت خواهد کرد.»
این سخن از زبان جاشارنست سخنگوی کاخ سفید جاری شده است. فارغ از تحقق یافتن یا نیافتن این سخن، که البته چنین خواستهای هیچگاه محقق نخواهد شد، نشان میدهد، آمریکاییها در پی تحقیر جمهوری اسلامی ایران هستند. گرچه ساز و کار بازرسی از مراکز هستهای هر کشوری از سوی آژانس بینالمللی انرژی اتمی برنامهریزی میشود، اما کاخ سفید مدعی است که آمریکا از نزدیک بر فعالیتهای اتمی ایران نظارت خواهد کرد. در واقع آمریکا به خود اجازه میدهد که هنوز توافقی حاصل نشده است، چنین گندهگویی را مطرح کند. حضور آمریکاییها آیا در توافق احتمالی هستهای گنجانده شده است؟!
به همین خاطر است که پرانتزهای دردسرساز و مشکلآفرین کار را برای رسیدن به توافق نهایی دشوار ساخته و یا شاید هم محال سازد!
اینگونه رفتارهای توافق به همزن، در ابعاد گوناگون خود ادامه دارد، جدای از انتشار «فکتشیت» از سوی آمریکاییها که در آن، موارد دلخواه خود را مطرح کردهاند، خارج از آن هم همچنان لیست خواستههای آمریکاییها ادامه دارد.
ادعای بیثبات کردن منطقه از سوی ایران که یک ادعای سخیف و چندشآور است، یکی دیگر از آن موارد فهرست خواستههای غرب است. رئیسجمهور فرانسه که به عربستان رفته در دیدار سلمان مشترکاً گفتهاند که توافق هستهای با ایران نباید موجب بیثباتی منطقه شود!!!، کاهش نگرانیهای رژیم صهیونیستی درباره توافق با ایران هم سناریوی دنبالهداری است که همچنان آمریکا آن را مطرح میکند و در پی آن است.
اکنون عامل اصلی بیثباتی در منطقه اقدامات تجاوزگرانه آلسعود است که اگر پایان نیابد با واکنشهای جدی روبرو خواهد شد.
موشکهای دوربر ایران، بازدید از مراکز نظامی، حقوق بشر، اتهام حمایت از تروریسم و بسیاری موارد دیگر که هیچکدام از آنها در دستور کار گفتوگوهای هسته ای قرار نداشته است، به طور گسترده در رسانههای آمریکایی، اروپایی و عربی منطقه طرح میشود.
پاسخ به درخواست بازدید از مراکز نظامی را فرماندهان ارشد نظامی دادهاند؛ سرب داغ.
به ظن آنها، ایران اسلامی همه مواردی که مطرح شده است باید بپذیرد و آنها را کنار بگذارد و تضمین جدی و لازم هم بدهد.
اما انگار آمریکاییها ایران را با یک کشور دیگر اشتباه گرفتهاند، آنها متوجه باشند که جمهوری اسلامی مستعمره غرب و آمریکا نیست که چنین خواستههایی را مطرح میکنند، اگر گمان دارند که فضایی ایجاد شده تا چنین سخن بگویند و خواستههای غیرمنطقی و غیرقانونی خود را مطرح کنند، سخت در اشتباه محاسباتی قرار دارند، میتوانند امتحان کنند! بر روی این خواستهها تأکید کنند و آن را از ملزومات توافق نهایی بگنجانند، آنگاه پاسخ جمهوری اسلامی ایران را هم خواهند دید. کافی است، همین رویه از سوی آمریکاییها ادامه داشته باشد.
وطن امروز:لااقل مدرسه را نفروشید!
«لااقل مدرسه را نفروشید!»عنوان سرمقاله روزنامه وطن امروز به قلم حسین قدیانی است که در آن میخوانید؛ ناظر بر سخن رئیس قوه مجریه مبنی بر آنکه «آموزشوپرورش باید از دولتی بودن خارج شود» حرفها میتوان زد. هم الان مدارس فراوانی هست که با سرمایه بخش خصوصی توسط همین بخش اداره میشود و هیچکس هم متعرض ایشان نیست مگر آنکه حداقلی از صلاحیت را هم نداشته باشند. معالاسف سخن فوقالذکر، حرف دیگری دارد میزند، یعنی استفاده از امکان دولت و سرمایه ملت به نفع بخش خصوصی! آیا مدرسهای را که «سرمایه ملی» است و در آن، آموزشوپرورش به تاکید قانون اساسی باید به صورت رایگان باشد، میتوان به بخش خصوصی واگذار کرد؟! همان قانون اساسی که اصل 44 را در میان اصول خود دارد، دولت را مکلف کرده بر آموزشوپرورش رایگان! آقایان گمان کنم معنای خصوصیسازی را اشتباه گرفتهاند! خصوصیسازی هرگز به این معنا نیست که هر جا قانون، تکلیفی روی دوش دولت گذاشت، دولت هم لطف(!) کند و این تکلیف قانونی را بگذارد روی دوش این و آن! شانه خالی کردن از بار تکلیف، آن هم تکلیف به این مهمی، که نشد اجرای اصل 44! آخر این چه تدبیری است که هر جا دیدیم پول و پلهای در کار نیست اما وظیفه و تکلیفی روی دوش هست، واگذارش کنیم به بخش خصوصی اما هر کجا دیدیم برای دولت نان دارد، آن را دودستی و محکمتر از قبل بچسبیم؟! یعنی همین مانده بود که بچههای این مرز و بوم برای آموزشوپرورش و یاد گرفتن 32 حرف الفبا هم سرشان را مقابل بخش خصوصی خم کنند! اینجا قانون اساسی دولت را مکلف به آموزشوپرورش رایگان کرده که دقیقا این سرخم کردن اتفاق نیفتد و عزت بچههای مملکت حفظ شود.
توصیه ما به دولت، توصیه به اجرای درست تکالیف قانونی است و الا «آموزشوپرورش باید از دولتی بودن خارج شود» حرفی در همان مایههاست که دیروز خانم ابتکار گفت: «مردم باید با ریزگردها کنار بیایند»! آیا مردم قرار است امروز با ریزگردها کنار بیایند و فردا با آموزشوپرورشی که از صدر تا ذیل پولی باشد و دست بخش خصوصی! واقعا اگر قرار است هر آنچه روی دوش قوه مجریه بهعنوان تکلیفی قانونی گذاشته شده، واگذار به این و آن شود و اگر قرار است مجریان قانون، اینگونه و با این ابیات و ادبیات با مردم سخن بگویند، اساسا چرا مردم در روز انتخابات، رئیسجمهور تعیین میکنند! و اگر قرار است هم پول و هم قدرت دست دولت باشد لیکن تکالیف و وظایف یکی یکی واگذار شود، پس رئیسجمهور در خانه ملت سوگند میخورد برای انجام دقیقا کدام تکلیف و مشخصا کدام وظیفه؟! آن را که دشمن میگوید نداشته باش، واگذار کنیم به «بخش اجنبی» و آنقدر هم شدید و غلیظ واگذار کنیم که جناب جان کری از «بازرسی ابدی» سخن بگوید، آن را هم که قانون ما را مکلف به اموری کرده، گاه بگوییم نمیشود، نمیتوانیم، همین است که هست و گاه بگوییم باید از شمار تکالیف دولت خارج شود، به نظر میرسد نوع خاصی از «تدبیر» باشد که فقط و فقط در دولت «تدبیر و امید» مشاهده میشود! همین جا تا بحث واگذاری گرم است، خوب است اشاره کنم به موضوع واگذاری 2 تیم ملی و مردمی آبی و قرمز. صدالبته خصوصیسازی در امر ورزش پدیده مهم و مبارکی است اما استقلال و پرسپولیس نه 2 باشگاه با 2 رنگ متفاوت و احیانا چندتایی طرفدار، بلکه در ردیف سرمایههای ملی همین مردمند که با اندکی اغراق قابل عفو، هر کدام نیمی از ملت را هوادار خود میبینند.
واقعاً آیا پسندیده است که شب بخوابیم و صبح بلند شویم و بفهمیم به بهانه خصوصیسازی در ورزش، ملت، دریبل دوطرفه خورده و استقلال افتاده دست فلانی و پرسپولیس هم دست بهمانی، چون احیاناً فقط پول زیادی دارند؟! اگر قاعده خصوصیسازی در ورزش، فقط و فقط یک استثنا داشته باشد، قطعاً این استثنا شامل 2 تیم محبوب قرمز و آبی است. متأسفانه به نظر میرسد اینجا هم بیش از آنکه فیالواقع بحث خصوصیسازی مطرح باشد، بحث این مطرح است که وزارت ورزش بنا به هر دلیل، حال و حوصله پاسخگویی به هواداران پرشور این دو تیم را ندارد و احساس میکند استقلال و پرسپولیس هم حکایت آموزشوپرورش تکلیفی است که همان به روی دوش این و آن سوار باشد، نه دولت!
اساسا دولتمردی یعنی خدمتگزاری... پس اگر آقایان مشکل با خدمت دارند و خیلی دربند تکلیف و وظیفه و پاسخگویی نیستند، چطور است این سطر را به مزاح برگزار کنیم و پیشنهاد دهیم کل دولت را به بخش خصوصی واگذار کنیم! من البته قبول دارم دولت بویژه دولت فعلی بسیار فربه است و باید تحت یک رژیم درمانی منظم و منضبط لاغر شود اما با تنبلی و فرار از کار و انداختن تکالیف قانونی روی دوش این و آن، هیچ دولتی لاغر نشده، دولت فعلی هم هکذا! همین چندی پیش بود که گفته شد «دلالان تحریم بهتر است فکر شغل دیگری باشند»! با گوینده این جمله به جد موافقم! به هیچوجه زیبنده نیست از همان تحریم که برای ملت ضرر و خسران به بار آورده، نردبان رسیدن به دنیا و مافیها بسازیم... اما کاش این دلالی را همان بخش خصوصی انجام میداد تا پرزیدنت مؤدب و باهوش آمریکا در آن جمله قصار معروفش، این همه به صراحت از «دلال تحریم» رونمایی نمیکرد! عوض کردن شغل... آری! برای کسانی که در شغلشان، حالا هر شغلی، حاضر به انجام وظیفه و پاسخگویی نیستند، پیشنهاد خوبی به نظر میرسد!
جوان:جای خالی منافع ملی!
«جای خالی منافع ملی!»عنوان یادداشت روز روزنامه جوان به قلم عباس حاجی نجاری است که در آن میخوانید؛روز دوشنبه 14 اردیبهشت ماه در جریان مراسم بزرگداشت روز معلم، سخنرانان دو مراسم اصلی بزرگداشت این روز با استقبال از اعتراضات معلمان و کارگران و تعطیلی کلاسهای درس عملاً بر گمانههای قبلی مطرح در این زمینه که تجمعات و اعتراضات اخیر معلمان با هماهنگی برخی مراکز تصمیمساز صورت میگیرد، صحه گذاشتند.
آقای هاشمی رفسنجانی در سخنان خود در جمع دانشجویان دانشگاه امیرکبیر میگوید: متأسفانه ما مشکلاتی در کشور داریم که آنها باید حل شود. معلمان ما این روزها به خاطر اعتراض به حق خود کلاس درس را تعطیل کرده و اعتراض میکنند که البته کسی مزاحم آنها نیست.
آقای روحانی ریاست محترم جمهور نیز در سخنان خود در آیین نکوداشت مقام معلم که در سالن شهید بهشتی نهاد ریاست جمهوری برگزار شد به موضوع راهپیمایی کارگران در روز جهانی کارگر اشاره کرد و افزود: همگان دیدند که برای اولین بار امسال کارگران تظاهرات خود را برگزار کردند و این سابقه نداشته است. حتی وقتی با من در این باره مشورت کردند، گفتم اشکالی ندارد. اگرچه در اینکه تاکنون به دلیل مشکلات اقتصادی و شرایط تحریم کشور، دولتهای جمهوری اسلامی نتوانستهاند آنگونه که شایسته است خدمات معلمان عزیز یا کارگران شریف را جبران کنند، تردیدی نیست، اما واقعیت این است که برگزاری اعتراضات و تعطیلی کلاسها (اگر قرار است به عنوان نماد آزادی) در کشور مطرح شود مربوط به زمانی است که مسئولان بر این واقف نبوده و به آن اعتراف نکرده باشند، اما در شرایطی که وزرای محترم مربوط به این دو وزارتخانه در رسانهها علناً بر وجود کاستیها تأکید و برای حل مشکلات وعده میدهند، زمینهسازی رسمی برای اینگونه تجمعات وجاهتی ندارد.
در روزهای اخیر وقتی تجمعات معلمان در برخی از شهرها برگزار و حتی سفره خالی آنها در برابر مجلس شورای اسلامی یا دیگر مراکز دولتی پهن شد، تنها آبروی جمهوری اسلامی بود که به تاراج گذاشته شد و البته ذوقزدگی رسانههای بیگانه و القای فقر مردم ایران و حتی اهانت به مقام شریف معلمان در کشور که همه مردم ایران مدیون آنها هستند.
در این زمینه نکات دیگری نیز قابل ذکر است:
1- استقبال از اینگونه اجتماعات در حالی است که مسئولان ذیربط حتی در دانشگاهها نیز اجازه برگزاری نشستهای آزاداندیشی با محوریت برخی منتخبان دولت را نمیدهند. این در حالی است که آن اجتماعات هم قابل کنترل است و مخاطبان آنها نیز دانشجویانی هستند که در جریان اینگونه نشستها میتوانند پاسخهای خود را بیابند.
2- برای نگارنده و بسیاری از کسانی که سابقه برخورد جناب آقای هاشمی رفسنجانی در دوران دولتهای پنجم و ششم با منتقدان و مخالفان حتی در قالب نامهنگاریها را در خاطرهها دارند، شنیدن این سخن بسیار تلخ است چرا که مقایسه این موضع و برخوردهای گذشته نتیجهای جز تضعیف بیشتر نظام ندارد.
3- طبق قانون برگزارکنندگان اجتماعات باید مسئولیت شعارها و مباحث مطرح شده در اجتماعات را بپذیرند. نگارنده از صدور مجوز راهپیمایی که روز جمعه از خیابان طالقانی تا میدان فلسطین برگزار شد، اطلاعی ندارد ولی چه کسی مسئولیت برخی شعارهایی را که در آنجا مطرح شد و هیچ ارتباطی هم با مسائل کارگری نداشت میپذیرد و به ویژه آنکه اگر با هوشمندی نیروهای انتظامی کنترل نمیشد، میتوانست در کنار نماز جمعه تهران به یک غائله تبدیل شود.
4- سخن آخر اینکه برخی از فعالان سیاسی تلاش دارند خلأ پایگاه اجتماعی خود و تبدیل شدن شعارها به یک گفتمان مقبول در جامعه را از طریق میانبر و از این مسیر دنبال کنند. به این دوستان توصیه میشود یک بار نتیجه عملکرد طراحان شعارهای «فشار از پایین، چانهزنی از بالا» و نافرمانی مدنی و... را در گذشته که حوادث تلخی را هم به دنبال داشت مرور کنند. با راهاندازی اینگونه تحرکات، ممکن است اهداف مشخصی در آغاز مطرح باشد ولی تجربه نشان داده است که از ثمره آن مخالفان و معاندان بهره میبرند.
حمایت:مظلومیت فرهنگ
«مظلومیت فرهنگ»عنوان یادداشت روز روزنامه حمایت به قلم دکتر محمد صادق کوشکی است که در آن میخوانید؛نگاه منصفانه به فضای فعلی کشورمان به گونهای است که هر ناظر منصفی به این حقیقت رهنمون میشود که بسیاری از مسئولین در دولتهای گوناگون، عملاً درک درستی از مقوله فرهنگ و مفهوم آن نداشته و ندارند. معادل و برابرنهاد فرهنگ در کشور ما فعالیتهایی قلمداد می شود که زمانی، فرح پهلوی متصدی اجرای آن بود. به عبارت دیگر، عرصههای هنری مترادف با فرهنگ تلقی می گردد. به همین دلیل وزارت فرهنگ، متولی عرصههای هنری و انتشاراتی گردیده است. منظور از دستگاههای فرهنگی، دستگاههایی هستند که متولی امر هنر (اعم از نمایشی و تصویری) بوده و حداکثر تعریفی که در این حوزه برای دستگاههای ذیربط لحاظ شده است، بحث آموزش است.
در معنای موسّع آن، آموزش پرورش و رسانهها نیز در حوزه فرهنگ گنجانده میشود. با توجه به گزاره فوق و در نتیجه، حداکثر درکی که از فرهنگ حاصل میشود، نگاهی تجملی و زینتی است؛ در حالی که معنای فرهنگ در قاموس انقلاب اسلامی، مساوی است با تمام امورات زندگی اعم از سیاست، اقتصاد و اجتماع. فرهنگ یعنی نحوه زیست ما و برای ما که مسلمان هستیم، نحوه زیست و سبک زندگی ما، یعنی دین ما.متاسفانه شاهد ظهور رویکردهایی نسبت به مقوله فرهنگ هستیم که آن را به درجه دو و درجه سه تقسیم میکند و فرع بر اقتصاد، سیاست، پیشرفت اقتصادی و سیاسی میداند.
نقطه مرکزی و گوهر فرمایشات مقام معظم رهبری این است که باید فرهنگ در کشور ما بر تمامی ابعاد اجتماعی حاکم باشد، تکیه گاه اقتصاد و سیاست در نظر گرفته شود و برای فرهنگ و کار فرهنگی در کشور یک برنامهریزی ویژه و فوقالعاده صورت گیرد. بر این اساس دین در تعریف جامع، برابر است با فرهنگ و اگر کسی دین را به معنی دقیق کلمه وجدان کرده باشد، فرهنگ خود را مساوی با دین میداند. البته فرهنگیهایی با ماهیت ضد دینی و غیردینی وجود دارند، مانند فرهنگ لیبرال. اما در جامعهای مانند جامعه ایرانی، بایسته است که دین و فرهنگ، جایگاهی یکسان و همگون داشته باشند.
از این منظر، سیاست، اقتصاد، اجتماع و سایر عرصهها از دین تراوش میکند. چون این شناخت وجود ندارد و اگر درک ما از فرهنگ، همان شود که فرح پهلوی داشت به همین دلیل، فرهنگ به امری تجملی و زینتی تبدیل می شود که اگر مقدورات مالی کشور اجازه تخصیص بودجه را داد، این کار انجام میشود و اگر ممکن نگردید، خیر. جالب اینجاست که عمده مسئولین ما معتقدند که مشکل فرهنگ کشور با بودجه حل میشود در حالی که معضل مظلومیت فرهنگ در جامعه ما عبارت است از عدم تفکر و عدم عقلانیت، سیاستزدگی و افراط و تفریط. ریشه حل مشکلات فرهنگی با پول آنقدر سست است که اگر هزار برابر بودجه فعلی، برای فرهنگ خودپندار بعضی مسئولین، هزینه گردد درخت بی بَرِ آن هیچگاه، محصول نخواهد داد. اساساً مشکل فرهنگ، مشکل بودجه نیست.
معضل دیگر، مدیرانی هستند که در این بخش مشغول به کار هستند؛کسانی که امکان مدیریت در عرصههای تخصصی دیگر را ندارند و برای اینکه از قافله بازار کار جا نمانند، در مهمترین بخش کشور به کار گرفته می شوند و نتیجه همین است که شاهدیم! این یک آفت است که برخی از مدیران و متولیان فرهنگی کشور، متاسفانه فارغ التحصیلان رشته های فنی یا پزشکی هستند. در نتیجه طبیعی است که تا فضا اینگونه است، معامله ای که با فرهنگ و مفهوم فرهنگ می شود، معامله ناشایستی است که تا امروز با آن شده و می شود. یکی از مهمترین محصولات فرهنگی کتاب است و جامعهای عاشق کتاب، کتابخوان و قدرشناس کتاب است که زیرساخت خود را فرهنگ تفکر بداند. کتاب محصول تفکر است - بگذریم از این که کتاب در کشور ما در بسیاری از موارد محصول ترجمه است – و به عنوان اثری فرهنگی، زاده پژوهش، تحقیق و اندیشه است.
جامعه و مردمانی که ارزش و جایگاه فرهنگ و کشور را ارج نهند، برای کتاب نیز ارزش قائل بوده و حتی حاضر است نان شب خود را به کناری بگذارند و به جای آن کتاب تهیه کنند. اما در این زمینه نیز فرهنگ کتابخوانی در کش و قوسهای سیاسی غوطه خورده و میبینیم که بعضی کتابهای سخیف و سبک در دولتهای مختلف چاپ و منتشر میگردند. این روزها با توجه به برپایی نمایشگاه بینالمللی کتاب، روی سخن با دولت و شخصیت خاصی نیست و بحث در ابعاد کلی مطرح است. مقام معظم رهبری در دیدار با مسئولان کتابخانهها و کتابداران در خصوص اهمیت تایید و انتخاب منابع و کتاب ها برای کتاب خانه ها فرمودند: «یک نکته دیگر، انتخاب و گزینش کتاب است. کتاب، محصول فکر و مغز و تجربه و هنر و ذوق یک کسی است یا کسانی است که این کتاب را تهیه و تولید کردهاند. لزوماً هر کتابی مفید نیست و هر کتابی غیرمضر نیست. بعضی کتابها مضر است.
مجموعهای که متصدی امر کتاب است، نمیتواند با اتکاء به این فکر که ما آزاد میگذاریم، خودشان انتخاب کنند، هر کتاب مضری را وارد بازار کتابخوانی کند - همچنان که داروهای مسموم را، داروهای خطرناک را، داروهای مخدر را متصدیان امور این داروها آسان و بیقید در اختیار همه نمیگذارند؛ از دسترس دور نگه میدارند؛ گاهی هشدار میدهند - این یک خوراک معنوی است؛ اگر فاسد بود، اگر مسموم بود، اگر مضر بود، ما به عنوان ناشر، به عنوان کتابدار، به عنوان کتابخانهدار، به عنوان متصدی پخش - به هر عنوانی که با کتاب ارتباط دارد - حق نداریم این را در اختیار افرادی قرار بدهیم که آگاه نیستند، ملتفت نیستند؛ که این در فقه اسلام، یک فصل مخصوص به خود دارد. پس باید مراقبت کرد.»و بالاخره باید گفت که فرهنگ مبتنی بر دین، محصولاتی متعالی و پاک (اعم از کتاب، فیلم، ...) که روح جامعه را ترقی و تعالی می بخشد، به ارمغان میآورد. ساده ترین نشانه فرهنگ منحط و به دور از تعالیم آسمانی، مشاهده و نظاره نتایج و محصولات آن است. چنانچه جامعهای به سوی ارزشهای اخلاقی از جمله رأفت، مدارا، محبت، اخلاق حسنه، ایثار، عفت، حیا، انفاق و نظیر آن گام بردارد، میتوان نتیجه گرفت که درک درستی از فرهنگ – آنچنان که زیبنده نظام اسلامی ماست – در میان مسئولین شکل گرفته و نتایج آن مانند چشمهای زلال در جامعه، ساری و جاری خواهد شد.
آفرینش:ضرورت بسترسازی فرهنگی در حوزه نشر
«ضرورت بسترسازی فرهنگی در حوزه نشر»عنوان سرمقاله روزنامه آفرینش به قلم حمیدرضا عسگری است که در آن میخوانید؛سالهاست که جوانان و اقشار مختلف مردم، اعم از دانشجویان و خانوادههای مختلف به هنگام برگزاری نمایشگاه بین المللی کتاب به جوش و خروشی وصف ناشدنی به استقبال این رویداد بزرگ فرهنگی میآیند. هرچند ممکن است که همه آنها از خوانندگان همیشگی کتاب نباشند، اما با حضور گسترده خود و هیجانی که به این نمایشگاه میدهند، میتوان امیدوار بود که هنوز جامعه عطش مناسبی برای " یار مهربان" دارند.
اما جدای از برخورد مردم باید به این مسئله دقت کنیم که رفتار وعملکرد مسولان در حوزه کتاب چگونه بوده است. جدای از معضلات فراوانی که در حوزه صدور مجوزها، تامین کاغذ، قیمت خرید کتاب و مشکلات عدیده ناشران و نشر، وجود دارد، باید نوع دستاوردها و نمودار خطی عملکرد مسولان و نهادهای مربوطه در طی این سالها مورد توجه قرارگیرد.
متاسفانه برآیندی که از یک تامل کوتاه در فعالیت یک دهه اخیر نمایشگاه کتاب بدست میآید، کارنامه مناسب و با کیفیتی را برای متولیان متصور نیست. البته همه ساله پیش از افتتاح نمایشگاه خبرهایی درمورد افزایش تعداد شرکت کنندگان و ناشر داخلی و خارجی از سوی نهادهای مربوطه مخابره میشود، اما درعمل تغییر و ارتقای کیفی ملموسی در حوزه برگزاری این رویداد فرهنگی و بین المللی حاصل نمیشود. لذا مشاهده میکنیم درحالی که نمایشگاه به طور رسمی افتتاح میشود، هنوز اغلب غرفههای ناشران حتی آماده نشده و با مشکلاتی همچون نبود برق دست و پنجه نرم میکنند. به سبب عدم هماهنگیهای لازم هنوز بسیاری از محموله های ناشران خارجی در فرودگاه و گمرک مانده و از امروز نیز قرار است این نمایشگاه به صورت عمومی به حالت اکران درآید.
درحالی که با توجه به موقعیت مکانی و آب وهوایی مصلی تهران مشکلات فراوانی برای سازهها و غرفههای محوطهای وجود دارد، اما در طول یک دهه اخیر هنوز هیچ فکر چارهای برای این مسئله نشده و هرساله در حین نمایشگاه شاهد گزارشات و عکسهای نامناسب از وضعیت برگزاری و حضور مردم در باران و بادهای شدید بودهایم.
سالها پیش که نمایشگاه کتاب در محل دائمی نمایشگاههای بین المللی برگزار میشد، نظم خاصی براین رویداد فرهنگی حاکم بود. هرچند که مسولان رفت و آمد بازدیدکنندگان و مزیت مترو را دلیل این امر عنوان کردهاند، اما سوال اینجاست که آیا درطی این سالها فرصتی وجود نداشت تا ما بحث مترو را برای نمایشگاه به سرانجامی برسانیم. آیا موضوع انتقال نمایشگاه کتاب به شهر آفتاب و بیرون شهر صرفاً جنبه تبلیغاتی داشت. آیا مسولان به این امر توجه کرده اند که فضای مصلی تهران یک فضای کارگاهی است و خطرات فراوانی بازدید کنندگان را تهدید میکند؟! آیا امکانات موجود درحد یک نمایشگاه و رخ داد بین المللی هست؟ آیا ابن الوقت بودن تصمیمات درحوزه فرهنگی همچنان باید ادامه داشته باشد تا بی سروسامانی در این بخش مانع از دلگرمی اهالی و دوستداران آن شود؟!
پس از افتتاح نیمه کاره اکسپو میلان، نوبت به نمایشگاه بین المللی کتاب تهران رسید، تا در کنار غرفههایی که مقامات از آن به صورت نمادین بازدید کردند، دیگر غرفهها هنوز در کش و قوس امکانات اولیه باشد و عدهای سرگردان از محل و فضای اختصاصی خویش!. وقتی ما در اجرای بزرگ ترین رویداد فرهنگی کشور اینگونه بی اهمیت باشیم، مسلماً باید توقع جمود در حوزه کتاب و کتابخوانی را نیز داشته باشیم. امیدواریم حداقل در حوزه کتاب که به عنوان بستر اصلی تعالی و رشد فکری جامعه تلقی می شود، تصمیماتی مناسب با نیازها و کمبودهای این حوزه اتخاذ کنند و موجبات رضایت اهالی فرهنگ را فراهم نمایند.
البته نمیتوان از زحمات و تدابیر معاونت فرهنگی و مطبوعاتی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی به راحتی گذشت اما رفع مشکلات موجود در عرصه فرهنگ و حوزه کتاب و نشر نیاز به عزم جدی و ملی از سوی مقامات عالی رتبه
کشور دارد.
آرمان:فرهیختگان و تاثیرگذاری
«فرهیختگان و تاثیرگذاری»عنوان یادداشت روز روزنامه آرمان به قلم سعید معیدفر است که در آن میخوانید؛فرهنگ امری قرین جامعه است و وجود فرهنگ نیز مبتنی بر وجود جامعه است. هر جامعهای از دو بخش تشکیل شده است؛ نخبگان به معنای اهالی فکر و اندیشه و هنر و فرهنگ و عامه مردم. چون این نخبگان از متن جامعه برخاستهاند، بهواسطه ویژگیهایی که دارند، میتوانند نقش موثرتری در فرآیندهای فرهنگی و اجتماعی ایفا کنند و جامعه را مبتنی بر نیاز زمان جلو ببرند. جامعه هم به نخبگان عرصه فرهنگ احترام میگذارد. چون فرهنگ برخاسته از بطن مردم و نخبگان جامعه است. نخبگان جامعه با درنظر گرفتن نیاز فرهنگی درجامعه زمینههای رشد فرهنگی را بهوجود میآورند.
فرهنگ را نمیتوان ممیزی کرد. اگر این افراد دارای اعتبار باشند آنچه میگویند و عمل میکنند خودبهخود تاثیرگذار خواهد بود. ما امروز در جامعه با این مشکل فرهنگی روبهرو هستیم و بهرغم صرف هزینه و وقت فراوان، تاثیر چندانی در این حوزه مطابق با افقهای مدنظر نداشتهایم. کسی که در بین مردم اعتبار داشته باشد بدون هیچ هزینهای میتواند برای مردم تاثیرگذار و در میانشان محبوب باشد، مردم هم او را به عنوان یک عنصر فرهنگی خواهند پذیرفت.
بهعنوان مثال در حوزه موسیقی و سینما افراد بسیاری را داریم که نام آنها نزد مردم اعتبار دارد. اما مساله این است که درحال حاضر با نوعی پارادوکس در عرصه فرهنگ روبهرو شدهایم. چراکه قدر و ارزش آنها را بهخوبی ندانستهایم و با مداخلههای غیرکارشناسی گاه کار در این عرصه را سخت کردهایم.
توجه به کسانی که مردم آنها را اشخاص فرهیخته در رکنهای گوناگون سیاسی، اجتماعی و... میشناسند، موجب خواهد شد که جامعه به سمت نوعی زایش و روزآمدی درعرصه فرهنگ حرکت کند. بدانیم فرهنگ پویا و جامعه پویا بیش از هرچیز توسط نخبه پویا بهوجود میآید. بنابراین باید کوشید به این بزرگان در جامعه بهای بیشتری داده شود.
شرق:توسعهنیافتگی نشر
«توسعهنیافتگی نشر»عنوان سرقاله روزنامه شرق به قلم فرخ امیرفریار است که در آن میخوانید؛١- مشکل صنعت نشر ایران توسعهنیافتگی آن نیست بلکه توسعه ناموزون و ناهماهنگ و دستکاریشده آن است. امروزه در مقایسه با چنددهه پیش عنوانهای منتشرشده تا حدود ٢٠ برابر افزایش پیدا کرده است. بسیاری از ناشران از نظر تولید فنی و فیزیکی کتاب، کتابهای پاکیزه و شکیلی منتشر میکنند. تا همین چنددهه پیش شاید به زحمت میشد کتاب بدون غلطچاپی پیدا کرد. اما امروزه کتاب بیغلط کم نیست. اما از سوی دیگر تیراژ کتابها بهشدت کاهش یافته، کتابفروشی جدید کمتر باز میشود...
...حجم عمدهای از کتابهای منتشرشده بهویژه از طرف ناشران غیرخصوصی مطابق نیازهای بازار نیست و... .
٢- شاید در کمتر کشوری در جهان این اندازه درباره نشر کتاب حرف زده میشود. اما بیشتر حرف زده میشود و کمتر تحقیق صورت میگیرد. اگر ٤٠، ٥٠ سال پیش میشد درباره نشر حرفهایی کلی زد که برخی شاید درست هم بودند، امروز دیگر نمیتوان اینگونه اظهارنظر کرد. حرفهایی نظیر اینکه هر ایرانی پنجدقیقه در روز کتاب میخواند، یا کتاب گران است و... مشکلی از این صنعت حل نمیکند کمااینکه تاکنون هم نکرده است.
٣- ضروریترین و مهمترین کاری که باید در صنعت نشر انجام شود، پژوهش و مطالعه در حوزههای مختلف این صنعت است و این کار را باید خود ناشران انجام دهند نه دولت. اطلاع از نیازهای خوانندگان در سراسر ایران، رفع مشکلات توزیع بهویژه پخش در شهرستانها، بازاریابی، تبلیغ و مواردی از این دست باید مورد توجه ناشران قرار گیرد. همچنین تأثیر اینترنت و شبکههای مجازی بر روی نشر کتاب کاغذی.
٤- روزنامهها بهجای بحثهای کلی درباره نشر و کتاب که همانگونه که گفتیم بیشتر از مقوله حرف است، باید ضمیمههای جدی و درعینحال خوشخوان برای کتاب منتشر کنند و در آنها به معرفی و نقد کتابهایی که موردپسند عموم است بپردازند. متأسفانه بیشتر روزنامهها در نقد و معرفی کتاب اهتمام جدی ندارند. من که خواننده دائم قدیمیترین و یکی از وزینترین روزنامههای کشور هستم، شاهد بیتوجهی آن به نقد و معرفیِ حرفهای کتاب هستم.
٥- در ترویج کتابخوانی و رونق نشر، یکی از عوامل مهم، وجود کتابخانههای مجهز با فضای مناسب و ارائه کتابهای روز به مخاطبان در سریعترین زمان ممکن است. خواننده علاقهمند وقتی خبر انتشار کتابی که موردعلاقهاش است را میشنود، میخواهد هرچه زودتر آن را مطالعه کند، نهاینکه یکسال صبر کند که آیا کتاب به کتابخانه بیاید یا نیاید. اکنون که شماری از نیکوکاران در سراسر کشور و بهخصوص در نقاط محروم دست به ساختن مدرسه میزنند، خوب است به ساختن کتابخانه هم فکر کنند. اما تصور نکنند که با ساخت کتابخانه کار تمام است. آنها باید هیأتامنایی برای کتابخانهها تشکیل دهند و با اختصاص اعتبار لازم و مداوم، کتابهای تازه را مرتب خریداری و وارد مجموعه کتابخانه کنند.
ابتکار:تمرین آزادی بیان در عرصه فرهنگ
«تمرین آزادی بیان در عرصه فرهنگ»عنوان سرمقاله روزنامه ابتکار به قلم رضا دهکی است که در آن میخوانید؛نمایشگاه بینالمللی کتاب تهران در حالی آغاز به کار کرده است که در سالهای اخیر برگزاری آن نسبت به گذشته شور و حال و اشتیاق اجتماعی کمتری را ایجاد میکند. شاید این موضوع عوامل مختلفی داشته باشد که بررسی آن نیز لازم و ضروری به نظر میرسد، اما در این میان میتوان به بخشی از سخنان رئیسجمهوری در آیین افتتاحیه نمایشگاه نیز اشاره کرد. حجتالاسلام حسن روحانی در سخنان خود از برخورد سلیقهای با مقوله فرهنگ گفت. محور بخش مهمی از حرفهای رئیسجمهوری در این سخنرانی و دیگر سخنرانیهای اخیر وی نیز به موضوع آزادی بیان و تحمل انتقاد و نظر مخالف بر میگردد.
هرچند شاید آزادی بیان در لفظ موضوعی سیاسی به نظر بیاید، اما دامنه این بحث وسیعتر از آن است که به مقوله سیاست محدود شود؛ گاه میتوان برخورد با یک فیلم سینمایی، لغو مجوز چاپ یک کتاب، جلوگیری از اجرای یک تاتر یا لغو یک کنسرت را نیز در این قالب جای داد. این در حالی است که مسائلی مثل حادثه شیراز برای علی مطهری یا تهدیدهایی که نسبت به حضور برخی چهرههای سیاسی در جلسات و شهرهای مختلف کشور مطرح میشود نیز در ویترین توجه به اصل آزادی بیان به چشم ناظران میآیند.
آزادی بیان فارغ از بستر و تفسیر قانونی - که مورد توجه نهادهای قضایی نیز هست - از دیدگاه فرهنگی جای کار فراوان دارد. تفاوتهای نقد، انتقاد، اعتراض، تخریب و آشوب و مرز بین آنها در نگاه بسیاری مبهم است و فرهنگ آزادی بیان از جمله مواردی است که پیش از بحث وجودی آن، باید مورد توجه قرار گیرد. با توجه به این که در سال انتخابات به سر میبریم، فضای خوبی مهیاست که هم جامعه، هم چهرهها و گروههای سیاسی و اجتماعی و هم نهادهای ناظر، روی نگاه فرهنگی به موضوع آزادی بیان تامل و تحرک بیشتری نشان دهند.
سخنان وزیر اطلاعات درباره مدیریت فضای انتخابات از نظر احساس امنیت و آزادی در کنار مدیریت آشوبها و نیز تاکید بر این که وزارت اطلاعات به دنبال برقراری امنیت برای تمامی اقشار از هنرمندان، دانشمندان، اساتید، طلاب و ... و ایجاد فضایی برای ارائه نظرات و دیدگاههای همه این اقشار است، چراغ سبز و نگاه مثبتی است که ورود به این عرصه را آسانتر میسازد. همین نمایشگاه کتاب و به طور کلی حوزه فرهنگ نیز عرصه خوبی برای تمرین آزادی بیان در سطح جامعه به نظر میرسد و میتوان تعبیر رئیسجمهوری درباره این که «اصول ما برای نشر باید کاملا شفاف، روشن و کوتاه باشد» را به سایر حوزهها نیز تعمیم داد. سال انتخابات میتواند قدمی دیگر رو به جلو برای تمرین بیشتر نگاه فرهنگی به موضوع آزادی بیان باشد.
دنیای اقتصاد:نظام بانکی و حقوق رقابت
«نظام بانکی و حقوق رقابت»عنوان سرمقاله روزنامه دنیای اقتصاد به قلم دکتر حمید قنبری است که در آن میخوانید؛بازیگران بازارهای مالی گاه بهگونهای رفتار میکنند که گویی توجهی به موازین حقوق رقابت ندارند و خود را مستثنا از این قواعد میدانند. سیاستگذاران نیز در سیاستهای خود گاه اهمیت رقابت و حفظ و ارتقای آن را نادیده میگیرند. وضع قواعد و آیینهای یکنواخت برای عملکرد بازیگران بازار و سلب امکان ارائه خدمات متنوع با قیمتهای متفاوت، نمونههای بارز مقررات و توافقات ضدرقابتی در بازارهای مالی هستند. گاه این محدودیتها، با توجیهاتی همچون حفظ ثبات مالی، حفاظت از سلامت بازار مالی، نظارت بر نظام پرداختها و... توجیه میشود، اما آیا این توجیهات، قابل قبول هستند؟ رویه قضایی اتحادیه اروپا نشان میدهد که اینگونه استدلالها سالها است که در کشورهای آن اتحادیه کنار گذاشته شدهاند.
در سال 1981 یک شهروند آلمانی به نام Zuchner دعوایی را علیه بانک خود به نام Bayerisch Vereinsbank AG مطرح کرد. مبنای دعوی این بود که وی از بانک مزبور درخواست کرده بود مبلغی را برای وی به خارج از کشور انتقال دهد. بانک برای انجام این درخواست، مبلغی را از وی دریافت کرده بود که بیشتر از مبلغی بود که برای نقل و انتقال وجوه در داخل کشور دریافت میشد. بانکهای آلمانی با توافقی نانوشته قرار گذاشته بودند که نرخ مشخصی را برای نقل و انتقالهای برونمرزی دریافت کنند. توجیهی که برای این کار عنوان میکردند این بود که هزینه این خدمات، بیشتر از خدمات انتقال وجه داخلی است؛ بنابراین دریافت هزینهای کمتر از آنچه توافق شده است، عملا منتهی به زیان بانکها خواهد شد.
Zuchner معتقد بود که این توافق، نقض حقوق رقابت است و این نوع توافق و تبانی به ضرر مشتریان بانکها بر اساس موازین حقوق رقابت در اتحادیه اروپا منع شده است. دادگاه آلمانی رسیدگیکننده به این پرونده، موضوع را برای تفسیر مقررات اتحادیه به دیوان دادگستری اروپا یا (European Court of Justice (EC J ارجاع داد. دیوان دادگستری اروپا استدلال بانک یادشده را مبنی بر اینکه موازین حقوق رقابت بر بانکها و موسسات اعتباری اعمال نمیشوند و به دلیل ماهیت خاص بانکها باید آنها را صرفا مشمول مقررات نظارتی و احتیاطی دانست، رد و به صراحت اظهار کرد که بانکها نیز مانند سایر بنگاههای اقتصادی مشمول حقوق رقابت هستند و حق ندارند به استناد کارکردهای خاصی که دارند و مقررات ویژهای که بر آنها اعمال میشود، خود را از الزامات حقوق رقابت مستثنا بدانند.
دیوان یاد شده اگرچه تشخیص مصادیق توافقات ضد رقابتی بانکها را بر عهده دادگاههای ملی گذاشت، اما معیارهای کلی تشخیص چنین توافقاتی را بیان کرد. دیوان اعلام کرد که برای ضد رقابتی تلقی شدن یک توافق، لازم نیست که حتما توافقی رسمی و مکتوب میان بانکها وجود داشته باشد. هر فعالیتی که قیمت خدماتی را که بانکها به مشتریان خود ارائه میدهند، تعیین و هماهنگ کند و اجازه تعیین آزادانه قیمت را به آنها ندهد، خلاف حقوق رقابت و ممنوع است. حتی عملکرد هماهنگ میان بانکها به نحوی که نشان دهد قصد و نیت آنها تعیین کردن قیمتهاست و هدف یا اثر آن محدود کردن رقابت باشد، همین حکم را دارد. البته این عملکرد هماهنگ، توافق یا تبانی میان بانکها باید بهگونهای باشد که مشتریان بانکها را از استفاده از مزایای رقابت بانکها در نرخها محروم کند.
رأی Zuchner نقطه پایانی بود بر ادعای بانکها و موسسات اعتباری در اتحادیه اروپا مبنی بر اینکه از موازین حقوق رقابت مستثنا هستند و ویژگیهای اقتصادی بانکها آنها را مبدل به تافته جدا بافتهای کرده است که فقط مشمول مقررات وضعشده توسط مقامات نظارت بانکی هستند و از سایر قیود و مقررات رها هستند. پس از آن در دعوای متعدد دیگری نیز آرای مشابهی صادر شد و تلاشهای بانکها برای مستثنا دانستن خود از حقوق رقابت با شکست مواجه شد. حتی در قوانین و مقرراتی که بعدها در رابطه با نظارت بانکی وضع شد، ارتقا و حفظ رقابت میان بانکها یکی از اهداف اصلی موازین نظارتی عنوان شد. این قوانین موجب شدهاند که صاحبنظران حقوق رقابت عنوان کنند که هر گاه میان موازین حقوق رقابت و مقررات حاکم بر نظارت بانکی تعارض یا تزاحمی وجود داشته باشد، این مقام نظارتی است که باید مقررات خود را اصلاح کند و اهداف خود را بهگونهای پیاده کند که تعارضی با رقابت میان بانکها نداشته باشد.
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد