جام جم: «ظریف تا کجا محترم است؟»
«ظریف تا کجا محترم است؟» عنوان سرمقاله روزنامه جام جم به قلم مهدی فضائلی کارشناس مسائل سیاسی است که در آن می خوانید:
سفر اخیر دکتر ظریف به نیویورک برای شرکت در کنفرانس بازنگری معاهدة انپیتی، که طبق معمول با مصاحبههای متعدد همراه بود، با حاشیههای زیادی هم توأم شد، از جمله مصاحبه دکتر ظریف با شبکه پی.بی.اس و این اظهارنظر وی که: «ما افراد را به دلیل عقایدشان زندانی نمیکنیم»و «کسانی که قانون را زیر پا میگذارند، نمیتوانند پشت عنوان روزنامهنگار یا فعال سیاسی پنهان شوند» که موجی سنگین علیه او در رسانهها بخصوص از نوع مجازیاش به راه انداخت.
کسانی که تا دیروز ظریف را همردیف مصدق و امیرکبیر معرفی میکردند، یکباره تیغ زبان و قلم از نیام کشیدند و او را در ردیف احمدینژاد قرار دادند که از نظر آنها مظهر همه بدیهاست، با این تفاوت که بلد است به انگلیسی هم دروغ بگوید!
این رفتار جریانهای اپوزیسیون و فتنه با ظریف، پیام روشنی برای این فرزند انقلاب دارد و آن اینکه تعریف و تمجیدهای اغراقآمیز این جماعت از وی در واقع تعریف از ظریف و شخصیت و توانایی و چهره متبسم وی نیست، بلکه تعریف و تمجید از اهداف و برنامههای خودشان است بنابراین تا زمانی که احساس کنند ظریف یا هرکس دیگر در زمین مورد نظر آنها بازی میکند و با خواست و تمایل آنها منطبق است، محترم و شایان تحسین است و بهترین، ورزیدهترین و صادقترین دیپلماتش میخوانند، اما به محض خروج از دایره خواست و اراده آنها، ظریف میشود کسی که نهتنها میتوان، بلکه باید به او هر ناسزا و توهینی را روا داشت.
این از همان دیکتاتوریهای مدرن و امروزی است که این جماعت به پیروی از سردمداران خود آن را تکرار میکنند و پیش از ظریف هم در عرصههای دیگر از جمله هنر انجام دادهاند.
فراموش نکردهایم برخورد این جماعت با برخی هنرمندان را که به محض همراهیشان با ارزشهای دینی و انقلابی یا بازی در یک فیلم ارزشی، چگونه آماج حملههای بیرحمانه قرار گرفتهاند. مرام این جماعت بیمرام آن است که چنان فضای سنگینی ایجاد کنند که کسی جرات اظهار نظری خلاف میل و اراده آنان نداشته باشد و اگر احیاناً جرات کرد و گفت، او را پشیمان کنند.
ممکن است جناب ظریف یا دیگرانی که این یادداشت را میخوانند، بگویند منتقدان مذاکرات هستهای هم گاهی همینگونه برخورد میکنند؛ صرف نظر از شدت و غلظت توهینها و اینکه اگر چنین باشد آنها هم اشتباه میکنند و حق توهین نداشته و ندارند، یک نکته مهم این دو گروه را از هم تفکیک میکند و آن این است که، اکثر قریب به اتفاق منتقدان مذاکرات هستهای دغدغه ارزشهای انقلاب را دارند و نگران زیادهخواهی دشمن و فریبکاری او هستند، اما دغدغه این جماعت منافع نظام و انقلاب نیست، بلکه کاملاً برعکس، نگران موفقیت نظام هستند.
به عبارت دیگر گروه اول مثل خود آقای ظریف فرزندان خودمان و انقلاب هستند، اما آن دیگری وابسته به بیگانه یا فریبخورده اوست و تفاوت این دو برای فرزند انقلاب روشن است!
کیهان: «همه دلواپس دولت شدهاند»
«همه دلواپس دولت شدهاند» یادداشت روز کیهان به قلم محمد ایمانی است که در آن می خوانید:
1- میان نامه 22 اسفند شهید بهشتی و 25 بهمن آقای هاشمی به امام در سال 1359 کمتر از یک ماه فاصله است. در نامه هاشمی «سلام» از صدر و «احترام» از مضمون جا افتاده است تا آنجا که حضرت روحالله(ره) را متهم به بیخط بودن، آسایش طلبی، تحت تأثیر تبلیغات قرار گرفتن و قاطعیت نداشتن میکند! و نظرات امام از جمله درباره «مخالفت با ورود افراد متظاهر به فسق و تارک الصلوهًْ در کارهای مهم را «نظرات نسبتاً سخت مکتبی» که «با تعدیلهایی اجرا میکردیم» میخواند. اما نامه آیتالله بهشتی که آن نیز از سر دلواپسی است، مالامال از ادب و احترام و حوصله است. این نامه پس از 35 سال همچنان تازه است. شهید بهشتی از دو جریان عمده در کشور سخن میگوید؛ دو جریانی که پس از 35 سال همچنان وجود دارد اما گویا برخی از همراهان جریان حزباللهی و انقلابی آن روز اکنون در طیف مقابل ایستادهاند.
2- بهشتی خطاب به «استاد و رهبر بزرگوار» مینویسد: «السلام علیکم و رحمهْ الله و برکاته. سنگینی وظیفه،فرزندتان را بر آن داشت که این نامه را به حضورتان بنویسد و حقایقی را به عرضتان برساند. دوگانگی موجود میان مدیران کشور بیش از آن که جنبه شخصی داشته باشد، به اختلاف دو بینش مربوط میشود. یک بینش معتقد و ملتزم به فقاهت و اجتهاد، اجتهادی که در عین زنده و پویا بودن باید سخت ملتزم به وحی و تعبد در برابر کتاب و سنت باشد؛ بینش دیگر در پی اندیشهها و برداشتهای بینابین، که نه به کلی از وحی بریده است و نه آن چنان که باید و شاید در برابر آن متعبد و پایبند، و گفتهها و نوشتهها و کردهها بر این موضع بینابین گواه است. بینش اول در برابر بیگانگان و هجوم تبلیغاتی و سیاسی و اقتصادی و نظامی آنها سخت به توکل بر خدا و اعتماد به نفس و تکیه بر توان امت اسلامی و پرهیز از گرفتار شدن در دام داوریها یا دلسوزی بیگانگان معتقد و ملتزم؛ بینش دیگر هر چند دلش همین را میخواهد و زبانش همین را میگوید و قلمش همین را مینویسد اما چون همه مختصات لازم برای پیمودن این راه دشوار را ندارد، در عمل لرزان و لغزان. بینش اول به نظام و شیوهای برای زندگی امت ما معتقد است که در عین گشودن راه به سوی همه نوع پیشرفتها و ترقی، مانع حل شدن مسلمانها در دستاوردهای شرق یا غرب باشد و آنان را به فرهنگ و نظام ارزش اصیل و مستقل اسلام استوار دارد؛ بینش دیگر با حفظ نام اسلام و بخشی از ارزشهای آن، جامعه را به راهی میکشاند که خود به خود درها را به روی ارزشهای بیگانه از اسلام و بلکه ضد اسلام میگشاید. بینش اول روی شرایطی در گزینش مسئولان تکیه میکند که جامعه را به سوی امامت متقین و گسترش این امامت بر همه سطوح راه میبرد بینش دیگر، بیشتر روی شرایطی تکیه میکند که خود به خود راه را برای نفوذ بیمبالاتها یا کم مبالاتها در همه سطوح مدیریت امت اسلامی و حاکم شدن آنها بر سرنوشت انقلاب هموار میسازد...».
3- 35 سال بعد از این نامه، همچنان میتوان 2 جریان را رصد کرد. دو جریانی که رهبر معظم انقلاب اول فروردین امسال در حرم مطهر رضوی، به شکلی دیگر مورد اشاره قرار دادند. «در نگاه کلان به اقتصاد کشور و رونق و پیشرفت اقتصادی دو جور نگاه وجود دارد. یک نگاه میگوید که ما پیشرفت اقتصاد را باید از ظرفیتهای درون کشور و درون مردم تأمین کنیم. ظرفیتهای بسیار زیادی در کشور وجود دارد که از این ظرفیتها استفاده نشده است یا درست استفاده نشده است؛ از این ظرفیتها استفاده کنیم؛ یعنی اقتصاد درونزا... نگاه دوم به اقتصاد کشور، نگاه به پیشرفت اقتصاد با استفاده از کمک بیرون مرزهاست. میگوید سیاست خارجیمان را تغییر دهیم تا اقتصاد ما درست بشود، با فلان مستکبر کنار بیاییم تا اقتصاد رونق پیدا کند، تحمیل قدرتهای مستکبر را در بخشهای گوناگون و مسائل گوناگون بپذیریم تا اقتصادمان رونق پیدا کند. امروز شرایط کشور به ما نشان داده که این نگاه دوم، یک نگاه کاملاً غلط و عقیم و بیفایده است. همین تحریمهایی که امروز علیه ملت ایران اعمال میشود دلیل محکم و متقنی است برغلط بودن این نگاه؛ یعنی وقتی شما به امید قدرتهای خارجی نشستید تا آنها بیایند اقتصاد شما را رونق بدهند و یا زیربار آنها رفتن، اقتصاد را رونق بدهند، آنها به حد کم قانع نیستند. وقتی شما نگاه میکنید به بیرون، مواجه میشوید با یک مسئلهای مثل کاهش قیمت نفت... امروز خارجیها و رؤسای قدرتهای مستکبر میخواهند همین نگاه دوم را در مردم ما تقویت کنند».
4- خیلی تفاوت دارد که مسئولان ناظر به عرصه، ماهیت جنگطلب و متعدّی و متخاصم آمریکا و دیگر مستکبران عالم را ببینند یا درست در بحبوحه فزونی خصومتها و تهدیدها و گستاخیها، خیال کنند شرایط موجود شرایط صلح و مسالمت و مدارا و آشتیکنان با دشمن است. 35 سال پیش آن رجل سیاسی به قدری دلواپس بازیگری مهرههای دشمن بود که حتی سلام و احترام را در نامه به امام جا انداخت اما امروز چه؟! آیا آن دلواپسی درست جای خود را به دل آرامی و راحتباشی و بالش نرم زیر افکارعمومی گذاشتن نداده است؟ بدترین وضعیت در هنگامه کمین و دست درازی خصم آن است که به جای آرایش رزم، احساس بزم و آسوده خیالی و خواب را پیدا کنید یا به دیگران القا نمایید. «انّ أخا الحرب الأرق و من نام لم ینم عنه. مرد جنگی بیدار است و هر کس به خواب رفت، دشمن او نمیخوابد». (نامه 62 نهجالبلاغه به مالک اشتر). مؤدب پنداشتن امثال دولتمردان جنایتکار آمریکا و بیهیچ ضمانتی به آنها اعتماد کردن - در حالی که به صراحت میگویند ایران متهم است و باید تضمینها و امتیازهای سخت بدهد و آنگاه مطالبات باید به حوزههای غیرهستهای تسرّی پیدا کند- نشانه روشنی از غفلت و سُر خوردن در تله دشمن است. چالش و مذاکرات هستهای در این میان، تنها بخش کوچکی از جنگ بزرگ است. به تعبیر رهبر انقلاب «امروز خوشبختانه کشور درگیر جنگ نظامی نیست اما درگیر جنگ سیاسی است، درگیر جنگ اقتصادی است، درگیر جنگ امنیتی است و بالاتر از همه درگیر جنگ فرهنگی است؛ یعنی این را اگر کسی نداند، آن وقت خواب خواهد ماند. همینقدر که ندانید دشمن درصدد حمله است و این حمله از کجاست و چگونه است، باید مطمئن باشید که شکست میخورید... اینکه ما میگوییم جنگ فرهنگی، جنگ اقتصادی هیچ منافاتی ندارد با اینکه احساس آرامش هم در کشور بشود. ما طرفدار احساس امنیتیم ... این منافات ندارد. با آن حرفی که گفتیم دشمن دارد به شکل ویژه با ما مبارزه میکند... منتها حالا بعضیها نمیخواهند این را بفهمند، نمیخواهند باور کنند چون اگر چنانچه باور کنند تکلیف به گردنشان میگذارد؛ بعضیها هم کشش آن را ندارند».
5- برخی اجزای مهم دولت، امروز به نحوی رفتار میکنند یا سخن میگویند که نگرانی بزرگ شهید بهشتی درباره دینداری بینابینی، لرزانی و لغزندگی، بیثباتی در برابر فشار بیگانگان، گشودن راه ارزشهای ضداسلامی و هموار کردن راه نفوذ عناصر بیمبالات را تداعی میکند. مشی بخشهایی از برخی وزارت خانههای فرهنگی و سیاسی و اقتصادی، حاکی از بیمبالاتی در برابر شبیخون دشمن با بیتدبیری و رهاشدگی مسئولیتهاست. در این میان میتوان پرسید اگر قرار باشد مذاکرات هستهای- آن هم غالبا با آمریکا- را از سبد وزارت خارجه برداریم، چه چیز دیگری در این سبد برای ارزیابی باقی میماند؟ یا اگر همین موضوع را از سبد دولت و سیاستگذاری آن بگیریم، آیا چیز دیگری به عنوان کارنامه و وجهه همت دولت محترم - جز یکی دو مورد در حوزه مثلا سلامت و بهداشت- باقی خواهد ماند؟ امروز تنها منتقدان نیستند که نسبت به این بیبرنامگی کاریکاتوری نگرانند بلکه احساس و ابراز دلواپسی در میان حامیان دولت نیز رو به گسترش است. اکنون کمتر کسی توافق ژنو را «فتحالفتوح بزرگ» و بیانیه لوزان را «پیروزی مشعشع تاریخی» میخواند. اکنون از سیروس ناصری عضو تیم اسبق مذاکرات گرفته تا مسعود نیلی دبیر ستاد اقتصادی دولت و بیژن زنگنه وزیرنفت و غلامحسین کرباسچی دبیرکل کارگزاران و طیفی از اقتصاددانان و روزنامههای اصلاحطلب، نسبت به مسائلی نظیر سوءاستفادههای آمریکا از توافق مبهم و پر ایراد ژنو، عملی نشدن برخی تعهدات در زمینه لغو تحریمها، ایجاد توقعات بیجا نسبت به مذاکرات، و از دست رفتن بسیاری از فرصتهای 2 ساله دولت به امید توافق ابراز نگرانی میکنند.
آقای زنگنه بود که گفت «بند مربوط به وصول درآمد نفتی و بیمه نفتکشها عملیاتی نشد» و آقای کرباسچی بود که در مصاحبه با روزنامه شرق گفت «در شرایط تحریم نباید اینگونه باشد که مسئولیتها را از دوش خودمان برداریم و تا بگویند چرا فلان کار را نکردید، بگوییم تحریم هستیم! این تجربه در دنیا وجود دارد.
کشورهایی که در بدترین شرایط رکود و اقتصاد ضعیف و تنگناهای مختلف مثلا بعد از جنگ جهانی دوم قرار داشتهاند، راهحلهایی پیدا کردهاند... مثلا اگر عملکرد وزارت راه را بخواهیم بررسی کنیم، بعضی از بخشها را نباید به تحریم گره زد... دلمان باید برای اداره کشور شور بزند.
نمیشود فلان وزیر یا مسئول فلان بخش باشیم اما استدلال ما این باشد که اگر بودجه دادند کار میکنیم و اگر ندادند کار نمیکنیم! من البته وزارت راه را مثال زدم اما بقیه وزارتخانهها هم همینگونه است... بالاخره بعد از 60 سالگی سن بازنشستگی مدیران است... اینکه یک تعدادی آدم خسته و سالخورده بنشینیم و بلند شویم که نمیشود! اصلا فرض کنید مناقشه هستهای هم حل شد. بعد از آن چه؟ این بیتحرکیها آدم را برای دولت نگران میکند. چشم بر هم گذاشتیم نصف مهلت این دولت گذشت.
وزرا و شخص رئیسجمهور باید فکر کنند... بالاخره هر وزیر و مدیری باید فکر کند اگر او نبود چه اتفاقی میافتاد، نباید که بیخاصیت باشد»؟! بر همین سیاق رسانههای اصلاحطلب به تواتر از قول اقتصاددانان حامی دولت (نظیر آقایان مومنی و راغفر و مظاهری و دیگران) نوشتند «روحانی با وجود خطاهای بزرگ به تذکرات دلسوزان توجه نمیکند» (جمهوریاسلامی)، «در ارکستر دولت، هر کس ساز خود را میزند» (تعادل)، «هیجان خام فروشی مدیران نفتی نگرانکننده است» و «بیشتر مشکل اقتصادی داخلی است اما دولت اراده جدی ندارد» (خبر آنلاین)، «هزینه اقتصادی بیبرنامگی دولت، هنگفت و نگران کننده است» (شرق)، «فعالیت تجاری برخی مدیران دولتی، تهدید سلامت نظام اقتصادی است» (آرمان) و «چرا دولت از ابتدا تا به امروز همه مشکلات را به تحریم گره زده است؟ گویا قرار نیست در دولت کسی برای اقتصاد کاری بکند در حالی که برخی مشکلات ناشی از سوءمدیریت است»(شرق).
آیا به جای زمزمه جا به جایی وزرا- که در جای خود امر لازمی است- نباید فکری به حال راهبرد کلان دولت در نسبت با ملت و نظام و دوستان و دشمنان آن کرد؟!
جمهوری اسلامی: آموزش تروریست ها با پوشش دموکراسی!
«آموزش تروریست ها با پوشش دموکراسی!» عنوان سرمقاله امروز روزنامه جمهوری اسلامی است که در آن می خوانید:
بسمالله الرحمن الرحیم
روز گذشته معاون وزیر خارجه آمریکا خبر داد ارتش آمریکا آموزش نیروهای مخالف دولت سوریه را آغاز کرده است. این مسئول آمریکایی در توجیه این اقدام آمریکا، مدعی شد هدف از آموزش مخالفان سوری، افزایش توانایی مخالفان برای مقابله با داعش و فراهم کردن زمینه حل بحران سوریه از طریق مذاکره است.
اوایل هفته نیز یک مقام آمریکایی اعلام کرد آموزش گروههای مخالف سوری در اردن آغاز شده است و در مرحله بعدی این برنامه در پایگاههای عربستان، قطر و ترکیه نیز اجرا خواهد شد.
اقدام آمریکا برای آموزش نظامی تروریستهای مخالف دولت سوریه نشان دهنده توطئه جدیدی است که واشنگتن برای سوریه تدارک دیده و هدف آن تشدید فشار به دولت سوریه و فراهم ساختن زمینه سقوط آن تحت پوشش برقراری دموکراسی است.
آمریکا، رژیم صهیونیستی و متحدان مرتجع منطقهای آنها از اینکه میبینند حکومت سوریه علیرغم انواع توطئهها و فشارهای نظامی – سیاسی سر پا مانده و نشانهای از سقوط آن وجود ندارد، به شدت عصبانی هستند و به دست و پا افتادهاند تا به هر وسیله ممکن، حکومت سوریه را در تنگنا قرار دهند و به گفته خود، شرایطی فراهم سازند تا این حکومت سرنگون شود و یا دست کم، شخص بشار اسد مجبور به کنارهگیری گردد.
این برای واشنگتن و همدستان غربی و منطقهایش باعث سرشکستگی و رسوایی است که علیرغم چهار سال تلاش همهجانبه و بهرهگیری از همه روشهای ممکن، نه تنها نتوانستهاند به اهداف از پیش تعیین شده شان در سوریه دست یابند بلکه روز به روز بر استحکام داخلی حکومت سوریه افزوده میشود و پایگاه بینالمللی آن نیز قدرتمندتر میگردد.
بسیاری از کشورهای جهان که در ابتدا تحت تاثیر تبلیغات آمریکاییها و صهیونیستها، قرار گرفته بودند و قادر به تشخیص واقعیات تحولات سوریه، به دلیل فضای غبارآلود، نبودند اکنون روز به روز بیشتر به حقیقت موضوع پی میبرند.
دستگاههای تبلیغی غرب چنین وانمود میکردند که مشکل اصلی در بحران سوریه حکومت سوریه و شخص بشار اسد است و با حذف آن حکومت، اوضاع مطلوب خواهد شد. اکنون نه تنها این ادعا دیگر مورد قبول افکار عمومی دنیا نیست بلکه ملتهای جهان، عامل اصلی بحران سوریه را غرب به سرکردگی آمریکا و حکومتهای مزدور منطقهای میدانند که موجب شدند آتش فتنه در سوریه شعلهور شود، آتشی که دامنههای آن اکنون به بخشهای مختلف منطقه و حتی جهان نیز سرایت کرده است. مردم دنیا به روشنی درک میکنند که دفاع از دمکراسی و مبارزه با تروریسم که غرب به رهبری آمریکا، با آن دستاویزها اقدام به مداخله در سوریه کردند یک دروغ و فریب است و این دستاویزها را حکومتهای استعماری با خط دهی صهیونیستها مطرح کردهاند تا اهداف سیاسی خود را در صحنه بینالمللی محقق سازند.
سوریه به دلیل موقعیت جغرافیایی – سیاسی و هم مرز بودن با فلسطین اشغالی از دیرباز مورد طمع آمریکا و رژیم صهیونیستی بوده است، به خصوص اینکه، این کشور در چند دهه گذشته حاضر نشده است در چارچوب سیاستهایی که آمریکا برای منطقه ترسیم کرده است حرکت کند و برخلاف برخی دولتهای عرب منطقه، قبول نکرده رژیم صهیونیستی را برسمیت بشناسد و با آن بر سر میز مذاکره بنشیند. انقلابهایی که در برخی کشورهای منطقه، از جمله تونس، لیبی، مصر و یمن و دیگر کشورهای عرب رخ داد آمریکا و رژیم صهیونیستی را به وسوسه انداخت تا با استفاده از فضای به وجود آمده در منطقه، به بهانه حمایت از اعتراضات مردمی در سوریه مداخله کنند و هدف دیرینه خود را محقق سازند.
پایداری مردم سوریه در طول چهار سال توطئه و هجوم ناجوانمردانه جبهه بینالمللی ضد سوری، موجب شد این جبهه شوم نتواند به خواسته خود برسد. علاوه بر آن، به وجود آمدن گروههای تروریستی همچون داعش و النصره نیز باعث گردید تهدیدهای تروریستی به سایر نقاط جهان و حتی اروپا و آمریکا نیز گسترش یابد و مردم آن کشورها، رهبران خود را به عنوان مسببین مشکلات جدید مورد انتقاد و شماتت قرار دهند.
تشدید حمایتها از تروریستهایی که برضد حکومت سوریه میجنگند طی هفتههای گذشته و همچنین طرح اخیر برای آموزش شبه نظامیان مخالف دولت سوریه در همین چارچوب و برای زدودن لکه ننگ و رسوایی است که بر پیشانی سردمداران جبهه ضد سوریه نقش بسته است.
آمریکا و اعضاء ائتلاف مدعی شدهاند که این شبه نظامیان «میانه رو» هستند نه افراطی. این ادعا نیز عوامفریبی است چرا که به تایید منابع مستقل، همه گروههای شبه نظامی تحت هر عنوان و نشانی که در سوریه میجنگند مرتکب قتل عمد شهروندان، کشتار جمعی و جنایات جنگی شدهاند و هیچ توجیهی نمیتواند در این واقعیت که در نهایت، اینگونه طرحها به گسترش تروریسم و تقویت تروریستها منجر خواهد شد، تغییر ایجاد کند.
این گروههای به اصطلاح میانه رو که به ادعای آمریکا مخالف داعش هستند، همان جنایات را انجام میدهند و تفاوت آنها با داعش، تنها در نام آنهاست.
طرح جدید، توطئهای است که پشت آن رژیم صهیونیستی قرار دارد که با کارگردانی آمریکا اجرا میشود و برخی حکام مزدور و مرتجع منطقه از جمله عربستان، قطر و ترکیه نیز نقش پادو و پیاده نظام آن را برعهده دارند.
با اینحال نکتهای که آمریکا و همدستانش درک نمیکنند و یا نمیخواهند درک کنند این است که اولاً این گروهها اگر قادر به برآورده ساختن خواست و هدف اربابانشان بودند در طول چهار سال گذشته این ماموریت را به نتیجه میرساندند، درحالی که برخلاف انتظارات دولتهای مذکور، ارتش سوریه در همه جبههها درحال پیشروی است.
نکته دوم این است که آمریکا و متحدان آن، به خصوص حکومتهای مرتجع منطقه که با شرکت در توطئه صهیونیستها، بر آتش فتنه و تروریسم در سوریه میدمند باید بدانند دیر یا زود شعلههای این آتش دامن خود آنها را نیز در بر خواهد گرفت.
ابتکار: «استانی شدن انتخابات، طرحی ناآشنا با فرهنگ ایران»
«استانی شدن انتخابات، طرحی ناآشنا با فرهنگ ایران» عنوان سرمقاله روزنامه ابتکار به قلم مهدی روزبهانی است که در آن می خوانید:
اکثر موافقان طرح استانی شدن انتخابات مجلس شورای اسلامی بر این باورند که این طرح می تواند به ارتقای کیفیت قوه مقننه کمک کند و مسیر را برای ورود افراد شایسته تر به مجلس فراهم کند. باید متذکر شد که اگر هدف نهایی کمک به رشد کیفی مجلس است، باید دلایل ضعف را شناسایی و آنها را برطرف کرد بنابراین سوال اصلی این است که چرا بعضا افراد ناکارآمد می توانند وارد مجلس شوند؟ و به چه دلایلی مجلس شورای اسلامی به عنوان یکی از قوای اصلی کشور بعضا کارآمدی لازم را ندارد؟ آیا مشکل اصلی مجلس و انتخابات عدم برگزاری آن در سطح استانی است؟ به نظر می رسد که صغرا و کبراهای مدافعان این طرح سنخیتی با یکدیگر ندارد.
برخی در دفاع می گویند که با اجرایی شدن این طرح احزاب نقش اصلی را در انتخابات بازی خواهند کرد و آن وقت این احزاب هستند که می توانند با ارائه برنامه ها به رقابت کیفی با یکدیگر بپردازند و در نتیجه افراد شایسته تر به نمایندگی انتخاب خواهند شد.
در حالی که برای همگان مسلم است که احزاب در کشور ما از آنچان جایگاه و قدرتی برخوردار نیستند که بتوانند در انتخابات مختلف نقش اول را بازی کنند.
از طرفی صرفا با استانی شدن انتخابات مجلس مشکلات احزاب برای نقش آفرینی حل نخواهد شد چون مشکل احزاب ربطی به استانی شدن انتخابات ندارد بنابراین باید توجه کرد که اگر این طرح بسیار هم مناسب باشد اما برای کارساز واقع شدن، نیازمند پیش نیازهایی است که یکی از آنها وجود احزاب قدرتمند است.
از طرفی انتخابات مجلس چه در سطح استانی و چه در سطح شهرستانی برگزار شود دارای مشکلاتی است که ربطی به طرح استانی شدن ندارد اما در مورد خود این طرح باید گفت که برای ترسیم مدلی برای توسعه دموکراسی در کشور باید مختصات اجتماعی و فرهنگی را در نظر گرفت. در حال حاضر تقسیمات سیاسی کشور به شکل دقیق بر اساس قومیت ها و فرهنگ ها صورت نگرفته است و هر استانی خرده فرهنگ ها و قومیت های مختلفی را در خود جای داده است. مثلا استان خوزستان که شامل قومیت های عرب، لر و قشقایی است یا بعضا در استانهای مختلف رقابتهایی بین شهرها وجود دارد.
در حالی که طرح استانی شدن انتخابات وجود این مسائل را نادیده گرفته است. بنابراین اجرایی شدن این طرح به اختلافات قومی در استانها دامن می زند و کشمکشی غیر سازنده را ایجاد می کند. کشمکشی که در نبود فعالیت موثر احزاب، سطحی می ماند و نتیجه ای جز فرسایش منابع و امکانات ندارد.
همچنین اجرایی شدن این طرح در مسیر گردش نخبگان چالش ایجاد می کند چون باعث می شود که افراد مشهور و صاحب پایگاه های اجتماعی همه میدان را تصاحب کنند و جایی برای مانور افراد کمتر مشهور که ممکن است توانایی بیشتری داشته باشند، باقی نماند بنابراین طرح استانی شدن انتخابات مجلس شورای اسلامی ویژگی های جامعه ایران را در نظر نگرفته است و به همین خاطر می توان آن را مسیری در جهت دور شدن از الگوی دموکراسی ایرانی تلقی کرد.
بهتر است کارشناسان و اندیشمندان در نظر داشته باشند که اگر می خواهند برای ارتقای کیفیت مردم سالاری برنامه ای را طراحی کنند، لازم است ابتدا مختصات فرهنگی و اجتماعی کشور در نظر گرفته شود و بر اساس ویژگی های جامعه ایرانی، در جهت رفع مشکلات گام بردارند.
خراسان: عبور از گردنه با آر. کیو.170 یا پراید؟!
«عبور از گردنه با آر. کیو.170 یا پراید؟!» عنوان یادداشت روز روزنامه خراسان به قلم علیرضا قربانی است که در آن می خوانید:
متن کوتاهی که به شوخی یا جدی دریکی از شبکههای موبایلی فضای مجازی قرارگرفته بود، نقل به مضمون چنین بود: «جالب است که ما در ایران توانستیم ظرف مدت کوتاهی هواپیمای فوق پیشرفته و اسرارآمیز آر. کیو.170 آمریکا را مهندسی معکوس کرده و در چند مدل متفاوت به پرواز درآوریم، درحالیکه تنها یک نسخه از آن در اختیار ما بود و آنهم قادر به پرواز نبود و آسیب دیده بود، اما مثلاً در صنعت اتومبیلسازی با وجود این همه اتومبیل شیک و پیشرفته که به وفور در اختیار است نتوانستیم نمونهای کپی کنیم و همچنان به واردات خودروهای بیکیفیت یا تولید از رده خارج شدههای بی کیفیتتری مثل پراید ادامه دادهایم.»
متن بالا از جهات مختلفی قابلتأمل است. وقتی در سختترین شرایط تحریم، دانشمندان جوان و کمتوقع ایرانی با ساخت پیشرفتهترین و دقیقترین ابزار در گروه فناوری هستهای، یا ساخت سلاحهای پیشرفته و انواع تانک و موشک و هواپیماهای جنگنده و بدون سرنشین و یا در حوزه گسترده فناوری نانو و پزشکی و ... گوی سبقت را از بیشتر دنیا ربودهاند، ماندن و درجا زدن یا عقب رفتن در حوزههای بهمراتب سادهتر و کماهمیتتر قابل نقد و بررسی است.
اگر قرار بود تحریم و اخم و قهر دیگران باعث رکود و عقبماندگی شود، این مشکل باید در حوزههای مهمی که به بعضی از آنها اشاره شد، پیش میآمد. البته تردیدی نیست که پیشرفت در شرایط دشواری مانند تحریمهای ظالمانه بهآسانی به دست نمیآید، اما نمونههای فراوان موجود بهاندازه کافی قانعکننده هستند که اگر ارادهای برای کار باشد، ایرانی قادر است از دل خاکستر تحریم ققنوس وار سر برآورد.
واقعیت آن است که عادت به خرج کردن از خزانه متصل به شیر نفت ازیکطرف و بعضی منافع اقتصادی فردی و گاه گروهی در ادامه وابستگی به خارج از سوی دیگر، آفت اصلی جان ملت و دولت در ایران است. سختگیری و محاصره، کمترین بهای استقلال است.
داستان شعب ابیطالب و محاصره همهجانبه پیامبر (ص) و یاران کم تعدادش دم دستترین نمونه است؛ هرچند هیچ عقل سلیمی از قرار گرفتن در تنگنا و انزوا استقبال نمیکند، اما هنر آن است که تهدیدهای پیشپاافتادهای از جنس تحریم، به فرصت خودشکوفایی و رشد و توسعه تبدیل شود.
به تعبیر شایسته رهبر فرزانه انقلاب اسلامی؛ «ایران را باید با اتکای به منابع روی زمین یعنی هوش و استعداد جوانان و نخبگان کشور اداره کرد نه با تکیهبر درآمد پر نوسان منابع زیرزمینی و نفتی.»
قصه پر غصه طلای سیاه شاید تکراری باشد، ولی این نعمت خدادادی که استفاده درست از آن میتوانست به یکی از مهمترین نقاط قوت ما تبدیل شود، بهقولمعروف مولوی، «ازقضا سرکنگبین صفرا فزود» و حالا غصه بزرگ مسئولان دولتی ما شده است تحریم نفتی! همچنان که بسیاری از مشکلات دیگر مثل رخ نمودن فسادهای بزرگ اقتصادی و دزدیهای کلان از همین نعمتی است که نقمت شده است. یک روز بابک زنجانی از دنده چپش زاده میشود و دیگر روز حاتمبخشی به بعضی نورچشمیها، مفسدان یقه سفید و پدیده آقازادههای رانت خوار را ایجاد میکند!
توجه به تأکیدات چند صدباره امام جامعه اسلامی بر اتکای به درون و چشم بستن بر لطف و منت بیگانه، استفاده از ظرفیتهای عظیم خدادادی مادی و معنوی و از همه مهمتر اولویت یافتن اعتلای ملی بر منافع فردی و جناحی، تنها راه برونرفت از تنگناهای مصنوعی و علاج دردهای مزمن جامعه امروز و فردای ایران عزیز است. گذشتن از این تنگنا و گردنه، باوجود همه فشارهای زورگویان کم تعداد زیادهخواه، شدنی است، اگر ارادهای برای گذشتن از «خود» در جمع مدیران و مسئولان کشور باشد.
مهم این است که چگونه بیندیشند؛ تلاشهایی مانند ساخت آر. کیو.170 برای منافع ملی، یا دفاع از مونتاژ و واردات کالاهای بیکیفیت خارجی، برای منافع میلی!
آفرینش: باتلاق یمن و خواستههای فرا منطقهای
«باتلاق یمن و خواستههای فرا منطقهای» سرمقاله روزنامه آفرینش به قلم حمیدرضا عسگری است که در آن می خوانید:
یمن همچنان زیر آماج حملات هوایی و دریایی ائتلاف عربی به سرکردگی عربستان است و هنوز هیچ نتیجه ملموسی برای طرفین درگیر به وجود نیامده است. نه آل سعود توانسته به خواستههای خود برسد و نه انصارالله توانسته با سیطره کامل بر یمن، دولتی مستقل تشکیل دهد. اما آنچه به بار آمده، ویرانی و کشتار زنان و کودکان مظلومی است که خانه و کاشانه خود را ازدست داده و خانوادههاشان از بین رفته اند.
طولانی شدن تحولات یمن درحال تبدیل شدن به باتلاقی است که واردشدگان به آن را در خود فرو می برد، بی آنکه نتیجه و راه نجاتی در آن باشد. این برای دومین بار است که بحث آتش بس در یمن مطرح میشود، اما در هردو مرحله هیچ اتفاقی برای کمک رسانی به مردم و کاهش درگیریها صورت نمیگیرد. این نشان از اوضاع وخیم یمن دارد که حتی نمیتوان آتش بسی رسمی را در آن حفظ کرد!!.
لذا دوری از معرکه و عدم دخالت در روند درگیری ها، سیاستی است که بسیاری از کشورها ازجمله قدرتهای بزرگ دنیا و منطقه در پیش گرفتهاند.
هرچقدر ورود به باتلاق یمن برای اعراب هزینه داشته ، چند برابر آن به نفع آمریکا و دیگر قدرتهای بزرگ اقتصادی و نظامی گردیده است. امروز آمریکا و روسیه ودیگر کشورهای اروپایی اقدام و دغدغه خاصی برای اوضاع یمن در دستور کار ندارند و صرفاً به بیان لزوم گفتگو و اعمال آتش بس، بسنده کردهاند.
درحالی که دلایل فرامنطقهای فراوانی برای ادامه جنگ وجود دارد که میتوان آنها را در زمره نیات غرب برای تغییر توازن سیاسی، اقتصادی و نظامی، منطقه دانست.
شاید گفته شود درگیریهای نظامی در خاورمیانه موجب افزایش قیمت نفت و برخلاف خواسته کشورهای غربی باشد اما باکمی تعمق میتوان دید که درحال حاضر آمریکا با افزایش تولید خود ضمن بالابردن قابل توجه ذخایر، میتواند کسریهای بازار نفت را جبران کند بی آنکه تغییر خاصی در عرصه انرژی و اقتصاد برای آن ایجاد شود.
اما در حفظ این وضعیت منافع بسیاری برای روسیه نیز نهفته است. روسها در طی یک سال گذشته از قبل تحولات بازار نفت و تحریمهای اقتصادی، ضرر مالی بسیاری را متحمل شدهاند. نصف شدن قیمت نفت یعنی کاهش نیمی از درآمدهای روسیه که این مسئله چالشهای فراوانی را برای مسکو به بار آورده است. لذا افزایش دامنه درگیریهای یمن میتواند برای روسها جالب ترهم باشد!.
ازجمله فواید فرامنطقهای ادامه جنگ در یمن، تحلیل قوای مالی عربستان و همپیمانانش میباشد. در طی چند سالی که نفت قیمتی 100 دلاری را تجربه میکرد، اعراب منطقه به ذخایر عظیم مالی دست یافتند و با تکیه برآن در هر حوزهای که میخواستند نفوذ و اعمال قدرت میکردند.
حمایت ازگروههای سیاسی مذهبی همچون اخوان، حماس، القاعده و ... از جمله این اقدامات است. لذا چه ابزاری بهتر از جنگ که بتواند ضمن از بین بردن توان مالی اعراب، با رونق گرفتن بازار تسلیحاتی دلارهای نفتی را به سمت غرب بازگرداند.
اما فرضیه بسیار مهم دیگری را میتوان از سیرتحولات و درگیریهای یمن بیرون کشید که درآن ایران و عربستان به عنوان دوقدرت منطقهای درمقابل یکدیگر قرار گیرند.
مشغولیت ایران در چند جبهه مهم در منطقه همچون سوریه، لبنان، عراق، یمن و رویارویی سیاسی با کشورهای حاشیه خلیج فارس، توان و انرژی زیادی را میطلبد و هزینههای فراوانی را براین کشور تحمیل خواهد کرد لذا افزایش فشارها میتواند موجب زیاده خواهیهای غرب در مسائلی همچون هستهای گردد.
در فرضیه پردازی هیچ غیر ممکنی وجود ندارد، لذاحتی میتوان این تصور را داشت که غرب به دنبال رویارویی نظامی مستقیم میان ایران وعربستان نیزباشد تا از این طریق ضمن توافق هستهای با ایران، درصدد تخریب زیرساختهای هستهای و صنعتی کشورمان باشد.
کافی است یک کشتی یا نفتکش ایرانی در آبهای بین المللی مورد حمله قرار گیرد، یا ممکن است اعراب به بهانههای واهی همچون دخالت ایران در تحولات یمن و منطقه، با تحریک غرب درصدد حملات هوایی به ایران برآیند.مشخص نیست عکس العملهای طرفین بعد از آن چه خواهد بود و چه تحولاتی رخ خواهد داد! .
لذا باید از باتلاق یمن برحذر بود و با کیاست دیپلماتیکی که تاکنون در پیش گرفتهایم و از طریق مجاری بین المللی مانع از گسترده شدن آتش این تحولات در مناطق دیگر و بهانه جویی همسایگان گردیم. مسلماً جنگ یمن سرآغاز تحولات بزرگی است که آینده منطقه در گروی نتایج آن خواهد بود!.
دنیای اقتصاد: ضرورت ورود بانکهای خارجی
«ضرورت ورود بانکهای خارجی» عنوان سرمقاله روزنامه دنیای اقتصاد به قلم پویا جبلعاملی است که در آن می خوانید:
متاسفانه ترازنامه بانکهای ایرانی از سه معیار اصلی برای بانکداری تهی است. اول بانک باید بین ریسک دارایی خود و بدهیهایش تعادل ایجاد کند، دوم از آنجا که بدهی بانک نقدتر از بخش دارایی است، بانک باید از داراییهایی بهره جوید که نقدشوندگی بالاتری داشته باشند و سوم آنکه بهخاطر جنس کوتاهمدتتر بخش بدهی نسبت به دارایی، بانک باید تعادلی بین سررسید دارایی و بدهی خویش ایجاد کند.
آنچه اصطلاحا بهعنوان انجماد دارایی بانکها بهخصوص در بازار مستغلات مطرح است، ناظر بر اعمال استراتژی از سوی بانکها بوده که هر سه این معیارها در آن نقض شده است. ورود بخش اعظم دارایی بانکها به بازار مستغلات، استراتژی پرریسک (که بهزعم بانکها کم ریسک بوده است) با نقدشوندگی پایین و سودآوری در بلندمدت بوده است. از همین رو است که بانکها در انجام تعهدات خود با مشکل روبهرو شدهاند.
به این مشکل باید بحث معوقات بانکی را نیز اضافه کرد. در حالی که اگر نسبت معوقات به کل وامها از 10 درصد بیشتر شود، سیستم بانکی وارد بحران مالی شده است، در کشور ما بیش از نیم دهه است که این بحران وجود دارد البته در این جا قصد بیان دلایل این مشکلات را نداریم، اما بیتردید سرکوب مالی از طریق نرخ سود واقعی منفی، یکی از علل اصلی معوقات و برهم خوردن ترازنامه بانکها بوده است که اگر اجازه دهند، با مثبت شدن آن انتظار این است که تا حدی عامل بهوجود آورنده این مشکلات تخفیف یابد، اما راهحل معضلات ترازنامه بانکها و سیستم بانکی چیست؟ مقام ناظر بانکی گریزی از این مساله ندارد که بانکها را به اصلاح ترازنامه خود تا جای ممکن مکلف کند.
بهخصوص با مراجعه بیش از حد کنونی بانکها به بانک مرکزی برای اضافه برداشت، میتوان با تعبیه معیارهای سختگیرانه، اضافه برداشت را مشروط به گامهایی موثر از سوی بانک در جهت اصلاح داراییهای خود کرد.
موفقیت این کار در آن است که مقام ناظر نشانهای محکم از خود بروز دهد که بانک هر چقدر هم بزرگ باشد، تا برداشته نشدن این گامها اجازه اضافه برداشت را نمیدهد. به این شکل این تصور از سیستم بانکی رخت خواهد بست که بانک مرکزی حاضر است هر موسسه و بانکی را به هر شکلی نگه دارد.
الگوی مناسب بانکی آن است که با ورشکستگی و ادغام یک بانک، کل سیستم بانکی به هم نریزد و این کاری است که با یک سیاست ارتباطی قوی از سوی بانک مرکزی و اعتماد به سپردهگذار شدنی است و شاید اگر یک بانک مشمول این قاعده شود، بانکهای دیگر نیز به این موضوع پی خواهند برد که برای انجام تعهدات خویش اول خود باید کاری کنند. یادمان باشد، بانک مرکزی پناهدهنده آخر (Lender of Last Resort) است نه اول.
قدم بعدی ایجاد شرکت مدیریت دارایی (Asset Management Company) برای خرید معوقات بانکی و دادن نقدینگی لازم به بانکها است. از آنجا که این شرکت در نهایت در ایران دولتی خواهد بود و بیتردید بخش خصوصی بهدنبال ایجاد آن نخواهد رفت، نگارنده با شک و تردید به آن مینگرد؛ زیرا اضافه کردن هر گونه سازمان و بوروکراسی بیشتر به دولت در بلندمدت بلایی است که به منفعت کوتاهمدت آن نمیارزد، اما به هر روی، یکی از راههای برطرف شدن معوقات - وقتی که بودجه دولت اجازه دهد - ایجاد این شرکت است. اما گام سوم و نهایی که اجرای آن میتواند نفسی تازه به سیستم بانکداری ایران ببخشد، استفاده از بانکهای خارجی است.
بانکهای خارجی بهخصوص بانکهای بزرگ، با رعایت معیارهای بانکداری تجاری، میتوانند چنان رقابت سالمی را در سیستم ایجاد کنند که بانکهای ایرانی نیز به خود آیند.
انجام عملیات بانکی توسط بانکهای خارجی به معنی آن است که دیگر اضافه برداشتی نخواهد بود، به معنی آن است که سیاستگذار مطمئن است که سیستم بانکی میتواند تعهداتش را عملی کند، به معنی آن است که دیگر نه رابطه بلکه استحکام طرح توجیهی است که میتواند معیار وامدهی باشد، همچنین که نه تنها منابع اقتصاد بهطور بهینهتری توزیع میشود، بلکه با باز شدن حساب سرمایه، اقتصاد با پتانسیلی که دارد میتواند جذبکننده سرمایهای باشد که شدیدا به آن نیاز دارد.
اجازه عملیات معمول بانکی به بانکهای خارجی، خود بزرگترین مشوق برای ورود سرمایه به ایران است. بدون تردید و بیهیچ شک و شبههای، بیشترین مخالفتها برای ورود بانکهای خارجی برای انجام عملیات معمول بانکداری، با کوچکترین نشانهای از این امر بروز مییابد.
مخالفتهایی که طیف وسیعی را شامل خواهد شد، از شرکتهای شبه دولتی تا بانکهای فعلی. بهعبارت دیگر هر دو طرف تقاضا و عرضه بازار پول تمام لابی خود را به کار خواهند بست و از تمام امکانات بهره میبرند تا این کار صورت نگیرد اما فراموش نکنیم، امروز بزرگترین بانکها، عملیات بانکی اسلامی را در کشورهایی که در این مورد سختگیرتر از ما هستند، انجام میدهند.
اگر بپذیریم استفاده از بانکهای خارجی مانند بهره بردن از لولهکشی سالم و قوی به جای سیستم توزیع آب کهنه و فلج است که نتیجهای جز هدرروی منابع آب ندارد، در مییابیم که چقدر لازم است تا سیاستگذار با تمام توان خود راه را برای بانکهای خارجی باز کند.
بانکهای ایرانی در بهترین حالت، بهدنبال سناریویی هستند که بانکهای خارجی تنها شعبهای در تهران داشته باشند و در مبادلات پولی کمک کنند، اما منفعت اقتصاد ایران و سیستم بانکی بسیار فراتر از این است. آیا در دوره پساتحریم به این سمت حرکت خواهیم کرد یا باز به همان شرایط قبل باز میگردیم؟
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در استودیوی «جامپلاس» میزبان دکتر اسفندیار معتمدی، استاد نامدار فیزیک و مولف کتب درسی بودیم
سیر تا پیاز حواشی کشتی در گفتوگوی اختصاصی «جامجم» با عباس جدیدی مطرح شد
حسن فضلا...، نماینده پارلمان لبنان در گفتوگو با جامجم:
دختر خانواده: اگر مادر نبود، پدرم فرهنگ جولایی نمیشد