کیهان:اولاً غلط میکنید...
«اولاً غلط میکنید...»عنوان یادداشت روز روزنامه کیهان به قلم حسین شریعتمداری است که در آن میخوانید؛ در جریان جنگ جهانی دوم، ارتش ژاپن به فرماندهی «ژنرال یاماشیتا» و ارتش انگلیس به فرماندهی «ژنرال پرسیوال» در سنگاپور رو در روی هم قرار گرفته بودند. ژنرال یاماشیتا که در چند هفته اول درگیری، بیشترین ذخیره سوخت و مهمات خود را مصرف کرده بود و در صورت ادامه جنگ، شکست خود را قطعی میدید، دست به یک حیله جنگی زد که امروزه از آن با عنوان یکی از کارآمدترین تاکتیک جنگی یاد میشود. او با فرمانده انگلیسی تماس گرفت و از موضع برتر به وی توصیه کرد که «از این مقاومت بیمعنی و ناامیدکننده دست بردارد» و برای اثبات این که مقاومت ارتش انگلیس بینتیجه است، از وی دعوت به مذاکره کرد. ژنرال پرسیوال با انجام مذاکره موافقت کرد و به افسران ارشد سپاه خود گفت که قصد دارد توان جنگی و استعداد نظامی حریف را ارزیابی کند. ژنرال ژاپنی با بهرهگیری از شگردها و عملیات روانی وانمود کرد که بیش از 100هزار نیروی نظامی در اختیار دارد و فرمانده انگلیسی که 50 هزار نیرو در اختیار داشت، خود را با دو گزینه روبرو دید. اول؛ تن دادن به شکستی که با تلفات فراوان نیروهای تحت امر او نیز همراه بود و دوم؛ تسلیم شدن که هر چند نوعی شکست بود ولی تلفات نظامیان انگلیسی را در پی نداشت. ژنرال پرسیوال بعد از کسب تکلیف از فرماندهی کل متفقین با پرچم سفید به مقر فرماندهی یاماشیتا رفت و با تمامی نظامیان تحت فرماندهی خود تسلیم شد و سپس یاماشیتا، فرمانده ارتش بیستو پنجم ژاپن که ذخایر سوخت و مهمات انگلیسیها را به غنیمت گرفته بود به نیروهای انگلیس و متحدانش در مالایا حمله کرد و نظامیان حریف که بعد از تسلیم پرسیوال در سنگاپور روحیه رزمی خود را از دست داده بودند، دست به مقاومت چندانی نزده و تسلیم شدند.
در جریان حمله به سنگاپور و مالایا نزدیک به 200 هزار نفر از نظامیان انگلیسی به اسارت درآمدند که از این رخداد با عنوان بزرگترین تسلیم نیروهای انگلیسی در جنگ جهانی دوم و نیز، در تمامی تاریخ این کشور یاد میشود. متفقین اندک زمانی پس از شکست سنگاپور و مالایا به این واقعیت پی بردند که ژنرال یاماشیتا درباره توان نظامی خود بلوف زده بود و در آن هنگام ارتش بیست و پنجم ژاپن فقط چند هزار نیروی تحت امر داشته و ذخیره سوخت و مهمات و آذوقه آنها نیز رو به اتمام بوده است. چرچیل، نخستوزیر وقت انگلیس، بعدها اعتراف کرد که از ماجرای سنگاپور به شدت شوکه شده و این خاطره تلخ را هرگز از یاد نبرده است.
تهدیدهای پی در پی آمریکا که اگر مذاکرات هستهای به نتیجه نرسد و جمهوری اسلامی ایران به تعهداتی که میدهد - یا داده است!- پایبند نباشد به گزینه نظامی روی میآوریم! از دو زاویه متفاوت قابل ارزیابی است.
اول آن که ادامه مذاکرات هستهای ایران با گروه 5+1 در حالی که آمریکا بهعنوان اصلیترین عضو این گروه، جمهوری اسلامی ایران را به حمله نظامی تهدید میکند، با کدام منطق عقلی و حقوقی سازگار است و به قول حضرت آقا، مذاکره زیر سایه و شبح تهدید چه معنا و مفهومی دارد؟
دوم این که آیا آمریکا آنگونه که ادعا میکند، توان حمله نظامی به ایران را دارد؟ و یا این تهدیدها فقط یک «بلوف سیاسی» و «لاف گزاف» است؟ و اگر لاف گزاف است - که هست- این طبل توخالی را با چه انگیزهای به صدا درآورده است؟ بخوانید!
1- در نظام حقوق بینالملل، مذاکره -NEGOTIATION- نقطه مقابل جنگ - WAR- است و در تعریف آن آمده است «مذاکره با هدف دستیابی به صلح انجام میپذیرد» (ماده 2 منشور ملل متحد). از این روی «مذاکره» و «جنگ» دومقوله متضاد هستند که نمیتوانند به طور همزمان انجام پذیرند، به بیان دیگر، وقتی یکی از طرفین مذاکره، طرف مقابل را به حمله نظامی تهدید میکند، مفهوم و ترجمان حقوقی این تهدید، آن است که «مذاکره» را تمام شده تلقی کرده است، ماده 52 از کنوانسیون 1969 وین درباره «حقوق معاهدات» تصریح میکند «هرمعاهدهای که با نقض اصول حقوق بینالملل مندرج در منشور ملل متحد، از راه تهدید یا زور منعقد شده باشد، باطل است».
از این روی، در حالی که میان ایران و 5+1 مذاکرات هستهای در جریان است و آمریکا نیز یکی از طرفهای مذاکره است، تهدید آمریکا به حمله نظامی علیه ایران، نه فقط در تعریف حقوق بینالملل، بلکه در عرف منطقی و عقلی نیز به معنای پایان مذاکرات است و به قول حکیمانه - و البته مقتدرانه- رهبر معظم انقلاب در دیدار اخیر ایشان با معلمان کشور، مذاکره زیر سایه تهدید، معنا ندارد. ایشان در دیدار یادشده با اشاره به تهدیدهای اخیر دو تن از مقامات رسمی آمریکا که به ایران حمله نظامی کنیم، خطاب به آنان فرمودند؛ اولا غلط میکنید... و در ادامه تاکید ورزیدند «بامذاکراتی که زیر شبح تهدید باشد موافق نیستم و به مسئولان مذاکرهکننده کشورمان توصیه کردند « به مذاکره با رعایت خطوط اصلی ادامه دهید و اگر در این چارچوب به توافق هم رسیدید اشکالی ندارد.
اما به هیچوجه زیر بار تحمیل، زور، تحقیر و تهدید نروید». از این روی و با توجه به اصول و روال تعریف شده در مذاکرات، ادامه مذاکرات هستهای با 5+1 فقط در صورت دست کشیدن آمریکا از تهدید- کهخواهیم دید طبل توخالی است- قابل قبول است و مادام که آمریکاییها از تهدیدات خود دست نکشیده و رسما پوزش نخواستهاند، ادامه مذاکرات غیر از قربانی کردن عزت نظام و مردم و عبور از خون شهدا، مفهوم و معنای دیگری نمیتواند داشته باشد. خوشبختانه قرار است امروز مجلس شورای اسلامی یکطرح سه فوریتی را با همین مقصود و منظور ارائه کرده و به تصویب برساند. همین جا گفتنی است و پیش از این نیز با اشاره به انبوهی از اسناد غیرقابل انکار تاکید کرده بودیم که مذاکرات هستهای با 5+1 هرگز به نتیجه نخواهد رسید.
2- فقط نیمنگاهی به رخدادهای سه دهه اخیر به وضوح نشان میدهد که هیچیک از لشکرکشیها و تجاوزهای نظامی آمریکا و متحدانش علیه کشورهای منطقه نه فقط به پیروزی نرسیده است بلکه در مواردی، نتیجه معکوس نیز داشته است، تا آنجا که میتوان گفت، منطقه غرب آسیا به ویترینی از شکستهای پیدرپی آمریکا تبدیل شده است. آمریکا در حمله نظامی به افغانستان که یکی از ضعیفترین کشورهای منطقه بود با شکست روبرو شد. در حمله نظامی به عراق که با هدف تسلط بر سرنوشت مردم این کشور صورت گرفته بود، نتیجهای کاملا معکوس گرفت و امروزه کشور عراق به یکی از محورهای مستحکم زنجیره مقاومت در منطقه تبدیل شده است. گفتنی است بعد از خروج نظامیان آمریکایی از عراق، سعودالفیصل وزیر خارجه وقت عربستان در مصاحبه با واشنگتنپست با عصبانیت خطاب به آمریکا گفته بود؛ «عراق را در سینی طلا تحویل ایران دادهاید».
حمله وحشیانه اسرائیل با حمایت آشکار آمریکا به لبنان، گروهها و احزاب و قومیتهای این کشور را تحت مدیریت حزبالله به یک قدرت موثر منطقهای تبدیل کرد. قدرتی که امروزه علاوه بر لبنان، در سوریه و فلسطین و... نیز علیه آمریکا و متحدانش نقشآفرین است. فلسطین از سلطه حکومت خودگردان که دست نشانده آمریکا و برای اسرائیل نقش «کبریت بیخطر»! را داشت خارج شد و انتفاضه با رهبری جهاد اسلامی و حماس شکل گرفت که در جنگهای 22 روزه و 51 روزه به عنوان یکی از اصلیترین دشمنان صهیونیستها، پوزه اسرائیل را به خاک مالید و...
آمریکا بعد از تحمل شکستهای پی در پی در منطقه ناچار به تغییر استراتژی شد و از رویارویی مستقیم به جنگ نیابتی- PROXY WAR - روی آورد، که نمونه بارز آن، بحرانآفرینی در سوریه است که با سازماندهی تروریستهای اجارهای تحت حمایت مستقیم و آشکار عربستان، ترکیه، قطر، اردن و... به نیابت از آمریکا شکل گرفت و برای ارزیابی نتیجه این جنگ نیابتی کافی است به رجزخوانی اولیه آنان که براندازی بیچون و چرای حاکمیت بشار اسد بود مراجعه کرد و آن هدف اعلام شده را با خواسته امروز نیابتیها که مذاکره با بشار اسد است مقایسه کرد. تازهترین نمونه جنگ نیابتی آمریکا در منطقه، حملههای وحشیانه راهزنزادههای آلسعود به یمن است که با وجود قتل عام بیوقفه زنان و کودکان و مردم عادی نه فقط پیشرفت انصارالله را متوقف نکردهاند، بلکه انکار نمیکنند در انتظار انتقام سخت آنها هستند. در اینباره نیز کافی است به رجزهای اولیه و خواستههای کنونی آلسعود اشاره کرد. سرتیپ احمد العسیری، سخنگوی ارتش آلسعود، در آغاز حمله به یمن از نابودی انصارالله و تسلط بر همه شهرهای یمن سخن میگفت؛ چند هفته بعد، اعلام کرد که هدف از حملات، آزادسازی استانهای جنوبی از سلطه انصارالله است و دو روز قبل در یک مصاحبه تلویزیونی اعلام کرد، توقف حملات، مشروط به آن است که انصارالله از تعقیب گروههای همپیمان آلسعود منصرف شود! و...
در اینباره اگرچه گفتنی بسیار است ولی اشاره به مقاله تحلیلی و مستند توماس فریدمن نویسنده ارشد نیویورکتایمز - آبان 1391- در مصاحبه با روزنامه ملیت ترکیه درخور توجه است. او میگوید؛ آمریکا به اندازه یک بندانگشت هم توان دخالت نظامی در منطقه خاورمیانه و هیچ نقطه دیگر دنیا را ندارد... در عراق ضامن نارنجک را کشیدیم ولی خودمان را روی آن انداختیم... دولتمردان آمریکا به جای «بیت لحم» در خاورمیانه باید به فکر نجات «بیت پنسیلوانیا» باشند... مردم آمریکا بیشتر از هر دوره دیگری میپرسند که نیروهای ما در فلان منطقه جهان چه میکنند؟
آمریکا با 18 هزار میلیارد دلار بدهی غیرقابل جبران روبرو است و اوباما که وعده تأمین رفاه اجتماعی داده بود، در پی اجرای طرح ریاضت اقتصادی است. جنبش تسخیر والاستریت در اعتراض به حاکمیت یک درصدی کلان سرمایهداران آمریکایی بر 99 درصد مردم این کشور، امروزه به اعتقاد تحلیلگران آمریکایی، آتش زیر خاکستر است که هر لحظه احتمال زبانه کشیدن آن وجود دارد و...
حالا به این فراز از بیانات اخیر رهبر معظم انقلاب بازمیگردیم. حضرت آقا با اشاره به اظهارات چند روز گذشته دو تن از مقامات آمریکایی که گفته بودند، اگر چنان شرایطی پیش آید علیه ایران دست به حمله نظامی خواهیم زد! فرمودند: اولا غلط میکنید! ... و با توجه به جغرافیای سیاسی و نظامی منطقه که فقط به چند نمونه از آن اشاره شد میتوان حدس زد که ثانیا و ثالثا و رابعا و... این برخورد مقتدرانه نیز، تکرار همان غلط میکنید است. نیست؟!
خراسان:جنایت های سعودی و یک امتحان تاریخی
«جنایت های سعودی و یک امتحان تاریخی»عنوان یادداشت روز روزنامه خراسان به قلم کورش شجاعی است که در آن میخوانید؛۱ - رژیم سعودی با حمله وحشیانه و جنایتکارانه خود به مردم مظلوم یمن، از چهره خونریز و جلاد خود نقاب برداشت گر چه طبق مستندات دقیق و ثبت شده تاریخی اساساً این رژیم غیرمردمی از همان حدود صد سال پیش که بنیان نامبارکش گذاشته شد، ریشه در خون و قتل و غارت های فراوان داشت. اما آن سفاکی ها، خونریزی ها، قتل و غارت ها و حق کشی ها به هر صورت داخل مرزهای عربستان رخ داد ولی این روزها رژیم سعودی پس از آن فجایع و جنایت های عدیده ای که وهابیون در عربستان مرتکب شدند و پس از تلاش های همه جانبه در جهت گسترش مدارس تربیت وهابیون و تکفیری ها و به دنبال آن تربیت و تجهیز تروریست های وهابی تکفیری و اعزام آنان به کشورهایی مثل سوریه و عراق حالا حکام سعودی در نهایت بی رحمی و قساوت علاوه بر حمایت های مالی و تسلیحاتی از القاعده و تکفیری های لانه کرده در یمن، سوریه و عراق، آشکارا بمباران گسترده اکثر نقاط کشور یمن به جز بخش هایی از «حضرموت» و چند منطقه دیگر که محل فعالیت القاعده و تکفیری ها است را در دستور کار خود قرار داده و با این که به خاطر شرایط فاجعه بار این کشور مظلوم، آمار دقیقی از ویرانی های به بار آمده در یمن و حتی کشته شدگان در دست نیست اما آمار اعلام شده هفته گذشته چنین حکایت می کند که ظرف حدود ۴۰ روز بمباران های مستمر جنگنده های سعودی بیش از ۳۵۵۰ انسان بی گناه که ۵۰۳ نفر آنان کودک و نوجوان و ۲۱۸ نفرشان زن بوده اند قربانی جنایت های رژیم سعودی شده اند. این جنایتکاران کودک کش که با وقاحت تمام ادعای «خادم الحرمینی» دارند. اگر حتی ذره ای تقوا و اندک ترسی از «روز جزا» داشتند و اگر ذره ای حرمت دار خانه کعبه و مدینة النبی و خدای کعبه و پیامبر بودند این چنین جنایتکارانه با بمب های خوشه ای و غیرخوشه ای و موشک های خریداری شده از پول مسلمین، مردم مظلوم یمن را قتل عام نمی کردند و به خاک و خون نمی کشیدند.
۲ - برای مدعیان دروغین خادم الحرمینی و مدعی مسلمانی همین «رسوایی تاریخی» بس که امروز این مرتجعان منفور و مزدور جنایتکار وابسته به آمریکا و دلبسته به دنیا به جای این که به سیره پیامبر عظیم الشأن اسلام «رحماءُ بینهم و اشداءُ علی الکفار» باشند در اوج وحشی گری یادآور دوران جاهلیت و «بدویت»شان حالا نه با خنجر و شمشیر که با بیش از ۱۰۰ فروند جنگنده ساخت غرب که به روایت آمار، تعداد جنگنده های ساخت انگلستان که در اختیار نیروی هوایی عربستان است بیش از نیروی هوایی خود انگلیس است به جان مردم مسلمان مظلوم و بی دفاع یمن افتاده اند و بیش از ۴۰ روز است که مدام بر سر این مردم و زنان و کودکانشان بمب و موشک می ریزند. عجب مسلمانانی هستند این سعودی های وهابی که به جای شباهت به مسلمانان راستین، این روزها بیشتر از هر چیزی به نژاد پرستان متجاوز جنایتکار و کودک کش رژیم صهیونیستی شبیه شده اند. این شباهت و عقد اخوت وهابیون رژیم سعودی با رژیم صهیونیستی تا روزی که با هم وارد جهنم شوند مبارکشان باد. اما علاوه بر صهیونیست ها، رژیم آدم کش و جنایتکار سعودی نیز مطمئن باشند که تا فرا رسیدن «روز جزا» البته در این دنیا نیز دیر یا زود حتماً به سزای اعمال جنایتکارانه خود خواهند رسید و خون مردم بی گناه سوریه، عراق و خصوصاً خون مردم مظلوم یمن دامن آنان را در این دنیا خواهد گرفت، سعودی های جنایتکار اگر به روز جزا نمی اندیشند و اگر حافظه تاریخی شان ضعیف شده، ای کاش لااقل همین چند سال پیش را و آن ذلت و خواری صدام دیکتاتور عراق همان که جنایت های فراوانی در حق مردم خودش و ایران عزیز روا داشت و سودای سردار قادسیه شدن را در سر می پرورانید و این آرزو را با ذلت به گور برد به یاد آورند.
۳ - این سنت الهی است که خون ناحق دامن خونریزان را دیر یا زود می گیرد و دودمانشان را به هم می پیچد. چه بد سرانجام است آل سعود جنایتکار که اگر ذره ای به اسلام ناب محمدی و فرامین و احکام قرآنی و شریعت و سنت نبوی پایبند بود به جای ریختن بمب و موشک بر سر مردم فقیر، بی پناه، مظلوم و بی دفاع یمن، مسلمانی و انسانیت می کرد و لااقل کاری می کرد یا حداقل مانع نمی شد که مردم این کشور همسایه و مسلمانش در قرن بیست و یکم از حداقل های حق و حقوق ملی و یک زندگی معمولی برخوردار باشند نه این که مردم این کشور را که گناهی ندارند جز این که نمی خواهند مستعمره عربستان باشند، نمی خواهند سعودی ها مدرسه تربیت وهابیون و تکفیری ها در کشورشان داشته باشند، نمی خواهند حکام سعودی برای آنان تصمیم بگیرند و نمی خواهند وهابیون در کشورشان جنگ مذهبی راه بیندازند و چنین بی رحمانه مورد تجاوز و حمله هوایی قرار دهند.
مگر مردم یمن چیزی غیر از حفظ استقلال، عزت و کرامت خود می خواهند، این مردم بی پناه اما غیور آیا چیزی جز حق رأی و حق انتخاب سرنوشت و حکومت خود می خواهند؟ آیا مردم ستمدیده چیزی جز تداوم زندگی مسالمت آمیز مذاهب مختلف که قرن ها در یمن جاری بوده می خواهند؟ و آیا این مردم مظلوم چیزی جز حفظ تمامیت ارضی و امنیت شهروندان خود می خواهند؟ پس گناه مردم یمن چیست که بیش از ۴۰ روز است که حکام سعودی بمب و موشک بر سر این مردم مظلوم فرو می ریزند و قتل عام می کنند. مردم یمن چه گناهی مرتکب شده اند که در این مدت سعودی ها بیشتر زیرساخت های اقتصادی، فرودگاه ها، پل ها و جاده ها، کارخانه های برق، تأسیسات آب، انبارهای غله و حتی ۵۴ بیمارستان، ۲۶ مسجد، ۱۶۸ مرکز آموزشی، ۳ مدرسه، ۹۳۰ مرکز مردمی و ۵۶۰ مجموعه مسکونی آنان را با بمب و موشک ویران کرده است. علاوه بر این جنایت ها رژیم سعودی با بستن مرزهای دریایی، زمینی و هوایی یمن حتی از رساندن آب و غذا و دارو به مردم ممانعت می کند، این «محاصره ناجوانمردانه» در کنار آن حملات هوایی، یمن را گرفتار یک «فاجعه انسانی» بزرگ کرده است.
۴ - گر چه ارتش اجاره ای سعودی ها که به «ارتش برنج» معروف هستند به دلایل مختلف از جمله ناتوانی و کمبود فاحش انگیزه و وابستگی های فراوان دنیوی از یک سو و همچنین شرایط ویژه سرزمینی یمن و از دیگر سو به دلیل قدرت و توانایی نیروهای مردمی، ارتش یمن و انصارا... که به خاطر انگیزه بسیار قوی و خدایی و توانایی جنگ چریکی و ساده زیستی که به گفته شاهدان عینی تنها با کمی آب و مقداری نان قادرند مدت ها به جنگ چریکی ادامه دهند فعلاً نمی تواند به حمله گسترده زمینی فکر کند اما مشخص است که هدف اصلی حکام سعودی در هم شکستن اراده و به دنبال آن مقاومت دلاورانه و مظلومانه مردم یمن است و کاملاً روشن است که حداقل هدفی را که عربستان در یمن دنبال می کند این است که اگر نتواند با بمباران ها و محاصره دارویی و غذایی اراده مردم را بشکند قصد دارد با بمباران های متعدد و مستمر علاوه بر نابودی زیرساخت ها و تحمیل هزینه های فراوان به این کشور فقیر، یمن را به «سرزمین سوخته» تبدیل کند. سعودی همچنین می خواهد با هر چه بیشتر مسلح کردن نیروهای القاعده و تکفیری ها در یمن این کشور را به دام جنگ داخلی فرسایشی و طولانی گرفتار کند و البته تجزیه دوباره یمن از اهداف میان مدت حکام سعودی است. اما اگر «صبر استراتژیک» و مقاومت جانانه مردم و در کنار این ها تدبیر و دوراندیشی های لازم همچنان ادامه داشته باشد بی گمان حکام سعودی این اهداف و آرزوها را با خود به گور خواهند برد.
۵ - علاوه بر ننگ ابدی و مهر جنایتکاری که بر پیشانی رژیم سعودی به خاطر نسل کشی، قتل عام و ارتکاب جنایات جنگی در یمن می خورد لااقل تا این لحظه سازمان ملل متحد و خصوصاً شورای امنیت این سازمان و بسیاری از مجامع مدعی حقوق بشر و همچنین اکثر کشورهای عربی و منطقه در کنار آمریکا، رژیم صهیونیستی و کشورهای غربی که در مقابل جنایت حکام سعودی در یمن سکوت یا حمایت کرده اند به خاطر سکوت ها و حمایت هایشان در برابر وجدان انسانی و تاریخ باید شرمسار باشند چرا که هیچ جواب قانع کننده ای به تاریخ و انسانیت برای سکوت ها و حمایت هایشان ندارند.
۶ - اما در این میان جای بسی تأسف و شگفتی است که نهادی مانند صلیب سرخ جهانی تا این لحظه با وجود وقوع «فاجعه انسانی» در یمن به کمترین وظیفه ذاتی خود که تلاش موثر و همه جانبه برای کمک رسانی به مردم مظلوم و بی گناه یمن است عمل نکرده و تا کنون اقدامی، حتی حداقلی، از سوی این سازمان کمک رسانی بین المللی برای رساندن غذا، آب و دارو به مردم یمن انجام نشده است.
به قول دکتر روحانی رئیس جمهور ایران عزیزمان، امروز یمن صحنه «امتحان تاریخی» برای دنیا است اگر غم ما برای یمن با غم ما برای فلان کشور اروپایی یا آسیایی یکسان نباشد، معلوم می شود که همه اصول انسانی صلیب سرخ و هلال احمر را زیر پا گذاشتیم.
افکار عمومی مردم آزاده جهان منتظر است که ببیند چه کسانی از این «امتحان تاریخی» قبولی می گیرند.
جمهوری اسلامی:در دام دشمنان نیافتیم
«در دام دشمنان نیافتیم»عنوان سرمقاله روزنامه جمهوری اسلامی است که در آن میخوانید؛بعد از آنکه اظهارنظرهای تند جمهوریخواهان آمریکا علیه ایران نتوانست آنها را به هدفشان برساند، مجلس سنای آمریکا با هدف بینتیجه گذاشتن مذاکرات هستهای ایران و 1+5 دولت آمریکا را موظف به گرفتن موافقت کنگره در مورد هرگونه توافقی در زمینه هستهای با ایران و لغو تحریمهای ایران کرد. این مصوبه البته هنگامی قانون خواهد شد که کنگره نیز آن را تصویب کند و باراک اوباما رئیسجمهور آمریکا نیز آن را امضاء نماید.
اینکه 150 نفر از نمایندگان کنگره آمریکا بلافاصله پس از مصوبه ضد ایرانی سنای این کشور با امضاء نامهای به اوباما حمایت خود را از ادامه مذاکرات هستهای با ایران اعلام کردند، به این دلیل است که مصوبه سنا را قبول ندارند و آن را کارشکنی علیه حزب دموکرات و شخص رئیسجمهور با هدف ناکام گذاشتن دموکراتها در انتخابات ریاست جمهوری آینده میدانند.
موضع گیریهای موافقان و مخالفان مذاکرات هستهای در آمریکا و ایران در روزهای اخیر کاملاًنشان میدهد یک جریان فعال که یکسر آن در آمریکا و سر دیگر آن در ایران است عزم خود را برای ناکام گذاشتن این مذاکرات جزم کرده است. نکته قابل تامل اینست که این دو سر، هیچ توافقی با همدیگر به عمل نیاوردهاند ولی بدون آنکه توافق نامهای شفاهی یا کتبی میان آنها وجود داشته باشد، با گفتارها و رفتارهای خود، مشترکاً و متفقاً برای به نتیجه نرسیدن مذاکرات تلاش میکنند.
در مقابل، طرفهای مذاکره کننده و حامیان آنها در ایران و آمریکا با درک این واقعیت تلخ که چنین جریانی درحال تلاش برای ناکام کردن مذاکرات است، مطالب روشنی را درباره این جریان مطرح میکنند و برای خنثی کردن اقدامات آنها فعالند.
در آمریکا باراک اوباما میگوید هر مصوبهای را که مانع توافق باشد وتو خواهد کرد و در ایران نیز وزیر امور خارجه میگوید ما در مذاکرات هستهای، با دولت آمریکا طرف هستیم نه دیگران. آقای ظریف علاوه بر این، هفته گذشته گفته بود برای پایان دادن به موانع ساختگی بر سر راه مذاکرات هستهای مصمم هستیم. دبیر شورای عالی امنیت ملی ایران نیز روز جمعه گفت: ایران، فریب نقشه غرب در بازی رقابت منطقهای را نخواهد خورد.
در این میان، حمله نظامی عربستان به یمن و شرایط حاد منطقه نیز به ابزاری برای مخالفان مذاکرات هستهای تبدیل شده است. آنها تلاش میکنند ایران را از حالت عدم مداخله در این جنگ خارج کنند و به وضعیتی بکشانند که بتوانند شرایط کشور را غیرعادی جلوه دهند و از رهگذر این شرایط، مانع ادامه مذاکرات هستهای شوند. این سخن دریابان شمخانی که گفته است: «جمهوری اسلامی ایران فریب نقشه غرب در بازی رقابت منطقهای را نخواهد خورد کما اینکه در قضیه داعش نیز فریب داعش سازان را نخوردیم» اعلام یک سیاست دقیق و راهبردی در جهت جلوگیری از بهانهسازیهای دشمن است.
تاکید پیاپی مسئولان وزارت امور خارجه کشورمان بر عدم مداخله ایران در یمن، اقدام هوشمندانهایست که از یکطرف هرگونه بهانهای را از دست دشمنان خارج میسازد و از طرف دیگر تلاشهای مخالفان داخلی مذاکرات هستهای را خنثی میکند. همین دیروز بود که عادل الجبیر، وزیر امور خارجه عربستان، همراه با اعلام وعده برقراری آتش بس 5 روزه در یمن از روز سهشنبه این هفته، ایران را به مانع تراشی بر سر راه استقرار آرامش در منطقه متهم کرد. این دروغ بزرگ وزیر خارجه تازه کار عربستان، که از قضا خود او از دست اندرکاران تهاجم نظامی عربستان به یمن میباشد، اگر با واکنش غیرهوشمندانه مسئولان سیاست خارجه کشورمان مواجه شود میتواند ما را وارد همان دامی نماید که دشمنان برایمان گستردهاند.
دو هفته قبل، هنگامی که دکتر ظریف وزیر امور خارجه کشورمان پیام تبریکی برای همین آقای عادل الجبیر به مناسبت انتصاب وی به عنوان وزیر خارجه عربستان فرستاد، مخالفان به این اقدام خرده گرفتند. این خردهگیری در ظاهر نیز قابل توجیه بود زیرا عربستان وارد جنگ با مردم مظلوم یمن شده بود و کسی که مخاطب پیام تبریک آقای ظریف بود، از جمله مبتکران این جنگ و اولین شخصی بود که خبر حمله نظامی عربستان به یمن را اعلام کرده بود. اما با اینحال، اقدام وزیر امور خارجه کشورمان در ارسال پیام تبریک به وزیر امور خارجه تازه منصوب شده عربستان یک اقدام در جهت منافع و مصالح جمهوری اسلامی ایران بود.
دلایل متعددی میتوان برای این قبیل موضعگیریها برشمرد که روشنترین آنها یکی ضرورت جلوگیری از ورود جمهوری اسلامی ایران به درگیریهای منطقه و دیگری تلاش برای باز گرداندن صلح و آرامش به کشورهای اسلامی است. اینکه هر روز آتش یک جنگ در یکی از کشورهای اسلامی شعلهور میشود و در حال حاضر بسیاری از کشورهای منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا دچار جنگهای داخلی هستند یا با کشورهای دیگر درحال جنگند، امری عادی نیست. این، خواست و اراده دشمنان ملتهای منطقه و ملتهای مسلمان است که با برنامهریزی دقیق، مسلمانان را به جان همدیگر انداخته و حرث و نسل آنان را به نابودی میکشانند و با استفاده از این فرصت، سلاحهای خود را میفروشند و اهداف استعماری خود را نیز دنبال میکنند.
مسلمانان باید برای بازگرداندن امنیت به منطقه، جلوگیری از هرگونه درگیری جدید و خنثی کردن توطئههای دشمنان، تمام تلاش خود را بکار بندند.
این وظیفه مهم بر دوش ما ایرانیان به ویژه مسئولین اعم از سیاسی و نظامی بیش از دیگران سنگینی میکند. همه باید برای برگرداندن مکر و حیله دشمنان به خودشان و پرهیز از بهانه دادن به دست آنان، هوشمندانه عمل کنیم. حفظ آمادگی دفاعی و برخورد قاطع با متجاوزان، وظیفهای حتمی و تعطیل ناشدنی است، اما این وظیفه حتمی با تحریک و بهانه دادن به دشمن که نوعی در زمین مورد نظر دشمن بازی کردن است تفاوت اساسی دارد.
رسالت:درس امید در کلاس تعلیم و تربیت محمود فرشیدی
«درس امید در کلاس تعلیم و تربیت محمود فرشیدی»عنوان سرمقاله روزنامه رسالت به قلم محمود فرشیدی است که رد آن میخوانید؛یکی از گرانبهاترین نعمتهای نظام مردم سالاری دینی، که چه بسا باید آن را نعمت خفیه نامید زیرا قدر و اهمیت آن، چنان که باید شناخته شده نیست، پیوستگی و ارتباط تنگاتنگ امت و امام است، پیوندی قلبی و الهی که گویا روح واحدی به کالبد امام و امت، حیات میبخشد.
همین وحدت معقول است که فاصلههای مادی را درمینوردد و فریاد در گلو خفته و مکنونات باطنی ملت در کلام شفاف و قاطع رهبری، تبلور پیدا می کند که البته راه رسیدن به چنین مقاماتی، بر دیگر مسئولان هم بسته نیست، مهم آن است که با سرمایه اخلاص و توکل، زمینه ارتباط با توده مردم، فراتر از تشکیلات و تشریفات هم گشوده باشد تا مقصود حاصل گردد و کلام ملت بر زبان دولت جاری گردد. دیدار روز چهارشنبه گذشته معلمان با مقام معظم رهبری، تجلی دیگری از این همدلی و همزبانی بود. در آن مقام که از عظمت ملت ایران در برابر آمریکا و استکبار جهانی دفاع فرمودند و دیگری دفاع از ساحت معلم. در این نوشتار نگارنده به عنوان معلمی کوچک تلاش میکند در حد بضاعت مزجات، برداشت خویش را درباره سخنان معظم له پیرامون معلم و تعلیم و تربیت، تقدیم و محورهای ارائه شده را بر اساس مخاطبان و مسئولان مربوطه تفکیک نماید:
مقام معلم و مسئولیت همگان
نخستین فراز کلام رهبری، تبیین جایگاه و نقش و منزلت معلمان بود به عنوان مسئولان ساختن آینده کشور و ایجاد جامعه انسانی برتر و والاتر، یعنی کلید حل تمامی مشکلات آینده کشور را باید امروز در مدرسه و در دستان معلم جستجو کرد. به نظر میرسد ریشه اصلی رفع مشکلات معلم و تعلیم و تربیت را میبایست در همین فراز جست.
واقعیت آن است که در سطوح عالی برنامهریزی و مدیریت کشور، نگاه کمیگرایانه و مادی بر نگاه فرهنگی، غلبه یافته به طوری که ساختن جاده و نیروگاه و کارخانه بر ساختن "انسان" اولویت پیدا کرده است و در شرایطی که تقریبا تمامی وزارتخانهها برای انسان، کالا یا خدمات تولید میکنند، تنها وزارتخانهای که باید "انسان" تولید کند، طبعا سرش بیکلاه مانده است. به همین دلیل ضروری به نظر میرسد که در یک بازنگری باید، نهاد تعلیم و تربیت از ساختار وزارتخانهای و دولتی بودن خارج شود و جایگاهی در میان نهادهای حکومتی پیدا کند.
البته مخاطب این فراز درباره مقام و منزلت معلم، علاوه بر دولتمردان و مسئولان، عموم افراد جامعه نیز هستند و همگان وظیفه دارند برای تبیین و ارتقای منزلت معلم، به عنوان همکار پیامبران، تلاش کنند. زیرا معلم، امانتدار گرانبهاترین امانتهای جامعه، یعنی فرزندان این مرز و بوم است و این مهم علاوه بر رفع مشکلات معیشتی، نیازمند درک معرفتی و فرهنگسازی است و بخصوص از دانشآموزان دیروز که امروز به عنوان شخصیت در جامعه اعتبار و منزلتی یافتهاند، بیشتر انتظار میرود که با شیوههای گوناگون، وامداری خویش به معلم را ابراز دارند.
جامعه معلمان
مخاطب بعدی، جامعه معلمان بودند که در کلام معظم له مسئولیت سنگینشان یادآوری شد؛ "تربیت نسلی با ایمان، دانا، دارای اعتماد به نفس، امیدوار به آینده، بانشاط، روشنبین و دارای سلامت جسمی و روحی."
یعنی رسالت اصلی معلم، "تربیت" است حتی در عرصه علمی نیز معلم، دانشآموزان را تربیت میکند که چگونه علم بیاموزند.
در عین حال بار دیگر با یادآوری خصائل، فضائل، نجابت و هوشیاری معلمان نسبت به توطئههای دشمنان در زمینه سوء استفاده از مشکلات معیشتی معلمان، هشدار داده شد.
دولت، مجلس، مسئولان اقتصادی کشور
حضرت آیت الله خامنهای به طور شفاف مشکلات معیشتی معلمان را متذکر شدند و قاطعانه از مسئولان خواستند با "نگاه ویژه" برای اقتصاد آموزش و پرورش برنامه ریزی کنند و آن را در "مسائل اولویتدار" قرار دهند و تاکید فرمودند که هزینه در این بخش، سرمایهگذاری است و هشدار دادند که از الزامات رسالت معلم، توجه به مسئله معیشت معلم است و غفلت از این مسئله عامل سوء استفاده دشمن میباشد.
اما متاسفانه مشاهده میشود که یک مشاور عالی به جای حل مشکل معیشتی معلم، به او تلقین میکند که به خیابان بیاید و تظاهرات کند تا بقیه اقشار هم پشت سر معلم وارد شوند. مسئول عالیرتبه دیگری هم شاید به تصور آنکه مشکل اصلی معلم سیاسی است نه معیشتی، با اشاره به راهپیمایی امسال کارگران برای نخستین بار به گونهای معلم را هم تشویق به اقدام مشابه میکند، گویی تظاهرات برای معلم نان میشود. شخصیت دیگری هم برخلاف اصل مسلم معلمی، که ایثار در راه تربیت نسل آینده است، تعطیلی کلاسها را حق معلم میداند بیآنکه توجه داشته باشد معلم به هیچ وجه حاضر نیست با زیر پا گذاشتن حق دانش آموز برای دستیابی به حق خود تلاش کند.
مسئولان وزارت آموزش و پرورش
طبعا برای تحقق منویات مؤکد مقام معظم رهبری، مسئولیت اصلی بر عهده مدیران وزارت آموزش و پرورش میباشد که مسئولیت خدمت به معلم و تعلیم و تربیت را پذیرا شدهاند و آنان هستند که اولا برای حل مشکلات اقتصادی این وزراتخانه باید تمام همت خود را به کار گیرند و راهکار ارائه دهند و همکاری دولت و مجلس را جلب کنند و هوشیارانه مواظب باشند که در دام توطئه "فشار اقتصادی، تحریک سیاسی" دشمن گرفتار نشوند.
اما به موازات توجه ویژه به این پیش نیاز، وزارت آموزش وپرورش موظف به "اجرای کامل و منسجم مواد سند تحول بنیادین" است و باید ضمن پرهیز از "روزمرگی و برنامههای سطحی" مانع رویکرد بخشی نگری در اجرای این سند شود. ضمن آنکه برنامه ششم توسعه باید نگاه ویژهای به سند داشته باشد هر چند در زمینه اجرای سند، تحرکی مشاهده نمیشود و خبری به گوش نمیرسد. همچنین مقام معظم رهبری توجه مدیران وزارت آموزش و پرورش را به اهمیت دانشگاه فرهنگیان جلب کردند و فرمودند: "همه فرایندها در این دانشگاه، بویژه بررسی صلاحیتها برای جذب معلمان، محتوای دروس و انتخاب اساتید و اعضای هیئت علمی باید سالم و مطابق با معیارهای اسلام و انقلاب باشد." و طبعا گام نخست در موفقیت این دانشگاه آن است که مدیریت آن به معلمی سپرده شود که اهمیت تربیت معلم و نقش تعیین کننده این دانشگاه را با جان و دل باور داشته باشد.
رسانهها، صدا و سیما
واقعیت آن است که سند ارزشمند تحول بنیادین، مورد نوعی بیمهری در عرصه تبلیغات و رسانهها قرار گرفته است و از طرفی، برخی طراحان اولیه "سند سکولار ملی" که مشاهده کردهاند "سند تحول بنیادین" بر اساس فلسفه تعلیم و تربیت اسلامی تدوین شده و دستاورد آنان به نتیجه نرسیده است، در حد توان خویش شبهاتی را علیه سند تحول بنیادین وارد میآورند و از طرف دیگر وزارت آموزش و پرورش و رسانهها برای دفاع از سند تحول بنیادین و تبیین اهداف متعالی آن، اقدام بایستهای نکردهاند.
برهمین اساس رهبر فرزانه ضمن یادآوری "لزوم آشنا کردن بدنه آموزش و پرورش و معلمان با مطالبات سند"، تاکید فرمودند که "در این خصوص دستگاههای تبلیغاتی، بویژه صدا و سیما باید به کمک آموزش و پرورش بیایند."
سیاست روز:درحاشیه دعوت از یار مهربانِ کتاب
«درحاشیه دعوت از یار مهربانِ کتاب»عنوان سرمقاله روزنامه سیاست روز به قلم مهدی رجبی است که در آن میخوانید؛روز جمعه خبری مبنی بر دعوت رسمی وزیر ارشاد از رهبر انقلاب برای حضور در نمایشگاه بیست و هشتم کتاب منتشر شد.
اقدام وزارت ارشاد در این خصوص علامت سوالهایی را در ذهن مخاطب ایجاد میکند. اینکه آیا اساسا حضور رهبر فرزانه انقلاب (در نمایشگاه کتاب) به عنوان یکی از مدافعان کتاب و مبلغ کتابخوانی نیاز به دعوت رسمی دارد؟ آیا سال قبل که ایشان در نمایشگاه حضور نیافتند هم از معظمله دعوتی به عمل آمده بود؟ آیا در سنوات گذشته (منهای دوران اصلاحات و موارد معدود به دلیل سفر به برخی استانهای کشور) که ایشان همواره یکی از میهمانان ویژه نمایشگاه کتاب بودند، از ایشان دعوت رسمی به عمل میآمد؟
پاسخ مثبت یا منفی به این سوالات از سوی وزیر محترم و همکارانشان، قطعا سوالات دیگری را در ذهن ایجاد میکند. چراکه قطعا همه علاقهمندان به حوزه نشر و کتاب به خوبی میدانند که مقام معظم رهبری یک کتابخوان حرفهای و مطلع در این حوزه است. کمترین شاهد مثال این امر را هم میتوان به مرور بازدیدهای سنوات گذشته ایشان از نمایشگاه دانست. در نظر گرفتن زمان نسبتا طولانی بازدید، گفتوگو با ناشران و مولفان و خرید کتاب برنامهای بوده که در اغلب سالهای برپایی نمایشگاه، از سوی ایشان مشاهده شده است.
به نظر میرسد، مشاوران وزیر محترم، پیشنهاد خوبی را به وی ارائه ندادهاند. شاید در نگاه اول، ارسال دعوتنامه رسمی و رسانهای کردن آن بتواند فشارها درخصوص شایعات سال گذشته را کم کند، اما اگر این اتفاق امسال هم رقم نخورد، آنوقت چه باید کرد؟
اگر گمانهزنیهای سال گذشته درست بود و رهبر انقلاب (به بهانه مشغله فراوان) باز هم علیرغم میل باطنی، عطای حضور در باغ و بهار کتاب را زدند چه؟ آنوقت مشاوران وزیر محترم چه خواهند کرد؟
عدم حضور رهبر انقلاب در نمایشگاه کتاب، اول بار در سال دومِ دولت اول اصلاحات رقم خورد و تا چهار دوره پس از آن هم ادامه یافت. موضوعی که با قراردادن سخنان رهبری در زمینه مشکلات فرهنگی (در آن سالها) به یک جواب واضح و روشن میرسید: عدم رضایت.
هرچند در همان سال اول عدم حضور ایشان، وزیر فرهنگ و ارشاد وقت، با حرکتی جبرانی نمایشگاه کوچکی را در محل بیت رهبری برگزار کرد، اما سخنان مقام معظم رهبری در جمع همان ناشران هم کدهایی را برای اهالی فرهنگ و ارشاد مخابره کرد.
ایشان در این دیدار سختی کار نشر را مانند یک پزشک دانستند و فرمودند: «اگر در تجویز و ارائه دارو، بیتوجّهی کنید و چیزی را در اختیار مشتری کتاب بگذارید که برای او زیانبار است، شما هم ضرر معنوی بزرگی کردهاید»
ایشان در همان دیدار به تبیین «کار فرهنگی منفی» پرداختند و یکی از همین خطرات را «جزئی از چارچوب یک طرح براندازی» دانستند و فرمودند: «دشمن وقتی که میخواهد با ابزار فرهنگی به کشور و جامعه و نظامی حمله کند، چیزهایی را هدف میگیرد، که به نظر من امروز در کشور ما چنین چیزهایی هست. هم در عالم کتاب هست، هم در عالم مطبوعات هست، هم در عالم هنر هست. البته وقتی ما میگوییم که این فکر غلط، یا این طرح غلط، یا این سخن نادرست، در چارچوب یک طرح امنیتی و براندازی قرار دارد، ممکن است صاحب آن اندیشه، مطلقاً نداند که چه کار میکند! این به معنای آن نیست که خود او هم در آن طرح براندازی یا خرابکاری شریک است؛ نه، گاهی اصلاً او هیچ سهمی ندارد، اما دشمن از او استفاده میکند.»
ایشان به یک نکته مهم دیگر هم در آن دیدار اشاره داشتند: «خطاست اگر کسی گمان کند، ما که نسبت به مسأله مطبوعات و کتاب و نوشتن و نشر در جامعه حسّاسیت بهخرج میدهیم، با تفکّر آزاد، با فکر آزاد و با مباحثه آزاد مخالفیم؛ نه. ما کسانی هستیم که اوّلین شعارهای این مسائل را دادهایم و الحمدللَّه تا الان هم دنبالش بودهایم؛ اما با آزادی گناه و آزادی ویرانگری مخالفیم. نمیشود اجازه داد که نسل جوان یک کشور که به اعتماد ما میآید کتاب را از شما میخرد و میگوید اینها متدیّنین و در رأس کار هستند، از این طریق گمراه یا فاسد شود؛ یا از این طریق دشمن بخواهد کاری انجام دهد.»
عدم حضور ایشان طی چند دوره بعد از این سخنرانی، نمایانگر این موضوع بود که خواستههای ایشان در حوزه فرهنگ و به خصوص کتاب و نشر اجرایی نشده است.
انشاءالله که در وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی دولت تدبیر و امید، چنین اتفاقی رقم نخورد. امیدواریم از ماه رمضان سال گذشته که رهبر انقلاب در انتها و حاشیه دیدار با شاعران خطاب به آقای جنتی فرمودند: «با آقای وزیر حرف زیاد داریم، در عرصه فرهنگ اشکال جدی داریم» اتفاقات خوب و مثبتی رقم خورده باشد که دیگر نیازی به دعوت رسمی یارِ مهربانِ کتاب، به نمایشگاه کتاب تهران نباشد. امیدواریم، وزیر فرهنگ و ارشاد دولت تدبیر که پس از آویختن دوباره عکس وزیر فرهنگ اول اصلاحات به دیوار اتاق جلسات دفترش معتقد بود وی «حوزه کتاب و مسائل فرهنگی را خوب میشناخت» کمی در سیاستها و نظراتش دقت نظر بیشتری داشته باشد و خاطرات تلخ آن سالها را نه تنها تکرار نکند که از کام دل علاقهمندان به فرهنگ ایرانی - اسلامی پاک کند.
وطن امروز:آلسعود در سراشیبی سقوط
«آلسعود در سراشیبی سقوط»عنوان سرمقاله روزنامه وطن امروز به قلم محسن کاظمی است که ر آن میخوانید؛ «سلمان بنعبدالعزیز» پادشاه کهنسال اما تازه به دوران رسیده آلسعود فاز دوم تسویه خاندان پادشاهی از رقبا را طی روزهای گذشته کلید زد. فاز نخست که اندک زمانی پس از مردن «عبدالله بنعبدالعزیز» پادشاه پیشین آغاز شد، چنان گسترده بود که در یک روز آن نزدیک به 30 حکم از سوی سلطان تازه به تخت نشسته برای شخم زدن میراث عبدالله صادر شد.
در فاز دوم هم «سعود الفیصل» وزیر خارجه عربستان طی 4 دهه گذشته به بهانه بیماری برکنار و «عادل جبیر» سفیر آلسعود در واشنگتن بهعنوان وزیر جدید خارجه معرفی شد. تغییر مهمتر کنار گذاشتن «مقرن بنعبدالعزیز» از ولایتعهدی و جایگزینی «محمد بننایف» برادرزاده سلمان بود. در تغییری دیگر «محمد بنسلمان» 34 ساله فرزند پادشاه و وزیر دفاع کنونی بهعنوان جانشین ولیعهد یا همان ولیعهد دوم منصوب شد.
در فضای تحولات داخلی، کارشناسان هدف اصلی عزل و نصبهای اخیر را از میدان به در کردن «شمریها» یا همان جریان نزدیک به پادشاه پیشین از سوی «سدیریها» به سرکردگی سلمان میدانند. در سالهای پیشین بین این دو جریان که از تفاوت در نسل مادری فرزندان «عبدالعزیز بن عبدالرحمن» نخستین پادشاه آلسعود ریشه میگیرند، توازنی از سوی عبدالله برقرار شد. این در حالی است که تحولات اخیر نشان از مصادره قدرت از سوی سدیریهای حاکم و به حاشیه راندن غیرسدیریها دارد.
برکنار از پیامدهای داخلیای که به صورت غیرمستقیم کنشگری خارجی سعودیها را تحت تاثیر قرار خواهد داد، تحولات اخیر به صورت مستقیم نیز تاکتیکها و راهبردهای خارجی عربستان را متاثر میسازد.
یکی از ویژگیهای سدیریهای ارتقایافته در ساختار قدرت و نیز چهرهای چون «جبیر» نزدیکی بسیار زیاد به آمریکاییها است تا جایی که کارشناسان به نوعی به رقابت آشکار و پنهان بین این شخصیتها برای جلب نظر و قرابت با واشنگتن اشاره دارند.
طی سالهای گذشته بهرغم ضریب بالای همسویی سعودیها با سیاستهای واشنگتن در منطقه و جهان، برخی منافع متعارض در مناطقی چون سوریه و پروندههایی چون مذاکرات هستهای سبب اختلاف نظرهایی بین ریاض و واشنگتن شد. در شرایط جدید به نظر میرسد مهرههایی چون جبیر و بننایف دستورکاری چون همراهی بیشتر آلسعود با آمریکاییها را به طور جدیتری دنبال کنند.
ویژگی دیگر چهرههای قدرتیافته،
ستیزهجویی علیه جمهوری اسلامی ایران است. جبیر پس از طرح اتهام کودکانه آمریکاییها مبنی بر تلاش نهادهای نظامی- امنیتی ایران برای ترور وی در واشنگتن(!) بر موضعگیریهای ضدایرانی خود افزوده است و در کنار بنسلمان و بننایف بهعنوان اعضای حلقه ضدایرانی در حکومت سعودی پروژه ایرانستیزی را با شدت و حدت بیشتری به پیش خواهند برد.
یکی از مهمترین نمودهای گسترش تقابل منطقهای با جمهوری اسلامی ایران، حذف چهرههای منتقد حمله نظامی عربستان به یمن و یکدست شدن خاندان پادشاهی برای پیشبرد پروژه تهاجم به همسایه جنوبی است. با برکناری مقرن بهعنوان یکی از مخالفان ساکت حمله به یمن، بنسلمان که از زمان روی کار آمدن پدرش با 34 سال سن وزارت جنگ را برعهده گرفته، اجماع بیچالشی را برای یورش به یمن پشت سر خود خواهد داشت.
در این زمینه توصیف رهبر حکیم انقلاب از وضعیت سیاست خارجی عربستان در دوره جدید را میتوان تشریحی دقیق به شمار آورد. به فرموده حضرت معظمله در حالی که تا پیش از این سیاست خارجی عربستان از ویژگیهایی چون متانت نیز برخوردار بود، اینک اداره ریاض به دست چند جوان خام افتاده و جنبه وحشیانه آن بر دیگر جنبهها سلطه یافته است.
یکی دیگر از گمانههایی که کارشناسان در زمینه کنشگری خارجی سعودیها بویژه در عرصه غرب آسیا در دوره جدید به آن اشاره دارند، احتمال بالای تقویت گروههای افراطی منطقه است.
بهرغم مواضع اعلانی واشنگتن و ریاض در زمینه مبارزه با افراطیگری و گروههای تروریستی چون «داعش»، کارشناسان با توجه به برخی روابط آشکار و پنهان حلقههای درونی خاندان حاکم با سرکردگان گروههای افراطی از گسترش حمایتهای عربستان از این گروهها سخن به میان میآورند؛ اتفاقی که بر ناامنی و بیثباتی منطقه به شکل چشمگیری خواهد افزود.
در این ارتباط، افزایش رویکردهای متصلّب و غیرمنطقی سعودیها سطح اصطکاک و تنش را در مناطقی چون سوریه، عراق، یمن، بحرین و لبنان افزایش و منطقه را به سمت گسترش بحرانها سوق خواهد داد. رخدادهای اخیر در ساختار حاکمیت عربستان را از منظر «واقعگرایی راهبردی» نیز میتوان مورد تحلیل و بررسی قرار داد.
از دید برخی اندیشمندان مکتب رئالیسم همچون «توماس شیلینگ»، یکی از مهمترین الزامات واقعگرایی راهبردی، انعطافپذیری بازیگران جهانی و منطقهای در برابر تحولات و دیگر بازیگران رقیب است. این انعطافپذیری از طرقی چون باز گذاشتن مسیر عقبنشینی خود و بازیگر رقیب، همچنین مذاکره و امتیازدهی و امتیازگیری متقابل تامین میشود و از این رو هرگونه تصلّب مانعی در برابر کنشگری منطقی و قاعدهمند در رفتارهای خارجی است.
در شرایط کنونی چینش مهرههای ساختار سیاسی حاکم بر ریاض، رفتارهای غیرمنطقی سعودیها در تقابل با جمهوری اسلامی ایران و بهطور کلی بیثباتی منطقهای را تشدید خواهد کرد و به معنای خراب کردن پلهای پشت سر و راههای پیش رو برای کنترل بحرانهای غرب آسیاست.
تداوم تهاجم نظامی سعودیها به یمن که تاکنون هزاران کشته و زخمی از جمله شمار زیادی کودک و زن بیگناه را به دنبال داشته، از رویکرد جدید خاندان پادشاهی سعودی پردهبرداری میکند. این در حالی است که بهرغم اقداماتی نظیر مداخله نظامی در بحرین و حمایت از تروریستهای فعال در عراق و حوزه شامات، جنایتی به این وسعت، شدت و آشکاری در کارنامه آلسعود طی دهههای اخیر بیسابقه است.
ادامه چنین رویکردی از دید بسیاری از صاحبنظران و کارشناسان جز به افول قدرت سعودیها در منطقه و نظام بینالملل نخواهد انجامید. سعودیها در پی این جنایتگریها و تندرویها جایگاه خود را در جهان اسلام از دست داده و بیش از پیش تنفر مسلمانان و افکار عمومی جهان را برخواهند انگیخت.
بالا بردن سطح تقابل با رقبای منطقهای، بستن باب هرگونه تفاهم و توافق و گسترش کاربرد قدرت نظامی، مولفههایی است که هزینههای کنشگری عربستان را به میزان کمرشکنی بالا خواهد برد. تجارب و قواعد بینالمللی طی سالهای گذشته نشان داده است الگوهای رفتاری سخت اینچنینی نهتنها اهداف و منافع تعریفشده را محقق نخواهد ساخت بل سبب نوعی برانگیختگی پیرامونی حول کانون ناامنساز و غیرمنعطف خواهد شد.
فرجام سخن آنکه تحولات درونی عربستان سعودی جز به افول قدرت و جایگاه این کشور نخواهد انجامید و نزدیکی با آمریکا نیز نخواهد توانست جبرانی بر این افول باشد، زیرا تجربه رفتار آمریکاییها نشان داده برای رهبران واشنگتن ارتباط معکوسی میان همسویی کامل و وزن و اهمیت شریکان منطقهای وجود دارد.
حمایت:خروج از سایه تهدید
«خروج از سایه تهدید»عنوان یادداشت روز روزنامه حمایت به قلم دکتر منصور حقیقت پور است که در آن میخوانید؛هفته گذشته، مجلس سنای آمریکا طرح نظارت کنگره بر توافق هسته ای را به تصویب رساند و بدین ترتیب، نیمی از راه تصویب نهایی آن را طی کرد. قدم بعدی، تصویب این طرح توسط مجلس دیگر آمریکا یعنی «مجلس نمایندگان» است و چنانچه این طرح از نظر آنان نیز تصویب گردد به این معناست که توافق هستهای با ایران باید پس از 5 روز به کنگره (مجلس سنا و مجلس نمایندگان) ارائه شود و نمایندگان 30 روز فرصت خواهند داشت تا آن را بررسی کنند. پس از اتمام این بازه زمانی 30 روزه، سناتورهای کنگره برای تصویب نهایی یا لغو آن رایگیری خواهند کرد، در صورتی که کنگره توافق را تصویب نکند، اوباما 12 روز فرصت خواهد داشت تا این تصمیم کنگره را وتو کند، پس از وتوی اوباما نیز، کنگره تنها 10 روز فرصت دارد تا با رای بیش از دو سوم اکثریت کنگره، وتوی اوباما را لغو کند.«گزارش نیمسالانه» از مواردی است که این طرح دولت آمریکا را به آن ملزم کرده است.
بر این اساس رئیس جمهور آمریکا باید نهایتا ظرف «180 روز تقویمی» پس از اجرای توافق هستهای و پس از آن نهایتاً هر 180 روز به صورت دورهای گزارشی در مورد وضعیت پایبندی ایران به توافق را به کمیتههای مربوطه و سران کنگره ارائه دهد. نمایندگان کنگره همچنین عنوان کردهاند که توافق هستهای، مسائلی چون پرداخت غرامت به گروگانهای تسخیر سفارت آمریکا در تهران، «نقض حقوق بشر و حمایت مداوم از تروریسم در سرتاسر جهان» را حل نمیکند.
در این بخش از مصوبه کمیته روابط خارجی سنا در خصوص اسرائیل، آمده است: «رئیسجمهور باید تصریح کند که توافق به هیچوجه تعهد ایالات متحده به امنیت اسرائیل یا حمایت از حق بقای اسرائیل را تضعیف نمیکند.»بنابراین، اولین برداشت از این طرح که حدود یکماه در کش و قوس جمهوریخواهان، دموکراتها و کاخ سفید قرار داشت، تلاش حزب جمهوریخواه برای کارشکنی در توافق هستهای است؛ به گونهای که با روی کار آمدن رئیس جمهور بعدی که به احتمال زیاد از جمهوریخواهان است، سند این توافق به نام این حزب زده شود. می توان گفت بخشی از تلاش سخت سناتورها برای تصویب طرح نظارتی کنگره، با هدف استفاده از حقوق و امتیازات قانونی در تقابل با کاخ سفید و بخش دیگر نیز سیاسی و حزبی است. بسیاری از جمهوریخواهان کنگره میخواهند در مقابل کاخ سفیدی بایستند که معتقدند از اختیارات اجرایی خود نه تنها در موضوعات سیاست خارجی بلکه در بحثهایی مثل مهاجرت، قوانین تغییرات آب و هوایی و برخی دیگر از مسائل داخلی آمریکا سوء استفاده کرده است. علاوه بر وجود نوعی بدبینی ذاتی میان جمهوریخواهان به ایران بسیاری از سناتورها میخواهند که نقش مهمتری را در موضوعات مهم سیاست خارجی آمریکا مثل مذاکرات هستهای ایران ایفا کنند.
گفتنی است باراک اوباما رئیس جمهور آمریکا در ابتدا تهدید به وتوی این طرح کرد اما پس از اعمال تغییرات و مصالحه بین نمایندگان دو حزب اعلام کرد این طرح را در چارچوب جدید امضا خواهد نمود. نکته اینجاست که اگر مقامات کاخ سفید دارای نیابت و مشروعیت از جانب کشور ایالات متحده هستند، لازم است تعهداتش در مذاکرات هستهای مورد پذپرش قرار گیرد و چنانچه بر اساس قوانین داخلی این کشور هر گونه توافق هستهای، باید از منظر کنگره آمریکا بگذرد، این امر مسلتزم آن است که ما باید با نمایندهای از کنگره و نه دولت آمریکا مذاکره کنیم. توافقات کشوریهای مختلف با یکدیگر، از آن جهت که مذاکرهکنندگان، نمایندگان کشورهای خود هستند، نمیتواند و نباید با قوانین بعدی تداخل داشته باشد. مسلم است که توافقات ما نمیتواند بر بسترهای سست بنا گردد و جریانات سیاسی آمریکا، هر روز تصمیم به تصویب قانون جدیدی بگیرند که اعتبار توافقات را زیر سوال ببرد. اگر کنگره (علی الخصوص مجلس سنا) با دولت این کشور اختلافاتی دارد باید پیش از هر گونه توافق نهایی حل شده باشد؛ در غیر اینصورت نمیتوان به تحقق توافقات امید داشت. به عبارت دیگر مذاکرهکنندگان ایرانی لازم است و باید با توجه به نتیجه کلی تصمیمات تمام نهادهای قانونی آمریکا، به امضاء و اجرای توافق نهایی یا عدم اجرای آن مبادرت ورزند. نکته قابل تاملی که در این میان مطرح است، ابراز نگرانی مکرر و چندباره مقام معظم رهبری از روند مذاکرات به شکل جاری است؛ از جمله اینکه اخیراً فرمودند: «من نمیفهمم مذاکره در زیر شبح تهدید چه معنایی دارد؟».
در نتیجه، مجلس شورای اسلامی نیز در پاسخ به گستاخی و زیادهخواهی کنگره و مقامات آمریکایی، طرحی برای مقابله با طرح نظارت کنگره بر توافق هستهای آماده کرده است. روز گذشته در همین راستا طرح سه فوریتی نمایندگان مجلس برای توقف مذاکرات تا قطع تهدیدات آمریکا را کلید زدند. جواب تهدید - از جانب هر دولت زورگویی که باشد- تهدید است و طرح نمایندگان مجلس شورای اسلامی، یقیناً قدرت بیشتری در مذاکرات هستهای به نمایندگان کشورمان خواهد داد. از سوی دیگر؛ تصویب طرح نظارت بر توافق هستهای در کنگره آمریکا در واقع نوعی توهین به مذاکرهکنندگان 1+5 نیز به شمار میآید زیرا توافق در جای دیگری صورت میگیرد اما تنفیذ و تصویب آن خارج از اراده مذاکرهکنندگان در جلسات کنگره نهایی می گردد که در واقع توهین به مذاکرهکنندگان اروپایی است. الزام کنگره آمریکا به تصریح رئیس جمهور این کشور مبنی بر عدم تضعیف تعهد ایالات متحده درباره امنیت رژیم صهیونیستی و یا حمایت از حق بقای آن، پرده از وابسته بودن تهیهکنندگان این طرح بر میدارد.
چه توافق هستهای صورت بگیرد و چه نگیرد، رژیم کودککش صهیونیستی امنیت نخواهد داشت و اگر شاهدیم که دولت منفور آمریکا با وجود ترسیم چنین خطوط قرمزی از سوی کنگره باز هم بر ادامه مذاکره اصرار می ورزد، مخالفین داخلی را از عواقب شکست مذاکرات برحذر میدارد و میگوید اگر توافق به بن بست برسد، همگان آمریکا را مقصر میدانند، نه از سر دلسوزی برای کشور ما بلکه به دلیل نیاز مبرمی است که در شرایط فعلی منطقه و جهان به تعامل با ایران مقتدر دارند. رئیس جمهور آمریکا در حالی در پیام نوروزی خود وعده گشایش اقتصادی به مردم ما میدهد که کارشناسان برجسته آمریکایی خبر از بحران شدید مالی آمریکا در آینده نزدیک میدهند. طرفه آنکه بر مسئولین ما فرض است که زیر بار مذاکره در شرایط تهدید نروند، نیاز آمریکا به مذاکره با ایران را به طور عمیق و شفاف درک کنند و از دادن پاسخ محکم به دشمن، هراس به دل خود راه ندهند زیرا مجلس شورای اسلامی و مردم غیور ایران همواره از موضع بر حق آنان دفاع خواهند کرد.
جوان:چشم هیبت ملی به دیپلماسی ایرانی
«چشم هیبت ملی به دیپلماسی ایرانی»عنوان یادداشت روز روزنامه جوان به قلم محمد اسماعیلی است که در آن میخوانید؛«محافظت از عظمت و هیبت ملت» یکی از مطالبات مهمی است که مقام معظم رهبری در دیدار اخیر معلمان، از مسئولان سیاست خارجه کشورمان مطرح مینمایند: «... مسئولان سیاست خارجی و مذاکره کنندگان باید خطوط قرمز و اصلی را به دقت رعایتکنند و همزمان با ادامه مذاکرات، باید از عظمت و هیبت ملت ایران نیز دفاع کنند و زیر بار هیچ تحمیل، زور، تحقیر و تهدیدی نروند.»
تصریح و تأکید رهبری بر این نکته سؤالات بسیاری را در ذهن مطرح میکند از جمله اینکه، مگر صلابت و مهابت جامعه ایرانی به خطر افتاده که معظمله بر صیانت از آن تأکید مینمایند؟
این بخش از سخنان رهبر معظم انقلاب مبتنی بر کدام رفتار یا مواضع مخاطرهآمیز بوده که ایشان را ملزم کرده تا به ضرورت دفاع از چنین مؤلفهای در دستگاه سیاست خارجه تأکید نمایند؟
نگاه قانون اساسی به چنین مقولهای چیست؟
برای تبیین چنین دغدغهای و پاسخ به پرسشهای طرح شده باید به نکاتی اشاره کرد:
1- حمایت از جنبشهای مردمی منطقه و دفاع از آنها در مقابل نظام سلطه یکی از عناصر مهم «حفاظت از عظمت و هیبت کشور» به شمار میرود و در شرایطی که نهضتهای مردمی در کشورهای لبنان، عراق، سوریه، یمن، بحرین و برخی دیگر از کشورها، انقلاب اسلامی ایران را الگوی خود قرار دادهاند توقع این است که دستگاه سیاست خارجه حمایتهای قانعکنندهتری از جنبشهای مردمی در بحرین، حزب الله در لبنان، انصارالله یمن و سایر نقاط به عمل بیاورد.
کما اینکه تعرض بیمحابای ائتلاف عربی- امریکایی به سرزمینهای اسلامی و قتل عام آنها دستاندازی مستقیم به منافع بینالمللی کشورمان به شمار میآید و ضرورت حمایتهای بهتر و مؤثرتر دولتمردان را گوشزد میکند.
آنچنان که در اصل 154 قانون اساسی هم آمده است: «جمهوری اسلامی ایران... در عین خودداری کامل از هرگونه دخالت در امور داخلی ملتهای دیگر، از مبارزه حقطلبانه مستضعفین در برابر مستکبرین در هر نقطه از جهان حمایت میکند.»
به راستی در شرایطی که مردم بیدفاع یمن زیر آتش موشکهای عربستان سعودی به خاک و خون کشیده میشوند، دستگاه دیپلماسی کشور توانسته حمایت قابلقبولی از آنها صورت دهد؛ آیا آنطور که شایسته است از مقامات عربستان سعودی به خاطر تجاوزات بیرحمانه صریح و بیپرده انتقاد کردهایم یا با ارسال پیامهای مکتوب آنها را به خاطر رفتارهای خلاف انسانی و اخلاقی شماتت نمودهایم؟
مگر نه این است که دفاع از مسلمانان سایر کشورها جزو وظایف ذاتی، انسانی و قانونی ماست، پس چرا در قبال حوادث منطقه و کشتار مسلمانان آن طور که اقتضا کرده اعلام موضع نمیکنیم. چرا در شرایطی که ملت مظلوم سوریه در مناطقی مانند «نبل »، «الزهرا» و اخیراً «فوعه» و « کفریا » در آستانه فاجعه انسانی قرار داشته و دارند مقامات رسمی کشورمان تکاپویی برای خلاصی مسلمانان این مناطق از وضع موجود صورت نمیدهند، از جمله اینکه با مقامات ترکیه رایزنی کنند تا حداقل نیازهای اولیه آنها مرتفع شود.
2- دفاع مطلوب از اتباع کشور در مقابل تعرضات سایر کشورها هم میتواند عنصر تاثیرگذاری در «حفظ و دفاع از شخصیت و هویت ملی و بینالمللی جامعه ایرانی» باشد.
بر همین اساس انتظار عمومی این است که دستگاه سیاست خارجه در مقابل تعدی و تطاول مقامات، نهادها یا وابستگان کشوری در برخورد با تبعه یا شهروند ایرانی برخورد مصمم و قاطع از خود نشان دهد، توقعی که همچنان با اما و اگرهای فراوان مواجه است.
از جمله اینکه دولت در مواجهه با رفتار خلاف مقررات بینالمللی عربستان سعودی با هواپیمایی که حامل کمکهای انسان دوستانه بود، موضعی قاطع و شفاف نگرفت آن هم در شرایطی که اگر هواپیمای ایرانی هدف جنگندههای سعودی قرار میگرفت اعتبار و شخصیت بینالمللی جمهوری اسلامی ایران را مخدوش میکرد، کمااینکه با سکوت دستگاه دیپلماسی تا حدود بسیاری هم مخدوش شد.
در نمونهای دیگر در شرایطی که دو تن از مأموران انتظامی فرودگاه جده در اقدامی بیسابقه به دو نوجوان ایرانی تجاوز میکنند وزارت امور خارجه با موضعی دیرهنگام آن هم با ادبیاتی نرم نسبت به این اقدام واکنش نشان داد و تنها به احضار کاردار عربستانی بسنده کرد در شرایطی که توقع عمومی این بود که دولتمردان برخوردی جدیتر از خود نشان دهند.
3- تأمین منافع ملی و بینالمللی هم دیگر مولفه بارز و البته اساسی نگهبانی از هویت و هیبت کشور در تعاملات و مذاکرات بینالمللی است که در مصادیق بسیاری و از جمله «حفظ دستاوردهای هستهای» عینیت پیدا میکند، به همین دلیل است که اصل 153 قانون اساسی تصریح میکند: « هر گونه قرارداد که موجب سلطه بیگانه بر منابع طبیعی و اقتصادی، فرهنگ، ارتش و دیگر شئون کشور گردد ممنوع است.»
همانطور که بارها تأکید شده انتظار عمومی این است که دولتمردان یازدهم به موازات مذاکرات با گروه 1+5 خطوط قرمز را رعایت و دستاوردهای چند ساله صنعت هستهای را محافظت کنند، در غیر این صورت نظام سلطه به کمک رسانههای بیشمار خود الگوی مقاومت انقلاب اسلامی را در افکار عمومی دنیا مخدوش میکند، آنچنانکه طی 20 ماه اخیر هم از تریبونهای مختلف بیان کردهاند که تحریم و فشارهای بینالمللی ایران را پای میز مذاکره کشانده است. بنابراین تکیه کردن و امید بستن به قطعنامه احتمالی شورای امنیت برای رفع تحریمهای هستهای همان قدر واقعی است که امید داشتن به تصمیم این شورا برای پایان دادن به نسل کشی در یمن و سوریه. آیا این همان شورایی نیست که میخواهد تحریمهای ظالمانه کشورمان را لغو کند، آیا شکی هست که مردم بیگناه یمن تاوان قرابت گفتمانی با جمهوری اسلامی ایران را پس میدهند؟ پس چگونه باید انتظار داشت که این شورا با ما رئوفتر از یمن باشد.
4- موضعگیری محکم، قاطع و توأم با شجاعت در مقابل تهدیدات روزافزون مقامات غربی دیگر مؤلفهای است که در صورت تحقق میتواند از سقوط هیبت و عظمت یک ملت جلوگیری کند، آن هم در شرایطی که مقامات غربی در طول 20 ماه مذاکره هستهای با کشورمان بیش از دهها بار جمهوری اسلامی ایران را به حمله نظامی تهدید کرده و از گزینههای روی میز سخن به میان آوردهاند. توقعی بجاست مقامات اصلی دولت در واکنش به چنین اظهاراتی پاسخی درخور و همسطح بدهند و اگر تاکنون چنین اتفاقی حادث میشد، بدون تردید حجم تهدیدات نظامی غرب علیه کشورمان به میزان کنونی نمیرسید.
5- نکته پایانی آنکه هژمونی بینالمللی جمهوری اسلامی ایران به راحتی به دست نیامده و حاصل سالها جنگ، رشادت و خون دل خوردنهاست و مدارا با دشمن به جای مقاومت و ایستادگی روی اصول و دستاوردهای ملی میتواند زمینه مخدوش شدن این هژمونی را فراهم و سقوط پلکانی ملت و نظام را مقدمهسازی کند، چنانکه رهبر معظم انقلاب هم در این دیدار تأکید فرمودند: «بدانید اگر یک ملتی نتواند از عظمت و هویت خود در مقابل بیگانگان دفاع کند، قطعاً توسری خواهد خورد، بنابراین باید قدر هویت و شخصیت ملت را دانست.»
آفرینش:راههای تحقق عزت ایران را گم نکنیم؟!
«راههای تحقق عزت ایران را گم نکنیم؟!»عنوان سرمقاله روزنامه آفرینش به قلم حمیدرضا عسگری است که در آن میخوانید؛
سالهاست که نام آبهای نیلگون جنوبی کشور، میان ایران و همسایگان عربی مورد مناقشه قرار گرفته(ازسال 1964م) و اعراب حاشیه نشین "خلیج همیشه فارس" به دنبال جعل این نام بر اساس هویت خود هستند. دراین راستا اقدامات نسبتاً خوبی از سوی وزارت خارجه و نهادهای رسمی کشور صورت گرفت، تا دیگران بیهوده براین جعل تاریخی مانور ندهند و نام باستانی این محدوده آبی را همانطور که بوده و هست به کارگیرند. اما نام خلیج فارس، مدیون همت و وحدت مردم ایران زمین در طول تاریخ است. در زمان کنونی نیز شاهد بودیم که حمایتها و وحدت مردم و کاربران اینترنتی چگونه موجب شد تا بسیاری از سایتها و نهادهای سرشناس در حوزه جغرافیا در مقابل خواسته ایرانیان تسلیم شوند و حتی از اقدام خود عذر خواهی کنند. گرامیداشت چنین روزی برای هرایرانی شیرین و با ارزش بوده و اصالت خلیج فارس، خود برای اثباتش کافی است و تا قرنها بعد نیز کسی نمیتواند آن را تحریف کند.
آیا عزت و منزلت ایران و ایرانی درحد یک نام و سرگذشت تاریخی محدود میشود؟! مسلماً این چنین نیست، بلکه عزت و نام ایران با ارزشهای اخلاقی مردم آن شناخته خواهد شد. وقتی جهانیان مشارکت و حمایتهای مردمی را در مناسبتهای مختلف ملی و سیاسی مشاهده میکنند، عزت ایران خودنمایی میکند، وقتی شأن و جایگاه ایرانیان به واسطه ارتقای سطح زندگی و معیشت ارتقا پیدا میکند جای بالیدن دارد، وقتی جرم وفساد و بزهکاری از جامعه رخت بربندد، آن روز باید روز جشن عزت ملی باشد.
طی روزهای اخیر رهبرمعظم انقلاب و ریاست جمهوری به طور جداگانه برامر عزتمندی مردم و کشور تاکید داشتند و در فصلی مشترک آن را منوط به تحقق خواستههای مردم در حوزه مشکلات معیشتی، بیکاری و تولید، دانستند. اما مگر دولت و ملت به دنبال عزت و پیشرفت کشور نیستند؟! مگر خواسته عمومی نیست تا سرمایهها و توان کشور صرف بخشهای تولید و افزایش اشتغال گردد؟! پس چه میشود که این نیات و خواستهها در حیطه عمل محقق نمیشود و هرچه به پیش می رویم، عمق مشکلات و گرفتاریهای دولت و ملت افزایش مییابد؟!.
بی پرده و بی ملاحظه برپایه گفتههای رهبرمعظم انقلاب، باید عرض کرد که "پدیده فساد و گریز از قانون"، علت اصلی این آفتها و مسموم سازی افکار و هدررفت پتانسیلهای کشور می باشد. امروز آمارهایی باورنکردنی از تخلفات مالی و اداری، که تنها یک قلم آنها چند برابر بودجه عمرانی کل کشور میباشد، از سوی مقامات و نهادهای رسمی اعلام می شوند و جامعه حیران از چنین اخباریست. مسلماً وقتی رخنهای در یک سد آب ایجاد شود، انتظار داشتن از تجمیع منابع کافی برای آبادانی، انتظاری غیر عملی است، مخصوصاً اگر این ترک و رخنه در زیر سطح آب قرار گرفته باشد!!.
باید به این نکته اشاره کنیم که هویت تاریخی ایران با تحریف و جعل عناوین و نامها، از بین نخواهد رفت و تغییر نمیکند. اما باید عزت کنونی ایران را به دست و اعمال خودمان بسازیم.
تمیز دادن " هویت و عزت" ایرانی کار زیاد سختی نیست، اما حفظ و ارتقای عزت ایران بسیار مشکل و حیاتی است.
امروز تحقق و حفظ عزت ایران به دست تک تک ما مردم ایران است تا با نوع رفتار و افزایش تلاش خود موجبات رفع نواقص و مشکلات را ایجاد کنیم. اما تا زمانی که رخنههایی در لایههای زیرین امور اجرایی و حکومتی وجود داشته باشد، هیچ تحول چشمگیری برای این مملکت رخ نخواهد داد.
باید امیدوار بود تا با تاکیدات رهبری انقلاب، گفتهها و شعارهای مبارزه با فساد و دزدی در کشور جامه عمل بپوشند و بحث نظارت به معنای واقعی و بدون اغماض ومصلحت اندیشی در دستور کار قرار گیرد.
شرق:گزینههایی برای آینده سوریه
«گزینههایی برای آینده سوریه»عنوان سرمقاله روزنامه شرق به قلم محمد علی سبحانی است که در آن میخوانید؛پروسه تبدیل اعتراضات مدنی به جنگ داخلی که سرانجام منجر به حضور نیروهای تروریستی القاعده و داعش در سوریه شد، عامل اصلی وضعیت آشفتهای است که در منطقه بهوجود آمده است و مشخصا غمانگیزترین آن در سوریه نمود دارد. در این خلاصه بنابر این است که نگاهی به گذشته و حال و آینده سوریه داشته باشیم. اعتراضات و مطالبات مردم: شکی نیست که علت اصلی اعتراضات مردمی، حکومتهای غیرانتخابی، فضای بسته، زندانی کردن مخالفان و فقر و فساد در سیستم اداری است؛ حوادثی که از ٢٠١١ شروع شد و بسیاری از حکومتهای عربی را دربرگرفت، در سوریه نیز استمرار یافت. در این اعتراضات حکومتها خود را در مقابل مردم دیدند و معلوم شد که دولتهای عربی تا چه حد با مردم خود و خواستههای آنان بیگانهاند. منصفانه است اگر بگوییم در ابتدا فقط مردم در صحنه اعتراضات بهار عربی بودند، اما پس از برخورد نادرست حکومتها، فضا عوض شد و استفاده از سلاح، جای فعالیت مدنی را گرفت و در نهایت برخی از دولتها سرنگون شده و بعضی با چنگ و دندان و با کشتار باقی ماندند، اما مشکل تازه شروع شده بود. همه شاهد بودیم زمانی که مسئولان حکومتهای قبلی کنار زده شدند شکافهای عمیق خود را نشان دادند و جنگهای خانمانسوز جای آرزوهای مردم در میدانهای «تغییر» و «تحریر» را گرفت. جهان هرگز زیبایی آن روزها در پایتختهای برخی از کشورهای عربی را از یاد نخواهد برد که مردم عرب و در رأس آنها جوانان، اعتراضات مسالمتآمیز را با خواستههای دموکراتیک و اصلاحطلبانه به نمایش گذاشتند. فقط برای یادآوری، عنوانهای برخی از مقالات روزنامههای عرب در سالهای ٢٠١١ و ٢٠١٢ را ذکر میکنیم که بیانکننده اراده و خواستههای ملتهای عرب در آن روزهاست:
- این انقلابها برای دموکراسی است.
- آزادی و عدالت را در کنار هم میخواهیم.
- دولت دموکراتیک عربی، دولت همه مردم است.
- عدالت بدون حاکمیت قانون ممکن نیست.
- مردم، همه شهروندان عرب و غیرعرب، مسلمانان و غیرمسلمانان را شامل میشود.
- مخالفان باید به مبانی دموکراتیک پایبند باشند.
- توازن بین آزادی و عدالت بر اساس حقوق شهروندی و حقوق سیاسی و حقوق اجتماعی شکل میگیرد.
- خواست ملتها، استقلال قوا و انتخابات آزاد است.
- آمدهایم از دموکراسی دفاع کنیم، نه آنکه بهدنبال پستهای سیاسی باشیم.
در همان مقطع، مقالات زیادی در مورد برابری زن و مرد نوشته شد و زنها دوشادوش مردان در فعالیتهای مدنی حضور یافتند.
آن سرباز یمنی در میدان تغییر، که گفت من آمدهام در اعتراضات شرکت کنم تا سرباز وطن باشم نه سرباز شخص، نیز از جمله زیباییهای آن دوران بود. باید تأسف خورد که امروز از این شعارها هیچ خبری نیست. میدانهای تغییر و تحریر به میدانهای جنگ تبدیل شده و همان نسل جوانی که با همه وجود، دغدغه دموکراسی و توسعه داشت، امروز در باتلاق نفرت و کینه و جنگ فرو رفته است. از خانم کرمان در یمن که صلح را از آن خود کرد و از حضور زنان خبری نیست. برادران آنگونه همدیگر را میکشند که گویی اهالی بهشت و جهنم هستند.
در سوریه چند گروه مخالف دولت هستند که هم با دولت میجنگند و هم با خودشان؟
این همه گروههایی که به نام اسلام میجنگند، آیا واقعا دغدغه اسلام و اخلاق دارند؟ قاعدتا همه ما پاسخی مشابه برای این سؤالات داریم. همه معتقدیم که باید دولت و گروههای سوریهای که تروریست نیستند، دست از توهم برداشته و بدانند که هیچکس نمیتواند بهتنهایی اوضاع را تغییر داده و مسیر مردمسالاری را زنده کند. اما عمق فاجعه اینجاست که در سوریه و در منطقه، صدای جنگسالاران بلند است، بهگونهای که گوش جهان را کر میکند و صدای اصلاحطلبان و دموکراسیخواهان ضعیف است.
رئیسجمهور دوران اصلاحات بهعنوان رئیس مرکز بینالمللی گفتوگوی تمدنها اخیرا در یک سخنرانی به بررسی این پدیده پرداخته و گفته است باید راهی پیدا شود تا صدای اصلاحطلبی و تعادل را بیشتر بشنویم تا بتوانیم امید را در دل و ضمیر ملتهای منطقه زنده نگه داریم و اگر چنین نشود، دود سیاه همچنان آسمان سوریه را تاریکتر خواهد کرد. قبل از اینکه سناریوی محتمل برای آینده سوریه را در این مجال مطرح کنم، باید تأکید کنم در ارزیابی مقصران این تراژدی غمانگیز، نمیتوانیم تنها و تنها دولت سوریه را مقصر بدانیم بلکه باید عملکرد نیروهای موجود در صحنه و رفتار برخی دولتهای منطقهای را نیز در بهوجودآمدن این وضعیت مؤثر بدانیم. بهطورکلی وضعیت فعلی محصول دو اشتباه بزرگ است:
الف( خطای دولت سوریه:
در سال ٢٠١١ با شروع تظاهرات در چندین شهر سوریه، مردم و گروههای موجود در صحنه اعتراضات که بهترین آنها اخوانالمسلمین بودند، درخواستهای اصلاحطلبانهای را مطرح کردند. بهطورمثال تقاضای اصلاح نظام را در چندین جمعه تکرار کردند. در یکی از بیانیهها اعلام کردند که خواهان برکناری نخستوزیر و تغییر قانون اساسی مبنی بر امکان مشارکت بیشتر مردم و احزاب در قدرت هستند. اما برخورد صورتگرفته، خواستههای مردم را بالا برد و خواستار ایجاد تغییرات بنیادین شدند. امید به اصلاح، جای خود را به ناامیدی داد. نیروهای مسالمتجو به نیروهای مسلح تبدیل شدند. کمتر از یک سال پس از آغاز اعتراضات، سلاحهای سبک و سنگین به میدانهای شهرها و روستاها آمد و جنگ داخلی آغاز شد.
سؤال جدی همینجاست؛ این سلاحها از کجا آمد؟ قبول دارم ارتش آزاد، بخشی از سلاح خود را از پادگانها به دست آورد، اما سلاحهای بیشتر و آموزشهای نظامی نیروهایی که هیچ شناختی روی آنها نبوده است، سبب شده بهجای یک ارتش منظم با هدف ایجاد امنیت و ایجاد نوعی از توازن، خلأ امنیتی ایجاد شده و همین شرایط، سوریه را به مرکز اصلی تربیت تروریست تبدیل کرده است.
ب( خطای بازیگران منطقهای:
خطای دوم و بزرگتر در سوریه را در میان بازیگران داخل و خارج، همه کسانی مرتکب شدند که جنگسالاران را در مقابل ارتش قرار دادند و سلاحهای سبک و سنگین، پول و امکانات زیادی را به داخل سوریه روانه کردند. همه ما میدانیم ارتشها سرمایه ملی هستند و باید بهعنوان سرمایه ملتها باقی بمانند. باور نگارنده این نیست که نیت همه کشورهایی که مرتکب این خطا شدند، توطئهآمیز بود. شاید خطای محاسبه، آنان را به این وضعیت کشاند، اما در مورد کشورهایی چون عربستان سعودی که نقش تخریبی آن در جلوگیری از پیشرفت دموکراسی در جهان عرب بر هیچکس پوشیده نیست، چگونه باید باور کرد که این کشور از مردم سوریه برای دموکراسی حمایت میکند؟! نمونه یمن و بحرین دلیل روشنی است که عربستان سعودی دلارهای نفتی خود را چگونه برای انحراف انقلابهای عربی به کار گرفته و این انقلابها را در نطفه خفه کرده است. در حقیقت کشورهایی که از تروریست بهطور مستقیم یا غیرمستقیم یا بر اثر خطای محاسبه حمایت کردند.
در کنار نظام اسد که به درخواست مردم سوریه برای اصلاحات پاسخ کافی نداد، مانند دو تیغه یک قیچی عمل کردند و آمال و آرزوهای دموکراسیخواهانه و پیشرفت در سوریه و برخی دیگر از کشورهای عرب به محاق رفت.
١-سناریوهای محتمل برای آینده سوریه:
٢-استمرار شرایط کنونی برای مدتی طولانی
٣-تجزیه سوریه به دولتهای محلی کوچک و بزرگ
٤-شکلگیری ائتلاف بینالمللی و اشغال سوریه
راهحل سیاسی توسط گروههای غیرتروریست در داخل با حمایت یک ائتلاف منطقهای و بینالمللی
لازم است در اینجا به یک نکته توجه کنیم که شرایط سوریه بهویژه پس از ظهور داعش بهقدری پیچیده و دشوار شده که اولویتدادن و پیشبینی در مورد هریک از احتمالات ذکر شده را غیرممکن کرده است و نگارنده از میان این احتمالها آنچه را مشخصا مناسبتر میپندارم و احتمال میدهم اشتراک نظر بیشتری در سطح منطقهای در مورد آن وجود دارد، مطرح میکنم:
١- اولویت اصلی و فرعی در مرحله کنونی خلع سلاح نیروهای تروریست و داعش است و یقینا این اقدام بدون یک سازوکار منطقهای و بینالمللی امکانپذیر نخواهد بود. سؤال مهم دراینباره این است که ترکیب این سازوکار و اختیارات آن چه باشد؟ این سازوکار در درجه اول به هماهنگی منطقهای و سرانجام به یک قطعنامه شورای امنیت نیاز دارد.
آیا امکان دستیابی به این قطعنامه که متحد سوریه، یعنی روسیه را راضی نماید وجود دارد؟ جای دولت سوریه در این سازوکار چیست؟ چه کسی جایگزین مطلوب خواهد بود؟ آیا دولت سوریه پذیرفته خواهد شد؟ و دهها سؤال دیگری که به دلیل تعدد بازیگران در صحنه داخلی و منطقهای و بینالمللی پاسخ به هر کدام از آنها دشوار است.
پیشنهاد میشود داعش - خطرناکترین گروه تروریستی در جهان که سوریه را مرکز آموزش و صدور تروریست قرار داده است – را اولویتی برای گفتوگو و هماهنگی قرار دهیم.
٢- پس از نابودی یا تضعیف نیروهای تروریست است که میتوان از همه گروههای غیرتروریست یا حتی غیرمسلح سوری و نیز دولت سوریه دعوت کرد و آنان را تحت فشار یا به اختیار، در کنار هم نشاند و سازوکار یک انتخابات آزاد را فراهم کرد. در آن صورت، نماینده اکثریت که بسیاری از آنان امروزه آواره شدهاند، رأی خواهند آورد.
هرچند این چشمانداز امروزه بیشتر به یک آرزو شبیه است، اما میتوان به اجرائیشدن آن تا حدودی امید داشت، خصوصا در صورتی که قدرتهای تأثیرگذار منطقهای با اعتقاد و هماهنگی، این راه را دنبال کنند. در غیر این صورت ملت سوریه با جنگ و کشتار مواجه خواهند بود و گروههای مسلح، هرکدام در نقطهای به کانونی که خون مردم را در شیشه خواهند کرد، تبدیل شده و درنهایت به سوی تجزیه و نابودی پیش میروند.
مردم سالاری:حقوقی که از بازنشستگان فرهنگی مغفول ماند
«حقوقی که از بازنشستگان فرهنگی مغفول ماند» عنوان سرمقاله روزنامه مردم سالاری به قلم منصور فرزامی است که در آن میخوانید؛دریغ از یک جمله، حتی یک واژه از حقوق فوت شده بازنشستگان فرهنگی، آن هم در هفته بزرگداشت مقام معلم! گویی اینان از تبار قوم ایرانی نیستند. انگار که این فراموششدگان هیچ نقشی در پروردن معلمانی که امروز بازار تکریمشان گرم است، نداشتهاند. باور کنید که عزیزان امروز، خوشهچین خرمن همین بزرگانی هستند که برخی گمان میبرند که درخت خشک بیحاصلاند و نبایدشان آب داد در حالی که اینان حقوقی که حق مسلم آنان است و قانون و عرف و منطق و مهمتر از همه عدالت اسلامی، بر آنان مقرر کرده، میخواهند .
باور کنید که این بازنشستگان فرهنگی هم مثل سایر بازنشستگان، ایرانیاند. اهل همین کشورند. با همان پای بندی راستین به اصول و سنتها و نجابت و مدنیت ایرانی. تنها عیبی که دارند، فرهیختگی و متانت و خویشتن داری و فروخوردن بغض است و بیتی که بدان معتقدند:
گرچه گردآلود فقرم، شرم باد از همتم گر به آب چشمه خورشید دامن تر کنم
این ز یاد رفتگان، همان صف اولیها هستند که طاغوت را فروکوفتند. این عاشقان بیجیره و مواجب، همان کسانی هستند که تا از کلاس درس و بحث بیرون نیامدند، چرخ انقلاب به راه نیفتاد. حال چه کسی است که این حقیقت را کتمان کند؟ مگر اینها همان کسانی نیستند که استادان برجسته داخل و خارج، آرزو دارند که یکبار دیگر، زمان به عقب برگردد تا در محفل گرم عشق و هنر و درس آنان حضور یابند. آیا سزای این قشر عاشق و مخلص که چشم و توش و توان خود را بیدریغ نثار فرزندان برومند این آب و خاک کردهاند، همین است . آیا جوانمردی است و عمل به حق است که تحصیلکرده آن زمان دانشگاه که عیار دانشش مایهدارتر از «پیاچدی» امروزیهاست، دریافتیاش کمتر از خدمتگزار درس نخوانده فلان سازمان باشد؟ اگر چنین نیست، احکام را کنار هم در رسانهها منتشر کنید .
مگر این سخن رهبر انقلاب به حکمت نیست که: «بازنشستهها، آینه شاغلاناند«. اگر حکیمانه و به سزا، پس چرا تصمیمگیران در مجلس و دولت به این آینه با تدبر و تعمق نمینگرند تا حقایق و واقعیتها و فرداها را ببینند و بدانند که اگر هزینه کردن در آموزشوپرورش، سرمایهگذاری است پس این، بازنشستگان، نه بدترین سرمایههای منقح، که بهترین ذخایرند. ذخایر مولد، ذخایری که اندیشه و فرهنگ و حکمت تولیدکردهاند و بزرگانی چون دولتمردان را بر مسند نشاندهاند که همین همت دلیلی است به این که نباید از زحماتشان بیتوجه گذشت و بیوفایی کرد.
اگر امروز، افت تحصیلی هست. اگر امروز هوش و حواس نوباوگان و نوجوانان و جوانان به جای دیگری معطوف است، برای این است که: «جهان، تهی است ز رندان» برای آن است که امروز چون گذشته نخبگان به کسوت معلمیدرنمیآیند . بدان جهت است که مسند عشق و هنر و تعلیم، قدر نمیبیند، برای آن است که آبشخور فرهنگ امروز آن صفای صافی گذشته را ندارد برای این است که این در پای تخته سیاه ایستادهها نمیخواهند به درد اسلاف خود گرفتار شوند. به همین سبب میکوشند تا اگر نمیتوانند آخرت خود را آباد کنند، آبادانی دنیای خود را از دست ندهند و اتفاق این که ریشه ناهنجاریها و بیدانشیها و مدرکگراییها و کمرنگ شدن ارزش کار و خدمت به همنوع و کشور و فرهنگ، همین جاست. برای این است که بیت قابل تامل زنده یاد دکتر حمیدی را در گوش دارند که:
نفرین بر آن کسی که در این ره چو من برد زجری بدین گرانی و اجری بدین کمی
حال اگر هزینه در آموزش و پرورش «سرمایهگذاری» است. این سرمایهگذاری بیتوجه به گذشته جواب نمیدهد چون امروزیها هم به زودی جای دیروزیها را میگیرند. چون گذشته چراغ آینده است. هم وزیر محترم رفاه که خود از سربازی به سرداری رسیده و هم رئیسجمهور ارجمند حقوقدان باید مفاد قانون خدمات کشوری و حقوق هماهنگ را مطمح نظر قرار دهند چون عمل به قانون در شرح وظایف قانونی ایشان است. بیاعتنایی به موادی از قانون، این قانونمداری و حقوقمندی را زیر سوال میبرد. این درست که مناعت طبع و وقار این طیف وسیع و خدوم به آنان اجازه اعتراض معمول نمیدهد اما سکوت و دم فروبستن آنها آتش زیر خاکستر مجموعه فرهنگ است و بیمایگی میآورد و بیمایگی فرهنگ به صلاح حال و آینده کشور نیست.
ابتکار:راستی دلخوشی سیری چند؟
«راستی دلخوشی سیری چند؟»عنوان سرمقاله روزنامه ابتکار به قلم غلامرضا کمالی پناه است که در آن میخوانید؛ بزرگنمایی قلم کوچکنمایی قلم بازگشت صبح که از خانه بیرون می آیی چشمت به گوشه ای می خورد که در میان چند کارتون آدمی دارد لول می خورد و به خود می پیچد، بدنش را می خاراند، ناگهان از خودت می پرسی واقعاً این انسان است و من هم انسان هستم؟ مگر نگفته اند که، «بنی آدم اعضای یک پیکرند،» آن چنان با وجدان خود درگیر می شوی و نمی توانی کاری بکنی که انگار تمام غمهای عالم ر ا بر دوش خویش حمل می کنی. هنوز چند قدمی فاصله نگرفته ای، به کیوسک روزنامه فروشی می رسی، هر روزنامه ای را که نگاه می کنی، از اخبار و مطالب ناخوشایند و غم افزا پر است.لذا غمی بر غمهای تو افزوده می شود.
کامپیوتر خود را روشن می کنی و سری با سایتها میزنی می بینی که هر چه به چشم تو می خورد، خبر و مطلب غم انگیز است. در جمع همکاران قرار می گیری، در اتوبوس می نشینی، به میهمانی می روی، تلویزیون را نگاه می کنی، خلاصه شب و روز به هر چه و هر کس میرسی فقط و فقط اخبار و گزارشهای ناخوشایند به گوش می رسد. انگار وارد دالانی تاریک ، طویل و عریض و عمیق شده ای که در آن کورسویی ازامیــد و خـوشی به چشم نمی خورد. از هر طرف صداهای گوش خراش و آه و ناله های کودکان و زنان و پیران در زیر بمباران وحشیانه متجاوزان به گوش می رسد، صحنه دلخراش قتل دختری در مهاباد و یا هر جای دیگری در زیر چکمه ها و چاقوی های تیز بی رحمان خون به چشم می آورد. وقتی می خوانی کره شمالی موشک بالستیک آزمایش می کند تن آدم می لرزد. جنایات داعش در سوریه ، کشتار روزانه مردم در یمن، ازدواج زوری دختران، بیکاری 7 میلیون فارغ التحصیل، خودسوزی دانشجویی در شیراز، آلودگی بنزین پتروشمی، پایین بودن ضریب ایمنی پل های عابر پیاده، داستان طولانی روغن پالم، نداشتن تعامل، پرونده های 32 میلیارد تومانی، انتقاد وزیر بهداشت از پزشکان تهران، کشته های سقوط هواپیما، قطع آرد یارانه ای در بیشتر استانها، نادیده گرفتن حقوق مسافران هوایی، قتل به خاطر چک برگشتی، کشته شدن یک روزنامه نگار در عراق، تخریب شبکه ارتباطی صعده، ناپدید شدن یک رئیس جمهور، کشتار غیر نظامیان صعده و... تا خبر “برگشت احمدی نژاد به ریاست جمهوری” اینان تنها بخشی از اخبار یکی از سایتهای خبری مشهور تهران است. به جرات می توان گفت بیش از 60 درصد اخبار و مطالب این سایت و سایر سایتها و خبرگزاریها و روزنامه ها همه بر پاشنه غم و اندوه، زشتی و بدی می چرخد، انگار اصلاً خبر خوشی در شهر نیست، واقعاً نیست یا اینکه ما نمی بینیم و یا نمی خواهیم ببینیم؟ از شما چه پنهان ما روزنامه چی ها هم خار خارِ پیدا کردن یک نقطه سیاه را داریم که از آن خال حالی بسازیم.
غافل از اینکه داریم حال خلق الله را می گیریم اگر چه نقاط کور و سیاه در عملکردها و تصمیم گیری ها کم نیست اما حقیقتاً میان سیاه و سفید پهنه وسیعی از رنگ خاکستری وجود دارد، که رسانه ها به آن نمی پردازند و یا اصولاً خوش ندارند آن را ببینند انگار چندان جذابیتی ندارد. چنان به نظر می رسد که هم برای نویسنده و هم گویندگان و هم برای خوانندگان خبر “دزدیدن یک کودک” از خبر “اهدای کلیه یک معلم به دانش آموزش در اردبیل” جذاب تر است. حادثه تخریب یک ساختمان از خبر ساخت یک مدرسه توسط خیری خواندنی تر است.
خبر قتل به خاطر چک برگشتی جاذبه اش از آزادی زندانیان چک توسط خیرین بیشتر است. اخبار خوش کم نداریم اما چرا فقط ناخوشی ها را انعکاس می دهیم؟ روزانه صدها ازدواج در همین تهران صورت می گیرد از آنها خبری نیست اما وقتی شنیدیم زوجی به زندگی خود پشت پا زده اند فوراً از آن یک کوه می سازیم. به نظر می رسد “بدبینی” و “زشت نگری” برای ما هنر شده است. این نوع نگرش در لایه های زیرین شخصیت ما ایرانیان نفوذ کرده است و لذا قطره قطره اخبار غم انگیز و ناخوشایند در ذهن و روح ما چنان جمع گشته که به مردابی بد بو تبدیل شده است که هیچ گلی از کنار آن نمی روید و هیچ پرنده امیدی بر فراز آن بال نمی زند طاووس به آن زیبایی را می بینیم ولی به پاهای زشت آن اشاره می کنیم و پاهای زیبای کلاغ را رها می کنیم و سیاهی پر و بال آن را سرزنش می کنیم انصافاً در چنین شرایطی «دل خوش سیری چند؟»
دنیای اقتصاد:ضرورت تفکیک برنامه از قانون برنامه
«ضرورت تفکیک برنامه از قانون برنامه»عنوان سرمقاله روزنامه دنیای اقتصاد به قلم پرویز خسروشاهی است که ر آن میخوانید؛تهیه برنامههای توسعه هفتساله یا پنجساله یکی از مشخصههای اصلی نظام برنامهریزی کشور در 70 سال گذشته است، اما به جرات میتوان ادعا کرد هیچ گاه روند امور اقتصادی و اجتماعی کشور مطابق با آنچه این برنامهها ترسیم کردهاند پیش نرفته و در مقاطع معدودی نیز که میان عملکردها و برنامهها هماهنگی نسبی برقرار شده این امر عمدتا به عواملی خارج از پایبندی مخاطبان برنامهها به آن مربوط بوده است. در بروز این مسأله عوامل متعددی را میتوان دخیل دانست که یکی از مهمترین آنها، عدمتفکیک میان دو مقوله متفاوت «برنامه توسعه» و «قانون برنامه توسعه» است. برنامه توسعه بهطور کلی اهداف، سیاستها و اقدامات مورد نظر قوای مجریه و قضائیه و سایر سازمانهای اجرایی مستقل برای توسعه اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی کشور در یک دوره زمانی معین است.
در ارتباط با آن بخش از اهداف، سیاستها و اقدامات برنامه توسعه که اجرایی کردن آنها نیاز به تمهیداتی دارد که برای عملیکردن آن موافقت مجلس شورای اسلامی لازم است ضروری است احکامی تدوین و برای تصویب به مجلس شورای اسلامی تقدیم شود. این احکام، نهایتا قانون برنامه توسعه را تشکیل خواهند داد و فقط بخشی از برنامه توسعه هستند و نه کل آن. بهعبارت دیگر قانون برنامه توسعه، همه برنامه توسعه نیست؛ بلکه فقط دربرگیرنده اصلاحات مورد نیاز در قوانین موجود یا کسب اجازه از مجلس برای انجام برخی امور است که در جهت تحقق اهداف، سیاستها و اقدامات برنامه توسعه مورد نیاز است. برنامه توسعه، خواستهها و شعارهای قوای مجریه و قضائیه و سایر سازمانهای اجرایی است، اما قانون برنامه توسعه، چارچوب قانونی عملیاتی کردن آن خواستهها و شعارها و در واقع برطرفکننده موانع قانونی و فراهمکننده مجوزهای قانونی بهمنظور تحقق اهداف، سیاستها و اقدامات برنامه توسعه است نه چیز دیگر.
ویژگی حکم قانونی این است که شخصی حقیقی یا حقوقی را از انجام عملی منع میکند یا اینکه انجام عملی را برای وی الزامی یا مجاز میشمارد. طبعا اقدام بر خلاف حکم قانونی مستوجب مجازات است؛ بنابراین امری را میتوان بهصورت حکم قانونی درآورد که انجام یا عدم انجام آن امر دارای قابلیت تشخیص و مهمتر از آن دارای قابلیت انتساب به شخص حقیقی یا حقوقی مورد نظر باشد؛ بنابراین بهمنظور حفظ انسجام و جامع و مانع بودن احکام قانونی برنامه لازم است این احکام با رعایت اصول کلی فوق تهیه و تدوین شود.
در قانون آوردن اموری که خواسته و شعار قوای مجریه و قضائیه و سایر نهادها و سازمانهای اجرایی مستقل بوده و از اختیارات آنها است یا اینکه انجام یا عدم انجام آن امور قابلیت تشخیص و مهمتر از آن قابلیت انتساب به شخص حقیقی یا حقوقی مشخصی را ندارد؛ نه منطقی است نه ضروری. اما مروری گذرا بر برنامههای توسعه کشور در دهههای گذشته نشانگر عدم توجه به این دو اصل اساسی است. در غالب این برنامهها مرز میان مفهوم «برنامه» و «قانون» خلط شده و موارد زیادی که نه ماهیت قانونی داشته و نه نیاز به اخذ مصوبه برای اجرا، وارد لوایح قانونی شده و به تصویب رسیده است و برنامه توسعه معادل قانون برنامه توسعه تصور شده است. درحالیکه قانون برنامه، جزء کوچکی از کل برنامه است. بهعنوان نمونه، برنامه پنجم توسعه کشور شامل 235 ماده است. با رعایت اصول پیشگفته این موارد بهراحتی میتوانست تا یک چهارم کاهش یابد.
ما در طول دهههای متمادی تهیه برنامههای توسعه با عبور از مرز میان «برنامه» و «قانون»، بهطور کلی خواستهها و شعارهای دولتها را بدون اینکه الزامی در میان باشد با تبدیل به قانون برنامه، به خواستههای مجلس تبدیل کرده و به این ترتیب آن را برای دولتهای بعدی که ممکن است سلایق دیگری داشته باشند نیز لازمالاجرا کردهایم. به این ترتیب تفاوت نگاه و سلیقه میان مجلسها و دولتها از یکسو و تفاوت شعارهای دولتهای متفاوت از سوی دیگر، اجرایی شدن برنامههای توسعه را به چالش کشیده و با موانع جدی روبهرو ساخته است. وارد کردن همه مفاد برنامه توسعه مورد نظر دولتها در قانون برنامه فارغ از ماهیت برنامهای و قانونی آن با هدف اینکه موضوع مهمی تکلیف قانونی شود نتیجهاش اتلاف منابع، عدم شفافیت و اصطکاک در محیطهای سیاستگذاری خواهد بود ضمن آنکه ضمانت اجرایی نیز ندارد.
ضمانت اجرایی برنامههای توسعه، اعتقاد قوهمجریه به آن است. وقتی برنامه توسعهای نوشته و از سوی دولت مطرح میشود فرض بر این است که دولت به آن اعتقاد دارد و مصمم به محقق کردن آن است. همچنین راهحل ایجاد ثبات اقتصادی و مقرراتی، محدود کردن دولتها به مصوباتی که دولتهای قبلی آن را به تصویب رساندهاند، نیست؛ بلکه باید اجازه داد دولتی که مستقر میشود به سهولت و سرعت و امکان و انعطاف کافی برنامه مورد نظر خود را تبدیل به سیاست کرده و به اجرا درآورد.
عدم تفکیک میان برنامه توسعه و قانون برنامه باعث شده طی سالهای طولانی در جریان تصویب برنامههای توسعه کشور، بخشهایی از خود دولت برای بخشهای دیگری از دولت تعهد قانونی ایجاد کنند یا اینکه برای بخشهای خود اختیارات و امتیازات قانونی دست و پا کنند بدون آنکه این تعهدات یا اختیارات و امتیازات ارتباط چندانی با اهداف و سیاستهای برنامهها داشته یا حتی با موافقت دولتها همراه باشد. از این طریق سادگی، شفافیت، انسجام، سازگاری درونی و کارآمدی برنامهها لطمات جدی خورده است.
سرعت تغییرات و تحولات اقتصادی و اجتماعی در جوامع امروزی بسیار بالاست و بسیاری از ابعاد پویاییهای آن برای سیاستگذاران قابل شناسایی و پیشبینی نیست؛ بنابراین دستیابی به آنچه برنامه میگوید لزوما با دقتی که در برنامه درج میشود عملی نیست و امکان تغییر در مفاد برنامه بر حسب شرایط زمانی و مکانی خاص امری اجتنابناپذیر است. بر این اساس تبدیل کل مفاد برنامههای توسعه به احکام قانونی، هم برنامه را از کارآیی میاندازد و هم اعتبار مقررات قانونی را خدشهدار میکند. فرآیند تغییر در قانون بسیار سخت و زمانبر است درحالیکه انعطافپذیری در فرآیند برنامهریزی از اصول پذیرفته شده در این زمینه است.
در صورت وجود چنین نگاهی به ساز و کار تهیه برنامههای توسعه، بحث تطابق زمان تصویب و اجرای برنامه توسعه با تقویم دولتها نیز مرتفع میشود. همچنین با توجه به کاهش شدید حجم احکام قانونی، اصلاح در قوانین مربوطه نیز هزینه کمتری داشته و با سهولت انجام میشود. بدیهی است در این صورت، برنامه توسعه با تمامی اجزا و جزئیات باید حتی قبل از روی کار آمدن دولتها تدوین و منتشر شود تا قوهمجریه بر اساس آن مورد ارزیابی و قضاوت افکار عمومی قرار گیرد و پاسخگو باشد. ممکن است ادعا شود با اتخاذ چنین رویکردی در ارتباط با برنامههای توسعه، تحقق اهداف و سیاستهای بلندمدت کشور چون چشمانداز بیستساله و سیاستهای کلی نظام دچار مشکل میشود. نظر به اینکه سیاستهای کلی نظام علیالقاعده با مدنظر قراردادن تحقق چشمانداز تدوین میشود و برنامههای توسعه نیز باید در چارچوب سیاستهای کلی نظام تهیه شود؛ بنابراین از این جهت نیز جای نگرانی نخواهد بود.
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد