عربستان سعودی در بدو تشکیل درحالی که امپراتوری عثمانی را مهمترین تهدید در برابر خود میدید، در کنار بریتانیا قرار گرفت تا بتواند برخلاف مواضع ایدئولوژیک خود، در اتحاد با دولتی غیرمسلمان، مقابل دولتی مسلمان قرار گیرد. ریاض همچنین در دورهای، از بیم قدرت گرفتن خاندان هاشمی در منطقه، روابط تنشآلودی با عراق و اردن تجربه کرد و از ترس ایده اتحاد لبنان، فلسطین، اردن، سوریه و عراق، مقابل این کشورها در خاورمیانه ایستاد و سعی کرد از نفوذ خاندان هاشمی که رقیبی سیاسی برای آلسعود محسوب میشدند، جلوگیری کند. افزون بر ترکهای عثمانی و اعراب شام، ریاض همواره در رقابتی هویتی و سیاسی با مصر نیز قرار داشت. با وجود تغییر و تحولات سیاسی در حاکمیت مصر، عربستان در ادوار مختلف تلاش میکرد با قاهره وارد نزاعی سیاسی شود که البته برای این نزاعها دلایل متفاوتی مطرح میشد.
اتحاد با غرب، تنش با همسایگان
ریاض در آن زمان که ملکفؤاد پادشاه مصر بود، با او در رقابتی بر سر خلافت جهان اسلام قرار گرفت و پس از روی کار آمدن ناصر در این کشور، در جبهه مخالفان تز پانعربیسم قرار گرفت و با طرح ایده پان اسلامیسم و تشکیل سازمان کنفرانس اسلامی، تلاش کرد مانع نفوذ ناصریسم در خاورمیانه و تحقق رویای تشکیل جمهوری متحد عربی شود.
ریاض در دوران جنگ سرد و برای آنکه خود را در جبهه مقابله با نفوذ اتحاد جماهیر شوروی تعریف کند، با گذر از لندن، خود را به واشنگتن نزدیک کرد تا نشان دهد میتواند در برابر مصری بایستد که نماینده جریانات سوسیالیستی در منطقه محسوب میشد. ریاض که شاهد نزدیکی بریتانیا به خاندان هاشمی در شام بود، ترجیح داد از آمریکا بهعنوان متحد تازه خود برای مهار همزمان بریتانیا و شوروی استفاده کند و با اعطای امتیازات نفتی به ایالات متحده ـ مانند قرارداد استات اویل کالیفرنیا ـ از آمریکا، جانشینی برای پر کردن خلأ قدرت بریتانیا بسازد.
سابقه تاریخی
ریاض که با کمک بازیگران فرامنطقهای و به لطف تحولات بینالمللی در قرن بیستم توانست بر برخی تهدیدات امنیتی خود غلبه کند، کمکم سیاست نظامیگری خود در خاورمیانه را با دخالت در امور داخلی سایر کشورهای منطقه آشکار کرد.
ریاض در دهه 1930، در برابر تلاش عراق بهمنظور الحاق کویت به خاک خود ایستاد؛ اقدامی که در جریان جنگ خلیجفارس آن را با کمک واشنگتن تکرار کرد. این کشور همچنین در دهه 1960 در یمن وارد جنگی نیابتی با مصر شد ؛ جنگی که نیم قرن بعد برای دو بار دیگر تکرار شد. سپس با خروج نیروهای انگلیسی از خلیجفارس در سالهای پایانی دهه 1960، برای تسلط بر شیخنشینهای این محدوده تلاش کرد و حامی جدی تشکیل امارات متحده عربی و کشور بحرین شد. عربستان همچنین اختلافاتی مرزی و ایدئولوژیک با قطر پیدا کرد. اختلافاتی که یک بار در دهه 1990 به رویارویی نظامی دو کشور انجامید و در سالهای بعد، بویژه با شدت گرفتن موج بهار عربی، این اختلافات پررنگتر شد.
با وجود این دخالتهای منطقهای، ریاض هرگز در برابر رژیم صهیونیستی موضعی سرسختانه اتخاذ نکرد و با جنبشهای مقاومت عربی زاویه داشت. اگرچه عربستان از تحریم نفتی تلآویو حمایت کرد و قرارداد کمپدیوید قاهره با صهیونیستها را فرصتی برای برعهده گرفتن نقش رهبری تحولات خاورمیانه یافت، ولی در عمل، بجز جدالی محدود، هیچگاه بهطور جدی در برابر ارتش صهیونیستی قرار نگرفت.
انقلاب ایران، کابوس آلسعود
عربستان سعودی که بهدلیل نزدیکی به دولتهای غیرمسلمان غربی همواره با انتقاد جنبشهای اسلامی مواجه بود، بهدنبال پیروزی انقلاب اسلامی تلاش کرد تحقیر تاریخی خود نسبت به قدرت تهران در منطقه را جبران کرده و از ترس الهامبخش بودن انقلاب ایران برای جنبشهای اسلامی، با کمک ایالات متحده، به فشار بر ایران روی آورد.
عربستان همچنین برای اینکه در نبود متحد سنتی آمریکا در خاورمیانه ـ یعنی محمدرضا پهلوی ـ به کاخ سفید خوشخدمتی کرده باشد، پس از حمله شوروی به افغانستان، مجاهدین نزدیک به خود را برای مبارزه با مسکو به خدمت گرفت. همان گروههای تندروهایی که دو دهه بعد با تشکیل حکومت طالبان، به یک تهدید جدی برای خاورمیانه تبدیل شدند. ریاض که تلاش میکرد نقش ژاندارم منطقه را در نبود رژیم پهلوی بازی کند، در ادامه تلاشهای خود برای تضعیف ایران، در جریان جنگ هشت ساله ایران و رژیم بعثی صدام، پشت دیکتاتور وقت عراق ایستاد و با تشکیل شورای همکاری خلیجفارس، از فرصتی که این جنگ برای ریاض فراهم آورده بود بهره برد تا سلطه خود را بر شیخنشینهای کوچک منطقه بیشتر کند.
وقتی متحدان ریاض، دشمن آلسعود میشوند
با وجود حمایت عربستان از صدام در جریان جنگ تحمیلی به ایران و نیز تامین هزینههای ساخت نیروگاه هستهای عراق توسط ریاض، بغداد خیلی زود در جریان جنگ کویت در برابر ریاض قرار گرفت تا نشان دهد سیاستهای عربستان، هیچگاه نتوانسته امنیتی برای این کشور بهبار آورد. با این حال وابستگی ریاض به بازیگران فرامنطقهای که حتی به ماجرای غمناک حمله به زائران ایرانی خانه خدا هم منتهی شد، باعث گردید ریاض در کنار سیاست خارجی تنشزای خود، به تقویت گروههایی شبهنظامی و فرقهگرا روی آورده و با پررنگ کردن ایدئولوژی وهابیگری، از گروههای تروریستی برای پیگیری سیاستهای منطقهای خود استفاده کند. هرچند اوج مصائب میدان دادن به این گروهها، حادثه 11 سپتامبر بود، ولی دستکم یک دهه طول کشید تا واشنگتن نسبت به پیامد سیاستهای افراطی ریاض به جمعبندی رسیده و بهفکر تغییر راهبرد خود بیفتد.
بهار عربی، خزان سعودی
دخالت نظامی واشنگتن در افغانستان و عراق، هرچند در ظاهر تهدید مستقیم منافع عربستان نبود، ولی نشان داد آمریکا حاضر به تحمل نتایج سیاستگذاریهای اشتباه ریاض در منطقه نیست. واشنگتن خوب میدانست هم طالبان و هم صدام، دست پرورده سیاستهای حمایتی آلسعود هستند؛ با این همه آنچه آمریکا را متوجه عمق بحران در خاورمیانه کرد، انقلابهای عربی بود.
با شروع این انقلابها که در جایی «بیداری اسلامی» تعبیر شد، ریاض بشدت نگران گشته و درصدد مقابله این موج برآمد. یکی از شگردهای مهم عربستان این بود که گروههای سلفی را مجهز کرده و از طریق آنها جنبشهای عربی را به انحراف بکشاند.
در این میان باید گفت حمله نظامی عربستان به یمن است که پس از شکست این کشور در سرنگونی بشار اسد بهوقوع پیوسته و برگ دیگری از سیاستهای نظامیگرایانه دولتی را نشان میدهد که در سال گذشته میلادی، با تخصیص 64 میلیارد دلار اعتبار برای خرید اسلحه، اولین وارد کننده تجهیزات نظامی بوده است. به گمان صاحبنظران، جنگ یمن نشان میدهد عربستان همچنان رویکرد اصلی خود را بر وابستگی به غرب و واگرایی نسبت به کشورهای اسلامی منطقه قرار داده و این مدل در سیاست خارجی، هنوز بزرگترین تهدیدکننده امنیت و ثبات منطقه استراتژیک خاورمیانه به حساب میآید. همان منطقهای که با خروج نیروهای نظامی آمریکایی از آن، بار دیگر دستخوش بحران خلأ قدرت شده و بهسان تحولات سال 1968 که انگلیسیها پای خود را از این منطقه بیرون کشیدند، بار دیگر نیازمند دولتی مقتدر و در عینحال ثباتبخش است تا بتواند بر تهدیدات بازار انرژی غلبه کند.
شاید ترس از تکرار تاریخ است که این روزها آلسعود را به تکاپو انداخته تا مانع نزدیک شدن غرب به تهران شود، اما نمیتوان این واقعیت را نادیده گرفت که جبر جغرافیایی، گاه پیامدهای خاص و حیرتانگیز خود را در منطقه بههمراه دارد.
در مجموع باید گفت ایدئولوژی و نظامیگری، دو بال سیاست خارجی کشوری است که هرچند در یک قرن گذشته تلاش بسیاری برای تثبیت موقعیت خود در منطقه انجام داده است، ولی معمولا اشتباهات محاسباتیاش در عرصه دیپلماسی نتوانسته از عربستان سعودی، بازیگری محوری در راستای همگرایی در خاورمیانه بسازد.
سیاستخارجی عربستان سعودی در قریب به یک قرنی که آلسعود بر این کشور حکمرانی میکند، برآمده از تفکرات وهابیگری است که همه گرایشهای اسلامی بجز حنبلی سلفی را بهگونهای خارج از اسلام معنا میکند. اندیشهای واگرایانه در فلسفه سیاسی اسلام که به ریاض اجازه میدهد با تعریفی تنگنظرانه از اسلام، نفوذ و همپیمانی با کشورهای غیرمسلمان را بر خود مباح بداند.
مصطفی انتظاریهروی / گروه سیاسی
دانشیار حقوق بینالملل دانشگاه تهران در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
یک پژوهشگر روابط بینالملل در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد