به گزارش جامجم، محمدجواد چهار ساله، 14 فروردین امسال همراه مادرش در بازارچه مرزی اینچهبرون استان گلستان بود که پسربچه از مادر خواست برای او بستنی بخرد. مادر وقتی اصرارهای تنها بچهاش را دید خواست برایش بستنی بخرد. پس از خرید متوجه غیبت ناگهانی محمدجواد شد.
بازار را به دنبال او گشت اما هیچ اثری از کودک نبود. فقط چند نفر از فروشندهها مدعی شدند صدای گریه کودکی را شنیدهاند. خانواده محمدجواد وقتی از یافتن او ناامید شدند، با مراجعه به پاسگاه مرزی شکایتی را مطرح کردند و باتوجه به حساسیت موضوع پرونده به اداره آگاهی استان گلستان ارسال شد.
ماموران، تجسس در منطقه را آغاز کردند، اما تمام مسیرها به بنبست رسید و احتمال مرگ پسربچه مهمترین فرضیه بود. پدر و مادر محمدجواد، چشم انتظار تنها فرزند خود بودند و با پخش اطلاعیهای در سطح منطقه اعلام کردند اگر فردی فرزند آنها را پیدا کند تمام دارایی خود را به او میدهند. این کار هم بینتیجه بود و کسی از پسرک خبر نداشت.
پس از گذشت یک هفته، مرد چوپانی هراسان خود را به ماموران پلیس رساند و از کشف جسد پسربچهای خبر داد. او به ماموران گفت: امروز گوسفندان را برای چرا به دشت برده بودم که زیر یک پل با جسد پسر بچهای روبهرو شدم.
در ادامه تیمی از ماموران راهی محل مورد نظر شده و در بررسیهای خود دریافتند، جسد کشف شده متعلق به محمدجواد است. با اطلاع موضوع به بازپرس ویژه قتل، جسد برای تعیین علت اصلی مرگ به پزشکی قانونی منتقل شد.
پزشک جنایی پس از معاینات اولیه علت مرگ را خفگی اعلام کرده و کارآگاهان یک مظنون را در این زمینه دستگیر کردند که او پس از تحقیقات مقدماتی با قرار قانونی آزاد شد.
پدر محمدجواد ماجرا را به جامجم میگوید: پسرم را در مدت کمی که مادرش برای خرید بستنی رفته بود، ربودند. پس از ناپدید شدن محمدجواد اطراف بازارچه را جستجو کردیم، اما هیچ ردی از او به دست نیامد. حتی درخواست سگ زندهیاب کردیم که با آن موافقت نشد.
وی افزود: پنجشنبه جسد پسرم در فاصله حدود سه کیلومتری محل ناپدید شدنش پیدا شده که این موضوع نشان میدهد او را ربودهاند. شنبه جسد را تحویل گرفتیم و پلیس در حال تحقیق در این زمینه است.
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
خداوندا توآگاهی زحالم*زدردرنج وغم پیش تونالم*جوادچهارسال بی گناهم*ببردندوشكستندپروبالم*بنالم چوپلنگ تیرخورده*ویاچون مادران روله مرده*گل باغ بهارم راربودند*شدم همچون خزان بادبرده*گلی كه سایه مام وپدربود*بریدوبردمارا خون جگركرد*گرفتم دست طفلم رابدستم*به ناگه دستش ازدستم ربودند*سیاه بختی زبین ماگذركرد*كه دست پسرازدستم به دركرد*میان مافكندطرح جدایی*وماراتاقیامت خون جگركرد*میان موج مردم بس دویدم*ازاین سویی به اون سویی رسیدم*دودستی خاك غم رابرسرخویش*درآخركه جوادم راندیدم*غریبی وغم ودل بی قراری*وآن هم حسرت وافغان وزاری*زهرمردوزنی پرسش نمودم *درآخركه ندیدم روی یاری*ندانم چ گلی برسربمالم*زكی پرسش كنم باكی بنالم*زهرسمتی به هرسویی دویدم *به هربیغوله جاهایی رسیدم *دل پرحسرت وناشادگشتم*عجب بیهوده زحمت هاكشیدم*خداوندا یگانه پسرمن*چگونه دوركردند ازبرمن*مراآه وفغان واشك وزاری*شده خاك عزایش برسرمن*بهارآمدز جاهاگل بروید*وهركس هم گلی چیندوبوید*علی بعدازجوادش*كجاروآوردباكی بروید*ازاینكه اورخش افسرده باشد*دلش ازدردوغم پژمرده باشد *نشاط وشوق وشادی دردلش نیست*به ظاهرزنده است دل مرده باشد*
محمدجوادبه پدرگوید:
واما صبركن دنیاچنین است*یكی برزین ودیگربرزمین است*پدرآنان كه خوبان خدایند*همه چون ماوتوازهم جدایند*پدردانی كه خوبان جمله رفتند*پیامبرهاامامان جمله رفتند*جوانی گربمیرددوستانش*تصدق هاكنندازبهرجانش*اگرپیری ببنددبارراحل*ندادندبریتیمی نیمه نالش*ازآنجایی ك پیران ناتوانند*چوبرگ سوخته بادخزانند*زن وفرزندوخویشان وقبیله*همه تعجیل مرگ وزنده جانند.