در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
او که اهل شیراز است، اکنون اثری برای پخش ندارد و مدتی است که به دلیل به توافق نرسیدن با تهیهکنندگان برای دستمزد ترجیح داده تا به فعالیتهایی مانند ورزش، مطالعه، کارهای خیریه و فیلم دیدن بپردازد. صبرکن در حالی که دور از تهران و در زادگاه خود شیراز به سر میبرد پاسخگوی پرسشهای ما شد. تلفن که زنگ خورد قبل از هر چیز از پسرش تعریف کرد و این که در منزل او چه احساس خوبی دارد.
این روزها چه کاری انجام میدهید؟
استراحت میکنم. علاوه برآن در کارهای جمعی و خیریه شرکت میکنم و همسرم محمود پاکنیت هم مشغول بازی است.
چه کارهای خیریهای؟
دورههای زنانهای با دوستانم دارم که آن را گسترش دادهام. مبلغی را به عنوان ورودی میگیریم و جشن برگزار میکنیم و شام و ناهار میدهیم. اگر قسمتی از مبلغ ورودی باقی ماند صرف کارهای خیریه میکنیم.
اینکه استراحت میکنید، یعنی پیشنهاد بازی ندارید؟
دوست دارم کار کنم، ولی با تهیهکنندهها درباره دستمزدم به توافق نرسیدهام، فعلا مشکل نداشتن توافق است.
با تهیهکنندهها مشکل دارید؟
این مشکل من و خیلی از بازیگران است. برخی چون نانآور خانواده هستند، مجبورند با دستمزد کم بسازند اما کار اشتباهی است.
شما نانآور خانواده نیستید؟
نه، چرا گرما و سرما و شبکاریها را بپذیرم تا تهیهکننده به جایی برسد؟ نمیپذیرم.
با وضع موجود اگر دوباره متولد شوید، باز هم همین مسیر را انتخاب میکنید؟
بله پشیمان نیستم.
دوست دارید جای کدام شخصیت فیلم یا سریالها باشید؟
دوست ندارم جای فردی باشم.
دوست دارید چه جور نقشهایی بازی کنید؟
دلم میخواهد شخصیتهایی را بازی کنم که تحرک داشته باشد، نقشهای کلیشهای چایی ببر و بیار یا قورمهسبزی همبزن را دوست ندارم.
دوست دارید استعداد چه کاری را داشته باشید که تا به حال نداشتید؟
هیچ کاری در دنیا نیست که من دست روی آن نگذاشته باشم. اگر از هنرهای زنانه بگویید خیاطی، بافتنی، گلسازی، ویترای و فرشبافی را یاد گرفته و دستی بر آتش دارم. همیشه دوست دارم یاد بگیرم و اکنون در این سن چند ترم کلاس زبان فشرده را گذراندم.
نسبت به دو فرزند پسرتان چه احساسی دارید؟
تا سر آسمانها دوستشان دارم.
نوه چطور؟
یک نوه دارم و اکنون شیراز کنارش هستم.
شما که اهل شیراز هستید چقدر زادگاهتان را دوست دارید؟
چون در دوران کارمندی در اداره تئاتر به بیشتر شهرهای ایران ماموریت رفتهام و خیلی شهرها را دیدهام، عرق خاصی به شیراز ندارم. البته هر شهری یک امتیازی دارد اما همه امتیازها به لحاظ زیبایی، آثار باستانی، فرهنگ، آب و هوا و مهماننوازی را در زادگاهم میبینم.
غذای محلی شیراز؟
آش سبزی است که صبحها در مغازهها میفروشند. من هم نذری در تهران دارم که 20 سال است بیست و هشتم صفر این آش را میپزم.
آشپزیتان خوب است؟
بله، الهی شکر!
یعنی این قدر خوب است که آقای پاکنیت از خوردن دستپختتان لذت ببرد؟
دستپخت محمود از من بهتر است.
مگر آشپزی هم میکند؟
بله وقتی او در منزل است همه کارها را او انجام میدهد.
در انتخاب نقشها با یکدیگر همفکری میکنید؟
ما هر دو تئاتری بودیم و میتوانیم هر نقشی را بازی کنیم.
همه نقشها را؟
دوست داریم نقشهایی که دلمان میخواهد بازی کنیم اما نقشهایی وجود دارد که انتخابمان میکنند. گاهی اوقات نقشی پیشنهاد میشود که به آن عشق میورزیم و گاهی هم به دلیل رفاقت و بیکاری مجبور هستیم بپذیریم.
چرا امرالله احمدجو را دوست دارید و به همراه همسرتان چند کار مشترک با او انجام دادید؟
به دلیل شخصیت و اخلاق دوستداشتنیاش پیشنهادهای او را میپذیریم. فکر نمیکنم در ایران فردی مانند او خاکی باشد.
خاکی دقیقا یعنی چی؟
یعنی اینکه با وجود علم و توانایی نگارش فیلمنامه و کارگردانی، هیچ جا از خودش تعریف نمیکند و همیشه در پشت پرده است. من متاسفم که در جمع هنرمندان به آدمی مثل احمدجو بها داده نمیشود.
طولانیترین روز زندگیتان؟
همه روزهایم زیبا و خاطرهانگیز است و هیچ کدامش طولانی نبوده است. من سعی میکنم خوش باشم و با دید مثبت به زندگی نگاه کنم.
بالاخره تلخی هم در زندگی وجود دارد.
آدم حساسی هستم و گاهی از دست عدهای رنج میبرم، ولی صادقانه برخورد میکنم اما دیگران با من این گونه نیستند. خیلیها محافظهکار و بر خی هم البته ریاکارند.
اتفاق افتاده در زندگی مشترکتان با آقای پاکنیت دعوا کنید؟
ممکن است در زندگی از هم دلخور شویم، اما دعوا نکردهایم.
پیش آمده از مردم دلگیر شوید و پیش خدا شکایت کنید؟
دلگیر میشوم اما هیچ زمان پیش خدا از آنها شکایت نمیکنم. نزدیکان و حتی خواهرم به من میگویند خوش بحالت تو کینهای نیستی و حتی شوهرم ایراد میگیرد که چقدر زود ماجرای طرف را فراموش کردی.
از میان هنرمندان با کدامیک صمیمی و رابطه خانوادگی دارید؟
هیچ هنرمندی. ابتدا که تهران کوچ کردیم پسرهایم در سن بلوغ بودند صلاح نمیدیدیم با یک سری افرادی که اخلاق و روش زندگیشان با ما فرق دارد، رفت و آمد کنیم.
حوصلهتان سر نمیرفت؟
چرا ، آن موقع محمود هم سرش خیلی شلوغ بود و ما را تنها میگذاشت و به شهرهای دیگر برای بازی میرفت. اخلاق پاکنیت این گونه است که دوست دارد وقتی از سر کار به منزل میآید نمازش را بخواند و استراحت کند و فیلمنامه فردا شبش را بخواند.
زندگیتان خیلی شبیه به بقیه نیست!
نه، زندگی ما خاص خودمان است.
اهل دعوت کردن هنرمندان به منزلتان هستید؟
چند مرتبه مهمانیهایی دادیم و دوستان هنرمند را دعوت کردیم اما چون پاسخگو نبودند قیدشان زدیم.
به سنتها پایبند هستید؟
بله، خیلی زیاد. در پخت غذا و لباس پوشیدن و زندگی سنتی هستم. من به خیلی از کشورها سفر کردهام اما سنتهای کشور ما یک چیز دیگر است.
سادهزیستی را دوست دارید یا بیشتر اهل تجملات هستید؟
من سادهزیستی را زیاد دوست ندارم؛ اما محمود بسیار مرد سادهای است و در این باره با هم تا مدتها کلنجار میرفتیم. ما هنرمندان برای مردم زندگی میکنیم و در منزل ما از خبرنگار گرفته تا عکاس رفت و آمد دارد.
به خاطر خبرنگاران سادهزیستی را کنار گذاشتید؟
به محمود گفتم به دلیل همین رفت و آمدها نمیتوانیم ساده زندگی کنیم و او به این نتیجه رسید که من درست میگویم. اگر چه من هم سادهزیستی را دوست دارم اما دلم نمیخواهد از قافله جامعه عقب بمانم و مجبورم خود را همرنگ جامعه کنم.
پس اهل تجملات هستید؟
زندگیام تحت تاثیر تجملات نیست.
یعنی چه؟
ببینید من در زندگیام ماکروفر نخریدهام تا این که در کیش به من هدیه دادند که هنوز هم از آن استفاده نمیکنم. در منزلم سرخکن، ساندویچ میکر، توستر و چایساز ندارم چون سنتی زندگی میکنم.
چرا نخریدید؟
معتقدم اگر این لوازم برقی که نام بردم در زندگی نباشد، مهر زن شوهریمان بیشتر میشود. این که پای گاز بایستیم و بـــــــا شیوهای که دوست داریم غذا بپزیم خیلی لذتبخش است. مـــــا تجملات آشپزخانه پرکن نداریم.
مریم محمدی / قاب کوچک (ضمیمه شنبه روزنامه جام جم)
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در استودیوی «جامپلاس» میزبان دکتر اسفندیار معتمدی، استاد نامدار فیزیک و مولف کتب درسی بودیم
سیر تا پیاز حواشی کشتی در گفتوگوی اختصاصی «جامجم» با عباس جدیدی مطرح شد
حسن فضلا...، نماینده پارلمان لبنان در گفتوگو با جامجم:
دختر خانواده: اگر مادر نبود، پدرم فرهنگ جولایی نمیشد