عدهای از این اشخاص مردم را به توحید و ترک بتپرستی و عادات جاهلیت دعوت میکردند و عقیده داشتندخدای یگانهای هست که بازگشت مردمان پس از مرگ به سوی اوست. این افراد که یکتاپرست بودند و به ظهور پیامبری پس از عیسی مسیح باور داشتند، حنفاء نامیده میشدند. آنها کتب انبیای سلف را که در آن به ظهور پیامبر بشارت داده شده بود، خوانده بودند. «خدا از تیمان آمد و قدوس از جبل فاران.» (کتاب مقدس، کتاب حبقوق نبی، 4/3) و به واسطه برخورداری از نیروی الهیای که خداوند در درونشان به ودیعه گذاشته بود، دریافته بودند پیامبری خواهد آمد که رسالت او فراگیر خواهد شد؛ پیامبری که از آزار و ایذاء مردم در امان نخواهد بود، ولی هیچگاه از امت خود ناامید نخواهد شد. زیرا او از این واقعیت آگاهی دارد که نرمش و مدارا در زندگی انسان یک ضرورت است و این ضرورت برای تبلیغ دین، امری اساسی به شمار میرود.
یکی از کسانی که در میان اعراب میزیست و انتظار ظهور نجاتدهندهای از حجاز را میکشید، ورقه بن نوفل بن اسد بن عبدالعزی بن قصی پسر عموی حضرت خدیجه(س) بود که پیامبر(ع) را به بعثتش مژده داد و در عین حال از او خواست در برابر آزارهایی که در راه ترویج دین اسلام میبیند، پایدار باشد.
او کتب مقدس گذشتگان را خوانده بود و مردی عالم به شمار میرفت که از بتپرستی بیزار بود و حضرت خدیجه(س) را به نبوت پیامبر(ص) بشارت میداد: «او پیامبر این امت است و آزار ببیند و تکذیب شود.» وقتی پیامبر را دید به او گفت: «ای برادرزاده من بر کار خویش استوار باش. قسم به خدایی که جان ورقه به دست اوست، تو پیامبر این امتی که آزارت کنند و تکذیب شوی و بیرونت کنند و به جنگ کشانند. اگر آن روز بودم خدا را چنانکه داند یاری خواهم کرد...» و پیامبر را اینچنین مدح میکرد: «میبخشد و درمیگذرد و بدی را سزا نمیدهد و هنگام ناسزا و خشم غیظ را فرو میبرد.» (مسعودی، 1390، 66)
با بعثت پیامبر ایذاء قریش نیز آغاز شد و ابتدا دعوت پیامبر حدود ده سال مخفیانه صورت گرفت ولی با آشکار شدن دعوت به اسلام پیامبر مورد آزار و اذیت قرار گرفتند. وقتی پیامبر از کوچههای مکه عبور میکردند، بر سر مبارکشان خاکروبه ریخته میشد و حتی برخی هنگام نماز روی ایشان شکمبه میریخت. مشرکان کوته فکر بعثت او را قبول نداشتند و انتظار داشتند کسی به پیامبری برگزیده شود که ماوراء انسان عادی باشد و از اینکه میدیدند پیامبر خداوند شخصی همانند آنهاست و مثل آنها میخورد و میآشامد، تعجب میکردند. آنها بر این باور بودند که خداوند میبایست فرشتهای را همراه او برای قوم عرب میفرستاده: «و گفتند این چه پیامبری است که غذا میخورد و در بازارها راه میرود. چرا فرشتهای به سوی او نازل نشده تا همراه وی هشداردهنده باشد؟» (7/25)
با به وجود آمدن این اوضاع خداوند پیامبر را به شکیبایی فرا میخواند و اینچنین به او وحی میکرد: «در برابر چیزهایی که میگویند، شکیبایی کن و به گونهای پسندیده از ایشان دوری کن.» (10/73) از اینرو پیامبر شیوه مدارا و رفق با مردم را در پیش گرفت. مدارا بسیاری از فضیلتهای اخلاقی همچون فروتنی، انساندوستی، حلم، خویشتنداری، فرو بردن خشم و کینه، دوری از خشونت، ترک ستیزهجویی، پرهیز از دشنامگویی، آسانگیری و نیکی کردن به جای بدی را در بر میگیرد. پیامبر انجام این فضیلتها را به مردم سفارش میکردند و بر این باور بودند که مردم باید در زندگی روزمره با دیگران با مدارا رفتار نمایند. ایشان مدارا با مردم را در هرگونه رابطه و تعامل انسانی راه جلب دوستی مردم میدانست. از اینرو پیامبر اکرم(ص) رفق و مدارا را نیمی از زندگی معرفی کرده و فرمودند: «مدارا کردن با مردم یک نیمه ایمان است و ملایمت با آنها یک نیمه خوش زیستن است.»
پیامبر برای رسالت خویش تصمیم گرفت به طائف برود و مردم قبیله ثقیف را به اسلام فرا خوانند. ثقیف نزدیکترین قبیله به مکه بود. پیامبر اسلام با سران قبیله آنها دیدار کرد و آنان را به ایمان به خدا دعوت نمود، ولی آنها با پیامبر رفتاری ناپسند داشتند و افراد جاهل و نادان و کودکان خویش را فرستادند تا در راه بازگشت به پیامبر سنگ پرتاب کنند. پیامبر با قلبی اندوهگین در سایه درخت انگوری در کنار باغ عُتْبه و شَیْبه، فرزندان ربیعه با حضرت حق درددل کردند. عتبه و شیبه بر پیامبر رحم آوردند و غلام نصرانی خود را که «عداس» نام داشت با خوشه انگوری به سوی او فرستادند. بین عداس و پیامبر سخنانی رد و بدل شد که باعث گردید عداس که از مردم نینوی بود در جنگ بدر پیامبر را یاری کند. شاید نرمخویی پیامبر بر عدهای از مردم که همان قبیله ثقیف بودند، تاثیر نکرد ولی باعث شد یک نفر گفتههای او را باور کند و با او همراه شود. چراکه زجردیدگان، گفتار پیامبر را بهتر از اشراف درمییافتند.
مدارا با مردم سبب شد اشخاص بیشتری به دین اسلام گرایش پیدا کنند. به همین دلیل بود که پیامبر فرمودهاند: «خداوند به من فرمان داده با مدارا با مردم رفتار کنم؛ همچنان که مرا به ادای واجبات مامور ساخته است.»
رفق و مدارا با مردم باعث نزول این آیه قرآن در حق پیامبر شد: «پس به برکت رحمت الهی، با آنان نرمخو و پرمهر شدی. اگر تندخو و سختدل بودی بیشک از پیرامون تو پراکنده میشدند، از آنان درگذر و برایشان آمرزش بخواه و در کارها با آنان مشورت کن و چون تصمیم نهایی را گرفتی بر خدا توکل کن که خداوند، توکلکنندگان را دوست میدارد.» (159/3) از اینروست که پیامبر فرمودهاند: «من به مدارا با مردم مبعوث شدهام.»
رفق و مدارا در سیره اجتماعی رسول خدا نقش مبنایی داشت و مایه دوام مناسبات صحیح اجتماعی است. پیامبر رفتارهایی همراه با مدارا و ملایمت و به دور از خشونت را سازندهترین امر در اصلاح جامعه و روابط اجتماعی میدانست. از اینرو بود که ایشان فرمودند: «مدارا قرین فزونی و برکت است و هر که از مدارا بیبهره باشد از خوبی بیبهره است.»
پیامبر(ص) در اوضاعی به پیامبری مبعوث شد که نهتنها مژده بعثت او بشارت داده شده بود، بلکه اشخاص مختلفی انتظار ظهور و نجات بخشی او را میکشیدند. انتظار این افراد و تمام رنجکشیدگان بیهوده نبود و پیامبر به یاری همه کسانی شتافت که بعثت او را باور داشتند. با توجه به اینکه پیامبر در قرآن الگو و نمونه کاملی برای مردم معرفی شده است، هر فرد مسلمانی باید سیره آن حضرت ازجمله نرمخویی و مدارا را در تمام شئون زندگی خود رعایت کند.
منبع:
مروجالذهب و معادن و الجوهر، علی بن حسین مسعودی، ترجمه ابوالقاسم پاینده، انتشارات علمی ـ فرهنگی، 1390
هما شهرامبخت / جامجم
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد