احساس میکنم هنوزهم هست، درست وقتی که قصایدش را میخوانی، حکیم و ادیب و سخنشناسی فرزانه است که شکوه شعر فارسی را در پیوند با گنجینههای فرهنگ و معرفت و حکمت عرضه میدارد.
وقتی غزلهایش را زمزمه میکنی، عاشقی است دل سوخته و آشنا با سوز و گداز و درد و داغ عشق، شاعری که زیر و بمهای این راه آتشین را میشناسد و نسبت او با عشق نه از راه تکرار تجربههای ذهنی حاصل از مطالعات ادبی، بلکه از مسیر تجربههای انسانی و سیرو سلوک فردی بیان میشود.
اگر شاعر این غزلهای عاشقانه را نشناسی، گمان میداری که این زبان با طراوت و این نگاه نظرباز و زیباییشناس، از آن جوانی است که شور عشق او را ناگزیر به سرودن واداشته، اما هنگامی که استواری سخن و پیراستگی شعر را میبینی، درمییابی که طراز این غزلها بسیارفراتر از حد تجربههای آغازین شاعری است.
سرودها و تصنیفهای استاد مشفق، جلوهای دیگر از هنر او را بیان میکند، تبحر و احاطه استاد در پیوند شعر و موسیقی و ظرافت نغمهها و آواهای دلانگیزی که در همراهی با شیوایی کلام، چنگ دلها را مینوازد.
وقتی برای استاد مشفق شعر میخواندیم دو جلوه متفاوت از ایشان میدیدیم، نخست چون کودکی است که ناگهان از زیبایی شاخه گلی، یا از نغمه دلکش پرندهای سرذوق آمده و با اشتیاق و شادمانی، از حال خوشی که دارد حرف میزند و دیگران را به این ضیافت زیبایی و شادمانی دعوت میکند.
گاهی آن قدر دربرابر شعری که برایش خواندهای، شور و شعف نشان میداد که خیال میکردی، نخستین بار است که با شعر آشنا شده یا شعری به این زیبایی شنیده است.
اما هنگامی که از استاد میخواستی سرودهات را ارزیابی کند، آن گاه اشارات و رهنمودهایش تو را به خود میآورد تا بدانی که با نگاهی دقیق و نکتهسنج مواجهی چندان که گاه با یک پیشنهاد ساده استاد، شعر جانی تازه میگرفت و بال میگشود و به اوج میرسید.
اما دوستی با مشفق، داستانی دیگر دارد. در سخن گفتن از دوستی با او که حالا دیگر نیست، به بیان تخلص صمیمانهاش بسنده کردم زیرا هنگام دوستی، این بزرگمرد آن قدر لطیف و زلال و صمیمی بود که فاصلهها و تمایزات، رنگ میباخت و تو گمان میداشتی که با یار دبستانی خود، همنشین شدهای.
شاعری با آن پیشینه درخشان و آن حضور مستمر دهها ساله در بالاترین طراز شعر این سرزمین، پیش پای شاعران جوان، به احترام برمیخاست و صمیمانه احوالپرسی میکرد و پس از لحظاتی، چنان گرم گفتوگو میشد که هیچ فاصلهای مجال بروز نمییافت؛ انگار مشفق یکی از همین شاعران جوان بود با همان سرزندگی و بیتکلفی، بدون هیچ تعین و نقابی و با تمام سادگی و زلالی که مقتضای روزگار جوانی است.
کرامت و جوانمردی استاد مشفق در گرهگشایی از کار دیگران، چنان بود که دور و نزدیک و غریب و آشنا نمیشناخت، همین که بداند قلم و قدم او کارگشای زندگی انسان هاست، دریغ نمیداشت و سایه لطف و بزرگیاش را چندان میگستراند که همگان را دربرگیرد.
اسماعیل امینی / دبیر جشنواره شعر فجر
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد