سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در ص 15 کتاب آمده است:
به سید خندان رسیدم، زیادم بدم نَیمَد، رفتم که سری به سیّد نورانی بزنم و یکی دو تا پیاله ازون چاییای سردمِ معروفش بزنم و یک کمی جون بیگیرم، اما هر چی چش انداختم نه سیّدو دیدم نه کلبه عشقشو. تو یه دکّه خشت و گلیِ کوچیک، شاید سه متر در سه متر، سالای درازی زندگی می کرد. مردی بود قد کوتاه و کمی کُپُل، صبور و آروم.
همیشه شال کمر و عرق چین سبز به کمرش و رو سرش دیده می شد، زیاده طلب نبود، زندگیشوهمین قّد و همین طور که بود دوس داش، تنا زندگی می کرد و به تناییش خو گرفته بود، صورت شاد و لبِ خندونش هر آدم عنق و بداخمی رو به وجد می آورد. اون سال و زمونا جاده قدیم شمرون خاکی بود با درختای سرسبز و جوبای پر آب، رفت و اومدشم با درشگه و گاری و مال بود. کسایی که بین ترون و شمرون بیا برو داشتن هر دفه که به اون نقطه می رسیدن سری ام به سید می زدن. یک کمی کنارش می شسن و باهاش چاق سلامتی و با یه اسّکام کمر باریک چاییِ دبش و دیشلمه نفسی چاق می کردن،
وقتی ام می خواسّن اَسّیّد جداشن دسّشون تو جیبشون می رفت و اون بنده خدا رو بی نصیب نمی ذاشتن، بعضیام که به سلامت و پاکدلیِ اون اعتقاد داشتن اگه می خواسّن سفره نذری بندازن یا گوسبندی قربونی کونن یا هر نیتی که داشتن می اومدن پیش سیّد و با نیّت اون این کارو می کردن، می گفتن نفسش حقّه. پرس و جو کردم تا بالاخره بِهِم رسوندن سیّد در اردیبهشت سال ۱۳۲۳ با نود و یک سال سن روح بزرگش پرواز کرده.
منبع: مرنضی احمدی، « پرسه در احوالات ترون و ترونیا» ، تهران: انتشارات هیلا،1389
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد