مروری بر اتفاقات عجیبی که در میانه سرزمین کشورها می‌افتد

شگفتی‌هایی در لب مرز

ایرانیان فرهنگ‌ساز در آن سوی مرزها

مهاجرت وسکونت (دیاسپورای) ایرانیان در آناتولی‌‌/‌‌ آسیای صغیر نمود بارز انتقال و نفوذی است که در درازنای سال‌ها و قرون متمادی جزئی از پیکره فرهنگی آن سرزمین را به صورت برجسته و مهم برساخته است.
کد خبر: ۷۵۲۷۷۰

سرزمین آناتولی به دلیل موقعیت جغرافیایی در درازنای قرون متمادی مرکز تلاقی ادیان، فرهنگ‌ها و اندیشه‌های گوناگون بوده است. در این میان نقش و عملکرد عارفان و صوفیان ایران در آناتولی و به تبع آن ادب و فرهنگ سرزمینمان اهمیت خاصی را داراست. مهاجرت مولوی و حاجی بکتاش از مهم‌ترین این مهاجرت‌هاست که آموزه‌شان به شکل نظام‌مند و پرکشش در دو طریقت مولویه و بکتاشیه با بن‌مایه تصوف ایرانی (خراسانی) در آناتولی به رشد و بالندگی رسید.

مولوی در ششم ربیع‌الاول 604 هجری قمری در بلخ که شهری از خراسان بزرگ آن روزگار محسوب می‌گردید، پا به دنیا گذاشت. پدر وی محمد بن حسین یا بهاء ولد و سلطان العلما عارفی شهره بود که مریدان و شاگردان بسیاری از مناطق مختلف برای کسب معرفت و علم به محضرش می‌شتافتند. همین شهرت زمینه‌ساز حسد و کینه مخالفانش را فراهم آورد. بدگویان وی نزد قطب‌الدین محمدشاه تا جایی پیش رفتند که پدر مولانا برآن شد تا از بلخ مهاجرت کند. خانواده بهاءولد در بغداد بودند که هجوم دهشتناک مغولان مردم بسیاری را از موطن و مسکن خود راند. بنابراین آنها به سوی غرب حرکت کردند. بهاءولد سال‌ها در آقشهر و ملطیه و لارنده در قلمرو سلجوقیان وعظ کرد. سپس پدر مولانا پس از مرگ همسرش به دعوت سلطان سلجوقی علاءالدین کیقباد به طرف قونیه رفت. گفتنی است که سلجوقیان ایران پس از نبرد مهم ملازگرد (463 هجری قمری) بر قسمت‌های شرقی و مرکزی آناتولی تسلط یافته بودند و در این زمان سلطان هنرپروری مانند علاءالدین اهمیت فرهنگی این منطقه را بیش از گذشته ساخته بود. وی در قونیه مسجدی به نام خود بنا کرد. در پی اقدامات او قونیه از این پس پناهگاهی برای عالمان و هنرمندان وصوفیان شد؛ کسانی که از هجوم چنگیزخان از شرق به غرب می‌گریختند. در قونیه مدارس بسیاری ساخته شد و زندگی مسالمت‌آمیزی بین فرمانروایان مسلمان و جمعیت مسیحیان مستقر در سرزمین آناتولی برقرار شد و حضور و نفوذ خانواده مولوی و پس از چندی حاجی بکتاش به آن معنایی نو برای حیاتی دیگر می‌بخشید. به گفته آنه ماری شیمل در این زمان «ترک‌ها به خوبی متوجه بودند که بیشتر رهبران بزرگ دینی آنها از خراسان آمده‌اند.» (شیمل، صص 231 و 232)

ورود مولوی و خانواده‌اش را سال 607 هجری قمری نوشته‌اند. بدین سان با مقیم شدن آنها در قونیه مرکز تجمع مریدان پدر به این شهر منتقل شد و تصوف خراسان در این منطقه حیاتی نو یافت. مولوی پس از مرگ پدر به خواست مریدانش بر مسند پدر تکیه زد. مردم قونیه وجود مولانا را در شهر از برکات خداوندی تلقی می‌کردند و مصون ماندن شهر را از هجوم مغولان به دلیل این وجود مبارک می‌دانستند. گرچه مولوی تنها چهره معنوی این روزگار نبود و کسی چون صدرالدین قونوی پسرخوانده ابن عربی نیز در این شهر بسر می‌برد. (همان، ص 232) پس از او سلطان ولد پسرش و نیز نوه‌اش اولوعارف چلبی طریق مولانا را ادامه دادند و ترویج کردند. تاسیس طریقت مولانا را نیز مربوط به این دو چهره دانسته‌اند. در روزگار آنها خانقاه‌ها و مولوی‌خانه‌هایی در تمامی آسیای صغیر و شام بنا شد. (گولپینارلی، صص 198 و 257) طریقت مولوی که بر مذهب خاصی تأکید نمی‌ورزید و به وحدت مسلمانان نظر داشت، پس از آشنایی مولوی با شمس از تصوفی زاهدانه به تصوفی عاشقانه تغییر جهت داد و بر رقص و سماع استوار شد. مکتب مولانا با این جهت‌گیری در همه طبقات اجتماعی اعم از علمی و فرهنگی، باسواد و بی‌سواد و غنی و گرسنه و پادشاه و فرودست تأثیراتی قابل ملاحظه نهاد و پیرو یافت. (امین، ص 20)

گفتنی است که بر فلسفه و طریقت مولویان در ترکیه نام فلسفه خراسانی یا رجال خراسانی نهاده‌اند؛ نامی که ریشه‌های اصیل ایرانی این طریقت را بازگو می‌کند. (ابراهیمی راد، ص88 ) مولوی آثار سترگ خود را با نظر به بن‌مایه‌های کهن فرهنگی و گنجینه ادب گذشتگانش همچون فردوسی و نظامی، به فارسی نگاشت. در این اثر وی عرفان نظری و عملی را در کنار هم مطرح کرده است و پیام رهایی و وارستگی را به نوع بشر می‌دهد. وی بعضی از اشعار غنایی‌اش را با زبان ترکی می‌سرود. در میان آثار او زبان عربی هم به چشم می‌خورد، اما بی‌گمان جایگاه زبان پارسی موضوع دیگری است. مثنوی معنوی و اجتماعیات مولانا در اشاعه زبان فارسی در میان عامه مردم ترکیه تأثیر بیشتری را داشته‌اند. در مولوی خانه‌ها همواره مثنوی خوانده می‌شده و این مهم تا سال‌های اخیر نیز مشاهده می‌شود. در طریقت مولوی اغلب سنن و آداب و رسوم با تعابیر فارسی شناخته می‌شود. از آن جمله است آستان (درگاه)، آتشبار (آشپز)، چله (عبادت چهل روزه) دسته گل (نوعی پیراهن) درگاه (اقامتگاه شیخ)، خاموشخانه (گورستان) و... (ریاحی، صص 44) گفتنی است که در زمان مولوی مردم شهر قونیه به فارسی سخن می‌گفته‌اند و در مولوی خانه‌ها که مراکز آموزشی مریدان به شمار می‌رفت زبان فارسی رایج بود و پس از ممنوعیت آموزش زبان فارسی در مدارس ترکیه مولوی‌خانه‌ها تنها مرکز آموزش این زبان به شمار می‌آیند.

دیگر چهره تأثیر گذار بر فرهنگ آناتولی حاجی بکتاش بنیانگذار طریقه بکتاشیه است. این طریقه بر پایه طریقه بابائیه در آناتولی شکل گرفت. بابائیه پیروان باباالیاس‌اند؛ چهره‌ای که در خراسان پا به عرصه وجود نهاده است. (الشیبی، ص 354) جالب توجه است که مهاجرت حاجی بکتاش از نیشابور به آناتولی در میان مریدانش با افسانه‌ای بیان می‌شود. طبق این افسانه حاجی بکتاش به شکل کبوتری از خراسان تا آناتولی به پرواز درآمده است. با وجود آن که راویانی وجود حاجی بکتاش را افسانه‌ای یا نیمه‌افسانه‌ای دانسته‌اند امروزه بر ما معلوم است که نام اصلی او سیدمحمد رضوی بوده و از اولاد امام رضا(ع) محسوب می‌شده است و از اهالی نیشابور. گفته شده که نام بکتاش را پس از مهاجرت او به آسیای صغیر به او داده‌اند. تولدش 646 هجری قمری و وفاتش در سال 697 هجری قمری اتفاق افتاده است. او پس از مدتی اعتکاف در مکه و مدینه به سوی آسیای صغیر روان شد و در روستایی به نام سولیجه در اطراف آماسیه مسکن گزید. حاجی بکتاش بر مذهب شیعه بود و غالیان شیعی را در این منطقه به خود جلب کرد. مریدان و حامیان وی عده کثیری بودند تا بدانجا که دومین سلطان آل عثمان اورخان از وی طلب کمک کرد تا از قدرت معنوی و نیز از نیروی حامیان و شاگردان و مریدانش بهره گیرد. (سیدین، 77 و 78)

گفتنی است که در عقاید بکتاشیه تثلیثی از الله، محمد(ص) و علی(ع) وجود دارد و بکتاشیان به حضرت علی(ع) به گونه‌ای خاص می‌نگرند و کانون عبادت خود می‌دانند و این برای غالیان شیعی منطقه و علویان و علی‌اللهیان مهم بود و مسیر گرایش به بکتاشیان را هموارتر می‌ساخت. اشاره برخی از آموزه‌های بکتاشیه به عقاید مسیحیان این طریقت را میان ینی چریان (سپاهیان عثمانی که مسیحی بودند و اسلام پذیرفته بودند) گسترش داد و بزودی در سراسر ترکیه گسترش یافت و حتی تا بالکان و شام و مصر نفوذ پیدا کرد. این شکل از طریقت چنان در میان مردم ترکیه نفوذ و هواخواه یافت که تا مدتی تصور می‌رفت که حکومت مرکزی بکتاشیه را به عنوان مذهب رسمی اعلام کند.

از سوی دیگر جالب توجه است که بکتاشیه را صورتی ترکی از اسلام دانسته‌اند که نمایانگر روح اصیل ترکان است. (الشیبی، ص 360) شایان ذکر است که در آیین‌های مختص بکتاشیان نمودی از آداب فتیان و قلندریه و باطنیان و نیز مولویه مشاهده می‌شود. آنها در حالی که طریقت خود را عالی‌ترین طریقت می‌دانند بر این باورند که مولوی از مریدان حاجی بکتاش بوده است و در آشخانه او چله گرفته است. حتی «گویند شیخ مولوی هنگامی که می‌خواهد بر پوست نشیند در خانقاه بکتاش 40 روز باید چله‌نشینی کند. اگر چنین کاری نکند، نفس و همت آن شیخ موثر نباشد.» (سیدین، ص 80) به تأسی از طریقت مولویه بکتاشیان نیز خانقاه برپا می‌کردند تا پیرشان در مسیر ایفای مسئولیت خود به صورتی نظام‌مند عمل کند. (سبحانی و انصاری، ص 525)

با نظر به آنچه گفته شد و با توجه به گرایش نوه مولانا به تشیع و نیز شیعی بودن بکتاشیان در زمانه‌ای که دیگر طریقت‌ها، فرق و دسته‌هایی مانند حروفیه، قلندریه و حیدریه و صفویه و فتیان به تشیع گرایش ویژه‌ای داشتند زمینه برای پیوند آنها فراهم آمد. می‌توان روشن‌ترین وجه این همگرایی و همراهی را در روی کارآمدن صفویان ایران و همیاری ترکان آناتولی با این سلسله مشاهده کرد. سویه قابل تعمق دیگر این ارتباط را در کناره مرزها شاید بتوان در برآمدن اثر شاه صوفی ‌‌/ ‌‌اسماعیل اول دانست؛ شاه اسماعیل با زبان ترکی در دیوانی کامل‌ترین شعر بکتاشی را عرضه کرد، در حالی که هم عصر و دشمن او سلطان سلیم به فارسی شعر می‌سرود. با توجه به استقبال از طریقت مولانا در آناتولی و توجه امروزیان به آثار وی در سراسر جهان و جغرافیای طریقت بکتاشیه می‌توان گفت تصوف و عرفان خراسان بانی انتقال فرهنگی غنی و پرکشش به خارج از مرزهای ایران شده و زبان فارسی را در سرزمین‌هایی رایج کرده است و سبب‌ساز علاقه و گرایش بسیاری به ادب و فرهنگ ایران شده است. بر این اساس در پی قرن‌ها حیات طرائق مورد گفت‌وگو می‌توان تصوف برخاسته از جغرافیای فرهنگی ایران را در سایر نقاط جهان با عنوان بخشی از دیاسپورای فرهنگ و تاریخ سرزمینمان، پیوندگاه انسان‌هایی دانست که به رستگاری و کمال می‌اندیشند و این مهم فارغ از مرزهای تعیین شده امروزی و تفاوت‌ها قابل درنگ و مداقه بیشتری است.

منابع و مآخذ:

الشیبی مصطفی، تشیع و تصوف، ترجمه علیرضا قراگزلو، انتشارات امیرکبیر، تهران، 1385

امین سیدحسن، مولوی و اصالت عرفان ایرانی‌اش، مجله حافظ، دی 1383، شماره 10

ریاحی، محمدامین، نفوذ زبان و ادبیات فارسی در قلمرو عثمانی، هنر و مردم، خرداد 1349، شماره 92

سبحانی توفیق و انصاری قاسم، حاجی بکتاش ولی و طریقت بکتاشیه، دانشکده ادبیات و علوم انسانی تبریز، زمستان 1355، شماره 25

سیدین علی، پشمینه پوشان‌‌/‌‌ فرهنگ سلسله‌های صوفیه، تهران، نشر نی، 1387

شیمل آنه‌ماری، تصوف و حیات معنوی در ترکیه، ترجمه امیر جوان آراسته، مجله هفت آسمان، بهار 1384، شماره 25

گولپینارلی، مولویه بعد از مولانا، ترجمه توفیق سبحانی، کیهان، تهران، 1365

دکترآمنه ابراهیمی / کارشناس تاریخ

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها