یهودیان مخفی و تأثیر آنان در تحریف مسیحیّت

یهودیان مخفی در دیانت‌های دیگر، در طول تاریخ، آنانی هستند که لباس ادیان و عقاید آسمانی دیگر، مانند مسیحیّت و اسلام را از روی کینه و خشم و تنفّر نسبت به آنان، به منظور ایجاد بی‌ثباتی و تزلزل درونی در آن ادیان، بر تن می‌نمایند.
کد خبر: ۷۵۰۸۹۹
یهودیان مخفی و تأثیر آنان در تحریف مسیحیّت

بر این اساس، برخی از یهودیان به دین مسیحیّت درآمده و مسیحیّت خود را به صورت علنی ابراز داشته، امّا یهودیّت خود را برای حفظ جان و از روی نفاق مخفی می‌نمایند و تمامی اینها به منظور از میان بردن و تحریف دین مسیحی و تخریب عقاید این دین از درون می‌باشد؛ همان‌گونه که پولس یا شائول ـ بر اساس آنچه بعداً ذکر خواهیم کرد ـ و دیگر یهودیان پس از او در طول تاریخ برای تحریف مسیحیّت انجام دادند.

همچنین مقصود ما از یهودیان مخفی، کسانی هستند که از روی نفاق و حفظ جان، اسلام آورده و با حفظ عقاید یهودیشان، خود را مسلمان معرفی می‌کردند، از اوّلین کسانی که به این ترفند دست یازیدند، یک یهودی یمنی، به نام عبدالله بن سبأ و گروه او بودند که توانستند در صفوف مسلمانان رخنه ایجاد نموده و روح تفرقه و اختلاف را میان آنان پراکنده نمایند. آنان تا حدّی در این کار موفّق بودند؛ امّا موفّق به تحریف «قرآن کریم» نگردیدند؛ زیرا خداوند عزّوجلّ خود حفظ آن را به عهده گرفته و در این باره فرموده است:
«إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ؛7 ما خود ذکر (قرآن) را نازل و خود نیز از آن محافظت می‌نماییم.»

با این همه موفّق به گسترش شکاف و اختلاف میان مسلمانان گردیدند، از این رو مقصود ما از یهودیان مخفی، یهودیانی است که دین خود را مخفی نموده و وفاداری و گرایش خود به دیگر ادیان را ابراز داشته و آشکار کرده‌اند.

ـ مارانو یا مارانوس، نام گروهی از یهودیان است که در قرن پانزدهم میلادی در اسپانیا و «پرتغال» به مسیحیّت گراییدند. آنان به نام‌های کونفرسوس یا کسانی که به دین جدید هدایت شده‌اند و کریستاس نونوس یا مسیحیان جدید خوانده شده و یهودیان مخفی موجود در «ترکیه» نیز یهودیان دونمه نامیده می‌شوند.

مقصود ما از یهودی مخفی، یهودی‌ای است که با وجود ارتباط شدید با دین اصلی خود، یعنی یهودیّت، برای حفظ جان یا از روی نفاق، تظاهر به پذیرش دین دیگری غیر از یهودیّت می‌نماید و ما از این پس به بحث دربارة نقش یهودیان مخفی یا به عبارت دیگر یهودیانی که بیشترین تأثیر را در برافروختن آتش انقلاب‌ها، فتنه‌ها و جنگ‌ها در دوران جدید داشته‌اند و به ویژه به نقش بارز آنها در دو جنگ جهانی اوّل و دوم از طریق سازمان‌های سرّی و مخفی که به همین منظور تأسیس گردیده است، می‌پردازیم.

1. نقش یهودیان مخفی در تحریف دیانت مسیحیّت

بدون شک یهودیان مخفی دارای نقشی مهم و اساسی در تحریف دیانت مسیحیّت در زمان پیدایش و حتّی در دوران جدید بوده‌اند و نشانة آن را می‌توان در اعلام مجمع واتیکان در سال 1963 م. در قرن گذشته مبنی بر تبرئة یهود از خون مسیح(ع) مشاهده نمود. کاردینال آلمانی، بیّا که این سند را تسلیم پاپ واتیکان نمود، اظهار داشت که:
این سند حاصل [مطالعة] یک روز یا یک شب نیست؛ بلکه این خلاصه و چکیدة مطالعات و بررسی‌های فراوان است.

و پاپ بیست و سوم نیز با امضای این سند، پرده از آخرین تلاش یهودیّت معاصر و موفّقیت آن در وادار ساختن مسیحیان به دست کشیدن از یکی از مهم‌ترین عقایدشان فرو انداخت. او با این اقدام، به مخالفت با متون انجیلی برخاسته که در آن بر نقش اساسی یهود در مصلوب نمودن مسیح ـ بر اساس اعتقاد آنان ـ تصریح شده است؛ زیرا در «سفر اعمال رسولان»، پطرس به سه هزار نفر از یهودیان می‌گوید:
این همان عیسی است که شما او را مصلوب نمودید.8

و در انجیل متّی که مورد استشهاد یکی از کشیش‌های طایفة قبطی قرار گرفته، متون انجیلی که در آن، تصمیم یهود را برای مصلوب کردن مسیح و نیز رهایی و به آسمان رفتن وی را انکار می‌نماید، ذکر کرده و به عنوان دلیل، این سخن یهودیان را نقل می‌نماید:
مسئولیّت خون او به عهدة ما و فرزندان ماست.9

تاریخ‌نگار یهودی، جوزفس ولایس (27 ـ 97 م.) می‌گوید:
در آن هنگام مردی حکیم زندگی می‌کرد که نام او عیسی بود و به رفتار پسندیده و تقوا مشهود بود... تا جایی که می‌گوید او مسیحیّت است که رهبران و بزرگان امّت ما (یعنی یهود) از او شکایت داشته و پیلاطس بیزانسی او را برای مصلوب شدن تسلیم کرد.10

این مورّخ یهودی که در اوایل قرن اوّل میلادی می‌زیست، از دیانت مسیحیّت پیروی نمی‌کرد و بر دین یهود از دنیا رفت. یک یهودی مصری به نام شاهن ماکاریوس در مورد او می‌گوید:
او از دیانت مسیحیّت پیروی نمی‌‌کرد و پدر وی در بالاترین مناصب کاهنی بود. او بر مذهب فریسی‌ها تربیت شد و مسیحیان را همچون دشمنان و حسودان نسبت به خود به حساب می‌آورد.11
جوزفس ولایس از بارزترین مورّخانی به حساب می‌آید که به این متن به عنوان دلیلی بر مصلوب شدن مسیح تأکید می‌نمایند؛ امّا بسیاری از مسیحیان با این متن و تأکید آن مخالفت می‌ورزند؛ برای مثال پل مایر، استاد تاریخ قدیم کرسی «راسل سیبرت» در دانشگاه «میشیگان غربی»، پس از آنکه سخن جوزفس را که مسیحیان او را منحرف می‌دانند، به چالش می‌کشد، می‌گوید:
با وجود اینکه این متن به صورت حرفی در دست‌نوشته‌های جوزفس که به اوایل قرن سوم باز می‌گردد، ذکر شده است، مورّخ کنیسه‌ای، یوسوبیوس همراه با دانشمندان دیگر، در صحّت حملات به مسیحیّت در متن، تردید کرده‌اند؛ زیرا جوزفس، عیسی را همان مسیحی که پس از مرگ از قبر برخاست، نمی‌دانست و الّا یهودی و غیر مسیحی باقی نمی‌ماند.12

ما با استدلال نسبت به همین متون از سخنان و نوشته‌های خود مسیحیان، صحّت تحریفات آنها را اثبات می‌نماییم؛ امّا به عنوان مسلمان به سخن خدای تعالی در مورد مسیح(ع) و یهود ایمان داریم، آنگاه که می‌فرماید:
«فَبِمَا نَقْضِهِم مِّیثَاقَهُمْ وَکُفْرِهِم بَآیَاتِ اللهِ وَقَتْلِهِمُ الأَنْبِیَاء بِغَیْرِ حَقًّ وَقَوْلِهِمْ قُلُوبُنَا غُلْفٌ بَلْ طَبَعَ اللهُ عَلَیْهَا بِکُفْرِهِمْ فَلاَ یُؤْمِنُونَ إِلاَّ قَلِیلاً ٭ وَبِکُفْرِهِمْ وَقَوْلِهِمْ عَلَی مَرْیَمَ بُهْتَانًا عَظِیمًا ٭ وَقَوْلِهِمْ إِنَّا قَتَلْنَا الْمَسِیحَ عِیسَی ابْنَ مَرْیَمَ رَسُولَ اللهِ وَمَا قَتَلُوهُ وَمَا صَلَبُوهُ وَلَکِن شُبِّهَ لَهُمْ وَإِنَّ الَّذِینَ اخْتَلَفُواْ فِیهِ لَفِی شَکٍّ مِّنْهُ مَا لَهُم بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِلاَّ اتِّبَاعَ الظَّنِّ وَمَا قَتَلُوهُ یَقِینًا ٭ بَل رَّفَعَهُ اللهُ إِلَیْهِ وَکَانَ اللهُ عَزِیزًا حَکِیمًا؛13
پس به [سزای] پیمان‏شکنی‏شان و انکارشان نسبت به آیات خدا و کشتار ناحقّ آنان [از] انبیا و گفتارشان که دل‌های ما در غلاف است؛ [لعنتشان کردیم] بلکه خدا به خاطر کفرشان بر دل‌هایشان مُهر زده و در نتیجه جز شماری اندک [از ایشان] ایمان نمی‏آورند و [نیز] به سزای کفرشان و آن تهمت بزرگی که به مریم زدند و گفتة ایشان که ما مسیح عیسی بن مریم پیامبر خدا را کشتیم و حال آنکه آنان او را نکشتند و مصلوبش نکردند؛ لیکن امر بر آنان مشتبه شد و کسانی که دربارة او اختلاف کردند، قطعاً در مورد آن دچار شک شده‏اند و هیچ علمی بدان ندارند، جز آنکه گمان پیروی می‏کنند و یقیناً او را نکشتند؛ بلکه خدا او را به سوی خود بالا برد و خدا توانا و حکیم است.»

نخستین تحریف‌های دین مسیحیّت به دست مردی از یهودیان متعصّب رخ داد که با وجود اعلان مسیحی بودن خود، بیشترین اذیّت و آزار را نسبت به مسیحیان اعمال کرد. او کسی جز پولس (پل) یا شائول یهودی نبود که خود مسیحیان دربارة وی می‌گویند:
شائول در شهر طرسوس زندگی می‌کرد و پدرش از یهودیان معتقد به سنّت‌ها و عادات و رسوم یهودی بود و مادر وی از شخصیّت‌های ممتاز بود و کارهای قابل توجّهی را ارائه می‌کرد، از این رو دولت روم با پاداش‌های معنوی از او حمایت می‌کرد.

بر این اساس او و خاندانش از امتیازات شهروندان رومی بهره‌مند گردیدند و شائول نیز مفتخر به عبرانی بودن بود. او زبان و فلسفة یونانی را به خوبی می‌دانست، احساس راحتی برای شائول تا زمانی که حتّی یک مسیحی را در آسایش می‌دید، امکان‌پذیر نبود و هنگامی که اطّلاع پیدا کرد که مسیحیان «دمشق» در صلح و آرامش به سر می‌برند، همچون یک وحشی درّنده عازم آنجا شد و شروع به پراکنده کردن زهرهای مسموم کنندة خود در آنجا نمود تا شاید بدین وسیله شاگردان عیسی مسیح را در آنجا به قتل رساند. پس از رسیدن به آنجا شروع به دمیدن روح تهدید در آنجا نمود و خواستار خون‌ریزی بیشتر شد؛ زیرا قلب وی هیچ گاه از ریختن خون مسیحیان سیری‌پذیر نبود و این کار را به عنوان یک کار مقدّس و خدمت به خداوند تلقّی می‌کرد؛ زیرا گمان می‌کرد که نام مسیح مشابه کاتاریسم در دیانت یهود است، از این رو اقدام به تخریب کلیسایی در اورشلیم و قتل و تهدید مسیحیان از روی انتقام‌جویی نمود و تکیة او در این‌گونه اقدامات، پیام‌های رئیس کاهنان یهودی بود ... در حالی که قطعاً رئیس کاهنان نیاز به وجود فردی که او را برای آزار و شکنجة پیروان عیسی برانگیزد، نداشت؛ امّا در این جوان شورشی با غیرت نسبت به جلال و شکوه خداوند، مردم او، قانون، هیکل و سنّت‌های پدران، چیزی را می‌یافت که او را شادمان می‌کرد، از این رو نامه‌هایی را به این جوان داد که از تمامی مجامع، اجتماعات و یهودیان در دمشق می‌خواست که در برابر هر مؤمن به عیسی، پایداری و مقاومت ورزند.14

این سخن خود مسیحیان دربارة پولس یهودی یا شائول است که پس از آن (ظاهراً) به دین مسیحیّت درآمد و دین مسیح عیسی بن مریم(ع) را تحریف و تبدیل نمود، حال ببینیم این پولس یا شائول کیست؟

شناخت پولس یا شائول یهودی

پولس یا شائول بنیان‌گذار دیانت تحریف شدة مسیحی محسوب می‌گردد. او همان فردی است که قائل به الوهیّت عیسی بن مریم(ع) می‌باشد که حامل توحید خالص از سوی خداوند، پروردگار جهانیان بوده است... او در مورد خود می‌گوید:
من مردی یهودی بودم که در شهر طرسوس متولّد شدم، امّا بر اساس قانون مردسالاری در نزد مردی به نام گمالائیل تربیت شدم و مردان و زنانی را دستگیر و روانة زندان نمودم؛ همان‌گونه که رئیس کاهنان و تمامی شیوخی که از آنها پیام‌هایی را برای برادرانم در دمشق دریافت کردم، ‌گواه بر این موضوع هستند. من عازم دمشق شدم تا افرادی را که در آنجا دستگیر شده و در زندان بودند، برای محاکمه و مجازات به اورشلیم ببرم. در هنگام ظهر در زمانی که نزدیک دمشق بودم، اتّفاقی ناگهانی برای من رخ داد و پیرامون مرا نوری آسمانی فرا گرفت و من بر زمین افتادم و صدایی را شنیدم که می‌گفت: شائول، شائول، چرا مرا می‌آزاری؟

من پاسخ دادم: تو کیستی ای بزرگوار؟ او به من گفت: من عیسی ناصری هستم که تو بر او ستم می‌نمایی. کسانی که همراه من بودند، وحشت زده نور را می‌دیدند؛ امّا صدایی را که با من سخن می‌گفت، نمی‌شنیدند، من گفتم: چه کنم ای پروردگار؟ او پاسخ داد: برخیز و به دمشق برو، در آنجا کارهایی را که وظیفة تو انجام آن است، به تو گفته خواهد شد.15

آنچه بیان شد، اقتباس متنی طولانی از «سِفر اعمال رسولان انجیل» به عنوان مقدّمه‌ای برای بیان مطالب زیر بود:

1. پولس و معنی آن: کوچک یا شائول یهودی می‌باشد و به معنی خواستار است که در شهر طرسوس از شهرهای ترکیة قدیم و تقریباً در سال چهارم میلادی متولّد شد؛
2. توسط خاخام یهودی با نام گمالائیل مورد تعلیم و تربیت قرار گرفت؛
3. پولس هیچ گونه ملاقاتی با مسیح(ع) نداشته و از شاگردان او نیز نبوده است؛
4. او نیز همچون یهودیان اورشلیم (قدس) دست به آزار و کشتار مسیحیان و حتّی اسیر کردن و تسلیم نمودن آنان برای اعدام رومیان می‌زد؛
5. او مسیحیانی را برای مجازات به اورشلیم می‌برده است که به سبب ایمان به مسیح، دارای ایمانی افزون‌تر از او بوده‌اند؛ زیرا آنها مسیح را تصدیق و به او ایمان داشتند؛ امّا او بنا بر اقرار خود، آنها را مورد اذیّت و آزار و شکنجه قرار می‌داده است؛ با این حال عیسی(ع) در راه بر او تنها ظاهر گشته است و نه برای آن مسیحیان تا از این طریق اسباب راحتی آنها را فراهم آورد و آنان را یاری نماید؛
6. هنگامی که او به نور پدیدار شده از عیسی ناصری نگریسته، برای مدّتی او را کور کرده است؛ امّا آنها را با وجود اینکه بر اساس روایت دروغین و ساختگی به نور می‌نگریسته‌اند، کور نکرده است؛
7. او صدایی را شنیده است که افراد همراه او نشنیده‌اند، با اینکه آنها نور را دیده و شاهد آن بوده‌اند؛ امّا دروغ آشکار و واضح او در تناقض آشکار کلام او پدیدار می‌گردد؛ زیرا خود او در اعمال رسولان فصل نهم می‌گوید:
و امّا مردانی که هم‌سفر من بودند، ساکت ایستاده بودند و به آن صدا گوش می‌کردند؛ امّا کسی را مشاهده نمی‌کردند.16
او در روایت اوّل می‌گوید: نمی‌شنیدند و تنها نور را می‌دیدند؛ امّا در روایت دوم می‌گوید: می‌شنیدند، امّا چیزی را نمی‌دیدند. به این دروغ جعلی و ساختگی توجّه کنید.
8. پولس در خلال روایتی که ذکر می‌کند: به عقیده‌ای اعتراف و اقرار می‌نماید که مسیح(ع) آن را نیاورده است و آن این است که پروردگار ـ بر اساس سخن باطل او ـ همان عیسای ناصری است و ادّعا می‌نماید که عیسی او را به پذیرش دین مسیحیّت و فراخواندن مردم به آن دعوت کرده است.17

از آنچه بیان شد، روشن می‌شود که پولس قبل از پذیرش مسیحیّت، مرتکب آزار و اذیّت شدیدی نسبت به پیروان عیسی(ع) می‌شده است و همة اینها را بنا بر گفتة خود، از روی ایمان و کسب رضایت خدای عزّوجلّ انجام می‌داده است و البتّه همچون یک یهودی صالح ایمان داشته است که حقیقت کامل همان است که او و همتایان یهودی او از آن پیروی می‌کنند.18 پیروان عیسی(ع) در نزد او از گمراهان کافر بوده‌اند؛ امّا پس از پذیرش مسیحیّت به باورهای کاملاً متناقض با آن، ایمان می‌آورد و آن این است که حقیقت مطلق، همان چیزی است که مسیحیان از آن پیروی می‌نمایند و دروغ و پستی، آن چیزی است که یهود و مشرکان دوگانه‌پرست که ایمان او را نمی‌پذیرند، از آن پیروی می‌کنند... و پولس چیزی جز یک لشکر دنیوی برای پیروزی بر یهود و دوگانه‌پرستان و پیروان آنها و حتّی شکنجه و کشتار جمعی آنها، کم نداشت؛ همان‌گونه که چنین خشمی را علیه کسانی که انجیل او را نمی‌پذیرفتند نیز اعمال می‌کرد...

در نتیجه شائول همچون فردی با حدّاکثر قدرت، متّکی به نفس، جاه طلب، پایدار در اهداف که هیچ چیز او را از پیمودن راهی که در پیش گرفته باز نمی‌دارد، باقی می‌ماند. چنین فردی در میان مؤلّفان کتاب‌های عهد جدید، در هیبت منحصر به فرد است. او از شخصیّتی مهیّج و جذّاب برخوردار است، همان‌گونه که به لحاظ هوش نیز در سطح بسیار بالایی قرار داشته، از انرژی و قدرت ارادة عظیمی سود می‌برد و از حماسة شکست‌ناپذیری برخوردار است که کسی را یارای متوقّف کردن آن نیست.

دکتر رابرت تسلر می‌گوید:
امّا آنچه شادی ما را نسبت به او از بین می‌برد، آن است که وی به روش بسیار شایع در مسیحیّت به این صفات اعتراف و اقرار نکرده است و این موجب کاهش شأن نظری وی می‌گردد ... و امّا آنچه ما را از پولس دور نموده و حتّی موجب برچسب زدن ما به او می‌گردد، کارهایی است که رقبای معاصر او بالفعل از او مشاهده کرده‌اند، همان‌گونه که این واقعیّت از بحث‌های داغ موجود در نامه‌ها و پیام‌های او فهمیده می‌شود؛ به طور مثال:
ادّعای عصمت، به رخ کشیدن خود، کم صبری، تمایل به انتقام، آزار رساندن به مخالفان خود، عشق به سیطره و این عشق از نوعی نبوده است که افکار دینی را در خدمت این صفات قرار دهد؛ بلکه غالباً برعکس و متناقض آن بوده است. این صفات بر افکار دینی پولس غلبه داشته‌اند.

در هر حال این هم‌پوشانی نشان دهندة قاعده‌ای است که می‌گوید: پولس آموزه‌های مسیحی را تنها آموزه‌های حقیقی و آموزه‌های مسیحی تنها همان تعالیم پولس بدون هر گونه تفاوتی بوده است که این آموزه‌ها هم به وی وحی شده است.19 از همین روست که فرمان پولس فرمان خدا تلقّی می‌گردد و این امر حتّی تا به امروز ادامه دارد و اگر فرشته‌ای به انجیل دیگری (غیر از انجیل وی) بشارت دهد، ملعون است20 و بر این اساس رستگاری ابدی از آن گروهی است که بر آموزه‌های پولس به صورت حرفی، تکیه نمایند.21

این خلاصه‌ای از شناخت شخصیّت پولس بنیان‌گذار مسیحیّت جدید از طریق معرفی خود او و انجیل وی، موسوم به اعمال رسولان و نیز نوشته‌های برخی از متفکّران غربی می‌باشد. این مطالب کاملاً برای ما آشکار می‌سازد که پولس دیانت مسیحیّت را تبدیل به یک دین جدید کرد که عبارت از آمیزه‌ای از عقاید فلسفی متأثّر از افکار فلاسفة یونانی، مانند افلاطون و دیگر فیلسوفان متأثّر از الهیّات فلسفی بود. این عقاید و فلسفه‌ها، بیشترین تأثیر ممکن را بر زندگی آیندة پولس از خود بر جای گذارد؛ همان‌گونه که خود وی نیز بر این واقعیّت گواهی داده و دانشمندان و بزرگان دین مسیحیّت هم آن را ذکر کرده‌اند.

نیمی از مسیحیان در روزگار پولس، بنا به گفتة ویل دورانت یونانی بودند. او در این باره می‌گوید:
مسیحیّت بر اساس آموزه‌های مسیح و پطرس یهودی بود، سپس در سایة آموزه‌های پولس نیمه یونانی شد و پس از آن در مذهب کاتولیک نیمه رومی شد و آنگاه که مذهب پروتستانی وارد آن شد، ماهیّت و قدرت یهودی به آن بازگشت.22

دکتر رابرت تسلر می‌گوید:
بدیهی است که هر کس مدّعی پیروی از بنیانگذار دیانتی خاص یا از شاگردان ویژة او باشد به ناچار باید راه معلّم خویش را در پیش گیرد و دائماً آموزه‌ها و کلمات او را برگزیند. از این رو، این امکان وجود ندارد که بتوان تعالیم پولس را که برگرفته از بافته‌های ذهنی خود او بوده ـ و تبدیل به پایة اصلی بنای دین مسیحیّت گردیده است ـ به آموزه‌های عیسی نسبت داد... علّت آن است که آنچه پولس به عنوان دینی مسیحی ارائه کرده است، کاملاً در تضادّ با تعالیم عیسی بوده و او مردم را به تعالیم انجیلی فرا می‌خوانده که دارای تفاوت‌های اساسی با انجیل عیسی بوده است، در انجیل نگاشته شده توسط پولس، مطالبی وجود دارد که در تناقض با تفکّر عیسی یا رسالت و تعالیم وی می‌باشد؛ به گونه‌ای که امکان هیچ گونه توجیهی برای آن وجود ندارد؛ زیرا این تناقض‌ها غالباً مربوط به اصول اعتقادی این دین می‌باشد.23

نظر من این است که پولس مخالف تفکّر پیامبر خدا، عیسی(ع) در شریعت نیز بوده است و از آنجا که اساس و پایه‌های هر دینی در اصول عقیدتی آن قرار دارد، از این رو پولس یهودی که توانست عقیدة تمامی انبیا(ع) را نفی نماید، توانایی این را نیز پیدا کرد که عقیدة توحید و الوهیّت و ربوبیّت و اسماء و صفات خداوند را نیز با عقاید شرک‌آلود و دوگانه‌پرستی که از دیانت‌های ساختگی و زمینی اقتباس کرده بود،‌ نقض نماید و با این وجود از آنجا که انهدام دین مسیحی از طریق نابود کردن اصول اعتقادی آن برای او کافی نبود، از این رو به مخالفت با شریعت عیسی(ع) نیز برخاست، شریعتی که بنا به گفتة خود عیسی(ع)، در اصل همان شریعت موسی(ع) بوده است:
و من آنچه از تورات را که در پیش روی من قرار دارد، تصدیق نموده تا حلال نمایم برخی از آن چیزهایی که بر شما حرام گردیده است.24

این به آن معنی است که عیسی(ع) آنچه از شریعت موسی(ع) را که در برابر او قرار داشت، تصدیق می‌نماید.

منبع : ماهنامه موعود شماره 127

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها