تجزیه طلبان منحرف

مصطفی مهاجر فروشنده روزنامه وطن یولوندا در خوی با اتکا به روابط خود با فرماندهان روسی به آزار و اذیت مردم می‌پرداخت و به ناموس باقری جوان غیور، قصد دست درازی داشت. باقری در روز روشن با دشنه‌ای سراغ وی می‌رود و او را به قتل ‌می‌رساند و بلافاصله خود را به شهربانی معرفی می‌کند. علی‌رغم تلاش مسوولان قضایی و سیاسی شهرستان، شوروی‌ها به خاطر ارتباط وی با آنها خواستار اعدام این جوان غیور ‌شدند و سرانجام در روزی غم انگیز و فراموش نشدنی در خوی به جوخه اعدام سپرده شد.
کد خبر: ۷۳۸۸۹۰
تجزیه طلبان منحرف

هنوز هم خاطره تاثرانگیز آن از ذهن کهنسالان خویی نرفته است. جوان ناکام هنگام مرگ، خود را نباخته بود و ساعت خود را باز کرده، وصیت کرد به نامزد نامرادش برسانند. کت خود را هم در آورده و گفته بود پدرم فقیر است در هنگام مرگ هم نمی‌خواهم ضرری به پدرم از این باب وارد شود.

دکتر محمد امین ریاحی خویی که آن ایام در تهران بوده مرثیه‌ای برای این جوان ناکام سروده که چنین است:

به شهید گمنام

هدیه به روان پاک و بیگناه عبداله باقری که‌ 16 شهریور 1324 به گناه میهن‌پرستی در نتیجه فشار خارجی و تسلیم و خوش‌رقصی مأموران ایرانی در خوی تیرباران شد.

تا به راه عشق میهن داد جان جانان ما

نیست گیتی از برای ما مگر زندان ما

ای‌که در راه دفاع حق خود گشتی شهید

جان فدای ملک کردی ای فدایت جان ما

اشک خونین را نثار خاک پاکت می‌کنیم

یادگار است این نگه‌دار از دل ویران ما

آقای ولای از شاهدان عینی در مورد انتقام مردم از عوامل وابسته به شوروی در خوی بعد از فرار سران فرقه نوشته است: خون باقری، جوان رشید ایرانی که در راه دفاع از ناموس خنجر خود را تا قبضه در سینه مصطفی مهاجر جای داده و با پافشاری صدر حزب توده در خوی، اعدام شده بود، در دل مردم می‌جوشید و آنها را بر در خانه سید رضا مهاجر پدر مصطفی و به سروقت برادرش، که اصناف و کسبه اسیر دست او بودند، می‌کشانید.

این خانه دو طبقه، در نبش شمالی کوچه صابونچی ـ خیابان نظامیه (فرمانداری امروز) بود. سید رضا مسلح به مسلسل سبک بود و در طبقه دوم، پشت پنجره سنگر گرفته بود و در مقابل هجوم مردم تیراندازی هوایی می‌کرد.

بالاخره چند نفری رفتند پشت بام و با شکافتن بام، آوار بر سرش ریختند و دستگیرش کردند و طناب بر پایش بسته، در خیابان کشان کشان و چوب‌زنان تا بیرون دروازه تازه‌کند (شوراب قبلی) بردند و در کنار جسد یزدانی انداختند.

مهاجرین که با برقراری حکومت پیشه‌وری، به نام فدایی بر تمام شوون اجتماعی و اداری تسلط یافته بودند تا آنجا که بر ادارات هم اعمال نفوذ می‌کردند، روزها با عنوان فدایی و حافظان نظم و امنیت، تفنگ به دوش، اظهار وجود می‌کردند و شب‌ها به در خانه‌های مردم می‌رفتند و با تهدید و ارعاب باج‌خواهی می‌کردند و پول می‌گرفتند.

منبع‌: هفته‌نامه اورین خوی، شنبه، شماره 182، 26 آذر ماه، 1384، ص8

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها