علم در بسیاری از تمدنهای تاریخی به صورت کلی موجود بوده و با مسائلی همچون کارکرد طبیعت مرتبط بوده است. این مسائل اموری بودهاند که انسانها درباره آنها با یکدیگر بحث و گفتوگو میکردند و دریافتهای خود را با یکدیگر در میان میگذاشتهاند. با گذشت زمان، علم نوعی دانش محسوب شد که با فلسفه ارتباطی نزدیک داشت. این نوع فلسفه به مطالعه فلسفی طبیعت و جهان فیزیکی اطلاق میشد که قبل از گسترش علم مدرن سیطرهای کامل بر تمامی علوم داشت. فلسفه طبیعی از لحاظ تاریخی از فلسفه یا فلسفه طبیعی نشأت میگیرد. واژه فلسفه طبیعی پیش از علم طبیعی که امروزه آن را بهکار میبریم، مورد استفاده بوده و هدف آن مطالعه کارکرد طبیعت بوده است. این علم حیطه وسیعی از قبیل ستارهشناسی، کیهانشناسی، سببشناسی، علل برونی و درونی، مطالعه سرنوشت و احتمالات و تصادفات، مطالعه عناصر، مطالعه امور لایتناهی (مجازی یا واقعی)، مطالعه علم مواد؛ مکانیک (بخشی از علم فیزیک که با حرکت اجسام و اثر نیرو بر اجسام سروکار دارد)، مطالعه حرکت و تغییر، مطالعه کیفیتهای طبیعی و کمیتهای فیزیکی، مطالعه رابطه بین ماهیت فیزیکی و فلسفه زمان و مکان را در بر میگرفت. در دوران نخستین علم در غرب، علم و فلسفه طبیعی غالباً به جای یکدیگر بهکار برده میشد و در قرن هفدهم فلسفه طبیعی از علم جدا شد.
به یمن وجود آزادی بیان در جهان اسلام و سخنوری، دانشمندان مسلمان به دانشمندانی تبدیل شدند که به چندین دانش متفاوت تسلط داشتند. به این حکیمان که هم در علوم مادی و فیزیکی و هم در علوم دینی و متافیزیکی مطالعات و تحقیقات ارزندهای میکردند بحرالعلوم یا علامه و حکیم میگفتند |
در رنسانس، علم به مجموعهای از تعریفهای قوانین طبیعت تبدیل شد که بر مبنای نظریات دانشمندانی همچون کپلر، گالیله و نیوتن بنا شده بود. در دوره رنسانس، گالیله فیزیک یا همان علم طبیعت را سکولار کرد و آن را از الهیات و دین جدا ساخت، در حالی که بر برتری عقل انسان تأکید میورزید. دکارت نیز عقل بشری را مافوق کتاب مقدس، پاپ و کلیسا میدانست. این کار باعث شد که از قداست علم که الهیات و طبیعیات را در بر میگرفت و در قرون وسطی رواج داشت، کاسته شود. از آن دوره به بعد علم به همین صورت باقی ماند و به شاخههای متعددی تقسیم شد. فلسفه طبیعی به جای علوم طبیعی به کار رفت و در قرن نوزدهم میلادی کلمه علم که علوم طبیعی و مطالعه طبیعت را در بر میگرفت، علومی مانند فیزیک، شیمی، زمینشناسی و زیستشناسی را شامل شد. از این رو انقلابی در حیطه علم رخ داد که باعث گردید ایدهها و کشفیات جدیدی در حوزه فیزیک، اخترشناسی، زیستشناسی، کالبدشناسی، شیمی و دیگر رشتههای مشابه بهوجود بیاید. پیامد این انقلاب آن بود که نظرات مرتبط با یونان باستان و کتاب مقدس که در قرون وسطی رواج داشت کنار گذاشته شد و پایه علوم جدید ریخته شد.
این در حالی بود که پرداختن به علم نزد مسلمانان بهگونهای دیگر بود. این دوره در خلال پیروزیهای مسلمانان آغاز گردید و بتدریج گسترش یافت. در زمان حکومت خلفای عباسی مرکز امپراتوری اسلامی از دمشق به بغداد منتقل شد. در این شهر دانشگاههایی تأسیس شد که باعث بوجود آمدن دوران طلایی اسلام شدند. شهر بغداد در دوره هارون الرشید به اوج پیشرفت و شکوفایی خود رسید. خلفای عباسی (هارون الرشید و مأمون که بیتالحکمه بغداد را بنیان نهاد) از دانشمندان و محققان ادیان مختلف دعوت کردند تا تحت تأثیر قرآن و احادیث و سنت اسلامی به گردآوری و ترجمه کتابهای خطی از زبان سریانی، یونانی و پهلوی به عربی بپردازند. این اقدامات باعث شد بسیاری از دانشمندان از سراسر جهان به سوی بغداد مهاجرت کنند و بسیاری از آثار گذشتگان از زبان یونانی و سریانی و قبطی را به زبان عربی ترجمه کنند. در نتیجه به یمن وجود آزادی بیان و سخنوری، دانشمندان مسلمان به دانشمندانی تبدیل شدند که به چندین دانش متفاوت تسلط داشتند. این حکیمان هم در علوم مادی و فیزیکی و هم در علوم دینی و متافیزیکی مطالعات و تحقیقات ارزندهای میکردند. از این رو به آنها بحرالعلوم یا علامه و حکیم میگفتند. در خلال دوران طلایی اسلام، تعداد حکیمان و پژوهشگرانی که در چند زمینه علمی فعالیت داشتند، بسیار بیشتر از دانشمندانی بودند که تنها در یک رشته تخصصی تحقیق و مطالعه میکردند. از این میان میتوان به ابوریحان بیرونی، ابویوسف کندی، ابن سینا، جابر بن حیان، ابن هیثم، ابن خلدون و... اشاره کرد. در دوره رنسانس نیز دانشمندانی از قبیل داوینچی وجود داشتند که بحرالعلوم بودند.
جابر در میان دانشمندان بحرالعلوم، شخصی بود که بواسطه ارتباطش با امام جعفر صادق(علیهالسلام) مشهور است. او غالباً در کتب خود ذکر کرده که شاگرد امام جعفر صادق(ع) بوده است. در کتاب الفهرست ابن ندیم نیز آمده که جابر یار معنوی و شاگرد امام جعفر صادق(ع) است. باید در اینجا متذکر شد که امام جعفر صادق(ع) خود یکی دیگر از دانشمندان بحرالعلوم بوده است زیرا ایشان علاوه بر علوم اسلامی بر علوم رایج آن زمان همانند فلسفه، نجوم، کالبدشناسی، کیمیا یا همان شیمی و علم پزشکی تبحر داشتهاند. امام جعفر اندیشهای آزاد داشت و در علوم مختلف با دیگر دانشمندان از ادیان مختلف مباحثه میکردند. همین امر بیانگر تسلط و غلبه الهیات بر علوم دیگر است. چرا که پایبندی به اخلاقیات و شریعت رکن نخست علم را نزد مسلمانان تشکیل میداده است.
جابر به دستور امام خویش به علوم مختلفی مانند کیمیاگری و شیمی، ستارهشناسی، مهندسی، جغرافیا، فلسفه، فیزیک، داروسازی و پزشکی روی آورد. او در توس متولد شد و به بغداد رفت و در دربار هارون الرشید به کار روی فلزات مشغول شد. او در لوای کیمیاگری به علم شیمی پرداخت و طی مراحلی از قبیل تقطیر و متبلورسازی به موادی مانند اسید سیتریک و اسید استیک، اسید تارتاریک، آرسنیک، سولفور و موادی دیگر دست یافت. در واقع او بسترساز دانشمندانی مانند رازی، الکندی و الطغرائی بود. او بود که کلماتی همچون قلیا را وارد زبانهای علمی اروپایی کرد.
اما علم امروزی وسیعتر گشته و به شاخههای متعددی تقسیم شده است. از این رو امروزه علم مطالعاتی را در بر میگیرد که به توصیف و تشریح پدیدهها ی مادی طبیعت محدود میشود. از این روست که در این دوران علم به آن دسته از آموختههایی اطلاق میشود که علوم طبیعی و فیزیکی یعنی دنیای مادی و قوانین آنها را دربر میگیرد. از آنجا که این علوم نسبت به قبل وسیعتر شدهاند و به شاخههای متعددی تقسیم گشتهاند، آموختن هر کدام از این علوم به عهده یک شخص است. از این رو میتوان گفت که شاید آنچه گفته شد پاسخ این پرسش است که چرا هماکنون مانند گذشته دانشمندانی نداریم که بر تمامی علوم احاطه داشته باشند. اما برای این پرسش میتوان پاسخ دیگری نیز در نظر گرفت. این پاسخ به زمان جداسازی دین از علم در دوره رنسانس باز میگردد، یعنی به دورهای که پای اروپاییان بتدریج به کشورهای اسلامی باز شد و فرهنگ و فلسفه آنها به فرهنگ غالب کشورهای اسلامی تبدیل شد. این تغییر در ابتدا روند کندی داشت، چنانکه تا همین یک قرن پیش علامههایی وجود داشتند که در چند علم سرآمد بودند. اما زمانی که در علم و فرهنگ ایران زمین تحولی رخ داد و پادشاهان ایرانی با اروپاییان آشنا شدند، تصمیم گرفتند کسانی را به اروپا بفرستند تا علوم رایج آنها را فراگیرند. برخی از آن اشخاص که با علم واقعی در اسلام ناآشنا بودند، آن علوم را سرآمد تمامی علوم دانستند و آن را به دیگران نیز معرفی کردند. با این کار ارتباط الهیات با دیگر علوم از بین رفت و پیامد آن عدم پایبندی به شریعت و اخلاقیات بود.
به همین دلیل است که دنیای امروز به دنیایی تبدیل شده است که در آن دانشمندانی علامه و همه چیز دان از بین رفتهاند. این دنیا دنیایی است که انسان امروزی در آن زندگی میکند. این دنیا دنیای اوست. پس اگر او در این دنیا با دانشمندی پایبند به اخلاقیات برخورد کند، باید بر خود ببالد و او را در زمره دانشمندی بحرالعلوم به حساب بیاورد.
هما شهرام بخت/ جامجم
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد