علم یا ثروت؟

«علم بهتر است یا ثروت»، این درست شبیه همان پرسش بی‌محتوای دوران کودکی است که بعضی از اطرافیان بیشتر برای سرگرمی، با پرسیدنش مغز بچه را نشانه می‌روند، «پدرت را بیشتر دوست داری یا مادرت را؟!» و بعد آن بچه مستاصل‌ترین لحظات زندگی‌اش را تجربه می‌کند و با سخت‌ترین ابهام زندگی‌اش روبه‌رو می‌شود!
کد خبر: ۷۳۵۷۴۴
علم یا ثروت؟

مشکل من با اصل این پرسش است، این‌که از پایه اشکال دارد، بنابراین همیشه در برابر پاسخ آن مقاومت کردم و بعد هم با خودم کلنجار رفتم که واقعا وقت پرسیدن این پرسش، «ما را چه می‌شود»؟! چرا ما همیشه یا راه افراط را می‌رویم یا راه تفریط را؟

یک مدت جواب این پرسش، یک کلام بود «علم» نه چیز دیگر. پشت‌بندش هم نصیحت‌ها از این طرف و آن‌ طرف سرازیر می‌شد که شعور اجتماعی، فرهنگ، ادب، انسانیت و چه و چه و چه همه از شاهراه علم می‌گذرد، تازه خیلی‌ها معتقد بودند که کاروان پول هم از این راه عبور می‌کند! انتهای این همه علم‌گرایی همگانی، شد مدرک‌گرایی و مدرک‌گرایی، شد هجوم به دانشگاه‌ها و هجوم به دانشگاه، شد سر برآوردن انواع و اقسام دانشگاه‌های رنگ و وارنگ و این قصه آن‌قدر ادامه پیدا کرد تا «بدین غایت که می‌بینی رسید» و از همین‌جا بود که کفه ترازو به سمت ثروت پایین رفت!

این روزها دیگر حرف علم که می‌شود، خیلی‌ها رو ترش می‌کنند. بعد آمار بیکاری را برایت رو می‌کنند و با دست تمام بیکارهای تحصیلکرده خانواده و در و همسایه را نشانت می‌دهند و می‌گویند، بفرما این هم آخر عاقبت درس خواندن!

حالا من اما با خودم فکر می‌کنم که نه فقط این پرسش که شاید پرسش‌های دیگری هم در زندگی باشد که جوابشان یک انتخاب صرف نیست؛ پرسش‌هایی که جوابشان با این جمله شروع می‌شود که بستگی دارد به...

آدم‌های پولدار تحصیلکرده را همه دیده‌اند و دانشمندان ثروتمند هم کم نیستند، خلافش هم هست؛‌ آدم‌هایی که از راه پول به عزت اجتماعی نرسیدند و آنهایی که از راه علم به ثروت نرسیدند! ولی هیچ‌کدام از این واقعیت‌ها، انکاری برای خوب بودن علم و بد بودن پول یا برعکس‌اش نیست و البته هیچ‌کدامشان دلیل کافی برای ثروت‌اندوزی یا علم‌آموزی هم نیست. منظورم این است که همه چیز به خودمان برمی‌گردد؛ به این‌که عشق مشق و کتاب باشی یا این‌که دوست داشته باشی خاک حجره بخوری.

پرسش‌های بیهوده جواب‌های بیهوده دارند و بعد خیلی‌ها نه به بیهودگی این پرسش که به جواب آن فکر می‌کنند و چه بسا با جواب‌های متناقض و متفاوت آدم‌های دور و برشان به راه‌های غلط کشیده شوند. حرف من نسخه‌پیچی‌های آبکی است! این‌که چون فلانی درس خواند، درس بخوانم یا چون این روزها 3000 نفر تحصیلکرده دکتری تخصصی بیکار داریم، پس دیگر دنبال ادامه تحصیل نباشم. زندگی هرکس با دیگری فرق می‌کند و شاید نقطه مشترک همه زندگی‌هایمان تلاش برای رسیدن به خواسته‌هایمان باشد. این‌که گوش به زنگ نبض بازار نباشی، این‌که اگر دلت برای نشستن سر کلاس درس و بحث پر می‌کشد، آمار بیکاری دلت را نلرزاند یا به این خیال واهی که اگر درس نخوانی آدم حسابت نمی‌کنند، به زور خودت را توی جمع علما و فضلا نچپانی.

حرف من این است که اگر طالب علم هستی، دنبالش باش و به حرف این و آن راهت را گم نکن و اگر بازاری مسلکی فرهنگ و درک و شعور را از جای دیگری غیر از دانشگاه پیدا کن. حرف من این است که هم علم خوب است و هم ثروت و این‌که هم علم می‌تواند بد باشد و هم ثروت. می‌خواهم بگویم که همه چیز بستگی به تو دارد، نه به علم، نه به ثروت و نه به جواب این پرسش همیشگی علم بهتر است یا ثروت.

مریم تجلی / چمدان (ضمیمه آخر هفته روزنامه جام جم)

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها