جام جم سرا به نقل از ایران: شما در تئاتر ایران «مادر» معروفی هم هستید و خیلیها دختر کوچک شما «کردیا» را میشناسند. میخواهم بدانم چطور پیوند زندگی در خانه به عنوان یک مادر و فعالیت پرمشغله هنری را برقرار میکنید؟
خیلی خیلی دشوار! البته دخترم 13 سالش است اما وقتی کوچکتر بودکاملاً انتخابهای من را تحتالشعاع خودش قرار میداد و به هرحال من در قبال او مسئول بودم. من خواستم او به دنیا بیاید و نباید بابت خودخواهی من اذیت شود. من هم پذیرفته بودم که تا دخترم از آب و گل دربیاید خیلی از پیشنهادات، از جمله پیشنهادات شهرستان را نپذیرم.
من اعتقاد داشتم نباید با بچه سر کار بروم چون دلم میخواهد همیشه شش دانگ حواسم سر کار باشد. پیش میآید او را سر صحنه ببرم اما این کار را در روزهایی که یا قرار است در صحنه کوتاهی بازی کنم یا اصلاً آفیش نیستم انجام میدهم. طبیعتاً حضور بچه در انتخابهای من نقش اساسی داشت.
باورش سخت است اما نخستین کاری که بعد از ازآبوگلدرآمدن دخترم کردم «یلدا»ی آقای میرباقری بود که دو سال و نیم پیش انجام شد.یادم میآید که نشستم و با کردیا صحبت کردم که این کار برایم مهم است و ارزش زیادی دارد و نمیتوانم از آن بگذرم. خوشبختانه بسیار با من همکاری کرد.
از طرفی آقای برومند برنامه ریز کار هم کاملاً شرایط من را در نظر میگرفت و چون فیلمبرداری در شاهرود و بسطام بود من حداکثر 10 روز یک بار به تهران میآمدم با این وجود اگر حمایت خانوادهام بویژه خواهرم- که خودش مهندس و پرمشغله است- نبود، نمیدانم چه طور میتوانستم این کار را انجام دهم!
به هرحال خوشبختانه همه چیز از زمین و آسمان سر این کار جور شد و حتی به دلیل تعطیل شدن مدارس، کردیا توانست مدتی را بیاید سر لوکیشن و پیش ما بماند.
پس دخترتان درک درستی از کار و شرایط شما دارد؟
به نظر من بچهها خیلی بیشتر از ما میفهمند و درک میکنند اما درک کردن آنها چیزی از مسئولیت ما کم نمیکند. اینکه من بگویم همینی که هست و او هم بگوید باشد! نه. اینطور نیست. یادم میآید کردیا هشت ماهه بود که من در تئاتر «بیتوس بیچاره» بازی داشتم. آن زمان او را به همراه پرستارش در نمازخانه تئاترشهر همراهم میآوردم تا در فواصل کوتاه تمرین شیرش بدهم و کنارم باشد. همه در تئاتر شهر دخترم را میشناختند و یادم هست که جایی تیتر زده بودند کردیا در تئاتر شهر. آقای اصغر همت همیشه به من میگویند کردیا نماد تاریخ بیتوس بیچاره است و من از بزرگ شدن او میفهمم که چند سال از عمر این اثر گذشته است.
یادم هست سر فیلم «گاردساحلی» که در بندر فیلمبرداری داشتیم کردیا و پرستارش را با خودم بردم. به هرحال همیشه تلاشم این است که محیط را برای آسایش او فراهم کنم و دیگران هم خودشان را با شرایط من هماهنگ میکنند. اما به هرحال میگویند فرزندان بازیگران دو جور هستند یا ژن بازیگری در آنها قوی است و عاشق این حرفه میشوند یا از آن به شدت گریزان میشوند.
در مورد کردیا این داستان واقعاً بینابین است چون او خودش هم در چند کار از جمله «بیداری» و «شاهگوش» بازی کرده و تصویری واقعی از این کار دارد. در هر حال مدیریت «کار» و «مادری» واقعاً دشوار است چرا که کار ما بسیار بینظم است و اگر بخواهی مادر خوبی باشی فشار مضاعفی بر تو وارد میشود.
یکی از دوستان به من لقب «نگرانالسلطنه» داده است. زیرا همیشه در پسزمینه کارهایم این نگرانی وجود دارد. البته که من این مسئولیت را با عشق و لذت میپذیرم و خوشبختانه دخترم هم دختری است که با شعور و فهیم بزرگ میشود.
کردیا هم دوست دارد مانند مادرش هنرپیشه شود؟
نه. دلش میخواهد معماری بخواند و آن را ادامه دهد.
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
فؤاد ایزدی، کارشناس حوزه روابط بینالملل در گفتوگو با «جامجم» تشریح کرد
در گفتوگوی «جامجم» با پژوهشگر حوزه ارتباطات و رسانه عنوان شد